شب دوم محرم 1401/5/8
صلوات یک دعای مستجاب است. صلوات یک دعای مستجاب است. هرکس دعا کند. هرکس ها. هرکس این دعا را بکند، مستجاب است. حتی در روایاتش دارد که منافق هم اگر این دعا را بکند، مستجاب است.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین.

صلوات یک دعای مستجاب است. صلوات یک دعای مستجاب است. هرکس دعا کند. هرکس ها. هرکس این دعا را بکند، مستجاب است. حتی در روایاتش دارد که منافق هم اگر این دعا را بکند، مستجاب است. انقدر. می خواهم عرض کنم که در نمازتان صلوات بفرستید. رکوع هایتان را، رکوع، سبحان ربی العظیم و بحمده، اللهم صل علی محمد و آل محمد. ذکر رکوع را که گفتید یک صلوات بفرستید. این مقدار از نمازتان مسلم قبول است. آخر ما نمی دانیم چقدر از نمازمان، اصلا چه چیز از آن قبول است. اما مسلم، این مقدار وقتی که برای صلوات در نمازتان گذاشتید، قبول است. پس مسلم بخشی از نماز ما قبول است. فردای روزگار به درد ما می خورد. هرچه بیشتر. اگر در سجده ها همین کار را بکنید، قبول است. بیشتر می شود. در قنوت تان. آن دوست مان از یک بزرگی از اعاظم اولیاء خدا نقل می کرد. گفت در نماز شبش، در قنوت فقط داشت صلوات می فرستاد. گریه می کرد و صلوات می فرستاد. گریه می کرد و صلوات می فرستاد. خیلی خوب است ها. از آن جواهراتی است که یک داستانی می گویند که حالا مثلا پادشاهی، پیغمبری، کسی با اصحابش به ظلمات رسیدند. حالا اصلا ظلمات هست؟ نیست؟ اینها. قصه است دیگر عیب ندارد. گفت در این ظلمات که می روید، هرچه که می توانید سنگ ریزه های زیر پایتان را جمع کنید. مواظب باشید ها. جمع کنید. سرتان کلاه نرود. .بعد پشیمان نشوید. خب اینها رفتند و هرچه توانستند جمع کردند و به آن طرف ظلمات، به روشنایی که رسیدند، همه دارند بر سر خودشان می زنند. چرا؟ چون اینها جواهر بوده. این یک مشت کرده در این جیبش و یک مشت هم در آن جیبش. بعد می بیند خب بابا در این جیبش دو مشت جواهر جا می شد. می توانست در آن جیبش هم دو مشت بکند. در جیب های پهلویش هم می توانست پر کند. حسرت، حسرت، پشیمانی، حسرت. این صلوات از نوع آن جواهرات است که هرچه بفرستید، باز آن طرف که رفتید می گویید ای کاش که بیشتر شده بود. بیشتر توانسته بودنم. حالا همه رکوع و سجودهایتان را، صلوات بفرستید. آقا نمازتان قیمتی می شود. قیمتی می شود. چون مقدار زیادی از آن قبول است دیگر. مقدار زیادی از آن قبول است. صلوات است و آن هم قبول است. این یک نکته مهم بود که عرض کردم. حالا در قنوت هایتان، باز ما یک دوستی داشتیم، آن آقایی که عکسش آنجاست، من می دیدم در قنوت فقط صلوات می فرستد. خب می فهمید که من دارم بهره مند می شوم. هردعای دیگری بکنم که نمی دانیم قبول است یا نه. من می خواهم دعا اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا وَ عَافِنَا وَ اعْفُ عَنَّا. خیلی دعای خوبی است. شما این را می گویید. اما نمی دانیم که این قبول می شود یا نمی شود. شنیده می شود یا نمی شود. اما اگر صلوات بفرستید، حتما شنیده می شود. حتما قبول می شود. پس تمام قنوت هایتان را هم از صلوات پر کنید. از صلوات پر کنید. حالا من بعضی ها را عرض کردم که مثلا اگر گرفتاری مالی دارند بخوانند، اللَّهُمَ‏ أَغْنِنِی‏ بِحَلَالِکَ‏ عَنْ‏ حَرَامِکَ‏ وَ بِطاعَتِکَ عَنْ مَعْصیَتِکَ وَ بِفَضْلِکَ عَنْ مَّنْ سِوَاکَ. بعد می گفتم این را که خواندی، یک صلوات بفرست. بعد دومرتبه بخوان و باز هم صلوات بفرست. در یک قنوت ده مرتبه این دعا را بخوان. برای گشایش مالی دعای خیلی خوبی است. شما که مشکل مالی داری این دعا را بخوان. پیغمبر به امیرالمومنین دستور فرموده و یاد داده. خب این حرف اول.

یک داستان هایی از بنی اسرائیل در قرآن آمده. این داستان، داستان خیلی مهمی است. خیلی هم روشن نیست. چون ریزه کاری هایش را نفرموده اند. وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا [247 بقره] بنی اسرائیل را از سرزمینی که داشتند، بیرون کرده بودند. حالا اینها در بیابان ها [سرگردان بودند]. حالا آنها این بلا را سر مردم بیچاره آورده اند. خودشان یک روزی این بلا سرشان آمده بوده. دارند در چادر زندگی می کنند. مثلا چهارتا تخته گذاشته بوده و دارد روی آن تخته زندگی می کند. خیلی در زحمت بودند. هی در خانه خدا، در خانه خدا، در خانه خدا. پیغمبر هم داشتند. آن پیامبر بزرگوار فرمود خدا می خواهد یک پادشاه برای شما بفرستد. پادشاهی که شرایط و توانایی به دست آوردن سرزمین خودتان را دارد. اسم آن پادشاه کیست؟ نامش طالوت است. حالا احتمال هم هست که شاید خودش هم یک پیغمبری بوده. إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ اینها طبق همان [عادتی که داشتند] غرغر می کردند. غرغر داشتند. هرجا یک اشکالی می کردند. به این هم اشکال کردند. دوتا خانواده در میان بنی اسرائیل بود. از یک خانواده پیامبران مبعوث می شدند و از یک خانواده هم پادشاهان بودند. این جزء خانواده پادشاهان نیست. خب چجوری می خواهید این را پادشاه کنید؟ پادشاه نیست. نه پولدار است. نه از خانواده پادشاهان است. أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا این چطور می تواند پادشاه ما باشد؟ وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ. ما خانواده پادشاهان داریم. اینها باید پادشاه شوند. وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ آخر ثروتمند هم نیست. یعنی یک عیب دیگر هم دارد که ثروتمند نیست. جزء تراز اول ها [نیست]. یک وقت هایی عرض کردم که یک گردهمایی سالانه دارند. سالی یکبار. سابقا دوسالی یکبار بوده حالا سالی یک بار است. ثروتمندان تراز اول جهان جمع می شوند و طرح سال آینده را می کشند. مثلا فرض کنید که صدام به ایران حمله کند. مثلا بعد آمریکا به عراق حمله کند و صدام را... آنها می گویند. مسائل کل جهان را تعیین تکلیف می کنند. ثروتمندها. نه از این ثروتمندان. خدای متعال فرمود قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ خدا این را برگزیده. خدا خواسته این پادشاه باشد. خدا به این توانایی هایش را داده. خدا به او توانایی هایش را داده. مثل اینکه خدا به آیت الله خامنه ای توانایی هایش را داده. خدا سایه ایشان را از سر ما کم نکند. بر عمر و عزتش بیفزاید. تا عصر ظهور حضرت ولی عصر زنده و پاینده و سلامت باشد. این را خودتان هم خصوصی دعا کنید. الان شما در امن و عافیت نشسته اید به برکت این اولاد پیغمبر است. اگر یک ذره وارد باشید می دانید. خلاصه فرمود إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ. خدا این را برگزیده. خدا این را آماده کرده. وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ برای پادشاهی و جنگ و اداره کشور و اینها که زحمت دارد، هم توانایی بدنی دارد هم علم. چیز فهم است. می فهمد. کلاه سرش نمی رود. این اولاد پیغمبر هم کلاه سرش نمی رود. شما یادتان نیست. آن آقای محتشمی پور وقتی که امریکا به عراق حمله کرده بود، می گفت ما هم برویم به جنگ امریکا. الان وقتش است. انقدر آنها از خدا می خواستند که ما هم به جنگ امریکا برویم، انقدر از خدا می خواستند، شاید شب تا صبح آن یارو نره غول قبلی، چه بود؟ قبل از ترامپ؟ او شاید شب تا صبح داشت دعا می کرد که اینها گول بخورند و به جنگ ما بیایند. همانطور که عراق را نابود کردند [ایران را هم نابود می کردند] عراق هنوز هم برق ندارد. چون هواپیماهای اینها تمام مراکز برقی عراق، کارخانجات و اینها را زده و هنوز هم برق عراق ناقص است. آبش ناقص است. برقش ناقص است. وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ. خدا او را در دانش و در قوت جسمانی زیادتی داده است. بیشتر از آدم های دیگر است. می تواند پادشاهی را اداره کند. بعددیگر ناگزیر مجبور شدند قبول کردند. وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ [248 بقره] پیامبری که داشتند به آنها فرمود که این نشانه دارد. این آقایی که من می گویم پادشاه است، نشانه های خدایی دارد. یک صندوقی از زمان حضرت موسی و هارون باقی مانده بود. ایشان این را می آورد. مثلا احتمالا شاید آن را گم کرده بودند. در دسترس نداشتند. الواح تورات در آن است. این نشانه پادشاهی این شخص است. حالا زودتر می گذریم. این صندوق را تَحْمِلُهُ الْمَلَائِكَةُ فرشتگان جا به جا می کنند. لازم نیست کسی زیر صندوق برود. خودش دارد می رود. چون فرشتگان او را حرکت می دهند. کاری نداریم. خب وقتی لشکر بنی اسرائیل حرکت کرده و می خواهد برود سرزمین خودش را بگیرد، فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ [249 بقره] حرف اصلی ما در این آیه است. طالوت پادشاه که عرض کردم شاید بهره ای از پیامبری هم داشت، گفت الان که می خواهیم به جنگ آن دشمنان برویم یک بیابان بزرگی در پیش داریم. ساعت های زیادی باید در این بیابان حرکت کنیم. هوا گرم است. شما تشنه می شوید. گرم تان می شود. خسته می شوید. یک امتحان دارید. یک نهر آبی وسط راه ما جاری است. إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَر این قسمت اصلی است. فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي فرمود که آی لشکر ما اگر به این آب رسیدید و خیلی تشنه ات بود، از این خوردی و سیراب شدی، فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي. از من نیستی. تو را بیرونت می کنیم. مثلا. هرکس، دقت کنید؛ هرکس نچشید. هرکس از این آب نچشید. یعنی دستش را در این آب نزد اینجوری کند. نچشید. اصلا نچشید. هرکس نچشید، از من است. هرکس سیراب شد، از من نیست. إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِيَدِهِ مگر کسی که یک مشت آب بخورد. آن مقدارش مجاز است. این را تعبیر کرده اند و مفسران به گناه تفسیر کرده اند. این حرفی است که همیشه عالم گفته می شود. در هر قرنی پیغمبر آن قرن، امام آن ملت، امام آن دهه، امام آن صده، امام آن قرن دارد به مردم می گوید هرکس از این آب، یعنی گناه، گناه، سیراب شود. بعضی ها اینجوری هستند. آن دوست مان گفت که یک آدمی آمده بود که با بچه ها نمی جوشید. مسن بود. مثلا فرض کنید پنجاه سالش بود. یک روز گفت حاج آقا من با شما کار دارم. باشد. با هم رفتیم یک کمی دور شدیم که کسی حرف ها و صداهای ما را نشنود. گفت آقا من همه کار کردم. من همه کار کردم. این بدنم هم پر از خالکوبی است. یک خالکوبی هایی که خجالت می کشم. آمدم اینجا پاک شوم. از خدا خواستم یک کاری کند که کسی این بدن من را نبیند. اگر یک گلوله بخورم و بیفتم، بعد بدن من را در می آورند. مثلا می خواهند کفن کنند یا مثلا چه. در هرصورت بدن من دیده می شود. نمی خواهم کسی ببیند. از خدا خواستم. این را گفت و رفت. بعد از یک مدتی رفقای ما آمدند و به ایشان گفتند آقا می دانید آن رفیق شما چه شد؟ در یکی از این مثلا نفربرها، یا ماشین های بزرگ رانندگی می کرد و یک خمپاره درست آمد بالای سرش. این جزقاله شد. خدا بخشیدش و بدنش را هم کسی ندید. یک سر به بهشت رفت. حالا به قول بنده. اینجا هم فرمود هرکس از آب این نهر بنوشد و سیراب شود، ما می گوییم نهر گناه. امتحان آنها بود دیگر. اگر از این بنوشد و سیراب شود، [یعنی] هرکاری توانسته کرده، دستش به هرچه رسیده انجام داده. خدا برای کسی پیش نیاورد. این از ما نیست. امام زمان می گوید این از ما نیست. مگر اینکه مثل او جزقاله شود. بعد هرکس نچشد، دقت کنید، هرکس گناه را نچشد، هرکس گناه را نچشد، نوجوان ها، هرکس گناه نچشد، هیچ نوع گناهی را نچشد. ظاهرا گناه یک مزه ای دارد دیگر. مثل این داروهایی هست که یک پوسته رویش هست که شیرین است، اما داخلش را که باز کنی، تلخی اش مشخص می شود. من تازگی یک قرص خوردم که این تلخی اش در دهانم مانده بود. مدتی. هی آب خوردم، آب خوردم، مدت مدیدی تلخی اش مانده بود. آن گناه یک تلخی دارد که می ماند. باید با منقاش از حلقوم شما بیرون بیاید. شما یادتان نیست. قدیمی ها یادشان است. منقاش یادتان است؟ پیرمردها؟ باید با منقاش دربیاورند. با منقاش هم در می آورند. هرکس نچشد، آقا هرکس نچشد، هیچ گناهی را نچشد، در طول عمرش خدا مرحمت کرده و هیچ گناهی برایش پیش نیامده که بچشد. ما چه کار کنیم؟ ما می شویم دسته سوم. آن کسی که یک مشت آب خورده بود. آنجا می گفتند یک مشت آب بخوری هم عیب ندارد. می شود. اما نگفتند او چیست؟ کسی که نچشد از ماست. کسی که نچشد از ماست. با یک آقایی قبل از جلسه صحبت می کردیم. تو می خواهی امام زمان خودت را ببینی؟ باید نچشد. به نچشد برسی. اصلا گناه [نکنی]. هرچه گذشته بوده، پاک کردی. الان هم هیچ چیز را نمی چشی. دیگر در زندگی ات یک دانه گناه هم نیست. یک حرف سبک هم نیست. یک وقت آدم با مادرش صحبت می کند. حرف سبک می زند. حرف سبک هم نیست. یکی از دوستان گفت از من پرسیدند فلان مسجد چطور است؟ من لبم را یک تکانی دادم. نگفتم نه یا آره ها. فقط صورت و لبم را یک جوری حرکت دادم که نشان می داد نه. من نمی پسندم. گفت دو سال داشتم برای همین یک ذره گریه می کردم. یک ذره لبم را که کج کردم. دو سال داشتم برایش کفاره می دادم. کفاره می دادم. نه کفاره پولی. شیرینی گناه را از حلقوم آدم بیرون می کشند. هرکس مرد بود، هیچ گناهی را نچشید، می فرمایند مِنَّا. یعنی کسی که... فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي. کسی که نچشید، از نهر گناه، حالا به قول بنده، از نهر گناه نچشید، اگر نچشید، فَإِنَّهُ مِنِّي. من به آن آقا گفتم که تو پاک بشو، خود امام زمان به دیدن تو می آید.  به دیدن تو می آیدها. چون پاکی و پاکیزگی را دوست دارند. می آیند. لازم نیست شما بدوی و چله بگیری و این حرف ها که ایشان را زیارت کنی. فقط پاک شو. مودب شو، پاک شو. مودب شو، پاک شو. فَإِنَّهُ مِنِّي. نیاید هم تو پیش او هستی. او از تو جدا نیست و تو از او جدا نیستی. یک کسی حاج آقای حق شناس را دیده بود. جالب است. گفت آقا من خواب دیدم شما در وضوخانه مسجد امین الدوله وضو می گیرید. فرمود که وضو تمام شد یا نشد؟ گفت بله وضو تمام شد. ایشان فرمود که مثلا تعبیر وضو این است. فرمودند. بعد آن آقا گفت یک آقای سیدی هم این عقب ایستاده بود. شما اینجا ایستاده بودی و لب حوض داشتی وضو می گرفتی. یک آقایی هم اینجا ایستاده بود. فرمود آن آقا همیشه با من است. آن آقا همیشه با من است. مِنِّي است دیگر. این جزء ماست. جزء ماست. آقا این چقدر قیمت دارد. هزار بار از شهادت بالاتر است. فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي. این یادتان نرود. فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَيْسَ مِنِّي. وَمَنْ لَمْ يَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّي. هرکس نوشید و خدایی نکرده سیراب شد، چون از گناه است می گوییم خدایی نکرده، هرکس سیراب شد، نه. هیچ ربطی با من ندارد. هیچ ربطی ندارد. هرکس نچشید، او از ماست.

ما به حاج آقای عالمی ارادت داریم. از سر ارادت می آییم پشت سر ایشان نماز بخوانیم. حالا دیگر نمی خواهم در حضور تعریف بکنم. یک مردی هست به نام مسمع، خدمت حضرت صادق علیه السلام آمده است. این کجایی است؟ اهل بصره است. بصره و کوفه داریم دیگر. اهل بصره است. فرمود یا مِسمَع أنتَ مِن أهلِ العِراق؟ تو جزء اهل عراق هستی؟ عراقی هستی؟ أما تأتی قَبرِ الحُسَین عَلَیهِ السَّلام؟ تو که عراقی هستی سر قبر امام حسین علیه السلام می روی؟ این مسمع گفت نه آقا. من در شهر خودم نام و نشان دار هستم. تکان می خورم، معلوم می شود. خبرش این طرف و آن طرف می رود. می رسد. لا أنَا رَجُلٌ مَشهُورٌ عِندَ أهلِ البَصرِه. من در شهر خودمان مشهورم. من را می شناسند. حرکت کنم معلوم می شود. خب دور و بر ما هم خیلی ها هستند که به خلیفه بنی امیه علاقمند هستند. خبر من را می رسانند و جانم در خطر است. ما خیلی دشمن داریم. فرمود که خب حالا زیارت نمی توانی بروی. حالا شماها الحمدلله به امید خدا و به فضل خدا، خدا نصیب تان کند، هر سال حداقل یک بار به زیارت بروید. خدا برایتان جور کند. خدا برایتان جور کند. یک جوری قیمت ها را بالا بردند. فرمود که آیا شما آنچه که بر سر جد بزرگوار ما آمده را یاد می کنی؟ حوادثی که در کربلا اتفاق افتاده را یاد می کنی؟ می گوید من گفتم بله آقا. فرمود جزع می کنی؟ جزع یعنی گریه های با سر و صدا. گفتم بله آقا. به خدا قسم گریه می کنم. اهل خانه می بینند که امروز حال من بد است. همینطور دارم گریه می کنم. آنها نمی فهمند چرا. در خانه هم می ترسیدند که خبرش بیرون برود. من جزع می کنم. گریه می کنم. با خودم می نشینم و فکر می کنم و یاد می کنم و گریه می کنم. آثار این عزاداری من در قیافه ام، در رفتارم دیده می شود. دیگر آن روز نمی توانم غذا بخورم. ما می شود؟ می شود که روز عاشورا نتوانیم غذا بخوریم؟ از عزا. از عزا. اگر یک کمی عزای آدم سنگین باشد، آدم غذا خوردن یادش می رود. ایشان می گوید که من اینجوری ام. آن روز نمی توانم غذا بخورم. فرمود رَحِمَ اللهُ دَمعَتَک. خدا آن گریه های تو را رحمت کند. گریه های تو را مورد رحمت قرار بدهد. ببینید اول، اول رحمت خدا شامل حال شما می شود و بعد گریه به چشم شما می آید. بعد از اینکه گریه کردی، بعد تازه یک رحمت دیگر بر سرت می ریزد. قبلا رحمت. بعد هم رحمت. تو جزء کسانی هستی که برای ما جزع و فزع می کنی. ما جزع و فزع را در زبان فارسی هم داریم. الَّذِینَ یَفرَحُونَ لِفَرَحِنا وَ یَحزَنُونَ لِحُزنِنا. از کسانی که در شادمانی ما شادمانند و در اندوه ما اندوهگین اند. وَ یَخافُونَ لِخُوفِنا. وقتی ما می ترسیم و در معرض خطر هستیم، آنها هم در معرض خطرند. و هروقت ما در امان هستیم، آنها هم در امان اند. شیعه اینجوری است دیگر. مثل امامش است. هروقت امامش در معرض خطر است، او هم در معرض خطر است. زمان صدام ما به کربلا رفته بودیم دیگر. اجازه داده بودند. به نظرم بالای قبر حضرت مسلم بود. رفیق ما بدون توجه روی عادت عادی شروع به خواندن کرد. یکهو مامور داد زد. روضه ممنوع است. سینه زنی ممنوع است. اینجوری است دیگر. با دوستان... بعد فرمود أما إنّکَ لَتَرَی عِندَ مَوتِکَ حُضُور آبائِی لَک. می دانی نتیجه اش چیست؟ هنگام مرگت می بینی که پدران من به دیدار تو آمده اند. بالای سر تو حاضر شده اند. به ملک الموت سفارش تو را می کنند. و چقدر برایت خبر بشارت و خوشحالی می آورند. حضرت ملک الموت از یک مادر مهربان برای تو دلسوزتر است. از یک مادر مهربان دلسوزتر است. بعد این می گوید که امام گریه کرد و من هم گریه کردم. گریه ی جون دار. برای اینکه گریه جون دار کنیم، دیشب یک مقدار صحبت کردم. در این دهه هر غذایی را نخورید. هرجایی غذا نخورید. غذایتان را [مراقبت کنید]. آقا گوشت و مرغی که می خرید و به خانه تان می آورید، آب بکشید. حتما گوشت و مرغ را آب بکشید. و پول حلال، پاک. اگر غذای پاک و حلال خوردی، می توانی گریه کنی. اگر توانستی در این دهه از چشمت مواظبت کنی، چشمت به نامحرم برخورد نکرد، دلت می سوزد و می توانی گریه کنی. اگرنه، نه. حالا اگر صدای من به خانم ها می رسد، خدمت آنها عرض می کنیم که بابا گردی صورت تان را بالخصوص در این دهه بپوشانید. از این ماسک ها بزنید. ماسک که دیگر یک چیز طبیعی است و مردم مشکل حساب نمی کنند. از بالاهم موها و پیشانی را مواظبت کنید. صورت تان محفوظ می ماند. چشم کسی به آن بیفتد، کمتر برایش مشکل پیش می آید. خانم ها صورت شان را حفظ کنند. دست و بال شان را حفظ کنند. می خواهند رفع خستگی کنند، رو به دیوار بایستند. می خواهند یک کمی چادر را عوض و بدل کنند، رو به دیوار بایستند و انجام بدهند. رو به مردم انجام ندهند. آقایان هم تا می توانند، مواظب چشم شان باشند. اگر مواظب چشم تان بودید، بهره مند می شوید. آقا بهره مند می شوید. این چیزهایی که فرمود، تو حضور پدران من را هنگام مرگ خودت خواهی دید. همه چهارده معصوم بالای سر تو آمده اند. با مهربانی. به ملک الموت سفارش می کنند. ملک الموت از مادر به شما مهربان تر خواهد بود. برای گریه کن اباعبدالله علیه السلام. گریه کن اباعبدالله علیه السلام.

السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

خانم هایی که امروز وارد کربلا شدند، چقدر دلشان می لرزید؟ گفت آقا همه غصه های عالم به دل من آمده. اینجا چه سرزمینی است؟ خود امام فرمود که با پدرم به این سرزمین رسیدیم. یک چرتی زد، بعد بیدار شد. گریه، گریه، گریه، امیرالمومنین ها. پنجاه سال قبل. بچه های من به این سرزمین می آیند. اینجا شترهایشان را می خوابانند. اینجا بچه ها هستند. بچه های کوچک می ترسند. نمی توانند خودشان را حفظ کنند. خانم ها، برای چادرشان می ترسند. برای سرپوش سرشان می ترسند. به دست دشمن بیفتد، هیچ رحمی ندارد. چادر را می برد. مقنعه را می برد. حضرت زینب باید از بچه ها مواظبت کند. بچه ها را با شلاق نزنند. خودش را روی بچه ها می انداخت. شلاق ها به تن او بخورد. با کعب نی، یعنی چوبی که نیزه در آن است، چوب است، چوب کلفت است، با آن می زند. هیچ چیز سرش نمی شود. همه چیز را غارت کردند. هرچه بتوانند دشمنی می کنند. هیچ رحمی ندارند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای