جلسه پنجشنبه 19/11/91 ( ولي من خداست؟)
جلسه پنجشنبه 19/11/91 ( ولي من خداست؟)
اگرمن تمام حرفهایی که درزندگیم گوش می کنم حرف های خدای متعال است یک دانه اش رابه دلم عمل کردم ازآن ولایت بیرون آمده ام...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

به مناسبت اینکه به تولد خاتم انبیاء صلي الله علیه و آله وسلم نزدیک بودیم در حد توانایی مطالبی را عرض می کنم. این آیه در سوره اعراف آمده است. نظیر این آیه در داستان حضرت نوح علیه السلام هم هست. در آیه 195 سوره مبارکه اعراف می فرماید: قـُل ادْعوا شُرَكاءَكـُمْ ثـُمَّ كيدون همه شریکان و دوستان خودتان را بخوانید. همه عالم را جمع کنید. سپس برای من کید کنید. هرجور که می خواهید نقشه بکشید. در ادامه آیه می فرماید: فـَلا تـُنظـِرون اصلا به من مهلت ندهید و رحم نکنید. هر کاری که می خواهید انجام دهید. حرف بسیار بزرگی است. در آیه بعد می فرمایند آدم اگر اینگونه باشد می تواند چنین حرفی بزند. إنَّ وَليّيَ اللهُ الـّذي نـَزَّلَ الـْكِتابَ وَهُوَ يَتـَوَلـَّى الصّالِحينَ ولیّ من خداست. آن خدایی که کتاب را فرستاده است. و او متولی امر صالحان است. ترجمه را عرض می کنم. إنَّ وَليّيَ اللهُ ولیّ من خداست. الـّذي نـَزَّلَ الـْكِتابَ آن خدایی که کتاب قرآن را فرستاده است. حالا به چه مناسبت این صفت را گفته اند؟ قاعدتا باید می فرمودند که مثلا خلق السماوات و الارض. مثلا. آن خدایی ولیّ من است که خالق آسمان ها و زمین است. همه چیز در اختیار اوست. مدبر همه امور عالم است. یعنی باید از قدرتش سخن بگویند. به این دلیل من نمی ترسم که ولیّ من قدرتمند ترین موجود عالم است. می گوییم همه این حرف در الله که فرمودند گفته شده. إنَّ وَليّيَ اللهُ می گوییم الله برای ذات مقدس دربردارنده همه صفات کماليه است. قدرت و هرچه هست در اینجا هست. الله اسم جامع است. یا به عبارت دیگر اسم اعظم است. همه صفات را در خودش دارد. قادر آنجا هست. عالم و علیم هست. غدیر هست. خالق و حافظ هست. هرچه می خواهید بگویید در این اسم هست. بنابراین آنجا جواب آن سخن را گفتیم. آی همه عالم به جنگ من بیایید و هرکار که می توانید بکنید. فـَلا تـُنظـِرون اصلا به من مهلت ندهید. رحم نکنید. هرکار می خواهید بکنید. من ولیّ دارم و ولیّ من هم آن خدایی است که همه چیز است. خب. پس این الـّذي نـَزَّلَ الـْكِتابَ را به یک دلیل دیگری فرمودند. خیلی ممتاز است اما برای ما خجالت آور است. می گویند آقا این کتاب قرآن را آن خدایی که ولیّ من است فرستاده است. اگر شما به حرف هایی که در این کتاب هست عمل کنید، آن ولیّ برای شما هم هست. این منحصر نیست. ببینید. پیغمبری منحصر است. همه عالم جمع شوند و فرض کنید تمام خوبی ها را هم بتوانند تحصیل کنند، پیغمبر نمی شوند. پیغمبر مشخص است. خدای متعال یک فرد خاصی را به عنوان پیغمبر برگزیده. در آیه 124 سوره مبارکه انعام می فرماید: اللهُ أعْلـَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رسالـَتـَهُ.او بهتر می داند رسالتش را کجا قرار دهد. آنها اصلا از حیطه اختیارات ما بیرون است. اما تمام مراتب و مقاماتی که آن بزرگواران داشتند، امکان تحصیلش برای ما هست. آقا راهش چیست؟ الـّذي نـَزَّلَ الـْكِتابَ. این کتاب راه و رسم بندگی است و اینکه فرمود ولیّ من خداست در بندگی می شود بدست آید. انسان می تواند از طریق عمل به دستور به آن مرحله برسد. همه می توانند. یک مطلب دیگر عرض کنم. می گویند إنَّ وَليّيَ اللهُ. قانونش این است که بگوییم ان الله ولیی. وقتی ولی که خبر است مقدم داشته می شود می گویند از آن یک انحصار می فهمیم و این خیلی مهم است. حالا آیات دیگر را هم می خوانیم که همین مساله را تاکید کرده. ولیّ من منحصرا خداست. من هیچ ولیّ دیگری ندارم. ببینید من تمام حرف هایی که در زندگی ام گوش می کنم حرف های خدای متعال است. یک دانه اش را به دلم عمل کردم از آن ولایت بیرون آمده ام. به اندازه یک حرف به دل و هوا و هوس عمل کردن من از تحت این ولایت بیرون آمده ام. ایشان می گوید ولیّ من منحصرا خداست. هیچ کس دیگری در سرنوشت من تاثیر گذار نیست. هیچ کس دیگری. منحصرا اوست. این برترین مقامی است که پیامبر ما دارد. و ولیّ من منحصرا خداست. ولیّ من منحصرا خداست. آن هم الله را عرض کردیم که اسم اعظم است. اسم اعظم الهی ولیّ من است. ببینید یک جمله عرض کنم. جهان بدست اسماء الهی اداره می شود. اسم رازق، رزق خلق را می دهد. هرچه مخلوق است، اسم خالق خلق کرده است. اسم غافر گناهان را می آمرزد. هر کدام به کاری. اسم اعظم همه را دارد. این می شود بزرگ ترین اسم که ما می گوییم اسم اعظم. من زیر سایه تربیت اسم اعظم الهی هستم. من زیر سایه تربیت اسم اعظم الهی هستم. آنجا هیچ بُعدی از ابعاد تربیت آدمی به زمین نمی ماند. همه ابعاد وجود او به نهایت کمال ممکنش می رسد. البته بحث خیلی مفصل تر است. انبیاء بزرگ دیگر به گونه دیگری صحبت کرده اند. مثلا آنجایی که ما کمی از این حرف خبردار می شویم، آنجایی است که پیامبران دیگر گفته اند ما مزدمان را از چه کسی می گیریم؟ مزدمان را از ولیّ مان می گیریم. ما زیر سایه او زحمت کشیده ایم و باید مزدمان را از او بگیریم. این مقدمه است. آن وقت آن بزرگواران هر کدام یکی از اسماء را گفته اند. این را دقت کنید. هر کدام یکی از اسماء را گفته اند. مثلا فرموده اند الـّذي فـَطـَرَني آن خدایی که مرا خلق کرده. ایشان زیر سایه اسم فاطر بوده. خَلَقَنی، رَبّی و... مختلف بودند. در میان انبیاء حضرت نوح علیه السلام هزار سال با مردم نادان زندگی کردند که زجر و شکنجه اش از هر زجر و شکنجه دیگری بیشتر است. هزار سال با مردم نادان زندگی کردند و هیچ نتیجه ای هم نداد. کسانی که به کشتی ایشان آمدند و ایشان را پذیرفتند، فرزندانش بودند. در آیه 77 سوره مبارکه صافات می فرماید: وَجَعَلـْنا ذرّيَّـتـَهُ هُمُ الـْباقينَ فرزندانش به جای ماندند و باقی ماندند. بعد از طوفان نوح، فقط نوح بود و فرزندانش. فقط آنها نوح را قبول کرده بودند. هیچ یک از مردم معمولی ایشان را نپذیرفته بودند. این همه بلا کشیده بود. خب. اوایل ایشان هم در آیه 51 سوره مبارکه هود می گوید: إنْ أجْريَ إلـَّا عَلى الـّذي فـَطـَرَني ایشان هم هنوز دست به دامان اسم اعظم نشده و مقامش به آنجا نرسیده. بعد هزار سال زجر و شکنجه و ریاضتی که ایشان در راه هدایت مردم کشید که بزرگ ترین ریاضت هم هست. یعنی سخت تر است و بهره مندی اش هم از همه بیشتر است. فرق بین کسی که شبانه روز هزار رکعت نماز می خواند با کسی که شبانه روز برای هدایت مردم می دود. اصلا ربطی ندارد. اصلا. کسی که هزار سال همچین کار بزرگی را انجام داده است در انتهای هزار سال می گوید مزد من بر الله است. نشان دهنده این است که ایشان هم در طول عمر مبارک شان به کمال نهایی ممکنه یک انسان رسیده اند.

الان خیلی در خاطرم نیست. اما فکر می کنم که حضرت ابراهیم علیه السلام هم در أواخر عمرشان به یک همچین جایگاهی رسیده اند. بعد از آن همه امتحانات که باز امتحانات ایشان هم یک امتحانات غریب و عجیبی بود. به دست خودش ماموریت یافته است که فرزندش را سر ببرد. خیلی عظیم است. بعد از آن امتحانات که الان آیاتش را در خاطرم نیست و انشاء الله هفته آینده خدمتتان عرض می کنم، ایشان هم به این مقام رسیده اند. حرف این است. ببینید هزار سال زجر و ریاضت حضرت نوح در پایان عمر به این مقام رسیده است و نقلیات در مورد عمر حضرت ابراهیم صد و بیست سال یا صد و سی چهل سال با آن امتحانات بسیار بزرگ که قرآن امتحان ایشان را امتحان بزرگ دانسته است، بعد از آن به این مقام رسیده اند. حرف این است که پیامبر ما از روز اول در این جایگاه است. پیامبر ما از روز اول در آن جایگاه است. ولیّ ایشان از روز اول عمرشان الله تبارک و تعالی است و تحت تربیت اسم اعظم الهی هستند. در عالم برتر از این مقامی نیست. یک ذره هم از آن آیات بخوانیم. البته هردو حرف ناقص می ماند. اگر خدا کمک کرد هفته آینده. این در سوره انعام است. باز همین نوع سخن به شکل دیگری وجود دارد. در آیه 161 سور مبارکه انعام می فرماید: قـُلْ إنـَّني هَداني رَبّي إلى صِراطٍ مُّسْتـَقيم دينـًا قيَمًا مِّلـَّة إبْراهيمَ حَنيفـًا وَما كانَ مِنَ الـْمُشْركينَ بگو رب من مرا هدایت کرده است. رب من کیست؟ الله رب من است؟ معلوم می شود. رب من مرا به صراط مستقیم هدایت کرده است. صراط مستقیم چیست؟ دينـًا قيَمًا می گویند قیم در اصل قیام بوده و الف آن حذف شده است. دینی که به صورت صد در صد به مصالح بندگان خدا قائم است. یک ذره از دین به نفع خدا نیست. یک ذره. یک ذره. یک سر سوزن به نفع خدا و پیغمبر نیست. همه اش به نفع مردم است. تنها قانونی است که همه چیزش به نفع مردم است. آن را کسی فرستاده است که در آیه 97 سوره مبارکه آل عمران فرموده: غـَنيٌّ عَن الـْعالـَمينَ احتیاج به هیچ چیز ندارد. از همه اهل عالم بی نیاز است. پس بنابراین هرچه دستور فرستاده به نفع خود مردم بوده. خب؟ دينـًا قيَمًا مِّلـَّة إبْراهيمَ این همان راه و رسمی است که ابراهیم آورد. ابراهیم موحد. وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ یک سره به خدا دلبسته بود و اصلا به چیز دیگری وابسته نبود. در آیه 162 سوره مبارکه انعام فرمود که باز هم بگو: قـُلْ إنَّ صَلاتي وَنـُسُكي وَمَحْيايَ وَمَماتي للهِ رَبِّ الـْعالـَمينَ بگو نماز من که در میان عبادات نماز برجسته ترین است متعلق به خداست. اگر در خاطرتان باشد امیرالمومنین علیه السلام فرموده اند کـُلُ عَمَلِکَ تـَبَعٌ لِصَلاتِکَ تمام کارهایت بسته به نمازت است. اگر نمازت خراب است، هیچ چیزت هیچ وقت درست نمی شود. هیچ چیزت هیچ وقت درست نمی شود. کـُلُ عَمَلِکَ تـَبَعٌ لِصَلاتِکَ یکی از جهات مهم نماز این است که شما باید آن را مهم بدانی. شما باید آن را مهم بدانی. خود مهم دانستنش جزء شرایطش است. نماز را انسان می خواند. اما فقط خواندن نیست. باید آن را مهم بدانی و بخوانی. ببنید اینجا می فرماید إنَّ صَلاتي وَنـُسُكي نسکی یعنی کل عبادات. با اینکه نماز جزء عبادات است جدا نامش را آورده اند. آقا همه سرنوشت شما، همه خوشبختی شما، همه خوشبختی شما، همه آینده شما به نماز شما وابسته است. اگر نماز را مهم بدانید همه چیز برای آینده شما ممکن است. خوشبختی، عاقبت به خیری، کار درست، درس درست، زن و بچه درست، همه چیز درست. نماز من، عبادات من، محیای و مماتی، همه زندگی و مرگم، همه چیزم متعلق به خداست. نام این موجود می شود عبد. عبد آن کسی است که برای خودش هیچ مالکیتی قائل نیست. هیچ نوع مالکیتی قائل نیست. به هیچ وجه برای خودش مالکیت قائل نیست. أصلا. سر سوزنی برای خودش مالکیت قائل نیست. همه چیز را متعلق به خدا می داند. للهِ رَبِّ الـْعالـَمينَ ببینید للهِ رَبِّ الـْعالـَمينَ فرمودند قـُلْ إنـَّني هَداني رَبّي رب من چه کسی است؟ للهِ رَبِّ الـْعالـَمينَ در آیه بعد می فرماید: لا شَريكَ لـَهُ شریکی برای او نیست. من برای خدا هیچ شریکی قائل نیستم. می گویند در بنی اسرائیل یک بنده ای بود که از عباد و برگزیدگان بندگان خدا در بنی اسرائیل بود. خدای متعال در نزد پیامبر زمان از او گله کرد. بنده سیاهی بود. اما به کمالات رسیده بود. این از نسیم سحر خوشش می آمد. خب همه ما خوشمان می آید. همه ما از نسیم سحر خوشمان می آید. فرموده بود این چرا از نسیم سحر خوشش می آید؟ برای خدا شریک گذاشته. نسیم سحر خوب است و خدا هم خوب است. من از خدا خوشم می آید و خدا را دوست دارم و از نسیم سحر هم خوشم می آید و آن را هم دوست دارم. می شود شریک. نسیم سحر می شود شریک. اینگونه. خدا هیچ شریکی ندارد. هیچ چیز. در ادامه آیه می فرماید: وَبـِذلِكَ أمِرْتُ این حرف بسیار عظیمی است. به من گفته اند من اینگونه بندگی کنم و من هم گفته ام چشم. آقا به ما هم گفته اند همینطور عبادت کن. همینجور بندگی کن. به ما هم گفته اند. گفته اند فقط خدا را عبادت کن. از هیچ چیز نترس، به هیچ چیز دل نبند، به هیچ چیز امیدوار نباش، از هیچ چیز خوشت نیاید. همه اش همین است. همه اش خدا. به ما هم گفته اند. اما خب. در ادامه آیه فرموده: وَأنا أوَّلُ الـْمُسْلِمينَ من اول مسلمان هستم. در آیات قرآن پر است از مسلمان. اولین مسلمان نوح است. ایشان در آیه 90 سوره مبارکه یونس می فرماید وَأنا أوَّلُ الـْمُسْلِمينَ. نوح باید بگوید و انا اول المسلمین. مگر اولین پیامبر صاحب شریعت خدا نیست؟ اولین پیامبر صاحب شریعت است. کتاب آسمانی آورده است. اسلام را آورده است. پس اولین مسلمان خودش است دیگر. اما می گوید: وَأنا من الـْمُسْلِمينَ ایشان می فرماید: وَأنا أوَّلُ الـْمُسْلِمينَ در این سلسله مسلمان ها که حضرت نوح اولی است و حضرت ابراهیم مسلمان است و حضرت اسماعیل مسلمان است و همه اینها مسلمان هستند، من در بین آنها اول هستم. از همه مسلمان تر هستم. مهم نیست؟ من از همه مسلمان ها مسلمان تر هستم. در آیه بعد می فرماید: قـُلْ أغـَيْرَ اللهِ أبْغي رَبًّامن جز الله رب دیگری را بخواهم؟ نه. آنجا چه فرمود؟ إنَّ وَليّيَ اللهُ ولیّ من منحصرا خداست. حالا در اینجا می فرماید: أغـَيْرَ اللهِ أبْغي رَبًّاجز الله هیچ کس دیگری را، هیچ کس دیگری را رب قبول ندارم. ببینید رب حضرت نوح در ابتدا چه کسی بود؟ خالقش بود. آن پیامبر دیگر ربش فاطرش بود. همینطور به اختلاف صفات و مقاماتشان، رب شان متفاوت بود. ایشان می گوید من هیچ رب دیگری ندارم. ببینید اگر اسم خالق رب انسان باشد خود اسم خالق رب دارد. الله رب اوست. اگر مثلا اسم غافر رب یک بنده ای هست، اسم غافر خودش رب دارد. اسماء الهی درجه و مرتبه دارند. برترین آنها اسم اعظم است. متوجه می شوید؟ ربّ ایشان از ابتدا الله بود.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای