جلسه چهارشنبه 29/3/92 ( چقدر سرمايه داري؟ )
جلسه چهارشنبه 29/3/92 ( چقدر سرمايه داري؟ )
اگر من گناه نمی کنم، خیلی عظیم است. اگر از اول تکلیف گناه نمی کنم، خیلی قیمتی است.اگر خار کاشتی و جبران نکردی، خب به پایت می رود. اگر خار را درآوردی، دیگر به پایت نمي رود...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

ما وقتی به این عالم آمدیم، هیچ سرمایه ای نداشتیم. وقتی از این عالم می رویم باید سرمایه دار باشیم. ما وقتی به این عالم آمدیم یک زمین آماده کشت بودیم. یک زمین آماده بنا و ساختمان بودیم. زمینی آماده بنا و ساختمان. باید ساخته از این دنیا برویم. انسان چقدر می تواند خودش را بسازد؟  تا بینهایت. یک ساختمان که یک سرش در زمین است و یک سرش در هفت آسمان. در آیه 24 سوره مبارکه ابراهیم می فرماید: مَثـَلا كـَلِمَة طـَيِّبَة كـَشَجَرةٍ طـَيِّبَةٍ أَصْلـُها ثابتٌ وَ فـَرْعُها في السَّماء مثال کلمه طیبه، مثال یک درخت پاکیزه ای است که ریشه اش در زمین است و شاخه هایش در آسمان. این آسمان می تواند آسمان اول باشد و می تواند آسمان هفتم باشد. آدم جا دارد. ظرفیت دارد. ما وقتی به این عالم آمدیم، یک زمین آماده ی ساخت بودیم. رسول خدا فرمودند وقتی من به معراج رفتم، یک زمین های آماده کشت دیدم. آماده ساخت دیدم. یک فرشتگانی آنجا بودند که گاهی مشغول ساختن بودند و گاهی بیکار بودند. من پرسیدم که داستان اینها چیست که گاهی مشغول کارند و گاهی بیکارند. گفتند آقا تا مواد ساختمانی از عالم برسد، می سازند و تا نرسد بیکارند. صاحب این زمین باید مواد ساختمانی برساند. به اصطلاح ما تدارکات بفرستد. اگر تدارکات فرستاد ما می سازیم و اگر نه نمی سازیم. نمی توانیم بسازیم. آقا تدارکاتش چیست؟ آنجا فرمودند ذکر سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله و اکبر. این مثال است. نماز هم می تواند آنجا تدارکات باشد. مجلس موعظه می تواند تدارکات باشد. اگر برای حضرت حسین علیه السلام گریه کرد، دارد برای آن ساختمان تدارکات می فرستد. این اصل سخن است. خب ببینید شما هرچه کار می کنید، دارید در آن ساختمان دخالت می کنید. دارید ساختمان سرنوشت خودت را می سازی. متاسفانه اینگونه است. هرچه آدم کار می کند دارد ساختمان سرنوشت خودش را می سازد. تلخ می سازد یا شیرین. رو به آسمان می سازد یا نه. گاهی یک ساختمان هایی می سازند که برعکس می سازند. یا ساختمانی از آن طرف می سازند. شما چقدر همت می کنید؟ ساختمان یک طبقه می سازید؟ اگر کسی یک ساختمان یک طبقه بسازد، خیلی بارک الله دارد. کسی نیست برای آن عالمش ساختمان یک طبقه بسازد. اگر ساختمان دو طبقه بسازد، خیلی بارک الله دارد. اگر و اگر و اگر. عرض کردیم که این تا بینهایت بالا می رود. در آیه 20 سوره مبارکه زمر می فرماید:  غـُرَفٌ مِّن فـَوْقِها غـُرَفٌ مَّبْنِيَّة  طبقه است که روی یک طبقه دیگر ساخته شده است. حالا به زبان بنده. غرفه به زبان ما یعنی یک بالاخانه. یک بالاخانه دارد که روی طبقه دیگر ساخته است. یک بالا خانه ای روی طبقه دوم ساخته. خب. از چه ساخته؟ همین هایی که عرض کردیم. حالا در آن حدیث مثال سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر بود. هر ذکری شما بگویید، هرکار خوبی که انجام بدهید. روزه و نماز و شرکت در روضه حضرت ابا عبدالله را مثال عرض کردم. رفتن به زیارت امام حسین علیه السلام، زیارت حضرت رضا علیه السلام، نماز شب خواندن، در تمام اینها داریم برای سازندگان آن ساختمان ها تدارکات می فرستیم. عرض کردم ساختمانش، ساختمان سرنوشت ماست. شما داری سرنوشت خودت را می سازی. هرکاری داریم می کنیم، همین طور است. مثلا یک نماز خواندی که در یک ثلثش حواست بود. اگر نمازمان اینگونه باشد خیلی خوب است. اگر شما دو رکعت نماز بخوانی و در یک ثلثش حواست جمع باشد، خیلی بارک الله دارد. دو ثلث دیگرش چه می شود؟ به باد فنا می رود . یک ذره هم قیمت ندارد. وقتی حواس من در نماز نیست، خب به همان مقدار که حواسم نیست، قیمت ندارد. به باد رفته. خب پس اگر دو رکعت نماز خواندم و یک ثلثش حواسم بود، یک ثلثش در آن ساختمان قابل استفاده بود و به کار رفت. الان نمی فهمیم اگر دو رکعت یا چهار رکعت نماز خواندیم و در یک ثلثش حواسمان بود و دو ثلث دیگرش به باد فنا رفت، این در کدام ساختمان قابل به کار بردن است. مثل این آجرهایی است که یک ثلثش مانده و دو ثلثش شکسته و برده اند. یک ثلثی از یک آجر مانده. الان نمی فهمیم آن آجری که یک ثلث است آنجا قابل استفاده است یا یک ساختمان ناقص ساخته می شود. اینها را الان نمی دانیم. بعد باید برویم ببینیم. تمام اعمال خیری که ما انجام می دهیم، همینگونه در ساختمان سرنوشت مان استفاده می شود. بعضی از آنها هم بسیار ساده است. مخصوصا برای شما جوان ها. اگر شما به پدر و مادرت چشم خوب بگویید، هر چشم خوبی که به پدر یا مادرت گفتی، نوعی تدارکات است. مثلا صدایت کنند بگویی بله؟ بعد بگویند فلان کار را بکن و بگویی چشم. یک بله برایت می نویسند و یک چشم. هر دو هم دیگر تمام است و نقص ندارد. غیر از نماز است. نمازمان ممکن است ناقص باشد. اما این چشم و بله تمام و کامل است. قبول است. برای آنهایی که هنوز نعمت بزرگ پدر و مادر را دارند، این را قدر بدانند. من مکرر این را عرض کردم. پاهای پدرم به خاطر یک بیماری طولانی مدت ضعف داشت و وقت راه رفتن، پایش را روی زمین می کشید. گاهی در اتاق پایشان را دراز می کردند و می گفتند پایم را ماساژ بده. من هم ماساژ می دادم و هیچ کم نمی گذاشتم. خب. اما این را با عشق انجام نمی دادم. اگر شما این کار را با عشق انجام دهی، چقدر قیمت دارد؟ بینهایت. دیگر اندازه ندارد. یک کاری که به شما می گویند چشم می گویید و انجام می دهید یا با عشق انجام می دهید؟ اگر فقط انجام دهید مانند همان نماز هایی می شود که می خوانیم. اگر انسان با عشق نماز بخواند، نمازش روی هیچ ترازویی جا نمی گیرد. حالا به زبان بنده. این محبت، باطن عمل است دیگر. اگر با عشق نماز بخوانم و با عشق برای امام حسین عزاداری کنم و سینه زنی کنم این عشق و محبت باطن عمل من است. یا جواب پدرم را با عشق و ادب و مهربانی بدهم. به نظرم هفته گذشته هم عرض کردم. فرموده اند اگر کسی با مهر و محبت به صورت پدر و مادرش نگاه کند، هر نگاهی که می کند، ثواب یک حج دارد. اگر دو بار نگاه کند، ثواب دو حج را می نویسند. اگر صد بار نگاه کرد چطور؟ ثواب صد حج. اینگونه است. شما به این صورت دارید برای آن فرشتگان که ساختمان سرنوشت را می سازند، که حالا عرض می کنم منظور چیست، پشت سر هم تدارکات می فرستید. مجبور هستند بروند کارگر بیاورند تا به آنها کمک کنند. خب. این نکته ساختمان سرنوشت را عرض کنم. همانطور که شما دارید عمل خیر انجام می دهید باعث می شود که پشت سر هم ساختمان ساخته شود آنجا غـُرَفٌ مِّن فـَوْقِها غـُرَفٌ مَّبْنِيَّة  اینگونه می شود. اینجا الان ساختمانی نداریم که توانایی هزار طبقه را داشته باشد. آنجا می شود. هزار طبقه هم می شود. صد هزار طبقه هم می شود. صدهزار طبقه هم می شود. می شود که آدم یک قصر داشته باشد. حالا برایتان مثال عرض کردم. یک مطلب دیگر. اینکه دارد ساختمان سرنوشت شما را می سازد، بفرمایید دارد ساختمان آینده شما را می سازد. شما باید در آینده یک شهری داشته باشید که در آن شهر زندگی کنید. خب. آن نماز خوب شما، آن چَشمی که به پدر و مادر گفتید، آن امر به معروفی که می کنم و نمازی که می خوانم، دارد خود مرا می سازد. ساختمان خود مرا بالا می برد. نشانه اش چیست؟ نشانه اش این است که اگر امروز صدهزار تومان گیرم بیاید، از شادمانی پرواز می کنم. بعد اگر یک مقدار زحمت کشیدم و کار کردم، ده میلیون هم مرا شاد نمی کند. یک وقت طوری شاد می شود که خودش را از دست می دهد. اما یک وقت نه. یک حادثه ای پیش آمده که ظاهرا خوب است. خدا را شکر می کند. ممکن است شما اصلا این را برای خودت حادثه خوبی نبینی. من مثال عرض کردم. مثلا من ده میلیون تومان برنده شده ام. یا یک ماشین برنده شده ام. این مرا شاد نمی کند. کوچکی و بزرگی آدم این جاها مشخص می شود. نشانه دیگر در مقابل یک گناه. من برای مقاومت در برابر گناه چقدر توانایی دارم. اگر برای مقابله با هر گناهی توانایی دارم، مشخص می شود ساختمان نتیجه داده. ساختمان ساخته شده. من سابقا یک زمین بودم. حالا یک ساختمان شده. ثمره ساختمان این است که حوادث مرا از جای خودم بیرون نمی آورد. مرا نگران نمی کند. مرا بیهوده شادمان نمی کند. مرا نمی ترساند. من در مقابل حوادث بی اختیار نمی شوم. معلوم می شود این ساختمان ساخته شده. ببینید با این اعمال هم دارید ساختمان بهشت و آینده تان را می سازید و هم دارید ساختمان خودتان را می سازید. اگر عمل به درد بخور باشد، ثمر می دهد. آقا پارسال پانزده سالم بود. امسال شانزده سالم شده. یعنی یک سال تمام نماز خواندم. خب اگر نمازها قوت داشت، من باید قوت یافته باشم. کجا قوت یافته باشم. قوت در برابر حوادث خودش را نشان می دهد. حادثه می تواند مرا از جای خودم به در کند؟ شادمانی یا نگرانی و امثال این حرف ها. اگر عمل درست انجام شود، ساختمان مرا کامل می کند. خب چکار کنیم؟ برای اینکه این عمل درست انجام شود، چکار کنیم؟ خب اینها را بلد هستید. پیکره عمل ما باید درست باشد دیگر. نماز شما یک پیکره دارد. روزه یک پیکره دارد. حج یک پیکره دارد. باید هفت بار دور خانه خدا بگردم. از کجا شروع کنم؟ به کجا برسم؟ در طواف چکار کنم و دستورات دیگری که دارد. مثلا فرض کنید که به خانه پشت نکنم. رویم را به خانه نکنم. دست چپم به طرف خانه باشد و فلان طور طواف کنم. اگر این دستورات را عمل کنم، پیکره عملم صحیح است. مثل اینکه تکبیرة الاحرامم را درست می گویم. حمد و سوره ام را صحیح می خوانم. وقتی حمد و سوره تمام شد و الله اکبر را گفتم و طبق فتوای بعضی از علما یک کمی مکث کردم، بعد به رکوع رفتم و بدنم آرام شد و ذکر رکوع را گفتم و از رکوع برخاستم و... این می شود پیکره نماز و اینگونه پیکره نماز صحیح است. قدم اول از کاری که من می کنم تا به دردم بخورد و تدارکات ساختمان آینده و عوامل ساختمان وجودم شود، این پیکره صحیح است. حالا باز یک نکته دیگر هم دارد که عرض می کنم. خب. مرتبه بعدی که عرض کردیم این بود که حواسمان چقدر در نماز جمع است. خب این جمع بودن حواس نماز مرا از یک به صد می رساند. به هزار، به ده هزار، به بی اندازه. اگر حواس ما در نماز جمع است به چه چیزی جمع است؟ بگویید. به الفاظی که می گوییم. این حداقل حضور قلب است. از این پایین تر وجود ندارد. حداقل حداقل حضور قلب است. عرض کردم اگر حضور قلب باشد، نماز شما قبول است. آقا حداقلش چقدر است؟ همین است که من می دانم دارم چکار می کنم. الله اکبر را که می گویم می دانم دارم چکار می کنم. گاهی ما الله اکبر را که می گوییم دیگر نیستیم تا پایان نماز. گاهی همانطور که عرض کردم یک ربع یا یک ثلثش را هستیم و بقیه را نیستیم. خب اگر هستیم کجا هستیم؟ در همین الفاظ و عبارات. حالا بفرمایید که معنای الفاظ و عبارات را هم در نظر داریم. من یک مطلبی عرض می کنم. سبحان الله یعنی چه؟ الحمدلله یعنی چه؟ تسبیحات اربعه که می گوییم سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر. آقا من اینها را می گویم یا می گویم؟ من سبحان الله را به لفظ می گویم یا خدا را پاک و منزه می دانم؟ این را به زبان می گویم یا خدا را از هر عیب و نقص و ظلم منزه می دانم. بعد که و الحمدلله می گویم خدا را ستایش می کنم یا فقط لفظ را می گویم؟ لفظ را می گویم و معنایش را می فهمم و تصور می کنم یا آن لفظ را می گویم. می گویم لا اله الا الله. خدایی جز الله نیست. یعنی به آن اقرار دارم. این می شود. خب. حمد و سوره را چکار می کنیم؟ قرائت حمد و سوره. بیشتر آقایان اجازه می دهند. وقتی شما دارید سوره حمد را می خوانید دارید آیه می خوانید اما دارید حمد خدا را هم می کنید. الرحمن الرحیم را می گویی و آیه قرآن می خوانی. هم آیه را می خوانی و هم معنایش را می گویی. نه اینکه به آن فکر می کنی. من می گویم خدای رب العالمین را حمد می کنم. خدای رحمان و رحیم را. اینها را می گویم. ببینید لفظش را که می گویم. معنایش را هم که می فهمم. و می گویم. یعنی اقرار دارم. الحمدلله را که می گویم یعنی خدا را حمد می کنم. مثلا یک نعمتی به شما می رسد. مثلا فرض کنید می گویند شما امسال امتحان قبول شده اید. نمره ات هم بالا هجده شده است. خوشحال می شوی و الحمدلله می گویی. آن الحمدلله چیست؟ دارم خدا را شکر می کنم. شکر و حمد. این الحمدلله رب العالمین که دارم در نماز می گویم یعنی دارم خدا را حمد می کنم. آیه قرآن خواندم. با آیه قرآن دارم خدا را حمد می کنم. بعد آیات بعد را می گویم. از همه راحت تر اهدنا الصراط المستقیم را می گویم. دراهدنا الصراط المستقیم من دارم آیه می خوانم و دعا هم می کنم. هم دارم آیه قرآن می خوانم و هم دعای آیه قرآن را می گویم. می شود. سبحان الله سبحان الله سبحان الله. در رکوع این را بگویم. البته یک مقدار قوت عقلانی نیاز دارد که انسان بگوید. ببینید وقتی من نماز درستی خواندم دارم ساختمان خودم را می سازم. هر نمازی که خواندی، داری خودت را می سازی. در آیه 7 سوره مبارکه اسراء فرمود که.إنْ أحْسَنتـُمْ أحْسَنتـُمْ لِأنفـُسِكـُمْ هرکار خوبی که انجام دهی، داری به خودت خوبی می کنی. یعنی داری خودت را می سازی. مگر یک روزی نبود که تو یک صحرا بودی. یک زمین آماده ساخت بودی. داری می سازی. داری آن زمین را می سازی. خب آقا من یک نماز مغرب و عشاء خواندم سعی کردم و با توجه بودم. پس یک ساختمانی ساختم. انسان می تواند با یک نماز یک ساختمان بسازد ها. البته نمازهای ما اینگونه نیست. اگر آدم یک ذره زحمت بکشد با یک نماز می تواند. یک داستانی هست که حالا خیلی هم دقیق نمی دانم. گفتند برای آن بزرگ یک کاری پیش آمده بود که از سه سلام نماز یکی را خواند. سلام آخر را گفت. بعد به او گفتند می خواهی بدانی چه چیزی را از دست دادی؟ نمی دانم محضر حضرت ولی عصر رسید یا یک چنین چیزی. دو تا باغ نشانش دادند. دو تا سلام نماز دو تا باغ بود. برای ما هم می شود. حالا می خواهم این را عرض کنم که چکار کنیم نمازمان این قوت را پیدا کند. الان داشتم عرض می کردم. این نماز مغرب را که خواندی، بعد خرابش نکن. بعد من می روم پای تلویزیون می نشینم و یک فیلم نگاه می کنم و صدتا نامحرم می بینم و وقتی هم یک نامحرم آمد توی فیلم چشمم را برنمی گردانم. سرم را پایین نمی اندازم. صداهای موسیقی اش را هم گوش می دهم. خب این نماز مغرب نمی ماند. در خانه می نشینیم و با خانم یا برادر و خواهر در مورد فلانی صحبت می کنیم. درمورد پسر عمو صحبت می کنیم. پسر عمو این طور و آن طور. خانم ها بهتر بلد هستند. معمولا اطلاعات بیشتری دارند. خب آن ساختمانی که ساختی را خراب کردی. خرابش نکن. آقا این ساختمانی که ساختی اگر خراب نکنی، هم این ساختمان برایت می ماند و هم مرتبه بعد که یک مغرب و عشاء دیگر خواندی و حالت خوب بود و با توجه خواندی، یک طبقه روی طبقه قبل ساختی. حالا طبقه دوم را نمی گوییم. چون آن داستان دارد. یک اتاق کنارش  ساختی. خانه ات دو اتاقه شد. پس فردا سه اتاقه می شود. بعد کم کم قصر می شود. یک آقای بزرگواری را یک بار در روضه منزل آقای اربابی دیده بودمشان، ایشان جزء کسانی بود که در هفت تیر در انفجار مانده بود. می گفت آن زیر که افتاده بودیم و آوار رویمان ریخته بود، یک آقایی پهلوی من بود. گفت فلانی، من گفتم بله. او گفت من یک بوی عطری می شنوم. تو می شنوی. گفتم نه. او می گفت معلوم می شود من شهید می شوم. من می روم. ایشان می گفت من یک مقداری زخمی شده بودم و دست و پایم شکسته بود که البته به سلامت درآمده بود و بعد ایشان می گفت باغ و راه و قصر مرحوم بهشتی را خواب دیدم . یک ساختمانی که مثلا از چهار راه مولوی تا چهار راه سیروس بود. یک چنین ساختمانی بود. انقدر هم بزرگ بود وچند طبقه بود. حالا جزئیاتش در ذهنم نیست. اما در ذهنم هست که می خواست بگوید سه چهار طبقه بوده. مدام اضافه می شود. اگر من خراب نکنم، شما یک اتاق ساختی که برایت می ماند. این می ماند و بعدی به این اضافه می شود. ما گاهی بی دقتی می کنیم و رفیق بازی می کنیم و نمی دانم. آدم در جمع رفقایش می گوید و می خندد و یاد گذشته می کند و صحبت معلم می کنند و صحبت رفیق همکلاسی می کنند و همه چیز به باد فنا می رود. اگر اینگونه نشود، آنچه ساخته ای برایت می ماند. این مهم است. شما یک زیارت حضرت رضا که می روید مگر کم است؟ یک زیارت شب جمعه امام حسین علیه السلام که خدا قسمت کند خیلی عظیم است.

وسط این صحبت ها یک پرانتز باز کنم. یکي از دوستانی که الان اینجا هست و فردا پس فردا می خواهد به مکه مشرف شود، گفت به آقایان و دوستان بگویید اگر یک وقتی داشته مثلا از این صف به صف جلو می رفته و پایش به کسی خورده یا کفشی را لگد کرده باشد، حلالش کنید. حالا کسان دیگر را هم حلال کنید. هر کسی حقی به گردن شما دارد، حلال کنید. اگر این خورده ریزها هست ببخشید. شما چقدر کرم دارید؟ می توانید از یک نفر صاحب حقت بگذری. می گوییم خب خدایا تو هم به کرمت رفتار کن. من کوچک که یک سر سوزن هم نیستم به اندازه خودم گذشت کردم . تو هم به کرمت رفتار کن و از حقت بگذر.

خب من هرکار خوبی می کنم دارم خودم را بنا می کنم و می سازم که ثمره اش این بود که عرض کردیم. من بیهوده دل نمی بندم. بیهوده نمی ترسم. بیهوده یک کسی را دوست ندارم. اگر آدم ساختمانش درست شود، این بیهوده ها همه اش می رود. اگر من چیزی را دوست دارم، روی حساب است. اگر از چیزی می ترسم حساب کتاب دارد. اگر امیدوارم، حساب کتاب دارد. حساب کتاب درست دارد. این از ساختمان خودم. ساختمان آخرت هم غـُرَفٌ مِّن فـَوْقِها غـُرَفٌ مَّبْنِيَّة  همینطور ساختمان روی ساختمان. یک چیزهایی هم هست که آنهایی که ته دل آدم است، آنها را می سازد. در روایات دارد. یک کسی به زبان ذکر می گوید. مثلا شما یک سبحان الله که می گویید در بهشت یک درخت برایتان می سازند. یک الله اکبر که می گویید، یک گل برایت می کارند. نماز میخوانی، روزه می گیری، همه اینها هست. اما فرمودند کسی که ذکر در دلش قرار گرفته باشد، ملائکه ای که کرام الکاتبین هستند و اینها را ثبت می کنند، نمی توانند اینها را ثبت کنند. در توانایی شان نیست.  در توانایی شان نیست که ذکری که در دل می گذرد را ثبت کنند. ترس خدایی که در دل می گذرد، اندازه اش دست آنها نیست. نمی توانند ثبت کنند. چه کسی ترس خدا را در دلش دارد؟ اگر عشق به امام حسین علیه السلام در دل انسان باشد، اگر گریه در دل باشد. دل آدم گریه کند. یک وقت چشم آدم گریه می کند و یک وقت دل انسان گریه می کند. آن را دیگر نمی شود اندازه گرفت. آنها را طور دیگری حساب می کنند. خب. این فقط در حد یک نکته. آن ساختمان من اگر کامل شود، من دیگر حسادت ندارم. الان چرا حسادت دارم؟ چون ناقصم. آن ساختمان درونی که اول یک زمین آماده  بود و هیچ چیز دورنش نبود، حالا ممکن است یک گوشه اش ببخشید، یک آب نجس ریخته باشد. اگر آب نجس ریختند، یک گل بد بو درمیآید. آب نجس چه بود؟ یک گناه. این را به عنوان مثال عرض می کنم. یک گل بد بو درمی آید. نام گل بد بو چیست؟ نامش حسادت است. اگر من گناه نمی کنم، خیلی عظیم است. خیلی قیمتی است. اگر از اول تکلیف گناه نمی کنم، اگر از اول تکلیف گناه نکردم، خیلی قیمتی است. این را در گذشته عرض کردم. بعضی ها تجربه گناه ندارند. می شود؟ بله می شود. هیچ گناهی را تجربه نکرده است. مزه اش را نچشیده است. انقدر خوش به حال این آدم است. ساختمانش انقدر به سرعت بالا می رود. کشتزارش انقدر خوب می روید. یک گلستانی می روید. یادتان هست که عرض کردیم. در آیه 88 و 89 سوره مبارکه واقعه می فرماید:  فـَأمّا إن كانَ مِنَ المُقـَرَّبين* فـَرَوْحٌ وَرَيْحانٌ وَجَنـَّة نعيم فرمودند کسانی که جزء مقربین اند، رحمت خدا هستند. این هیکل رحمت خداست. ریحان است. گل است. بعد عرض کردیم یک باغ گل است. نه آقا یک باغ چیست؟ یک شهر گل است. یک باغستان است. باغستان چیست؟ یک عالم گل است. یک باغستانی است که به اندازه پهنای عالم است. به خصوص اگر آدم از اول گناه نکرده باشد. یا جبران کرده باشد. این را هم عرض کنم که شما ناامید نشوید. یا جبران کرده باشد. ما چاره ای نداریم. باید جبران کنیم. اگر خار کاشتی و جبران نکردی، خب به پایت می رود. اگر خار را درآوردی، دیگر به پایت نمی رود. اگر من خار کاشتم، مثلا دل مادرم را لرزاندم، خار کاشته ام دیگر. این خار را از زمین درآوردی، خوب است. اگر راضی اش کردی، کف پایش را بوسیدی، سرت را گذاشتی به پایش، از تو راضی شد، خار را درآوردی. دیگر خار هیچ وقت به پایت نمی رود. نمی دانم همه آنچه که می خواستم عرض کنم شد یا نه.

اول عرض کنم که شب پانزدهم ماه شعبان شب تقدیرات است. می شود نخوابیم؟ اگر این جمعیتی که اینجا نشسته اند نخوابند و یک جایی احیا بگیرند یا درخانه دو سه ساعت بیدار بمانند. کل شب دو سه ساعت است. آدم یک مقدار نماز قضا بخواند، یک دعایی بخواند. یک دعایی بکند. با امام زمان صحبت کند. از روزگار شکایت کند. باور کنید اگر مردم ما به در خانه ایشان بروند، او توانایی گرداندن دارد. ورق را برمی گرداند. الان ورق ما خوب نیست. او می تواند ورق را برگرداند. مردم خیالشان راحت است. فقط وقتی سر خودشان بلا بیاید ناراحت می شوند. ما از طرف آنها که در خانه تو چیزی نمی گویند و خیالشان راحت است، هم می گوییم. از طرف خودمان هم می گوییم. سرنوشت ما در دست توست. خدا ولّی بزرگ است دیگر. اختیار عالم نه در دست او که در دست زیر دستان اوست.حالا نمی توانم توضیح عرض کنم. در دست زیر دستان اوست. می توانند یک چیزی را امضا نکنند. اگر امضا نکنند، نمی شود. اگر طور دیگر امضا کنند، طور دیگر می شود. گرداندن تقدیرات به دست آن حضرت است. به دست زیر دستانش است. این را باور کنید که به دست زیر دستانش است. آنها می توانند عالم را بگردانند. مرحوم آقا شیخ محمد حسین یک شعری دارد. ای به نصاب جمال یافته حد کمال در جمال حد نصاب را داری. بفرمایید فوق حد نصاب. اگر ثروت کسی به حد نصاب برسد، باید زکات بدهد. زکات را به چه کسی می دهند؟ ای به نصاب جمال یافته حد کمال. بعد می گوید مفلسم و مفتقر. فقیرم. مفلس می دانید یعنی چه. هیچ چیز ندارد. از همه عالم درویش ترم. درویش به معنای بی چیز. از همه عالم بی چیزترم. دستم هم دراز است. نفرمایید دستم دراز است. همه وجودم دست است و سوی تو دراز است. فرمود که صدقه شرط ندارد. به غنی هم می شود داد. تازه ما که غنی نیستیم. ما فقیریم. صدقه به ما می رسد. هزار جور صدقه. نمی شود عرض کنم. مفلسم و مفتقر، از همه درویش تر. خب برویم دست به دامان شویم. دست به دامان چه کسی شویم؟ به در خانه کسی می رویم که می توانیم ایشان را به او قسم دهیم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای