أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
مرحوم آقای آقا میرزا علی اکبر معلم، که خدا رحمتشان کند درس خوانده بودند و زحمت هم کشیده بودند.بنابر این اهل کمال بودند.این داستان همه ی ما است. آقایی به ایشان مراجعه کرده بود و در مورد موضوعی پرسیده بود که چه کاری باید بکنیم؟ ایشان پاسخ داده بودند شماها مجتهدید. من به شماها نسخه میدهم نسخه را نگاه میکنید و بعد میگویید این قسمتش صلاح نیست و سخت است. این قسمت باشد. این قسمت نه. این یکی این مقدار. اینگونه این نمیشود اگر نسخه دادند شما باید دقیق عمل کنید. اگر پیش طبیب و معلم میروید و آنها را به طبیب و معلم بودن قبول دارید، باید حرفشان را گوش دهید. نمیشود حرف را انتخاب کنید.
در شبهای گذشته این مطلب را عرض کرده بودیم که همه ادیان الهی برای تعلیم و تربیت انسانها آمده اند. همهی انبیا معلم و مربی هستند و برای تعلیم و تربیت آمدهاند. این به پذیرش احتیاج دارد. انسانها زمانی که صحبتهای دین را میشنوند باید حرفهایش را گوش کنند. زمانی که ابوذر خدمت رسول خدا آمد هرچه پیامبر به او میگفت گوش میداد. این کار را بکن، آن کار را بکن، حالا برو و بعداً بیا. چشم میگفت. همه حرفها را گوش داد تا ابوذر شد. سلمان هم حرف گوشکنتر بود. در این مورد استعداد آدم هم شرط است. در قدمهای اول انسان باید معلم داشته باشد. شما هیچکس را نمیبینید که از قدم اول گذشته باشد. بعد از قدمهایی که برداشت، در اثر حرف گوش کردن از طرف خداوند برایش مدد میرسد. بعضی مواقع الهام هم میآید. الهام با خیال و خواب فرق میکند. این آدم به گونهای یقین میکند که در روز قیامت میتواند جواب اعمال و کارهایش را بدهد. جواب دادن به خدا مانند جواب دادن به انسانها نیست که بتواند بازی در بیاورد. با آن الهامی که دارد، میتواند در پیشگاه خداوند جواب دهد. بنابراین الهام معلم دوم اوست. معلم اولش استاد است. هنوز به استاد احتیاج دارد. در مرتبه دوم الهام هم به کمک میرسد. اگر بسیار استقامت ورزید و عمل کرد به این درجات میرسد.
آيت الله حقشناس دستوری داشتند. من توضیح آن را عرض نمیکنم. ایشان میگفت نماز را به جماعت بخوانید و این امر را بسیار با اهمیت میدانستند. خودشان هم با جان دل انجام میدادند. باید این حرف را گوش کرد. نباید گفت صبح زود، سرد است یا شب دیر وقت است. ایشان هیچگاه نمیگفتند نمیشود و امروز نماز جماعت نخوانم. اصلاً چنین چیزی را قبول نداشتند. دوستی بنام آقا سید محسن داشتیم که میگفت حاجآقا به او گفته بودند شما صبحها بیایید نماز را با هم به جماعت بخوانیم. برای خواندن نماز جماعت یک نفر هم باشد کافی است. حتی میتوانند نماز را با خانمشان بخوانند. ایشان با حاج خانمشان میخواندند. آن زمان حاج خانمشان در منزل نبودند برای مثال در مسافرت تشریف داشتند. شخص دیگری نبوده است به آقا سید محسن میگویند شما برای نماز صبح بیایید. میگوید تابستان است موقع نماز صبح ساعت 3 است. ایشان میفرمایند اشکالی ندارد من شما را بیدار میکنم. موقع نماز زنگ در منزل به صدا در میآمد وقتی به دم در منزل میرفتند، کسی را پشت در نمیدیدند. تا دو سه روز این اتفاق میافتد. والدشان میپرسد چرا صبحها میدوید دم در؟ صدای زنگ که نمیآید! در منزل فقط ایشان صدای زنگ را میشنیدند. نیم ساعت بعد، اول اذان میرسیدند خدمت حاج آقا و نمازشان را خدمتشان میخواندند بعداز آن تعقیبات را میخواندند و برمیگشتند منزل استراحت میکردند. به این صورت هم میشود.
حرف گوش کردن را عرض میکردم. ایشان به سه چیز دستور داده بودند. گفته بودند درس بخوانید و نماز شب بخوانید و نماز را به جماعت بخوانید. حاج آقا در سن بالا هم تدریس میکردند. قلبشان در موقع تدریس ناراحت میشود. پیش دکتر میروند. دکتر تدریس را برای ایشان ممنوع کردند ایشان هم وقتی دکتر برایشان ممنوع کردند تدریس را کنار گذاشتند. تا زمانی که مریض نشده بودند تدریس میکردند. تا زمانیکه میتوانست بایستد حتی در حالت خمیده نمازشان را به جماعت خوانده بودند. حرف میزنند، گوش بدهید. وقتی میگویند نماز شب بخوانید همهمان میدانیم باید نماز شب بخوانیم باید گوش کنید. تعطیلی ندارد. خودتان باید مقدماتش را فراهم کنید.
برای زیارت از تهران به قم میرفتند. در آنجا به حجره میرفتند. ساعت 9 شب میخوابیدند. چون مسافر است و کاری ندارد نباید شب بیداری کند زود میخوابد تا برای نماز بیدار باشد. حرف گوش کردن به ثمر میرسد.
ادامه صحبت دیشب: در آیه 19 سوره مبارکه جاثیه میفرماید:وَإنَّ الظـّالِمينَ بَعْضُهُمْ أَوْلياءُ بَعْض وَاللهُ وَليُّ المُتــّقينَ وقتی انسان پاکیزه شد اعمال باید درست باشد. بدون اعمال درست نمیشود. باید دروغ از زندگی بیرون برود. غیبت نکند. مسائل مربوط به نامحرم را رعایت کند. اموال و کار و کسبشان درست و پاک و حلال باشد. این مرحله اول از ایمان شما است. زمانیکه شخص هیچ گناهی نکرد، مومن است. آیه 257 سوره مبارکه بقره میفرماید: اللهُ وَليُّ الَّذينَ آمَنوا بعد از اینکه آدم به طور کلی گناه را ترک کرد ولایت الهی بر سرش سایه میافکند و این ولایت راه را به انسان نشان میدهد. برای همه پیش آمده که خداوند در یک مواقعی حفظشان کرده باشد و نگذاشته باشد در چاله بیفتند. این مسئله بستگی به درجه مواظبت انسان از اعمالش دارد. هرچه مواظبت انسان بیشتر باشد جاهایی که او را از افتادن در چاله گناه حفظ میکنند بیشتر است. اینها مرحله اول بودند که عرض شد. مرحله دوم رفع ریشه گناهان است. یعنی برطرف کردن صفات بد. به عنوان مثال گناه اول غیبت کردن است و گناه دوم حسود نبودن است. شخص بخیل و متکبر نباشد. روی خاک نشستن برایش سخت نباشد. بتواند جلوی پاي همه بلند شود و سلام کند. راحت است. زحمت ندارد. میتواند هر چه دارد در راه خدا بدهد. مسئله بخل برایش حل شده است. زمانیکه فرد از گناه درجه دوم یعنی گناهان اخلاقی که بزرگ و عمیق است جدا و پاک شد یک درجه بالاتری از ولایت روی سرش میآید. وَاللهُ وَليُّ المُتــّقينَ از آنجا شروع میشود. تمام امورش را اداره میکنند.
یک مورد دیگر از آقای حق شناس عرض کنیم. فکر میکنم این داستان در درسهایی که چاپ شده است آمده. به زیارت امام رضا (علیه السلام) مشرف میشوند و خدمت امام عرض میکنند که آیا میشود من دیگر در زندگیم کاشکی نگویم؟ ای کاش این کار را کرده بودم، ای کاش این کار را نکرده بودم را دیگر نگویم. زمانیکه انسان همه اعمالش درست باشد و تحت نظر و ولایت برود، میتواند کاشکی نگوید. به انسان حرف گوشکن میگویند این عمل را انجام بده درست است یا اینکه میگویند آن را انجام نده. کسی که حرف گوش کن است دیگر کاشکی نمیگوید و دیگر پشیمان نیست. دیگر حسرت نمیخورد. این همان ولایتی است که عرض میکنم اللهُ وَليُّ الَّذينَ آمَنوا.
درجه بالاترش وَاللهُ وَليُّ المُتــّقينَ است. وَاللهُ وَليُّ المُتــّقينَ ذره ذره اعمال و کارها تحت نظر است. نمیگذارند اشتباه کنید. این عصمت به اندازه امامان نیست. اما درجه این هم بالا است. ما هر روزمان کاشکی دارد. نتیجه هر روز کاشکی گفتن چیست؟ اگر آدم را تربیت کردند و اگر این تربیت را قبول کرد، اگر آن مربی بالای سرش بود و رویش کار کرد و وقت هم بود به آن ولایت میرسد. فرصت داشتن مهم است. سيد بحرالعلوم رضوان الله عليه کودک 5-6-7 ساله بودهاند. یک معجزه بوده است. عمر هم باید کفاف کند. او به کمالی که باید رسیده بود. کمک هم بکنند و عمرش هم کفاف کند. اگر شما برای رسیدن به مربی همت نکنید و در نیمه راه عمر به مربی برسید و مربی دو سال بیشتر بالای سرتان نبوده باشد، ممکن است به ثمر نرسد. ثمر این است که شما موحد بشوید. جز از خداوند، از هیچچیز و هیچکس دیگری نترسید. جلویش بمب اتم بزنند نمیترسد. بزرگتر از قیامت که نداریم. جلویش قیامت بر پا شود، او را هیچ هولی از هولهای قیامت نمیترساند. این آدم موحد است. جز از خدا از هیچ چیز نمیترسد. اینها به بهشت میروند. در آیه 55 سوره مبارکه قمر میفرماید: في مَقعَدِ صِدْق عِندَ مَليكٍ مُقتدِر. جایگاهشان عِندَ نزد پادشاه مقتدر است. کنار حور قصور نیست. حور قصور چیست؟ اگر به این درجه برسید به مقصد رسیدهاید و اگر نرسید به مقصد هم نرسیدهاید. حرام میشوید.
ساختمان همه را اینگونه ساختهاند که توانایی رسیدن به این درجه را دارند. اگر نتوانند بروند تنبلی از خودشان بوده است. در این چند روز به آقایانی برخوردم که چون معلم ندارند کارهای نادرستی را انجام میدادند. معلم هم هست اما حرف گوش نمیکند. چون حرف گوش نمیدهند معلم به آنها معلمی نمیکند. آقایی که با من صحبت میکرد معلم نداشت و نمیخواست بپذیرد و اصلاح بشود. من به صحبتهایش گوش کردم اما اصلاح نکردم چون نمیخواست بپذیرد. معلم نداشت نمیخواست بپذیرد. اگر آدم معلم داشت میتواند به جایی برسد.