روز يازدهم (راه نجات = حرف گوش كردن)
روز يازدهم (راه نجات = حرف گوش كردن)

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

 مرحوم آقای آقا میرزا علی ­اکبر معلم، که خدا رحمتشان کند درس خوانده بودند و زحمت هم کشیده بودند.بنابر این اهل کمال بودند.این داستان همه­ ی ما است. آقایی به ایشان مراجعه کرده بود و در مورد موضوعی پرسیده بود که چه کاری باید بکنیم؟ ایشان پاسخ داده بودند شما­ها مجتهدید. من به شماها نسخه می­دهم نسخه را نگاه می­کنید و بعد می­گویید این قسمتش صلاح نیست و سخت است. این قسمت باشد. این قسمت نه. این یکی این مقدار. اینگونه این نمی­شود اگر نسخه دادند شما باید دقیق عمل کنید. اگر پیش طبیب و معلم می­روید و آنها را به طبیب و معلم بودن قبول دارید، باید حرفشان را گوش دهید. نمی­شود حرف را انتخاب کنید.

در شب­های گذشته این مطلب را عرض کرده بودیم که همه ادیان الهی برای تعلیم و تربیت انسان­ها آمده اند. همه­ی انبیا معلم و مربی هستند و برای تعلیم و تربیت آمده­اند. این به پذیرش احتیاج دارد. انسان­ها زمانی که صحبت­های دین را می­شنوند باید حرف­هایش را گوش کنند. زمانی که ابوذر خدمت رسول خدا ­آمد هرچه پیامبر به او می­گفت گوش می­داد. این کار را بکن، آن کار را بکن، حالا برو و بعداً بیا. چشم می­گفت. همه حرف­ها را گوش داد تا ابوذر شد. سلمان هم حرف گوش­کن­تر بود. در این مورد استعداد آدم هم شرط است. در قدم­های اول انسان باید معلم داشته باشد. شما هیچکس را نمی­بینید که از قدم اول گذشته باشد. بعد از قدم­هایی که برداشت، در اثر حرف گوش کردن از طرف خداوند برایش مدد می­رسد. بعضی مواقع الهام هم می­آید. الهام با خیال و خواب فرق می­کند. این آدم به گونه­ای یقین می­کند که  در روز قیامت می­تواند جواب اعمال و کارهایش را بدهد. جواب دادن به خدا مانند جواب دادن به انسان­ها نیست که بتواند بازی در بیاورد. با آن الهامی که دارد، می­تواند در پیشگاه خداوند جواب ­دهد. بنابراین الهام معلم دوم اوست. معلم اولش استاد است. هنوز به استاد احتیاج دارد. در مرتبه دوم الهام هم به کمک می­رسد. اگر بسیار استقامت ورزید و عمل کرد به این درجات می­رسد.

آيت الله حق­شناس دستوری داشتند. من توضیح آن را عرض نمی­کنم. ایشان می­گفت نماز را به جماعت بخوانید و این امر را بسیار با اهمیت می­دانستند. خودشان هم با جان دل انجام می­دادند. باید این حرف را گوش کرد. نباید گفت صبح زود، سرد است یا شب دیر وقت است. ایشان هیچگاه نمی­گفتند نمی­شود و امروز نماز جماعت نخوانم. اصلاً چنین چیزی را قبول نداشتند. دوستی بنام آقا سید محسن داشتیم که می­گفت حاج­آقا به او گفته بودند شما صبح­ها بیایید نماز را با هم به جماعت بخوانیم. برای خواندن نماز جماعت یک نفر هم باشد کافی است. حتی می­توانند نماز را با خانمشان بخوانند. ایشان با حاج خانمشان می­خواندند. آن زمان حاج خانمشان در منزل نبودند برای مثال در مسافرت تشریف داشتند. شخص دیگری نبوده است به آقا سید محسن می­گویند شما برای نماز صبح بیایید. می­گوید تابستان است موقع نماز صبح ساعت 3 است. ایشان می­فرمایند اشکالی ندارد من شما را بیدار می­کنم. موقع نماز زنگ در منزل به صدا در می­آمد وقتی به دم در منزل می­رفتند، کسی را پشت در نمی­دیدند. تا دو سه روز این اتفاق می­افتد. والدشان می­پرسد چرا صبح­ها می­دوید دم در؟ صدای زنگ که نمی­آید! در منزل فقط ایشان صدای زنگ را می­شنیدند. نیم ساعت بعد، اول اذان می­رسیدند خدمت حاج آقا و نمازشان را خدمتشان می­خواندند بعد­از آن تعقیبات را می­خواندند و برمی­گشتند منزل استراحت می­کردند. به این صورت هم می­شود.

حرف گوش کردن را عرض می­کردم. ایشان به سه چیز دستور داده بودند. گفته بودند درس بخوانید و نماز شب بخوانید و نماز را به جماعت بخوانید. حاج آقا در سن بالا هم تدریس می­کردند. قلبشان در موقع تدریس ناراحت می­شود. پیش دکتر می­روند. دکتر تدریس را برای ایشان ممنوع کردند ایشان هم وقتی دکتر برایشان ممنوع کردند تدریس را کنار گذاشتند. تا زمانی که مریض نشده بودند تدریس می­کردند. تا زمانیکه می­توانست بایستد حتی در حالت خمیده نمازشان را به جماعت خوانده بودند. حرف می­زنند، گوش بدهید. وقتی می­گویند نماز شب بخوانید همه­مان می­دانیم باید نماز شب بخوانیم باید گوش کنید. تعطیلی ندارد. خودتان باید مقدماتش را فراهم کنید.

برای زیارت از تهران به قم می­رفتند. در آنجا به حجره می­رفتند. ساعت 9 شب می­خوابیدند. چون مسافر است و کاری ندارد نباید شب بیداری کند زود می­خوابد تا برای نماز بیدار باشد. حرف گوش کردن به ثمر می­رسد.

ادامه صحبت دیشب: در آیه 19 سوره مبارکه جاثیه می­فرماید:وَإنَّ الظـّالِمينَ بَعْضُهُمْ أَوْلياءُ بَعْض وَاللهُ وَليُّ المُتــّقينَ وقتی انسان پاکیزه شد اعمال باید درست باشد. بدون اعمال درست نمی­شود. باید دروغ از زندگی بیرون برود. غیبت نکند. مسائل مربوط به نامحرم را رعایت کند. اموال و کار و کسبشان درست و پاک و حلال باشد. این مرحله اول از ایمان شما است. زمانیکه شخص هیچ گناهی نکرد، مومن است. آیه 257 سوره مبارکه بقره می­فرماید: اللهُ وَليُّ الَّذينَ آمَنوا بعد از اینکه آدم به طور کلی گناه را ترک کرد ولایت الهی بر سرش سایه می­افکند و این ولایت راه را به انسان نشان می­دهد. برای همه پیش آمده که خداوند در یک مواقعی حفظشان کرده باشد و نگذاشته باشد در چاله بیفتند. این مسئله بستگی به درجه مواظبت انسان از اعمالش دارد. هرچه مواظبت انسان بیشتر باشد جاهایی که او را از افتادن در چاله گناه حفظ می­کنند بیشتر است. اینها مرحله اول بودند که عرض شد. مرحله دوم رفع ریشه گناهان است. یعنی برطرف کردن صفات بد. به عنوان مثال گناه اول غیبت کردن است و گناه دوم حسود نبودن است. شخص بخیل و متکبر نباشد. روی خاک نشستن برایش سخت نباشد. بتواند جلوی پاي همه بلند شود و سلام کند. راحت است. زحمت ندارد. می­تواند هر چه دارد در راه خدا بدهد. مسئله بخل برایش حل شده است. زمانیکه فرد از گناه درجه دوم یعنی گناهان اخلاقی که بزرگ و عمیق است جدا و پاک شد یک درجه بالاتری از ولایت روی سرش می­آید. وَاللهُ وَليُّ المُتــّقينَ از آنجا شروع می­شود. تمام امورش را اداره می­کنند.

یک مورد دیگر از آقای حق ­شناس عرض کنیم. فکر می­کنم این داستان در درس­هایی که چاپ شده است آمده. به زیارت امام رضا (علیه السلام) مشرف می­شوند و خدمت امام عرض می­کنند که آیا می­شود من دیگر در زندگیم کاشکی نگویم؟ ای کاش این کار را کرده بودم، ای کاش این کار را نکرده بودم را دیگر نگویم. زمانیکه انسان همه اعمالش درست باشد و تحت نظر و ولایت برود، می­تواند کاشکی نگوید. به انسان حرف گوش­کن می­گویند این عمل را انجام بده درست است یا اینکه می­گویند آن را انجام نده. کسی که حرف گوش­ کن است دیگر کاشکی نمی­گوید و دیگر پشیمان نیست. دیگر حسرت نمی­خورد. این همان ولایتی است که عرض می­کنم اللهُ وَليُّ الَّذينَ آمَنوا.

درجه بالاترش وَاللهُ وَليُّ المُتــّقينَ است. وَاللهُ وَليُّ المُتــّقينَ ذره ذره اعمال و کارها تحت نظر است. نمی­گذارند اشتباه کنید. این عصمت به اندازه امامان نیست. اما درجه این هم ­بالا است. ما هر روزمان کاشکی دارد. نتیجه هر روز کاشکی گفتن چیست؟ اگر آدم را تربیت کردند و اگر این تربیت را قبول کرد، اگر آن مربی بالای سرش بود و رویش کار کرد و وقت هم بود به آن ولایت می­رسد. فرصت داشتن مهم است. سيد بحرالعلوم رضوان الله عليه کودک 5-6-7 ساله بوده­اند. یک معجزه بوده است. عمر هم باید کفاف کند. او به کمالی که باید رسیده بود. کمک هم بکنند و عمرش هم کفاف کند. اگر شما برای رسیدن به مربی همت نکنید و در نیمه راه عمر به مربی برسید و مربی دو سال بیشتر بالای سرتان نبوده باشد، ممکن است به ثمر نرسد. ثمر این است که شما موحد بشوید. جز از خداوند، از هیچ­چیز و هیچکس دیگری نترسید. جلویش بمب اتم بزنند نمی­ترسد. بزرگتر از قیامت که نداریم. جلویش قیامت بر پا شود، او را هیچ هولی از هول­های قیامت نمی­ترساند. این آدم موحد است. جز از خدا از هیچ چیز نمی­ترسد. اینها به بهشت می­روند. در آیه 55 سوره مبارکه قمر می­فرماید: في مَقعَدِ صِدْق عِندَ مَليكٍ مُقتدِر. جایگاهشان عِندَ نزد پادشاه مقتدر است. کنار حور قصور نیست. حور قصور چیست؟ اگر به این درجه برسید به مقصد رسیده­اید و اگر نرسید به مقصد هم نرسیده­اید. حرام می­شوید.

ساختمان همه را اینگونه ساخته­اند که توانایی رسیدن به این درجه را دارند. اگر نتوانند بروند تنبلی از خودشان بوده است. در این چند روز به آقایانی برخوردم که چون معلم ندارند کارهای نادرستی را انجام می­دادند. معلم هم هست اما حرف گوش نمی­کند. چون حرف گوش نمی­دهند معلم به آنها معلمی نمی­کند. آقایی که با من صحبت می­کرد معلم نداشت و نمی­خواست بپذیرد و اصلاح بشود. من به صحبتهایش گوش کردم اما اصلاح نکردم چون نمی­خواست بپذیرد. معلم نداشت نمی­خواست بپذیرد. اگر آدم معلم داشت می­تواند به جایی برسد.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای