شب هشتم محرم الحرام 1432 ( قيامت - حضرت علی اکبر علیه السلام)
شب هشتم محرم الحرام 1432 ( قيامت - حضرت علی اکبر علیه السلام)

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

بحث‌مان در مورد قیامت بود؛ دیشب و پریشب رسیدیم به این‌که آدم در قیامت یعنی از این عالم که می‌رود هیچ سرمایه‌ای ندارد، هیچ چیز ندارد جز آن‌چه که عمل کرده هیچ چیز ندارد، اگر عقیده‌ی درست دارد می‌شود سرمایه، ببینید عقیده‌ی درست و خوب می‌شود سرمایه، اخلاق خوب می‌شود سرمایه، این عالم ممکن است کسی اخلاق خوب شما را اعتنا نکند، نکند آن عالم فقط سرمایه‌ی شما همین اخلاق تو است، اگر اخلاقت خوب است می‌شود سرمایه‌ی خیلی قیمتی، خیلی قیمتی که عرض کردیم برای شما حالا یک شب ان‌شاءالله باید بحث کنیم در مورد میزان؛ قرآن کریم از موازین سخن گفته هیچ وقت میزان به تنهایی نگفته است، موازین جمعه میزان است دیگر، برای انسان موازین می‌گذارند، موازین میزان اخلاقیّات، میزان اعتقادات، میزان عمل حالا چیزهای دیگر هم هست که من عقلم نمی‌رسد، این مقداری که مثلاً در روایات داریم این مقدار را من می‌دانم، برای شما عرض کردم اخلاقیّات در میزان خیلی گران‌قیمت است، از آن قیمتی‌تر اعتقادات آدمی است، قیمتی است اعتقادات خوب اعتقادات درست، من امام حسین را قبول دارم این خیلی قیمتی‌ است، من خدا را مهربان می‌دانم این خیلی قیمتی است، قیمتی است آدم آن طرف عالم می‌فهمد چقدر قیمتی است، یک آدمی است راستگو است این قیمتی است، درجه دارد درجه‌ی پایین‌ترین درجه عمل صالح است، عمل درست است، عمل خوب است، مرتبه‌ی بالاتر آن اخلاق خوب است، مرتبه‌ی بالاتر از آن اعتقادات است، دیشب عرض کردیم که فرمودند؛ جزء بهترین زاد و توشه و سرمایه‌ای که انسان از این جهان به همراه می‌برد تقواست، بعد تقوا را عرض کردیم که یک چیز عجیب و غریبی نیست، همان است که شما مواظب رفتارت هستی، آدم مواظب رفتار خودش است، همه این‌طور هستند؛ یعنی همه یک حدودی را مراعات می‌کنند، کسی که همه‌ی حدود را بشکند کمتر داریم، یعنی حتّی آن‌هایی که مثلاً به زندان ابد می‌افتند به خاطر دزدی مثلاً چه آن هم باز یک حدودی را مراعات می‌کند، آدمیزاد یک حدودی را مراعات می‌کند، مهم این است که چه مقدار حدود را مراعات می‌کند و چه حدودی را مراعات می‌کند؛ مثلاً در جمع دزدها، دزدها به هم خیانت نمی‌کنند، این را خیلی بد می‌دانند امّا حالا به مردم بیچاره هزار طور بلا سرشان می‌آورند، مثلاً فرض کن یک پیرزن در حرم حضرت رضا (علیه السّلام) کیف او را می‌زنند، بعد این بیچاره چه شد نمی‌داند، امّا این هم باز یک حدودی را مراعات می‌کند، بین خودشان عرض کردم این‌ها یک حدودی را مراعات می کنند، آن حدودی که ما مراعات می کنیم آن حدودی است که خدا مشخص کرده است، اسم آن تقواست؛ مواظبت حدود الهی، زبانم بند دارد عبارت در حدیث دارد که «الْمُؤْمِنُ مُلْجَم‏»[1]مومن دهان‌بند دارد، دهان باز نمی‌کند همین‌طور حرف بزند، گفتند این بهترین زاد است این مواظبت است، مواظبت را دیشب یک مقدار عرض کردیم، این بحث را فعلاً نمی‌توانم عرض کنم حالا باید چیزهای دیگر را ادامه عرض کنیم، مواظبت احتیاج به یک هوشیاری دارد، آدم که به خدا معتقد است، دقت کنید آدمی که به قیامت معتقد است، یک هوشیاری برای او هست، هوشیاری روی اعمال و رفتار خودش، روی فکر خودش؛ یک مرتبه یک فکری در ذهن من می‌آید مثلاً در مورد یک کسی فکر بد می‌کنم، خوب اجازه ندارد آدم فکر بد بکند، آقا شیطان این فکر را می‌آورد من هم ادامه می‌دهم، ادامه‌اش گناه است، آن فکر در ذهن من آمد اصلاً یک فکر بد آمد، حالا یک فکرهای بد دیگر، آن را شیطان پیش می‌آورد، امّا اگر آدم پاک بشود شیطان نمی‌تواند فکر بد در ذهن آدم بیاورد، اگر پاک بشود جدّاً پاک بشود، فکر بد در ذهن او نمی‌آید، امّا حالا فکر بد را شیطان آورد من ادامه نباید بدهم، ببینید آن چیزی که وظیفه‌ی من است ادامه ندهم، یک وقت یک فکرهایی است که ممکن است لذت‌بخش هم باشد من ادامه نمی‌دهم، این را باز شب‌های پیش هم عرض کردم، کنترل من دارم حساب و کتاب دارد فکرم حتّی، حرفم حساب و کتاب دارد، نگاهم حساب و کتاب دارد، گوش دادن من حساب و کتاب دارد، رفتن و آمدن من، غذایی که می‌خورم همه‌اش حساب و کتاب دارد، فکرم هم حساب و کتاب دارد، این می‌شود آن مواظبتی که ما می‌گوییم، حساب و کتاب آن مواظبتی که می‌گوییم اسم آن تقواست، یک چیزی را در مورد آدم باتقوا گفتند خیلی مثال قشنگی است، فرمودند که آدمی باتقواست که وقتی اعمالش را بگذارند روی طبق در همه‌ی عالم بگردانند، این هیچ کجا خجالت نمی‌کشد، پیش هیچ‌کس خجالت نمی‌کشد، این خیلی چیز خوبی است، جوان‌ها می‌توانند، بزرگ‌ترها هم می‌توانند حالا ما می‌گوییم بزرگ‌ترها دارند ان‌شاءالله، من پنهانم، آشکارم، با مردم، با دوستم، با خصوصیم، در خانه‌ام کاری نمی‌کنم که اگر به مردم عرضه شد خجالت بکشم، این تقوا ثمر دارد حالا می‌خواهیم آن ثمر را عرض کنیم خدمت شما، یک شب دیگر این آیات را یک مقدارش را خواندم، مردم را ابتدا این آیات دو دسته می‌کند؛ دقت بفرمایید «وَ سيقَ الَّذينَ كَفَروا إلى‏ جَهَنَّمَ زُمَراً»[2]کسانی که هیچ چیز را قبول ندارند، زیر بار هیچ چیز نمی‌روند این‌ها را به صورت دسته جمعی به سوی جهنم می‌برند، می‌برند تا می‌رسند به جهنم «حَتَّى إِذا جاؤُها» وقتی به جهنم می‌رسند درها برای آن‌ها باز می‌شود، درِ جهنم برای آن‌ها باز می‌شود «وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها» مأموران جهنم به آن‌ها می‌گویند که «ألَمْ يَأتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَتْلونَ عَلَيْكُمْ آياتِ رَبِّكُمْ» آیا برای شما پیامبرانی نیامدند، در عصر شما امام نبود، علما نبودند که به شما بگویند «ألَمْ يَأتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ» یک پیامبرانی از خودتان بیایند برای شما بگویند؛ حلال خدا این است، حرام خدا این است، این کار را نباید بکنی، این کار را باید بکنی، آدمیزاد هستی، آدمیزاد با سایر موجودات زنده فرق می‌کند، فرق آدمیزاد با سایر موجودات زنده این است که این مواظبت می‌کند رفتارش را آن‌ها نه، و بگویند یک هم‌چنین روزی در پیش وجود دارد «قالُوا بَلى» نه آمده بودند، حرف هم ما گاهی شنیدیم یک چیزهایی یک وقتی به گوش‌مان رسید ولکن گوش‌مان بدهکار نبود‏«وَ لكِنْ حَقَّتْ كَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَى الْكافِرينَ * قيلَ ادْخُلوا أبْوابَ جَهَنَّمَ» می‌گویند بفرمایید جهنم «خالِدينَ فيهَا» ابدی هستید، وقتی کسی هیچ چیزی را قبول ندارد جهنم او ابدی است «فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرينَ» این‌هایی که زیر بار حق نمی‌رفتند، نه این‌که نمی‌فهمیدند، نمی‌دیدند، نمی‌شنیدند، نه شنیده بود، دیده بود، فهمیده بود، نمی‌خواست برود متکبّر، نمی‌خواست برود زیر بار حق، جای بدی دارند این‌ها خیلی جای آن‌ها بد است، در برابر این‌ها «وَ سيقَ الَّذينَ اتَّقَوا» در برابر کسانی که مواظبت می‌کردند، قبول داشتند مواظبت هم می‌کردند رفتار و اعمال‌شان را آن‌ها را می‌برند به سوی بهشت به صورت دسته جمعی این‌ها هم وقتی می‌رسند به بهشت «فُتِحَتْ أبْوابُها» تمام درهای بهشت برای‌شان باز می‌شود «وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ» ببینید «سيقَ الَّذينَ اتَّقَوا» کسانی که تقوا داشتند مواظب اعمال‌شان بودند، کسی که مواظب عملش بود آزاد نبود، یلخی نبود، مواظب عملش بود آن کسی که مواظب عملش بود، به صورت دسته جمعی به سوی بهشت می‌برند، درها برای آن‌ها باز می‌شود و مأموران بهشت به آن‌ها می‌گویند که سلامُ علیکُم، سلامُ علیکُم آن‌ها غیر از سلامٌ علیکم ما است، ما به همدیگر سلامُ علیکُم می‌گوییم در واقع یک دعا می‌کنیم، سلامت را برای آن نفری که به او سلام می‌کنید از خدا می‌خواهید امّا معمولاً هم چون عادت داریم، دیگر دعا نمی‌کنیم سلام می‌کنیم، همان هم خوب است البته این‌ها که سلام می‌کنند، سلامت برای آن نفرحتمی می‌شود، مأمور خداست دعایش مستجاب است، وقتی گفت سلامُ علیکُم تمام است، دیگر بعد از این برای او می‌شود سلامتی، کجا این بود، کجا بود؟ دم در بهشت آقا قبل از این کسی به این رسیده بود به او سلامُ علیکُم بگوید، نرسیده بود معلوم می‌شود کسی که مواظب اعمالش بود، رفتارش را مواظبت کرده بود یک مقداری ممکن است در راه سختی داشته باشد، حساب دیگر باید بایستد حساب پس بدهد، بایستد همان سختی دارد ولی هیچ عذابی برای این نیست چون گناهی ندارد، کار بدی نکرده که امّا معطّل که می‌شود، قیامت چند سال طول می‌کشد؟ چند سال طول می‌کشد؟ می‌گویند؛ 50 موقف است هر موقف آن هزار سال دارد، یک سال من باید جواب نمازهایم را بدهم، همین کافی است هیچ چیز دیگر لازم ندارد، معطّلی 50 هزار ساله، یک سالش هم نمی‌شود یک سالش هم سخت است، اصلاً می‌گویند که وارد قیامت کسی می‌شود سخت است، یک کسانی اصلاً به قیامت نمی‌آیند، شنیدید می‌گویند «وَ عَلَى الْأعْرافِ رِجالٌ»[3]یک اعراف داریم، یک مردانی، قرآن کریم مردان را به هر کسی نگفته، چند جا کلمه‌ی مردان را به کار برده آن را خیلی سنگین و وزین به کار برده، در اعراف یک مردانی هستند آن‌ها همه‌ی کسانی که در قیامت آمدند می‌شناسند، خوب مگر یک نفر است؟ میلیارد میلیارد آدم است، نفر به نفر را این‌ها می‌شناسند معلوم می‌شود این‌ها آدم‌های خیلی بزرگی هستند، آن‌ها هیچ قیامت را نمی‌بینند، معطّلی ندارند شما هم همّت کنید معطّلی نخواهید داشت، یک حدیث برای شما بگویم ببینید خیلی هم سخت نیست، فرمودند: یک دسته از بهشت که از قبر سر برمی‌دارند، یک‌سره به بهشت پرواز می‌کنند، هیچ معطّلی نیست یک‌سر، از قبر یک سر به بهشت، فرشتگان بهشت مأموران بهشت به او می‌گویند: به چه مناسبت؟ چه کسی گفت بیایی این‌جا؟ ما اجازه داشتیم آمدیم، شما حساب پس دادید؟ نه حساب من نمی‌دانم چیست، آقا صراط هم دیدید؟ نه من صراط ندیدم، آقا جهنم؟ من جهنم نمی‌دانم چیست، من هیچ چیزی نمی‌دانم، من یک‌سره از قبر آمدم به بهشت، می‌گویند: شما چه کار کرده بودید؟ قشنگ است شدنی هم است، فرمودند ما دو تا کار داشتیم، یکی در پنهان از خدا می‌ترسیدیم، در پنهان از خدا می‌ترسیدیم خوب قیمتی است، خیلی کار قیمتی است، شدنی است، این صفحه‌ی اینترنت باز است یک دفعه یک صحنه می‌آید دیگر من فوری چشمم را می‌بندم این را عوض می‌کنم، هیچ کسی هم نیست، پنهان هم هست، هیچ کس هم نمی‌دید من چه می‌بینم و امثال این‌ها از این پنهانی‌ها زیاد است دیگر بالخصوص در سنین جوانی ما در پنهان از خدا می‌ترسیدیم. دوم به قسمت راضی بودیم، یک مثال خیلی کوچک عرض می‌کنم که ممکن است شما بخندید، ببینید من دلم خیلی می‌خواست ناخن‌هایم بلند بود، حالا می‌روم مثلاً مثال می‌گویم یک مثال کوچک است، در این کوچک‌ها هم هست من به قسمت خدا راضی هستم، من دلم می‌خواست قدم بلند بود مثلاً صورتم این‌طوری بود، مثلاً فرض کنید درسم این‌طوری بود، هوشم این‌طوری بود، مدام از این‌ها بشمرید، رزق و روزی‌ام این‌طوری بود، مثلاً زنم این‌طوری بود، بچه‌ام این‌طوری بود، خانه‌ام این‌طوری بود، محله‌ام این‌طوری بود مدام بشمرید، من به قسمت راضی بودم، این یک چیز خوبی است تمرین لازم دارد، آدم یک دفعه به یک چیزی برمی‌خورد اوقاتش تلخ می‌شود، یک جنگ یک کشتی با خودتان بگیرید با خودتان بجنگید، با یک فاصله‌ای آدم می‌تواند یواش یواش کنترل کند که خدایا آن‌چه که تو خواستی راضی هستم، ان‌شاءالله هیچ وقت بد برای شما پیش نیاید، امّا حالا یک وقت پیش می‌آید که مثلاً نمره‌ی 20 می‌خواست، 18 شده اوقاتش تلخ شده، به قسمت راضی باشید، ما به قسمت راضی بودیم در پنهان از خدا می‌ترسیدیم این شدنی است، ببینید دوستان شدنی است، یک ذره آدم تمرین می‌کند می‌شود، این دیگر حساب نمی‌داند یعنی چه، اصلاً حساب نمی‌بیند، معطّلی قیامت ندارد، همه‌ی حرفم برای این کلمه است، کسانی که تقوا داشتند؛ یعنی مواظب رفتار و اعمال خودشان بودند وقتی به بهشت می‌رسند مأموران بهشت لب بهشت، عرض کردم آن وقت در گذشته‌اش ممکن است سخت گذشته باشد، یک دوست خوبی داشتیم خیلی آدم خوبی بود، مثلاً بعضی از دوستان هم او را می‌شناسند، خدا او را رحمت کند ایشان از دنیا رفته بود و ما هم رفتیم برای خاکسپاری بعد به خواب کسی آمده بود گفته بود که حضرت ملک الموت که آمد گفت: می‌خواستم جانت را سخت بگیرم، امّا چون همیشه وضو می‌گرفتی، ببینید یک وضو گرفتن همیشه چند تا وضو اضافه می‌شود آقایان معمولاً چند تا وضو می‌گیرند؟ سه تا وضو می‌گیرند دیگر، یک وضو برای نماز صبح می‌گیرد، یکی برای ظهر و عصر می‌گیرد، یکی هم برای مغرب و عشا سه تای وضوی دیگر هم اضافه کنید می‌شود همه‌ی طول روز باوضوی کامل، یکی شب می‌خواهم بگیرم، یک وقتی مثلاً صبح از خانه می‌خواهم بیایم بیرون، یکی هم مثلاً عصری، بعدازظهری، سه تا وضوی دیگر اضافه می‌شود، سه تا وضوی دیگر چقدر طول می‌کشد؟ وضوی جوان‌ها و نوجوان‌ها که یک دقیقه طول می‌کشد، حالا وضوی ما مثلاً دو سه دقیقه طول می‌کشد، حالا خیلی هم تند نباید وضو بگیریم چون ممکن است درست در نیاید، سه دقیقه حالا فرض می‌کنیم، با حاج آقای حق‌شناس مشرّف شده بودیم قم رفتیم مسجد مرحوم آیت الله بروجردی یک حوض‌خانه‌ی خیلی قشنگی داشت، ایشان وضو گرفتند و من نگاه کردم، فرمودند: وضوی من خوب بود؟ یعنی زیاد طول نکشید؟ چون وضوی آدم باید عرفی باشد اگر خیلی طول بدهی خوب نیست، باز یک چیز دیگر عرض کنم وسط صحبت، یک دوستی داشتیم خیلی دوست خوبی بود، مسجد می‌آمد نماز، من دیدم ایشان خیلی وضوی هندسی می‌گیرد، خیلی دقیق من در دلم یک کمی ناراحت بودم، این‌که در دلم ناراحت بودم خودم گرفتار شدم، به کسی آدم نباید حتّی در دلش سرزنش کند، چرا این کار را می‌کنیم؟ اگر آدم سرزنش کند به کسی حتماً گرفتار می‌شود، چه عرض کردم؛ اگر آدم سرزنش کند کسی را حتماً گرفتار می‌شود این نکته است، یک بلاهایی سر آدم می‌آید به خاطر فکر کار خودش است یکی این است، گاهی آدم خودش، خودش را چشم می‌زند، مثلاً یکی هم این است که آدم گرفتار می‌شود یک چیزی را که خیلی هم بدش می‌آمده گرفتار شده چرا؟ چون یک کسی را در دلت حتّی در دلت سرزنش کردی، اگر به زبان سرزنش کنی بدتر، چه عرض می‌کردیم؟ حاج آقای حق‌شناس ما فکر کردیم که هر شب نام مبارک ایشان را این‌جا ببریم، ان‌شاءالله حالا خدا کمک بکند، وضو گرفتند ، به من فرمودند که یعنی عرضه کردند به حالا شاگردش است، جوان است شاید بیست و چند سالم بوده عرضه کردند به عرف آدم باید جلوی عرف نگویند این چقدر طول می‌دهد وضوی خودش را این خوب نیست، چقدر سریع وضو می‌گیرد، این خوب نیست، باید در حد عرف همین دو سه دقیقه که عرض کردم، یک وضوی درست می‌تواند آدم بگیرد دو سه دقیقه، بله چه عرض می‌کردم که یادم رفت، بله دائم الوضو بودن؛ سه تا سه دقیقه می‌ارزد، یکی از آثار وضو این است که آدم اگر باوضو باشد وسوسه‌ی شیطان کمتر است، اگر وسوسه کمتر باشد آدم کمتر ممکن است گرفتار خدایی نکرده گناه بشود، شب اگر باوضو بخوابی تمام مدتی که خوابیدی مثل این‌که در مسجدی داری عبادت می‌کنی، این‌ها یک چیزهای خیلی کم است، من سه دقیقه یک وضو گرفتم تمام شبم عبادت است، کسی که در عمل باتقواست، مواظبت کرده اعمال و رفتار خودش را وقتی به کنار در بهشت می‌رسد فرشتگان می‌گویند سلامُ علیکُم این نکته بود «طِبْتُمْ» ثمره‌ی تقوا پاکی است، گناه نجاست است، گناه لفظش هم آدم خجالت می‌کشد عرض کند، دروغ من می‌گویم این زبانم نجس می‌شود، به نامحرم نگاه می‌کنم چشمم، گوشم، دستم، در مورد منافقین قرآن دارد «إِنَّهُمْ رِجْسٌ»[4]این‌ها نجاست هستند به این‌جا می‌رسد آدم، وقتی من دروغ نمی‌گویم پس زبانت پاک است، غیبت نمی‌کنم زبانت پاک است، وقتی چشمم خیانت نمی‌کند چشمت پاک است، گوشم گوشت پاک است، دستت پاک است، قدمت پاک است، پاک است می‌فرماید دقت کنید «طِبْتُمْ فَادْخُلوها» دقت کنید «طِبْتُمْ فَادْخُلوها» فِ فِ نتیجه است، نتیجه‌ی پاکی بهشت است، بهشت را به پاکی می‌دهند، بهشت نتیجه‌ی پاکی است، پاکی را من می‌دهم به عنوان بها بهشت را می‌خرم، قرآن می‌گوید دیگر «طِبْتُمْ فَادْخُلوها» پاک بودید وارد بهشت بشوید، حلال‌تان باشد بهشت، حلال‌شان هست، یک درجه بالاتر داریم، کسی که تقوا از مرحله‌ی دیشب یک کمی صحبت کردیم در مورد اخلاق، اخلاق آدم اگر پاک بشود، دیشب باز در مورد عمل صحبت کردیم که عمل پاک است من هم اگر یک وقت در دلم خودم را از شما برتر می‌دانم امّا عمل نمی‌کنم مثلاً از شما باید بیایم یک سؤال بکنم سؤال می‌کنم برای این‌که خودم را بالاتر می‌دانم، آن بالاتر می‌دانم یک نوع مثلاً تکبّر است، خود برتربینی، تکبّر است امّا این تکبّر در عمل من ظاهر نمی‌شود، بارک الله این آدم همان آدمی است که «طِبْتُمْ فَادْخُلوها» است، امّا اگر توانست این دیگر خودش را برتر نبیند، حدیث برای شما عرض کنم در اصول کافی است، می‌فرماید که کسی که عقلش کامل باشد دقت کنید، خودش را از همه‌ی مخلوقات خدا پست‌تر می‌داند، از همه، نشانه‌ی عقل است، هرچه عقل قوت می‌گیرد من خودم را کوچک‌تر می‌دانم، کوچک‌تر نیست از همه بهتر است، در دعاها می‌گویند که من پیش تو بالا بروم امّا پیش خودم پایین بیایم، اگر آدم اخلاقش خوب باشد پیش خدا بالا می‌رود دیگر، پیش مردم هم بالا می‌‌رود امّا این پیش خودش هر چه فکر می‌کند خودش را با مردم مقایسه می‌کند، من از شما هرچه فکر می‌کنم می‌بینم من از شما بهتر نیستم شما بهتر از من هستی، هرچه فکر می‌کنم کلاهم را قاضی می‌کنم، می‌بینم که نمی‌شود تو بهتر از من هستی، حالا اگر این به اخلاق آدم هم رسید آن تقوا که همین نمونه‌هایی که عرض می‌کنیم من خودم را از کسی برتر نمی‌بینم، هیچ وقت نسبت به کسی حسودی نمی‌کنم، نسبت به چیزی بخل نمی‌ورزم، هر چه در دست و بالم باشد به راحتی می‌توانم بدهم، حضرت مجتبی (علیه السّلام) ما شنیدیم دیگر، دو بار می‌گویند از همه‌ی اموالش آمد بیرون یعنی خانه‌اش را گذاشت با هر چه داشت برای فقرا، دو مرتبه ساختمان ساختند مثلاً سه بار نیمه کرد نصف کرد اموالش را، آدم باید به راحتی بتواند بگذرد، یک حداقل واجب داریم که من خمس هم باید بدهم، زکات هم باید بدهم، مثلاً فرض کنید که گاهی برای جوان‌هایی که ازدواج می‌کنند مثلاً سکه می‌آورند حالا فرض می‌کنیم که این سکه‌ها در آن زکات باشد، چون این‌ها فتوا احتیاج دارد، سکه‌ی رایج باید باشد رایج در معاملات، سکه‌ی رایج در معاملات زکات دارد، تعداد مثلاً از این مقدار بیشتر باشد زکات دارد حالا فرض می‌کنیم، این راحت می‌دهد خمسم است دیگر، هیچ سخت نمی‌گیرم یک قران کمتر کنم، اتفاقاً یک کم هم بیشتر می‌کنم که یک وقت مشکل نداشته باشم، خیلی راحت سر سال هم شد به راحتی خمسم را می‌دهم، بارک الله خوب است، این آن مرتبه‌ی اوّل است که می‌رسد دم در بهشت به او می‌گویند «طِبْتُمْ» امّا آن کسی که از همه‌ی چیز به راحتی نمی‌گوییم بدهید، می‌گوییم می‌تواند بدهد راحت می‌تواند بدهد، آن کسی است که این درجه‌ی بعدی که می‌خواهیم عرض کنیم «وَ لَنِعْمَ دارُ الْمُتَّقينَ»[5]خانه‌ی متّقیان بسیار خانه‌ی خوبی است، این خانه ابدی است هیچ وقت کهنه نمی‌شود، همیشه تازه است، همیشه افزوده می‌شود، عرض کنم برای شما گفته می‌شود که خدای متعال هر هفته یک بار برای اهل بهشت تجلّی می‌کند؛ یعنی چه نمی‌دانیم و در این تجلّی هر چه دارند دو برابر می‌شود، حالا مثال اگر خانه 200 متری است، خانه‌ی بهشتی شما 200 متری است هفته‌ی بعد می‌شود 400 متر، دائماً نو است، مدام اضافه می‌شود، هیچ وقت حوصله سر نمی‌رود، البته آن‌جا حوصله سر رفتن اصلاً نداریم چون حوصله‌ سر رفتن از عیب‌های این عالم است، آدم حوصله‌اش سر می‌رود آن‌جا حوصله سر رفتن نداریم، آن‌جا در السّلام است، ببینید بهشت دار سلام است، هیچ عیب نیست، هیچ ناراحتی وجود ندارد، حوصله سر رفتن یک عیب است اشکال است نداریم، درد ندارد آقا، خانه‌ی متّقیان خانه‌ی خیلی خوبی است، فرصت نداریم توضیح باز هم عرض کنم، می‌گویند این‌که خانه‌ی خوبی است چیست؟ «جَنَّاتُ عَدْنٍ» بهشت عدن است، بهشت عدن را می‌گویند یعنی چه؟ می‌گویند مثل معدن که باید باز کنیم قبل از این دست نخورده بوده، یک بهشت دست نخورده است «يَدْخُلونَها» این‌ها وارد آن بهشت می‌شوند، در زیر درختانش نهرها جاری است، این را دقت کنید «لَهُمْ فيها ما يَشاؤُنَ»[6]برای متّقیان در بهشت آن چیزی است که می خواهند، هر چیز می‌خواهند هست، این آدم در بهشت در آخرت به سلطنت می‌رسند یک سلطنت مطلق؛ یعنی قدرت مطلق هر چیزی می‌خواهند هست، این‌جا شما هر کسی را فکر کنید حد و مرز دارد بزرگ‌ترین قدرت‌های عالم هم دست و بال‌شان بسته است باز، ایران برای آن‌ها مزاحم شده،30 سال است می‌خواهند یک کاری کنند نمی‌توانند بکنند، امام زمان هست و نمی‌گذارد، بعد هم ان‌شاءالله همین‌طور است «لَهُمْ فيها ما يَشاؤُنَ» هر چه بخواهند در بهشت برای این آدم‌ها هست «لَهُمْ فيها ما يَشاؤُنَ كَذلِكَ يَجْزِي اللهُ الْمُتَّقينَ» خدا به متّقیان که ذره ذره‌ی اعمال‌شان را خیال و فکر و صفات و اعمال‌شان را حساب و کتاب می‌کردند سلطنت می‌دهد، هر کاری بکنی آن‌جا نتیجه‌اش هست، هر کاری بکنی هر چه بیشتر از خودت مواظبت کنی آن‌جا ثمره‌اش بیشتر است، متّقیان چه کسانی هستند؟ «الَّذينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ» وقتی فرشتگان به سراغ آن‌ها می‌آیند برای قبض روح‌شان این‌ها طیبّین، آن‌جا گفتند شما در عمل پاک هستید بفرمایید بهشت، اگر کسی در عمل پاک باشد جزای آن بهشت است، بهره‌اش بهشت است، این‌جا می‌گویند که دم مردن می‌آیند «الَّذينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقولونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ» سلامُ علیکُم دم مرگ به آن‌ها می‌گویند، از آن لحظه این در پر قو می‌خوابد تا ابد، از آن لحظه در بهشت می‌رود تا ابد، این را هم عرض کنم خیلی خوب است فقط متأسفانه یادم رفت چه کسی گفته داستانش را یکی از دوستان خواب دیده بود، باز ذکر مبارک حاج آقای حق‌شناس می‌خواهم عرض کنم؛ ایشان مأمور در سخت‌ترین نقاط عالم آخرت ایشان آن‌جا هست برای این‌که کمک کند به دوستان امیر المؤمنین، در سخت‌ترین مواقف قیامت ایشان آن‌جا مأمور است، آن‌جا مأمور است که به دوستان امیر المؤمنین کمک کند، یک خواب هم یکی از دوستان دیده بود عرض کنم جالب است، گفت: من خواب دیدم ایشان را حالا عرض ارادت که ایشان خیلی به اصطلاح معامله دارد با ایشان دائماً برای آن‌ها کار خیر می‌کند، از ایشان نتیجه می‌گیرد، گفت: خواب دیدم ایشان پایش زخم است، آقا چرا پای شما زخم است؟ از پایش چرک می‌آمد، آقا چرا پای شما زخم است؟ فرمود: از گناه شما، من گفتم گفتند شما، یعنی همه‌ی دوستان ایشان یا شما تنها، ایشان می‌گفت: شما یعنی من تنها را ایشان می‌گفته، من از گناه شما «الَّذينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ» پاک پاک پاکیزه است، وقتی پاک و پاکیزه است از لحظه‌ی مرگ به او می‌گویند سلامُ علیکُم «يَقولونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلونَ» زحمت کشیدی، ببینید بابا دم مرگ به کسی نمی‌گویند برو در بهشت، به این می‌گویند برو در بهشت، از دم مرگ می‌گویند برو در بهشت، بهشت این‌ها با بهشت قبلی‌ها چقدر فرق می‌کند؟ هزار فرسخ تمام.

می‌خواستم یک کمی در مورد امام حسین صحبت کنم دیگر فرصت نیست، ان‌شاءالله شاید یک مقداری وقت بیشتر بگذاریم، از این صحبت‌ کم کنیم یا از مسئله کم کنیم یک مقداری ان‌شاءالله به فضل خدا، به فضل خدا، به فضل خدا در مورد جریان عاشورا صحبت کنیم به امید خدا. شب شب هشتم است باید به در خانه‌ی حضرت علی اکبر (عَلَیهِ السَّلام) برویم، اگر چند نفر بزرگ ما در عاشورا بشناسیم یکی از آن‌ها حضرت علی اکبر (علیه السَّلام) است، نشانه‌های بزرگی را هم نشان داد با این‌که فاصله‌ی اندکی دیگر تقریباً عمده‌ی بزرگان کربلا در روز عاشورا دیده شدند، در جریان کربلا دیده شدند، قبل از آن خیلی در تاریخ دیده نمی‌شوند البته یک روزی این‌ها داشتند که یک روزشان به اندازه‌ی همه‌ی عالم بزرگ بود دیگر، پدر سر بر زین گذاشته لحظه‌ای خواب رفته از خواب برخاسته «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون»[7]گفته این را معمولاً در مصیبت می‌گویند، عرض کرد پدر چرا این عبارت را فرمودید؟ فرمود: که من خواب دیدم که یک منادی ندا کرد که این قوم می‌روند و مرگ هم همراه‌شان، فرمود: «أَ لَسنا عَلَى الْحَقِّ»[8]ما داریم می‌رویم به سوی مرگ دیگر، پدر وقتی می‌گوید مسلّم است، قطعی است ما داریم به سوی مرگ می‌رویم، سفر به سوی مرگ خیلی سخت است، ما مگر بر حق نیستیم؟ چرا پسرم بر حق هستیم، چه باکی از مرگ، خیلی حرف بزرگی است، وقتی ما بر حق هستیم هیچ باکی از مرگ نیست، چند سالش است ایشان؟ حداکثر 25 سال، یعنی ظاهراً مقدار تحقیق شده 25 سال، 18 سال گفته‌اند، مأخذ معتبر گفته 19 سال گفته‌اند مأخذ معتبر گفته‌اند، امّا تحقیق نتیجه‌ی این است که مثلاً 25 سال حالا هر کدام گفته شد مانعی ندارد، اوّل جوانی 25 سالگی یا بفرمایید در اوج جوانی است، مرگ این‌قدر سهل با مرگ روبه‌رو شدن، خیلی آدم باید عقلش رشد کرده باشد خیلی، ببینید این‌که جای ایشان کجاست، قبر مبارک‌شان کجاست؟ این کار را امام کرده یعنی امام ایشان را این‌جا دفن کرده، حضرت ابوالفضل را یک جایی دفن کردند، همه‌اش روی حساب بوده این دفن ایشان حساب دارد، تمام بنی‌هاشم زیر پای امام حسین هستند، یا بفرمایید زیر پای حضرت علی اکبر هستند و مثلاً اصحاب زیر پای یعنی بزرگان هیچ وقت از آن پایین پا نمی‌آمدند وارد حرم نمی‌شدند، این راه‌‌های ورودی است دیگر، از آن پایین نمی‌آمدند چون باید قبر شهدا را عبور کنند، نمی‌آمدند ادب می‌کردند، حالا یک ذکر خیری هم از امام (رضوان الله علیه) بکنیم، گفتند هیچ‌وقت ایشان از پایین پا نیامد در حرم امام حسین، هیچ‌وقت بالا سر قبر امیر المؤمنین نرفت چون آن‌جا احتمالاً سر مبارک امام حسین مدفون است، یک احتمال هیچ وقت آن‌جا نرفت، همیشه پایین پا می‌نشست، این‌جا هم هیچ‌وقت از پایین پا نرفت همیشه می‌رفت بالای سر از آن طرف می‌رفت که پایین پا را عبور نکند، الان یکی از راه‌های عبور پایین پا است، این را مواظبت کنید، جایگاه قبر نشانه‌ی یک مرتبت و مقامی است، برای همه‌ی شهدا یک زیارت‌نامه داریم همه‌ی شهدا کلّ، حتّی بنی‌هاشم حالا حضرت ابوالفضل را باز بگذاریم کنار چون یک زیارت‌نامه‌ی مخصوص دارد، حضرت علی اکبر هم یک زیارت‌نامه‌ی مخصوص دارد، تقریباً هر زیارتی بکنید ایشان زیارت‌نامه‌ی مخصوص دارد بعد از زیارت پدر ایشان زیارت‌نامه‌ی مخصوص دارد، این‌ها نشانه‌های یک چیزی است، یک مرتبت و مقامی است، یک عبارت امام حسین فرمود که نشان داد یعنی چه وقتی از پدر اجازه گرفت که می‌دانید تا آمد پدر اجاره بدهد برای رفتن به میدان بلافاصله اجازه فرمود «إستَأذَنَ أبَاهُ فَأذِنَ لَه» بلافاصله اجازه فرمود معطّل نکرد، می‌دانید حضرت قاسم را چقدر معطّل کرد، آن‌های دیگر را هم گاهی به سرعت اجازه نمی‌فرمود، ایشان را به سرعت اجازه داد، مال خودش است مال خودش را در طبق اخلاص یک‌ سر فوری داد، بعد برو از خانم‌ها خداحافظی کن، رفت در میان خانم‌ها محاصره‌اش کردند، محاصره شده گیر کرده حضرت علی اکبر (علیه السَّلام) پدر به دادش رسید به کمکش آمد، فرمود که اجازه بدهید برود پسرم را «فَإِنَّهُ مَمْسُوسٌ فِي ذَاتِ اللَّه»[9]این عبارت را که در مورد امیر المؤمنین گفته شده «‏فَإِنَّهُ مَمْسُوسٌ فِي ذَاتِ اللَّه» ببینید عبارت فارسی بخواهیم بکنیم عادی ترجمه کنیم؛ این دیوانه‌ی خداست، مجنون خداست ممسوس؛ یعنی کسی که جن او را مسّ کرده یعنی مجنون شده، این مجنون شده‌ی خداست، رفت رهایش کردند رفت، رفت می‌گویند جنگ کرد جنگ جدّی کرد، این جنگ می‌گویند بزرگان قدیم گفته بودند جنگی که ایشان کرد از امیر المؤمنین یاد گرفته بود، این‌طور جنگ کردن را هیچ وقت نمی‌رفت در لشکرغرق بشود محاصره‌اش کنند، حمله می‌کرد یک جایی یک سری را می‌زد، یک افسری را می‌زد می‌آمد بیرون، می‌رفت یک سوی دیگر باز یک افسری را می‌زد می‌آمد بیرون، این‌طوری جنگ کرد لذا وقتی آمد بیرون می‌گویند 120 نفر زده بود، مگر به من نگفتی تا غروب تمام می شود، قبل از غروب تمام می‌شود مگر نگفتی امروز من باید بروم به آرزویم برسم «فَإِنَّهُ مَمْسُوسٌ فِي‏ ذَاتِ اللَّه» این شیفته است، فریفته است مجنون خداست، می‌خواهد برود آن طرف، آمد تفسیر کردند گفت که این زره سنگین است، می‌گویند معنی کردند نه این‌که مقصودش زره سنگین است، این تن دیگر سنگینی می‌کند برای من، چرا آن چیزی که به من گفتی نشده، فرمود که برو غروب نشده از دست جدّت سیراب می‌شوی این بار رفت، دیگر نیامد فقط صدایش را شنیدند بابا من هم رفتم خداحافظ، یک جام آب هم برای تو نگه داشته منتظر تو هم هست.

 


[1]- بحار الأنوار، ج‏72، ص 275.

[2]- سوره‌ی زمر، آیات 71 تا 73.

[3]- سوره‌ی اعراف، آیه 46.

[4]- سوره‌ی توبه، آیه 95.

[5]- سوره‌ی نحل، آیه 30.

[6]- سوره‌ی نحل، آیه‌ی 31.

[7]- سوره‌‌ی بقره، آیه 156.

[8]- بحار الأنوار، ج‏44، ص379.

[9]- بحار الأنوار، ج‏39، ص313.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای