جلسه چهارشنبه 4/11/91 ( طريقه ورود به رحمت الهي )
جلسه چهارشنبه 4/11/91 ( طريقه ورود به رحمت الهي )
ببینید اگر من حسود هستم، ناقصم. ساختمان عیب دارد. ببینید مثلا اگرساختمان پنجره نداشته باشد خب این ساختمان ناقص است. ما گفتیم این پنجره ها را بگذاریم که هوای سرد نیاید داخل...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

در آیه 175 سوره مبارکه نساء می فرماید: فـَأمّا الـَّذينَ آمَنوا بـِاللهِ وَاعْتـَصَموا بـِهِ آن کسانی که به خدا ایمان آوردند و به او اعتصام ورزیده اند. حالا لفظ اعتصام را عوض می کنیم و می گوییم توکل کرده اند. کسانی که به خدا ایمان آورده اند و به او توکل کرده اند ما به زودی آنها را در رحمت خودمان وارد می کنیم. فـَسَيُدْخِلـُهُمْ في رَحْمَةٍ مِنـْهُ وَفـَضْلٍ پس خدای متعال به زودی آنها را در رحمت و فضلی از خودش وارد می کند و آنها را در فضل و رحمت خودش غرق می کند. وَيَهْديهـِمْ إلـَيْهِ آنها را به سوی خودش هدایت می کند. حرف بسیار بزرگی است. صِراطـًا مُسْتقيمًا در یک راه راستی به سوی خودش هدایت می کند. خب. این را در ذهن داشته باشید.

حاج آقای حق شناس می فرمودند هرکسی هر روز سوره یس را بخواند، هر روز یک بار، خدای متعال خود قبض روح او را به عهده می گیرد. اگر کسی این حرف ها برایش مهم است، این مطلب مهمی است. بنابراین ایشان سعی می کرد در روز یک بار سوره یس را بخواند. حالا شب هم حساب خودش را دارد. در آیه 45 سوره مبارکه یس می فرماید: وَإذا قيلَ لـَهُمُ اتـَّقوا ما بَيْنَ أيْديكـُمْ وَما خـَلـْفـَكـُمْ لـَعَلـَّكـُمْ تـُرْحَمونَ اگر کسی یک تقوای جدی داشته باشد به طوری که هم از گذشته مراقبت کند و هم از آینده. آدم چگونه از گذشته مراقبت کند؟ مدام به گذشته نگاه کند و به خاطر بیاورد که یک روزی در گذشته خرابی به بار آورده است. به خاطرش بیاید. الان شما فکر کنید هیچ چیز به خاطرتان نمی آید. اما اگر انسان برای درست کردن خرابی ها راه بیفتد، به خاطرش می آید. این مهم است ها. پای هر خرابی شما را نگاه می دارند. یک دانه اش کمتر باشد بهتر است دیگر. هر خرابی که من به بار آورده ام، یک روزی یقه مرا می گیرند و مرا نگاه می دارند. روز قیامت نگاه می دارند. مثلا تو آبروی این آقا را بردی. چرا بردی؟ با این دعوا کردی و او بد گفت و تو هم بد گفتی. مثل او گفتی. او حساب خودش را پس می دهد که چرا گفته و تو هم حساب خودت را پس می دهی. ببینید اگر او به شما یک ناحق گفته است شما اجازه دارید یک ناحق به او بگویید؟ خب ناحق را اجازه ندارید بگویید. اگر او به من ناحق گفته اجازه ندارم من هم یک ناحق بگویم. مثلا او گفته پدرت فلان و من هم می گویم پدر تو فلان. حالا گاهی طرف یک چیزی می گوید و من ده تا چیز می گویم. خب این بدهکاری من می شود. بدهکاری ماندنی. اگر اینها را جبران کردی داری در گذشته ات تقوا به خرج می دهی. من دارم تمام بدهکاری های گذشته ام را درست می کنم. خوشا به حالت. برای آینده چطور؟ خب من باید دائما در فکر آینده باشم دیگر. الان که دارم راه می روم اگر جلوی پایم را درست نگاه نکنم پایم می رود در چاله. اگر پایم به چاله رفت برایم می ماند. یقه ام را می گیرند. می گویند اگر اینگونه با مراقبت رفتار کنی لـَعَلـَّكـُمْ تـُرْحَمونَ این را تقریبی عرض کردم. لـَعَلـَّكـُمْ تـُرْحَمونَ یعنی چه؟ امید است که اینگونه شود. یعنی ممکن است یک مرتبه یک نسیمی بوزد و آن نسیم، نسیم رحمت باشد. آن نسیم رحمت، سرنوشت آینده شما را تعیین کند. لـَعَلـَّكـُمْ تـُرْحَمونَ آنجا چه گفتند؟ فرمودند فـَأمّا الـَّذينَ آمَنوا بـِاللهِ وَاعْتـَصَموا بـِهِ فـَسَيُدْخِلـُهُمْ في رَحْمَةٍ مِنـْهُ وَفـَضْلٍ وَيَهْديهـِمْ إلـَيْهِ صِراطـًا مُسْتقيمًاخیلی سنگین تر است و خیلی جدی تر است. آنجا احتمالی است و اینجا قول قطعی است. آقا آن که گفتند احتمالی است یعنی شما کار کنی، کار کنی، کار کنی، کارکنی یک مرتبه ممکن است بگیرد. کار کنی، کار کنی. یعنی دائما داری گذشته را جبران می کنی. دائما مراقب امروزت هستی و داری برای فردایت فکر می کنی. این که به گذشته فکر می کند و به فردایش فکر می کند که چگونه درست از آب درآورد ممکن است مورد رحمت قرار گیرد. ای کاش مزه و معنایش را چشیده بودیم که وقتی رحمت خدا شامل حال انسان می شود چگونه است. خب. می گوید آقا آنکه مراقبت کند ممکن است بشود. ممکن است. ممکن است شما ده سال، بیست سال است دارید کار می کنید و هیچ خبری نشده است. قول که نداده اند. اما در آن مورد قول داده اند. فـَأمّا الـَّذينَ آمَنوا بـِاللهِ وَاعْتـَصَموا بـِهِ کسی که به خدا ایمان آورد. در خاطرتان باشد این را چندین مرتبه هم عرض کردیم. ببینید اینجا اسم کسی را نمی برند. اسم کسی را نمی برند. توصیفش را می گویند. حالا مثال. مثلا می گویند هرکسی خوب نقاشی بکشد. هرکسی ریاضیات خوب بلد باشد. نه آقای فلان. پس شما باید ریاضیاتت را خوب نشان دهی بعد اسمت درمی آید. می گویید هرکس ایمان آورده. ایمان ِ درست. حداقل ِ ایمان ِ درست، حداقل ِ ایمان ِ درست، حداقل ِ ایمان ِ درست این است که شما یک گناه هم نکنید. حداقل ِ ایمان ِ درست. این را بارها عرض کرده ام. هر گناه و عیب و اشکالی که در اعمال و رفتار آدم باشد یک جایی به ایمان او مربوط است. مربوط به یک مشکلی در ایمان است. اگر ایمان من نقص نداشته باشد کمر من هیچ جا خم نمی شود و پایم هیچ جا نمی لغزد. هیچ جا. دقت کنید. بزرگ ترین عدد رشوه. باشد فرقی نمی کند. صد هزار تومان یا صد میلیون تومان. برای این آدمی که خدا را قبول دارد فرقی نمی کند. یکسان رد می کند. یکسان. حالا این مثال دم دستی بود. خب. وَاعْتـَصَموا بـِهِ یعنی چه؟ آنجا به گونه ای عرض کردیم که به این معنی نزدیک باشد. یعنی بر خدا توکل می کند. بر خدا توکل می کند یعنی چه؟ یعنی دلش پیش هیچ چیز نیست. من می گویم اگر سرم درد گرفت تلفن می زنم به فلانی و یک قرص برایم می آورد. من به یک نفری غیر خدا امید دارم. یک مطلب بسیار عادی است دیگر. پسرم ظهر که دارد می آید خانه نان می گیرد و می آورد. اگر من به این مساله فکر می کنم و به او امید دارم. من دلم به یک نفر دیگر غیر خداست. این توکل نیست. همه اش هم در دل می گردد ها. اگر پسرم نان بگیرد و بیاورد ایرادی ندارد. من برای پسرم نان بگیرم ایرادی ندارد. او برای من نان بگیرد ایرادی ندارد. این عیب ندارد. اما اگر دل من پیش او باشد و به او امید داشته باشم بد است. این خلاف توکل است. اگر من به هیچ کس و هیچ چیز دل نداده باشم توکل است. من یک قرص گذاشته ام بالای سرم، اگر قلبم گرفت آن قرص را بخورم. خدایی نکرده اگر یک وقت قلبتان بگیرد و هرچه بگردید و قرص را پیدا نکنید چطور؟ اگر من به چیزی غیر خدا امید دارم خلاف توکل است. اما اگر دلش هیچ جا بند نباشد، آقا اگر دلش هیچ جا بند نباشد خب خدا پشت سرش هست. فـَأمّا الـَّذينَ آمَنوا بـِاللهِ وَاعْتـَصَموا بـِهِ کسی که دلش هیچ جا بند نیست و تنها چیزی که دلش به آن قرص است خداست. اگر اینگونه باشد، این آدم کجایش عیب دارد؟ هیچ جایش عیب ندارد. آدم تا بی عیب نشود اینگونه نمی شود. در خاطرتان هست که بحث شرح صدر را عرض کردیم. شرح صدر یعنی سینه گشاده و ضیق صدر یعنی سینه تنگ. این سینه تنگ از بخل و حسادت و تکبر و ترس و حسد و... تشکیل شده است. همه اش اینهاست. اینها که جمع می شود دیگر سینه اینگونه است. هرکدام از اینها از سینه من پاک شد این سینه گشاده می شود. سینه گشاده سینه ای است که در آن هیچ بخلی نیست. هیچ کینه ای نیست. هیچ حسدی نیست. تکبر نیست. امتحانش مشکل است ها. او می تواند اینگونه باشد. او می تواند. من هرجای سینه ام عیب باشد یک خرابی به بار می آورد و من کم می آورم. اگر من یک ذره بخل داشته باشم یک جا کم می آورم. اگر یک ذره حسودی داشته باشم یک جایی کم می آورم. یک جایی تکبر باشد، یک جایی کم می آورم. آقا من تکبرم را چگونه معالجه کنم؟ چکار کنم؟ حسادتم را چگونه معالجه کنم؟ خیلی سخت است. مدام بشمارید. در خاطرتان هست چه عرض کردم. عرض کردم تمام اینها یک ریشه دارند. قطع نمی شوند مگر اینکه ریشه اش را بزنید. اگر من می خواهم حسادتم را از بین ببرم، نمی شود. باید ریشه اش را بزنم. اگرنه دومرتبه سر درمی آورد. درخت ها را دیده اید دیگر. گاهی از ته هم که می بری باز از آن طرف سر در می آورد. دم دستی ترین اینها که آدم از همه مشکلات راحت تر می تواند آن را معالجه کند کدام است؟ و معالجه نمی شود مگر اینکه ریشه اش را بکنید و اگر ریشه این را بکنید ریشه همه را کنده اید چون ریشه همه یک جا است. بخل و حسد و تکبر و ... همه یک ریشه دارند. خب؟ اگر شما بخل را از ته در آوردید ریشه را درآورده اید. چون خودش که از ته درنمی آید. به نظر من بخل از همه دم دستی تر است. دستت را در جیبت بکن و ببین چه داری و همه اش را به فقیر بده. متوجه شدید چه عرض کردم؟ عرض کردم بخل را نمی شود از بین برد مگر اینکه از ریشه بکنید. نمی شود بخل را از بین برد. مگر اینکه از ریشه درآورید. و چون ریشه اش با تکبر یکی است وقتی ریشه آن را درآوردید تکبر هم حل می شود. این از همه راحت تر است. این از همه آن مشکلات راحت تر است. چه عرض کردیم؟ نه ایمان به خدا و نه توکل بر خدا ممکن است مگر اینکه سینه آدم از صفات بد پیراسته باشد. نه ایمان به خدا ممکن است و نه توکل به خدا. ایمان درست به خدا. ایمان درست. همه ما ایمان داریم. اما ممکن است نادرست و ناتمام باشد و نقص داشته باشد. لذا چون ناتمام است و نقص دارد من لغزش می کنم. امروز لغزش می کنم و توبه می کنم و فردا به گونه دیگری لغزش می کنم. اگر کسی اینگونه نیست خوشا به حالش. من که اینگونه ام. من امروز لغزش می کنم. فردا لغزش می کنم. خب آقا چکار کنیم؟ چکار کنیم تا ایمان درست شود؟ باید به سراغ ریشه برویم مگر می شود؟ مگر می شود؟ باید خدا کمک کند. خدا باید کمک کند. اینکه می گویند سحر بلند شو برای اینکه یک همچین چیزی درست شود. کمک بیاید. آدم کمک را می تواند در سحر پیدا کند. اگر بتواند در سحر التماس کند. اگر بتواند. اگر بتواند در سحر تضرع کند، می شود. کمک می آید. خب اگر اینگونه شود: فـَسَيُدْخِلـُهُمْ في رَحْمَةٍ مِنـْهُ او را وارد رحمت و فضلی از خودمان می کنیم. او غرق است. ما معنای اینها را نمی دانیم. مزه اینها را نمی دانیم. فقط باید بشود تا بفهمیم. من هم نمی توانم توضیح دهم. چه می خواستیم عرض کنیم؟ آن آدمی که گفتند به طور جدی مراقب خودش است این قدم اول است. قدم اول شما باید مراقب خودت باشی. مراقب چشمت باشی. مراقب حرفت باشی. بعد کم کم مراقب خیالاتت باشی. شیطان می آید روی گرده آدم سوار می شود. به گونه دیگر هم گفته اند. می رود در دل آدم جا می کند. وقتی شهوت بر من غلبه می کند شیطان آمده نشسته و در دل من جا خوش کرده است. اگر راه بدهی می ماند. اگر راه بدهی می ماند. بچه ها را دیده اید با هم دعوا می کنند. اینطور می زنند. آن طور می زنند. لا اقل آدم یک چک و لقدی به شیطان بزند. کاملا جا را تحویل ندهد. اگر آدم توانست در قدم اول عمل را منظم کند، گفتند لـَعَلـَّكـُمْ تـُرْحَمونَ این است که شما مراقب اعمالت باشی. آقا اگر گذشته را جبران نکرده باشی هرچه ساختمان بسازی زیرش سست است. این ساختمان به جایی نمی رسد. باید زیرش را قرص کنی. من چگونه زیرش را قرص کنم؟ گذشته را جبران کنم. اگر گذشته جبران شد حالا این زمین قرص و محکم است و حالا می توانی در آن ساختمان بسازی. خب اگر من بخواهم گذشته را جبران کنم باید خرابی تازه هم به بار نیاورم دیگر. هی مدام خرابی تازه. خرابی تازه. نه. پس ناگزیر اولا باید امروزش را کنترل کند. همین تازگی ها چندین بار از چهل حدیث خواندیم. فرمودند که باید از امروزش کنترل کند. مراقبت کند امروز گناه در زندگی اش راه پیدا نکند. این دارد مدام خرابی تازه به بار می آورد دیگر. هر گناه تازه خرابی تازه است. خب باید جلوی این را بگیرم تا خرابی تازه به بار نیاید. ضرر تازه نشود. بعد هم شروع می کنم به جبران گذشته. آقا این جبران گذشته خیلی خوب است ها. چه عرض می کردم؟ گفتم یک بهانه خوبی است که آدم یک سفر عمره یا حج برایش پیدا بشود و یک دوری بزند و از همه قوم و خویش ها و رفقا و همسایه ها و کاسبان محل و و بچه محل هایی که یک وقتی مثلا با آنها فوتبال بازی کرده و با آنها دعوا کرده است را پیدا کند و یکی یکی از آنها رضایت بطلبد. خیلی بهانه خوبی است. این از آن حجی که می روید بهتر است. چون یک روز باید می ایستادی و به هزار نفر، صد هزار نفر دانه دانه جواب می دادی. آقا امروز به راحتی می گذرد. مثلا می گویی آقا من یک روزی ده هزار تومان شما را از جیبت بلند کرده ام. حالا لزومی هم ندارد حتما اینگونه توضیح دهی. یک طوری که احترام حفظ شود هم می شود گفت. امروز از ده هزار تومان می گذرد. فردا از یک قران نمی گذرد. فردا یعنی روز قیامت که خودش بیچاره است و به دنبال یک چیز کوچک می گردد از ده هزار تومانش نمی گذرد. می گوید خب عیب ندارد به من نماز قبول بده. می گویی من اگر نماز قبول داشتم این کارها را نمی کردم. بعد می گوید خب یک کم از بارهای من بردار. سخت می شود. هرچقدر آدم اینجا بارش را سبک کند بهتر است. آقا آن وقت لـَعَلـَّكـُمْ تـُرْحَمونَ اینجا فرض دارد. ممکن است اینجا یک نسیم رحمتی بوزد. یک آقا محمد بید آبادی است که از علمای بزرگ اصفهان بوده. مرد بسیار بزرگی است. بنده هم یک بار رفتم تخت فولاد سر قبر ایشان. ایشان یک رساله در سیر و سلوک دارد که بسیار قشنگ است. ایشان در آنجا یک عبارتی دارد که من این قسمتش را می خواستم. حالا شاید تقریبا شبیه این باشد. تا اینکه نسیم رحمت خدا تو را به کدام یک از جزایر خالدات صفات جمال و جلال برساند. نسیم رحمت. این فقط در فرض این است که من امروز دیگر کلا دروغ نگفته ام. اصلا به نامحرم نگاه نکرده ام. اصلا. تمام مدت مراقب زبانم بوده ام که غیبت نکنم. غیبت نشنوم. دارم گذشته ام را هم جبران می کنم. اینجا فرض دارد که نسیم بوزد. اگر نسیم بوزد چطور می شود؟ آدم یک مرتبه عوض می شود. وَإذا قيلَ لـَهُمُ اتـَّقوا ما بَيْنَ أيْديكـُمْ وَما خـَلـْفـَكـُمْ لـَعَلـَّكـُمْ تـُرْحَمونَ بعد اگر این راه را ادامه بدهد، آدم در مبارزه عملی با خودش ادامه دهد. ببینید حسادت به من می گوید غیبت کن. من نمی توانم فلانی را ببینم. پشت سرش حرف می زنم. می خواهم نابودش کنم. خب می خواهم نابودش کنم باید حرف بد بزنم. تهمت بزنم. دروغ بگویم. غیبت کنم. از این کارهاست دیگر. خب اگر من غیبت نمی کنم، تهمت نمی زنم، مراقب زبانم هستم. خب من دارم آن درخت گردن کلفت حسد که در سینه ام هست شاخ هایش را قیچی می کنم. اگر شاخه هایش را جدی قیچی کنی، درخت خشک می شود. حالا آن حرف دیگری بود که اگر این درخت خشک شد بدان آن درخت های کناری اش هم خشک می شود. آن حرف دیگری است. اما من این درخت را خشک می کنم. با چه؟ با عمل کردن به آنچه که ضد حسادت است. اگر من تکبر دارم چطور؟ تکبر چگونه است؟ اگر شما آمدی من اصلا نگاه نکنم که شما به من سلام کنی. من پیش سلام شوم. اگر پیش سلام شوم دارم یک شاخه از شاخه های تکبر را قیچی می کنم. مدام اینها را بشمارید. مثلا من باید این بالا بنشینم. مثلا. اندازه من این است که این بالا بنشینم. حالا من این بالا ننشینم. بیایم پایین. این طور مثال ها. کارهایی که آدم را وادار می کند خلاف تکبرش رفتار کند. اگر من این کارها را انجام دهم یعنی مدام دارم شاخه می برم. دقت کنید. دارم شاخه می برم. اگر من توانستم کل شاخه های این درخت را قطع کنم و یک دانه برگ نداشت که تنفس کند، خب آن درخت خشک می شود دیگر. فقط آدم باید حوصله کند. باید حوصله کند. آقا اگر آن درخت خشک شد باور کنید آدم اینجا بهشت را می بیند. این را باور کنید. شما نمی دانید بهشت یعنی چه. بهشت یک غذای خوش مزه است؟ یک خواب راحت است؟ مثلا فرض کنید گردش خوب است؟ اصلا. اصلا. آقای بهجت چه فرموده بودند؟ فرموده بودند این پادشاهان نمی دانند نماز چقدر حظ و لذت دارد. اگر یک ذره اش را بفهمند لذت های دیگر را دور می ریزند و خودشان را می کـُشند که به این برسند. این در این فرض ممکن است. اگر سینه ات از کینه و حسد پاک شد شما تازه نماز می خوانی. فقط آن وقت نماز می خوانی. نماز هم آنقدر عظیم است. عددش اصلا قابل مقایسه نیست. بگوییم صد هزار برابر است. صد میلیون برابر است. هرچه آدم سینه اش پاکیزه تر شود، نمازش بهتر می شود. باز یک راه بسیار نزدیک که آن هم خیلی مقدور نیست این است که برای امام حسین علیه السلام زیاد گریه کند. اگر زیاد برای امام حسین گریه کند، هم بخلش معالجه می شود. هم کینه اش معالجه می شود. هم حسدش معالجه می شود. هم گناهانش معالجه می شود. دیگر نمی خواهد گناه کند. می گویند در زیارت امام حسین علیه السلام گناهان گذشته و آینده ات بخشیده می شود. یعنی اصلا دیگر گناه نیست. از زندگی ات رفت بیرون. بخشیده شدی. بخشیده شدی به این معنا. دیگر نه از گذشته ات چیزی مانده و نه در آینده کثیفی گناه به سراغت می آید. اما خب مگر شما می توانی گریه کنی؟ داستان را چندین مرتبه عرض کرده ام. یک دوستمان که با ما همسفر مکه بود گفت برای روضه با آقای آقا سید علی اکبر ابوترابی به منزل آقا میرزا اسماعیل اربابی رفتیم. خب. حاج آقا ماشاء الله عابدی گفت السلام علیک یا ابا عبد الله. ایشان به زمین افتاد و به سجده رفت. مدتی که ایشان زیارت عاشورا می خواند که تقریبا سه ربع ساعت طول می کشد ایشان در سجده بود. بعد نیم ساعت صبحانه دادند. بعد دو منبری به منبر رفت که حداقل می گوییم بیست دقیقه. دو تا بیست دقیقه. چقدر می شود؟ دو ساعت و خرده ای. بعد وقتی سرش را از زمین برداشت ما دیدیم زمین خیس است. تمام مدتی که اینها داشتند صبحانه می خوردند هم نمی فهمید دیگران دارند صبحانه می خورند و صدای چای و صحبت مردم می آید. اصلا اینها را نشنیده بود. گریه یعنی این. این هم زحمت کشیده به دست آورده. نه اینکه مانند کودکی که تازه متولد شده سه ساعت گریه کند. بعد هم هیچ. نه زحمت کشیده. آن گریه جز از یک سینه پاک پاک پاک در نمی آید. از این طرف هم به آن نگاه کنید. شما اگر از یک راهی توانستید گریه بر امام حسین تحصیل کنید، می شود. یک مطلب دیگر عرض کنم. شما از یک راهی توانستید یک نماز خوب بخوانید. آقا نماز خوب شما را پاک پاک پاک می کند. دو رکعت نماز خوب بخوان. پاک می شوی. تمام شد بهشتی هستی. اگر الان از دنیا بروی به آن تو را به بهشت می برند. آن گریه هم همینطور است. اگر الان تمام شود به آن شما را به بهشت می برند. اما آن زحمت های مقدماتی را باید بکشید. هیچ کدام هم با گناه نمی سازد. آقا اگر به آدم بگویند صد میلیون به تو می دهیم این روضه را بده، نمی دهد. یا بگویند صد میلیون می دهیم این دو رکعت نمازت را بده. نمی دهد.

خدای متعال در رابطه با بعضی از بندگانش یک فرمایشی فرموده است. حالا وقتی توصیف آن بندگان را می بینیم متوجه می شویم با این حرف ها درست است. اینجا در مورد حضرت لوط فرموده. حالا پیامبران دیگری هم هستند. در آیه 74 سوره مبارکه انبیاء می فرماید: وَلوطـًا آتـَيْناهُ حُكـْمًا وَعِلـْمًا وَنـَجَّيْناهُ مِنَ الـْقـَرْيَةِ الـَّتِي كانـَتْ تـَعْمَلُ الـْخَبائِثَ إنـَّهُمْ كانوا قـَوْمَ سَوْءٍ فاسِقينَ ما به لوط حکم و علم دادیم. حالا بفرمایید حکمت و علم یا حکومت و دانش. حالا با آن کاری نداریم. بعد او را از آن شهری که آدم های بد در آن بودند نجات دادیم. در آیه بعد می فرماید: وَأَدْخَلْنَاهُ فِي رَحْمَتِنَا در آن آیه قبلی که ذکر کردیم فرموده بودند: فـَأمّا الـَّذينَ آمَنوا بـِاللهِ وَاعْتـَصَموا بـِهِ فـَسَيُدْخِلـُهُمْ في رَحْمَةٍ مِنـْهُ وَفـَضْلٍ و در اینجا می فرمایند: وَأدْخـَلناهُ في رَحْمَتِنا در مورد حضرت لوط فرموده. این را در رابطه با پیامبران متعدد داریم. حالا الان این را می گوییم. وَأدْخـَلناهُ في رَحْمَتِنا ما او را وارد دریای رحمت کردیم. إنـَّهُ مِنَ الصّالِحينَ چرا ما او را وارد دریای رحمت کردیم؟ ممکن است دوستان طلبه اینجا باشند و می دانند. فرموده إنـَّهُ مِنَ الصّالِحينَ چون جزء صالحین بود. صالح یعنی چه؟ قبلا عرض کردیم. صالح یعنی آدم درست. او آدم درستی بود. ما آدم درست را کسی می دانیم که اگر به او چک می دهیم چک مان را چکار نمی کند. اگر با او معامله می کنیم سرمان کلاه نمی گذارد و پولمان را نمی خورد. نه. فقط این نیست. همانی بود که آنجا عرض کردیم. ببینید اگر من حسود هستم، ناقصم. ساختمان عیب دارد. ببینید مثلا اگرساختمان پنجره نداشته باشد خب این ساختمان ناقص است. ما گفتیم این پنجره ها را بگذاریم که هوای سرد نیاید داخل. بعد یک پنجره هایی گذاشته که از زیر آن هوای سرد می آید داخل و خب اگر آهنی ساخته بودید که بهتر بود. آدم صالح چه بود؟ یعنی آدم درست. اگر من حسود هستم، نادرستم. اگر بخیل هستم نادرستم. اگر دروغ می گویم نادرست هستم. پس آدم درست آن است که اصلا گناه ندارد. کسی که اصلا صفات بد ندارد. همه چیزش درست است. به دلیل اینکه درست بود ما او را در دریای رحمت خودمان وارد کردیم. در آنجا چه فرمودند؟ الـَّذينَ آمَنوا بـِاللهِ وَاعْتـَصَموا بـِهِ کسی می تواند به خدا توکل کند و به خدا دل بسپارد و جای دیگر امید نداشته باشد و از کس دیگری نترسد که در این سینه اش از این آشغال ها نباشد. از این صفات بد نباشد. آنها نمی گذارند. همانطور که یکی نگذارد من نماز بخوانم آن حسادتی که ته دل من است هم نمی گذارد من نماز بخوانم. خب. پس آدمی می تواند به خدا اعتصام بورزد و به ریسمان الهی چنگ بزند یا بفرمایید به خدا توکل کند و فقط به خدا دل ببندد و هیچ جای دیگری دل نداشته باشد، فقط فرض آدمی که درست است. پس ببینید آنجا گفتند آدم درست وارد رحمت خدا می شود. اینجا فرمودند وَاعْتـَصَموا بـِهِ آن کسی که به خدا توکل می کند و دل به خدا می بندد. مگر هرکسی می تواند دل به خدا ببندد؟ یک کسی به من گفته تو. سی سال است که در خاطرم هست. خب این نمی شود. این آدم نمی تواند نماز بخواند. نامش می شود چه؟ می شود کینه. نمی شود. یک چیز به یک معنا سخت تر عرض کنم. اصلا با کینه کسی را در بهشت راه نمی دهند. اصلا راه نمی دهند. اصلا نمی شود. باز یک مطلبی را عرض کنم. در آیه 25 سوره مبارکه واقعه می فرماید در بهشت لا يَسْمَعونَ فيهَا لـَغوًا وَلا تـَأثيمًا چندین جای قرآن هم دارد. هیچ کس در بهشت لغو نمی گوید. من اگر در اینجا تمرین لغو نگفتن نکرده باشم و لغو از دهانم نیفتاده باشد خب در بهشت راهم نمی دهند. در قیامت یک آدم هایی دروغ می گویند. به خدا دروغ می گویند. بابا. در قیامت بهشت و جهنم را دیدی. قیامت را دیدی. حضور خدا را فهمیدی. باز هم دروغ می گوید. آخر چطور می شود؟ اینطور؟ این تمام عمر دروغ می گفته. تمام عمر. آقا من تمام عمر دروغ گفتم خب آن طرف هم دروغ می گویم. اصلا دیگر نمی توانم دروغ نگویم. اگر من مدام لغو و پرت و پلا می گویم آن طرف هم پرت و پلا می گویم. آدم پرت و پلا گو را هم در بهشت راه نمی دهند. چکارش کنیم؟ فـَسَيُدْخِلـُهُمْ في رَحْمَةٍ مِنـْهُ وَفـَضْل    

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای