جلسه پنجشنبه 16/11/93 (زندگي مفيد)
فقط دو دسته آدم هستند که زندگی شان برایشان مفید است. بقیه چطور؟ آن بقیه دارند ضرر می کنند. یعنی هرلحظه از عمرش را دارد ضرر می کند. حالا خودش نمی داند. اما دارد ضرر می کند...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

فرمودند که زندگی کردن فقط برای دو دسته آدم مفید است. زندگی اش مفید است. فقط دو دسته آدم هستند که زندگی شان برایشان مفید است. بقیه چطور؟ آن بقیه دارند ضرر می کنند. یعنی هرلحظه از عمرش را دارد ضرر می کند. حالا خودش نمی داند. اما دارد ضرر می کند. آن دو دسته ای که از زندگی کردن سود می برند، یعنی همه لحظات زندگی برایشان سود است، آن که همه لحظه های زندگی برایش سود است که خیلی است؛ حالا نه. ما کلی زندگی را می گوییم. نمی گوییم همه لحظات. آن که همه لحظات را سود می کند که عرض کردیم یک مقداری خرجش بیشتر است. آنهایی که زندگی شان برایشان سودبخش است، دو دسته اند. یکی آن کسی است که جز کار خوب ازش سر نمی زند. جز کار خوب ازش سر نمی زند. خب معلوم است دیگر. کسی که کارش خوب است یعنی دارد الان بخشی از زندگی اش را می دهد و یک چیز خوب می گیرد. این سود است. اما حالا دقت کنید. این آدم می توانسته صدهزار برابر سود ببرد. نه. اصلا صد هم نگویید. بروید تا بینهایت. می تواند هر لحظه تا بینهایت سود ببرد. حالا چکار کند که تا بینهایت سود ببرد؟ حالا فعلا آن را نمی گوییم. این می توانسته تا بینهایت سود ببرد. پس در واقع این هم ضرر کرده. می توانست سود بیشتری ببرد و کمتر برده. حالا ما فعلا در این دو دسته نیستیم. همه زندگی اش درستی و راستی است. همه زندگی اش. این تمام زندگی اش برایش سود است. حالا این می تواند درجه بالاتر و بالاتر و بالاتر باشد تا بینهایت. خب می تواند. حالا فعلا آن را نمی گوییم. یک دسته دیگری هم هست که زندگی اش سود است و آن کسی است که دارد خرابی ها و ضررهای قبلی را جبران می کند. آن کسی است که دارد خرابی ها و ضررهای گذشته را جبران می کند. گذشته اش را تدارک می کند. آن را هم نمی دانم کجا گیر می آید. شما کسی را می شناسید که اینجوری باشد؟ دائما دارد به طور جدی گذشته اش را تدارک می کند. خطاهای گذشته را. این هم زندگی اش سودبخش است. چون دارد ضررها را جبران می کند. کسی که دارد ضررها را جبران می کند، یعنی یک بخش بزرگی از عمرش را داده و در آن ضرر کرده. داده و چیزی نگرفته. داده و بدی گرفته. حالا این دارد جبرانش می کند و مشکلات را حل می کند. مثلا شما را آزار داده و آمده از شما رضایت می طلبد. یک جوری که دل شما از من راحت و راضی بشود. خب در اینصورت من دارم یک کار بزرگ می کنم. می شود دو دسته. کسی که تمام زندگی اش به خیر گذشته. کسی که در صدد جبران اشتباهات گذشته اش برآمده. در ماورای ایندو، دارند ضرر می کنند. بیشتر و کمترش هم به اندازه بیشتر و کمتری است. مثلا یک کسی در روز صدتا کار خوب می کند و یکی پنجاه تا کار خوب می کند. خب این فرق می کند دیگر. اما در هرصورت کسی که فقط کار خوب می کند، هیچ مشکلی در زندگی اش نیست. ببینید یکی از کارهای شیطان این است که آدم را می ترساند. می گوید نمی شود. نمی شود  گناه نکنی. نمی شود. این حرف شیطان است. حتماها. قطعا شیطان است. اگر آدم همت کند، خدا کمک می کند و می شود. حالا ممکن است یکی صاحب همت بزرگ باشد و دو روزه بتواند و یک کسی ده روزه بتواند. اما درهرصورت این شدنی است. آدم می تواند زندگی کند، بدون اینکه در زندگی اش گناهی اتفاق بیفتد و خلافی بشود و بی ادبی ای و بداخلاقی ای بکند. می شود. خب یک همچین آدمی خوش به حالش است. حالا ما لااقل به فکر باشیم. من دارم درمورد نمازهای گذشته ام فکر می کنم. می بینم خب بعضی از نمازها ممکن بوده درست نبوده باشد. پس دارم نماز قضا می خوانم. پس دارم تدارک می کنم. به روزه هایم فکر می کنم. احتمال می دهم در روزه هایم مشکلی بوده. مثلا. خب دارم روزه می گیرم. روزه قضا می گیرم. کفاره می دهم. امثال این حرف ها. اینگونه دارم گذشته را تدارک می کنم. نارضایتی به وجود آورده ام. سعی می کنم رضایت بگیرم. به کسی ظلم کرده ام، سعی می کنم که جبران کنم. این دو دسته کسانی هستند که اگر بخواهم به یک لفظ دیگر عرض کنم که یک مقداری گران تمام می شود، اینها کسانی هستند که دین دارند. آدمی که دین دارد یعنی آدمی که فکر می کند بعد از این یک روز حسابی وجود دارد و در آن روز حساب من باید بایستم و حساب ذره ذره ها را پس بدهم. پس دارم حساب ها را درست می کنم. اگر دارم حساب ها را درست می کنم، معلوم می شود شما روز حساب را قبول دارید. کسی که روز حساب را قبول دارد، خب دین دارد. اگر کوتاهی است، معلوم است ضعف دارد. هیچ و اصلا به فکر نیست. اصلا. این حرف هایی که می زنیم برایش هیچ فرقی نمی کند. خب این یک مشکل اساسی دارد. خب. صلوات بفرستید.

در آیه 30 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ * وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ * قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ یک بحث مفصل در این کلمه إذ هست. إذ یعنی زمانی که. خب چه؟ زمانی که گفت. معمولا می گفتند و من هم برایتان می گفتم اُذکر. یعنی یاد بیاور. به گذشته نگاه کن. ایشان یک کسی است که می تواند به گذشته نگاه کند و زمانی را یاد بیاورد که خدای متعال با فرشتگان سخن گفته است. ماهرچه به پشت سر نگاه می کنیم، چیزی یادمان نمی آید. اصلا آنجا نبودیم. إِذْ قَالَ رَبُّكَ یاد بیاور آن زمانی را که پروردگار تو به ملائکه فرمود. اینکه پروردگار تو به ملائکه فرمود، اگر یادتان باشد، ربّ خدایی است که جریان تربیت عالم و جریان تکامل عالم را به عهده دارد. اگر آدم رو به کمال می رود، برای این است که خدای ربّ آن عالم را عهده دار است. ربّ یعنی چه؟ قبلا گفته ام. معمولا گفته می شود ربّ یعنی المالک المدبّر. مالک اشیاء است و تدبیر اشیاء را هم به عهده دارد. تدبیر می کند، یعنی آنها را به سوی کمال می برد. جمادات به سوی نباتات، نباتات به سوی حیوانات و حیوانات به سوی انسان و انسان به سوی بینهایت. این جریان، جریان ربوبیت است. به این جریان، جریان ربوبیت می گوییم. جریان ربوبیت به عهده خدای ربّ جهان است. نه خدای خالق جهان. خدای خالق جهان فقط اینها را از صفر به یک رسانده. حالا این خدای بینهایت می خواهد اینها را از یک تا بینهایت ببرد. حالا من باید اینها را بارها به صور مختلف عرض کنم. خب. خدای ربّ شما به ملائکه فرمود. یک بحثی می کنند که آیا این ملائکه یعنی همه ملائکه؟ ببینید للملائکه یعنی الملائکه. لام آمده سر الملائکه و الف آن افتاده. بله؟ الف و لام سر ملائکه است. لام که سر ملائکه می آید، الف آن می افتد. یعنی شما در خواندن نمی خوانید لِالملائکه. همه الف و لام ها اینگونه اند دیگر. اگر یک چیزی سرش بیاید، آن الف می افتد. خب؟ می گوییم الف و لام دو جور است. بله؟ شمسی و قمری. درست گفتم؟ حروفی که بعد از الف و لام می آید، دو دسته اند. یعنی بیست و هشت حرف عربی تقسیم می شود. آن وقت الف و لامی که سر حروف شمسی بیاید یک طور خوانده می شود و سر حروف قمری بیاید، یک طور خوانده می شود. حالا این کدامش است؟ للملائکه؟ قمری است. قمری باشد چه است؟ خب. الملائکه. الف و لام. ملائکه هم جمع است. ببینید همیشه که من نباید برایتان قصه بگویم و شعر بخوانم. یک ذره هم حرف های دقیق تر بشنوید و یاد بگیرید خوب است. الملائکه. الف و لام است و آن هم جمع است. جمعی که سر کلمه اش الف و لام باشد، دلالت بر عمومیت می کند. سر این بحث مفصلی هست که آیا واقعا اینطور است یا نه. حالا آنهایش دیگر فنی است و نمی خواهیم عرض کنیم. در هرصورت اینجا یک دسته ای از فرشتگان را که ائمه ما گفته فرشتگان مُهَیِّمین بوده اند، اینها فرشتگانی هستند که همیشه غرق یاد خدا هستند. غرق اند. یعنی هیچ چیزی بیرون یاد خدا به یاد نمی آورند. اصلا مورد بحث نیستند. طرف صحبت قرار نمی گیرند. اصلا هیچ چیز یادش نیست. اصلا خودش هم یادش نیست. فرشتگان خیلی بلند مرتبه ای هستند. فرشتگان مهیمین. این فرشتگان در حال فنا هستند. به اصطلاح و به قول آقایان در حال محو هستند. به حال سهو نیامده اند. این که در حال محو است، اصلا محو است دیگر. با محو که نمی شود حرف زد که. اینهایی که آمده اند با خدای متعال صحبت کرده اند، اینها دیگر در حال محو نیستند. پس آنها از این دسته بیرون می روند. پس اینکه گفته شده است به ملائکه فرمود من می خواهم در روی زمین یک خلیفه قرار بدهم، این ملائکه از آن دسته نیستند. آن دسته را باید کنار بگذاریم. بقیه فرشتگان می شود. حالا بعضی گفته اند فرشتگانی بودند که روی زمین زندگی می کردند. یعنی اداره زمین به عهده شان بوده است. به آنها گفته بودند. اینها هم به وضع زمین آشنا بودند و می دانستند هرکس به زمین بیاید، آتش به پا می کند. خب پس اینکه کل ملائکه باشند، معلوم نیست. خب پروردگار تو به ملائکه فرمود إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً. می گویند إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً جمله اسمیه است. درست است؟ در آن فعل نیست دیگر. جاعل که اسم فاعل است. انّی یعنی قطعا من. جمله ای که با من شروع می شود. من اسم است. بله؟ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً من در روی زمین خلیفه قرار می دهم. حالا در تفسیر گفته اند جاعل اسم فاعل است. گفته اند این را به عنوان صفت مشبهه می گوییم. صفت مشبهه یک صفتی است که دلالت بر دوام می کند. حالا مثال عرض می کنیم. اگر ما می گوییم شریف، یعنی کسی که دارای شرف است. کریم یعنی کسی که دارای کرم است. فرقش چیست؟ اگر این را به صورت اسم فاعل می گفتیم. حالا اینها اصلا اسم فاعل ندارند. اگر این را به صورت اسم فاعل می گفتیم با اینکه الان بر وزن فعیل گفتیم، که صفت مشبهه هستند چه فرقی دارند؟ اگر صفت مشبهه باشد، دلالت بر دوام می کند. شریف آن کسی نیست که یک لحظه خاصی و یک لحظات اندکی یک کار شرافتمندانه می کند. این کسی است که کار شرافتمندانه کرده. به این آدم شریف نمی گویند. یک کسی. من و شما هم گاهی از این کارهای خوب می کنیم. یک کاری را کریمانه انجام می دهیم. مثلا فرض کن یک کسی نسبت به ما خطایی می کند و ما از او می گذریم. خب این یک کار کریمانه ای است. آن کریم آن کسی است که همیشه کریمانه عمل می کند. حالا اگر این را اسم فاعل ندانیم و صفت مشبهه بدانیم، می خواهند بگویند مثل اینکه خدای متعال از یک جریان سخن می گوید. ما داریم یک جریان خلافت بر روی زمین برپا می کنیم. نه اینکه می خواهم یک نفر خلیفه در روی زمین بگذارم. جریان خلافت است. می گوییم خب ما نظیرش را داریم. خدای متعال در آیه 26 سوره مبارکه صاد به حضرت داود می فرماید: إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ. با فعل فرمود. ما تو را خلیفه قرار دادیم. به صورت فعل است. اینجا که به صورت جمله اسمیه هست و می گویند صفت مشبهه در آن است یعنی یک جریان خلافت بر روی زمین برقرار خواهد شد. لذا صحبت های بعدی فرشتگان هم با جریان مناسبت دارد. آنها می گویند خدایا می خواهی روی زمین جریانی قرار بدهی که اینهایی که ما می شناسیم، اینها شر به پا می کنند و خونریزی به پا می کنند. ما می خواهیم بر روی زمین یک جریان خلافت قرار بدهیم. آنها می گویند اینها که ما قیافه شان را نگاه می کنیم، می آیند شر به پا می کنند. خونریزی می کنند. از یک جریان. آنها یک جریان را مورد سوال قرار می دهند و خدای متعال از یک جریان سخن گفته است. معلوم شد؟ پس خلقت انسان. این جاعل را هم به معنای خالق می گویند که در قرآن آمده. ما می خواهیم در روی زمین خلیفه خلق کنیم. قرار بدهیم یا خلق کنیم. اینش مهم نیست. پس یک جریان خلافت در روی زمین در نظر است. عرض کردم سوال و جواب های فرشتگان هم با جریان خلافت مناسبت دارد. خب؟ این هم یک مساله. می گویند خلیفه به معنای اسم فاعل است. کسی که کار خلافت می کند. کسی که کار خلافت می کند. جانشینی می کند. جانشین در زبان فارسی اسم فاعل است. کسی که خدا را جانشینی می کند. ما را در روی زمین جانشینی می کند. ببینید یک وقت هایی هست که خدای متعال صحبت می کند و از خودش به صورت جمع نام می برد. در آیه 1 سوره مبارکه قدر می فرماید: إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ. در آیه 83 سوره مبارکه مریم می فرماید: أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ به صورت إنا. ما. اینجا فرموده اند. إنِی. خود این معنا پیدا می کند. در جریان إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ، می گویند یک جریان است که فرشته ها در آن واسطه اند. خدای متعال قرآن را نازل کرده است. خدای متعال تقدیرات بشری را نازل کرده است. به وسیله فرشتگان بر امام زمان عصر. فرشتگان واسطه اند. خدای تبارک و تعالی و فرشتگان اند. لذا إنّا فرموده است. البته می گویند همیشه إنّا به معنای این نیست که جمع در کار باشند. بلکه گاهی خدای متعال می خواهد اقتدار خودش را بگوید. سلطنت و اقتدار خودش را به صورت إنّا می گوید. ما هم در زبان بشری داریم که گاهی پادشاهان و بزرگان طراز اول وقتی سخن می گویند، می گویند ما. این از آن نوع است. فخامت و عظمت مساله را می خواهند بگویند. اینجا نه. هیچ کس نیست. ما می خواهیم کسانی را به مقام خلافت برسانیم. می خواهیم یک جریان خلافت برپا کنیم. درمورد خلیفه عرض کردیم که به معنای اسم فاعل است، نه به معنای اسم مفعول. کسی که جانشینی بکند. بعد می فرمایند که این تای خلیفه تای تاکید است، نه تای تانیث. تای تانیث نیست. تا تاکید است. یعنی کسی که مقام خلافت را به طور جدی دارد. بحث بعدی را هم که عرض کرده بودیم. قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ گاهی بین تسبیح و تقدیس فرق گذاشته اند که حالا باز عرض می کنیم. قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ. فرشتگان عرض کردند. فرشتگان سوال کردند نه اینکه اعتراض کردند. مفسرین گفته اند که در این سوال و جواب فرشتگان فرصت یافتند با خدای متعال صحبت کنند. در داستان حضرت موسی اگر یادتان باشد خدای متعال از حضرت موسی سوال کرد این در دستت چیست؟ یک چوب دستی دستش بود. حالا مفصل گفت بله این چوب دستی من است. گاهی بهش تکیه می کنم. گاهی می زنم به درختان و از درختان برگ می ریزد برای گوسفندانم. گاهی یک جوی آبی هست و مثلا راه آب بسته شده و من راه آب را با این باز می کنم. هِی حرف زد. حالا وقتی که در مقام صحبت کردن و گفتگو با خدای متعال قرار گرفته، همینطور طول داد. ما نمی فهمیم یعنی چه. اینها هم وقت پیدا کرده اند و دارند با خدای متعال صحبت می کنند و سوال و جواب می کنند. قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا عرض کردیم که شاید احتمال این بیشتر باشد که ساختمان بشری را می دیدند. یعنی ساختمان تن. این تن گرسنه می شود. به دنبال غذاست. غذا اندک است. مشتری زیاد هم دارد. بین شان جنگ می شود. خیلی طبیعی است. آن ابتدای بشری که می دانید می رفتند داخل جنگل ها و از میوه های جنگلی استفاده می کردند. چون هنوز چیزی بلد نبودند. نه کاشتن گندم بلد شده بودند و نه چیزی. ببینید تمام نکته های اساسی تمدن بشری به وسیله انبیاء به بشر تعلیم داده شده. مثلا چرخ یکی از حلقات مهم تمدن بشری است. کشف آتش که آتش چقدر می تواند به نفع بشر باشد. اینگونه موارد را می خواهیم بگوییم. مثلا نوشتن که حضرت ادریس علیه السلام آموخت. کارهای بزرگ اولیه تمدن بشری به دست پیامبران تعلیم داده شده. این را عرض می کردیم. با توجه به بدن انسان ناگزیر جنگ به وجود می آید. من می خواهم روی این بنشینم. شما هم می خواهی روی این بنشینی. نمی شود. جای یک نفر بیشتر نیست. جنگ می شود. این را از ساختمان بدنی انسان کشف می کردند و می فهمیدند. آن که خدای متعال می خواست قرار بدهد، تن را که نمی خواست قرار بدهد. تن که خلیفه نبود. تن حامل خلیفه بود. خلیفه روح و جان انسان بود. انسان دارای روح و جانی است که آن روح و جان می تواند پرواز کند. نه تن. ماها هم اگر تربیت را بپذیریم و پای سختی های تربیت بنشینیم و بایستیم، خسته نشویم، نخوابیم، می شود.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای