شب چهارم محرم الحرام 1391 ( آشغال هايت را دور بريز )
شب چهارم محرم الحرام 1391 ( آشغال هايت را دور بريز )
یک شخصی مرحوم آیت الله حق شناس را در خواب دیده بود. گفت آقا خواب دیدم که شما در وضوخانه در حال وضو گرفتن هستید. حاج آقای حق شناس فرمود وضو گرفتنم تمام شده بود؟ عرض کرد بله آقا...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

امشب می خواهم دو سه تا قصه برای شما عرض کنم. یک دوستی داشتیم که آمده بود و مدتی تغییر احوالی یافته بود. حالات خیلی خوش و خوبی داشت. کمی از حالات ایشان را دیده بودم. نزدیک ایام محرم بود که آن بزرگترشان فرموده بود که سعی کن این تتمّه آشغالها را در ایام محرّم دور بریزی. حالا داستان دوم که کمی این جریان را توضیح می دهد. یک آقای پارچه فروشی بود، در زمان جوانی مثلا برای اینکه اولین لباس قبایم را از ایشان بخرم، یک بار در مغازه شان رفتم. انسان خیلی خوبی بود. اما متأسفانه اسم و فامیلی ایشان را فراموش کردم. سید پاکیزه ای بود. ایشان شاگرد مرحوم حاج شیخ رجبعلی خیّاط بود. خب، آن وقت که ما ایشان را دیدیم مثلا حدودا60 ساله بودند. فکر می کنم که عمرشان تا سن 90 سالگی یا بیشتر هم رسید. ایشان جلسات مرحوم حاج شیخ رجبعلی خیاط را اداره می کرد. ما هم در زمان جوانی بودیم دیگر.چند جلسه ای از جلسات ایشان را رفته بودیم. جلسات کوچک و خوبی بود. ایشان جلسه را با ترجمه چند تا آیه شروع می کرد. یک قرآن بزرگ باز بود، زیر آیات ترجمه داشت، البته فکر می کنم خودش نمی توانست ترجمه کند.همان ترجمه های زیر آیات را می خواند. بعد هم نیم دُنگ صدای گرمی داشت. آن وقت یک غزل از غزلهای فیض رضوان الله علیه را می خواند. فیض رضوان الله علیه، غزلهای گرم و خوب دارد. بعد هم یکی از دعاهای پانزده گانه از مناجات های خمس عشر را می خواندند و بعد همدعا می کردند و می رفتند. معمولا حدود 10یا 12 نفر از افراد مسن در جلسات ایشان حضور داشتند. ایشان گفتند که من جوان بودم. پدرم آن زمان در بین پارچه فروشها نام و نشان داشت و در بازار یک مغازه پارچه فروشی برایم باز کرده بود.مثلا در سن 15 یا 16 سالگی بودم. گفت می خواهم که پسرم کاسب حبیب الله باشد. فرمودند کاسب، حبیب خداست. خب، ما هم کارمان را انجام می دادیم. گاهی از اوقات مرحوم حاج شیخ رجبعلی خیاط می آمد، درب مغازه ایشان می نشست. یک روزی نشسته بود، یک شخصی آمد تقاضای پارچه کرد، ما هم پارچه را روی میز قرار دادیم، گفت جنس این پارچه چیست؟ جنس پارچه از پشم و نخ بود. من گفتم جنس پارچه پشم است. نخش را نگفتم. نمی دانم این پارچه را خرید یا نخرید و رفت. وقتی مشتری رفت، شیخ رجبعلی خیاط فرمود:فهمیدی با خودت چکار کردی؟ گفتم کاری نکردم. شیخ فرمود:وقتی این حرف را زدی شیطان پیشانی ات را بوسه زد و گفت قربان این صورت بروم.پارچه فروش تعجب کرد و گفت ما می خواستیم کاسب حبیب الله باشیم، رفیق شیطان شدیم! با خودش گفت، عجب کاری کردی! این داستان تا همین جا قطع شد. بعد یک چیزی گفت.  گفت من یک آرزو داشتم، اگر آدم یک کم دقت بکند می فهمد چه آرزویی داشته است. من یک آرزویی داشتم به شیخ رجبعلی خیاط گفتم.ایشان فرمود که تو یک میدان آشغال داری.این پارچه فروش چند سالش بود؟ 16سالش بود. چند سال پیش می شود؟ مثلا ایشان 90 سالگی فوت کرده است آن وقتی که ما ایشان را دیدیم مثلا حدود 40 سال پیش یا بیشتر بود که ایشان حدود 60 سالش بودکه حساب شود80  سال پیش می شود.مثلا80 سال پیش،بازار فاسد امروز که نبود. آن زمان شیخ رجبعلی خیاط به این پارچه فروش می گوید:تو یک میدان آشغال داری. در قدیم یک میدان مال فروشها اینجا داشتیم که قدیمی ها می دانند.گفت به اندازه میدان مال فروشها تو آشغال جمع کردی که باید اینها برطرف شود. بعد این پارچه فروش گفت که ما شبهای جمعه تا سحر بیدار بودیم و ناله و زاری می کردیم درب خانه خدا که بارمان را سبک بکنیم.

این را عرض می کنم كه ما از این آشغالها خیلی جمع کردیم.

بحث سر این موضوع بود که می خواستیم به اینجا برسیم که گریه بر حضرت امام حسین علیه السلام انسان را پاک می کند.من چقدر آشغال جمع کردم؟ چقدر؟ یک مشکلی که ما داریم این است که آن کارهای بدی را که انسان تکرار می کند، به صفات بد تبدیل می شود. آن صفات بد دیگر با یک ذره گریه درست نمی شود. ببینید، خدای ناکرده، خدای ناکرده، من هر چیزی به زبانم می آید می گویم، خب حالا یک بار گفتی، بعد دوبار گفتی، بعد صدبار گفتی، هزار بار گفتی، این به بی حیایی تبدیل می شود. بی حیایی با یک مجلس گریه پاک نمی شود. این نمی شود. بحثمان در مورد این است. از شب اول که بحث را شروع کردم عرض کردم. حالا این را که می توانیم بگوییم. ببینید، همه ما معتقدیم که امام زمان علیه السلام در این مکانی که ما الان هستیم، حاضر است. معتقد هستیم یا نیستیم؟ امام زمان علیه السلام در این مکانی که هستیم، حاضر است. نه اینکه در مجلس ما حاضر باشد. بعضی ها می گویند امام زمان علیه السلام در مجلس ما آمد. مجلس ما یعنی چه؟خب ایشان در همه عالم حاضر است، در این مکان هم حاضر است. خب باید حاضر باشد.چون شاهد اعمال ما است. ذره ذره اعمال ما تحت نظر مبارک ایشان است. تا عمق جان ما را می داند. مثلا تا ظاهر آب داخل بدن ما را که مثلا اشک است، می داند.همه را می داند. از این پوسته عمل ما تا آن عمق جان ما را می داند. حاضر است، ناظر است، شاهد اعمال ما است. خب او شاهد است.

یک مطلب دیگر.آقا من خدمت شما نشستم دیگر. من خدمت شما حاضر هستم، شما هم نزد من حاضر هستید. امام زمان علیه السلام حاضرتر از من و شما، در نزد ما است. چون اگر ایشان باشد، من هستم. چون ایشان هستند، من الان اینجا هستم. مثلا فرض کنید که یک مجسمه یخی چگونه آب می شود؟ وقتی آب شد دیگر هیچ چیز نیست.اگر ایشان نباشد، ما هیچ چیزی نیستیم. هیچ چیزی. امام زمان علیه السلام واسطه بین خدا و خلق خدا است دیگر. اگر این واسطه نباشد، این خلق وجود ندارد. اصلا هیچ چیزی نیست. تا این اندازه، ایشان حاضر است. یعنی اگر ایشان پشت سرمن، پشت سر همه ما، پشت سر همه اشیاء عالم نباشد، همه اینها نیستند.اینگونه، حاضر است. لفظش به این گونه است. یعنی صد هزار برابر اینکه من نزد شما حاضر هستم، شما نزد من حاضر هستید، ایشان حاضر است. خب ما چرا این حاضر را نمی بینیم؟ چرا برای ما غایب است؟ چرا امام غایب است؟ من دارم این را عرض می کنم. این حاضر، می تواند حاضر باشد.باز یک داستان از مرحوم حاج آقای حق شناس برای شما نقل کنم که مکرر این را برای دوستان عرض کردم. یک شخصی مرحوم آیت الله حق شناس را در خواب دیده بود. گفت آقا خواب دیدم که شما در وضوخانه در حال وضو گرفتن هستید. حاج آقای حق شناس فرمود وضو گرفتنم تمام شده بود؟ عرض کرد بله آقا. آن پیرمردی که ایشان را در خواب دیده بود، انسان خیلی خوبی بود. پیرمرد پاکیزه خیلی خوبی بود. گفت بله آقا وضو گرفتن شما تمام شد. حاج آقای حق شناس فرمودند؛ این نشانه یک حج است. مثلا حج یا عمره است. بعد این مطلب را عرض کرد. گفت هنگامی که شما لب حوض ایستاده بودی، یک آقایی هم اینجابه دیوار تکیه کرده بود.حاج آقا حق شناس فرمود:آن آقا همیشه با من است. آقا چرا ما نمی بینیم؟ آن آقایی که همیشه حاضر است را چرا ما نمی بینیم؟ این موانع، نمی گذارد. موانع چه چیزهایی بود؟ عرض کردیم. گناهان من است. بدتر از گناه دیگرمانعی وجود ندارد. دقت کنید. گناهان، همه بدی های بعدی مرا هم می سازد. اخلاق بد، خیلی بد است. صدهزار بار بدتر از گناه بد است. اما گناهان من، آن اخلاق بد مرا ساخته است. همينطوري در دل من نروییده است که. بیهوده که نروییده است که. در اثر اعمال بد من است. مثال عرض می کنم. من که زبانم را کنترل نمی کنم، چشمم را کنترل نمی کنم. به هرجایی نگاه می کنم. هر فیلمی را نگاه می کنم. هر عکسی را نگاه می کنم، هر جای اینترنت  را نگاه می کنم. هرچیزی را نگاه می کنم، ثمره اش بی حیایی می شود. هر حرفی می زنم، ثمره اش بی حیایی می شود. آقا بدی ها، خوبی ها، انتها ندارند. هرچقدر روی بدی هایم کار کنم، بدتر می شوم. شما تا ابد هم کار کنید، بدتر می شوید. در خوبی ها هر چقدر بیشتر کار کنید، خوبتر می شوید. دائما خوبتر می شوید. خب در هر صورت، گناهان من، مانع است. به این دلیل من امام حاضر و ناظر خودم را نمی بینم.

این حدیث را هم عرض کنيم.

پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به ابوذر فرمود: طوری عبادت کن مثل اینکه خدا را می بینی. اسم این را احسان می گویند. احسان آن است که شما خدا را طوری عبادت کنی، گویی او را می بینی.در قرآن کلمه محسن آمده است دیگر. قرآن محسنین و متقین رامانند هم توصیف کرده است.محسنین و متـّقین. محسن یعنی صاحب احسان.الان ما صحبتمان در مورد صاحب احسان بود دیگر. صاحب احسان و کرم. فرمودند: الإحسانُ أن تَعبُدَ الله کأنـَّکَ تـَراه. تو خدا را عبادت کنی گویی او را می بینی. این امکان دارد. الان چرا اینطور نیست. اصلا برای ما فرض ندارد. اصلا فرض ندارد. فقط ممکن است خیالی از یک خدای غایبی در خاطر ما بگذرد. دیشب عرض کردیم خدای ما غایب است.یک خدای غایبی داریم، گاهی  یادش می کنیم. گاهی. گاهی یاد خدای غایبی می کنیم. فرمودند: الدعا مُخُّ  العِبادَة.دعا مخّ عبادت است. به خاطر اینکه اگر خدا مرحمت کند، گاهی همه ماها یک وقت در یک مناجاتی، یک کمی حضور را احساس کنیم. یک کم. به این دلیل دعا از همه عبادتها برتر است. گفتند مخّ عبادت. فرمودند که احسان این است که خدا را عبادت کنی کَأنّک تَراه گویی او را می بینی. این یک مرحله است. یک مرحله بالاتر هم دارد آقا. آن مرحله بالاتر این است که دیشب هم عرض کردیم.امیرالمؤمنین جمله ای فرمود که سفره اش برای ماهم پهن است. این سفره امامت برای هیچ کس پهن نیست. سفره رسالت، منصب رسالت، برای هیچ کس نیست. هیچ کس. هیچ فرض ندارد. اما این سفره ها باز است. فقط یک صاحب همّت می خواهد. صاحب همّت می خواهد. یک شعری بود. من شعر بلد نیستم. اصلا همه شعر ده تا یا پنج تا شعر هم نیست.این شعر را تازگی شنیده بودم، نوشتم. نمی دانم شما یادتان هست یا نه؟ ما قدم از سر کنیم. ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان. اینجا با پا نمی توان رفت.آن نیم بیتش را فراموش کردم. احسان این است که خدا را عبادت کنی گویی او را می بینی. امیرالمؤمنین فرمود که من خدایی که نبینم، عبادت نمی کنم.البته نگفت مثل اینکه ها! مثل اینکه.فرمود:من خدایی را که نبینم، عبادت نمی کنم. این سفره برای ما هم پهن است. آقا تا این مطلب را می گویی که می بینی فکر می کنند مثل دیدن در و دیوار است.دیشب عرض کردم. حالا این عدد را می گویم.مطلب، این عدد نیست.

صد هزار برابر اینکه شما در برابر من هستید، این دیوار مقابل من است، آن دیدن است. آن دیدن، یک دیدنی است صد هزار برابر از این که، من شما را می بینم و شما مرا می بینید. این نیست. یک چیز دیگر است. حالا به ابوذرمی گویند یک کاری کن که وقتی عبادت می کنی مثل این باشد که تو داری خدا را می بینی. بعد یک قدم تخفیف دادند. خب، اگر تو نمی بینی، حالا اینجوری عبادت کن.فکر کن او می بیند، او بالای سرت ایستاده است.در قرآن هم دارد که حالا لفظش را شاید دقیق نگویم.سوره الرّعد آیه 33 می فرماید: هُوَقائِمٌ عَلى‏ كُلِّ نَفس بـِماكـَسَبَت. او بالای سر هر کسی ایستاده است. هر کس هر کاری می کند او بالای سرش ایستاده است. این را توجه کن. و إن لـَم تـَکُن تـَراه. اگر تو او را نمی بینی، او تو را می بیند. حالا اینجوری فرض کن. این مرحله سوّم است. ما خیالش هم نمی کنیم. آرزویش را هم نداریم. این نکته را هم عرض می کنم، بعد تمام می شود. گریه برای امام حسین علیه السلام این موانع را برطرف می کند. مثل سیل می آید. مثل سیل است که می تواند این موانعی را که عرض کردیم، ریشه کن کند. اما باید در کنارش کارهای دیگر هم انجام دهی. آن کارهای دیگررا که باید انجام دهید را فردا شب اگر خدا مدد کرد عرض می کنم ان شاء الله.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای