روز هشتم محرم الحرام 21/8/92 ( خودت را بساز )
روز هشتم محرم الحرام 21/8/92 ( خودت را بساز )
نه اینکه آدم در باغ و گلستان باشد بلكه خودش بهشت می شود. خودش رحمت خدا می شود. خودش باغ و گلستان می شود.خودش جنت نعیم می شود. برای آدمیزاد تا اینجا راه هست. همه هم از این است که...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

در آیه 13 و 14 سوره مبارکه احقاف می فرماید: إنَّ الـَّذينَ قالوا رَبُّنا اللهُ ثـُمَّ اسْتـَقاموا فـَلا خَوْفٌ عَلـَيْهـِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنونَ * اُولئِكَ أصْحابُ الجَنـَّةِ خالِدينَ فيها جَزاءً بـِما كانوا يَعْمَلونَ در این زمینه دو آیه داریم. فرمود وقتی من به سفر معراج رفته بودم مرا به بهشت بردند. در بهشت زمین هایی را دیدم که در آنها نه کشتی بود نه ساختمانی. اما کاملا برای کشت و ساختمان آماده بود. و ملائکه ای را دیدم که در آن سرزمین ساختمان هایی را می ساختند و قصرهایی را می ساختند که یک خشت آن از طلا بود و یک خشت آن از نقره. یک مدتی کار می کردند و بعد مثلا به اصطلاح ما می نشستند و باز مدتی بعد مشغول کار می شدند. با فاصله ای از کار فارغ می شدند و می نشستند. از جبرئیل پرسیدم که اینها چه می کنند؟ ایشان گفت از آن عالم برای اینها مواد و مصالح ساختمانی فرستاده می شود. وقتی مواد فرستاده می شود اینها مشغول ساختن می شوند و وقتی نرسد بیکارند. من گفتم مواد ساختمانی شان چیست؟ حالا ایشان یکی را مثال زدند و گفتند: سبحان الله و الحمدلله و لا إله إلا الله و الله أکبر. همین تسبیحات اربعه که با آن آشنا هستیم. وقتی صاحب ساختمان این ذکر را می گوید اینها مواد ساختمانی در اختیار دارند و با آنها به ساختن ادامه می دهند و وقتی او چنین ذکری نگوید اینها بیکارند. حالا نمی خواهیم خیلی روی این بایستیم. می خواهم مطلب دیگری بگویم. آدم سرنوشت آینده خودش را خودش می سازد. اگر سرنوشت آینده من بهشت است، خودم می سازم. اگر جهنم است هم خودم ساخته ام نه هیچ کس دیگری. باز روی این هم نمی خواهم بایستم. می خواهم بحثی که به گذشته هم مربوط است را عرض کنم. اینجا عرض کردیم سرنوشت آینده آدمی به دست خودش ساخته می شود.

حالا می خواهم عبارت را عوض کنم و بگویم که شخصیت خودش هم به دست خودش ساخته می شود. شخصیت هرکس به دست خودش ساخته می شود. همان ذکری که او می گوید و مثلا تبدیل به خشتی از طلا و نقره می شود و همان قصری که او باید در آینده در آن زندگی کند، ساخته می شود، همان ذکر آجری هم در ساختمان شخصیت او می گذارد. در این موضوع انقدر حرف هست که آدم باید حسرت بخورد و دلش به حال خودش بسوزد. زود به سراغ نتیجه می رویم. نتیجه شخصیت ساخته شده کامل ما یا شخصیت نساخته و ناقص ما خودش را در نماز نشان می دهد. همین نمازی که امشب خواندیم و هر روز می خوانیم. شخص می تواند وقتی الله اکبر را گفت تا پایان سلام، نماز بخواند و این نشان دهنده ساختمان تمام و کامل آن شخص است. اگر نمی تواند، یک ثلثش سالم می ماند و معلوم می شود دو ثلث ساختمان شخصیتش خراب است. این خیلی بد است. حوادثی که پیش می آید با من چه کار می کند؟ خب در زندگی هر کسی اتفاقاتی می افتد. مثلا بگوییم حضرت سلیمان. دیگر پادشاهی بزرگ تر از سلیمان در عالم نبوده. باد تحت فرمانش است. جن و انس تحت فرمانش هستند. هیچ وقت یک چنین پادشاهی نبوده. در زندگی ایشان حادثه نبوده؟ چرا بوده. حوادثی بوده. اصلا زندگی بدون حادثه نداریم. خب مثلا یک کسی به من می رسد و یک حرف بدی به من می زند و تمام شخصیت من تخریب می شود. سه روز حواس من پرت است. سه روز نماز درست نمی خوانم. سه روز با زنم دعوایم می شود. مثال عرض می کنم ها. این برمی گردد به آن که ساختمان شخصیتش ساخته شده یا نشده. آن بحثی که دیشب عرض کردیم و در این آیه هم هست و الان متاسفانه نتوانستم آیه دومش را پیدا کنم، نظیر همین است. إنَّ الـَّذينَ قالوا رَبُّنا اللهُ ثـُمَّ اسْتـَقاموا کسانی که گفتند رب ما خداست. یعنی طبق قانون عمل کردند. خداوند یک قوانینی دارد دیگر. اگر به طور دقیق طبق این قوانین عمل کردند به نتیجه می رسد. ببینید دیشب هم عرض کردم. در ادامه آیه می فرماید: فـَلا خَوْفٌ عَلـَيْهـِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنونَ می رسد به جایی که حرفی را که به اولیاء خدا گفته اند به او هم می گویند. در آیه 62 سوره مبارکه یونس می فرماید: ألا إنَّ أوْلياءَ اللهِ لا خَوْفٌ عَلـَيْهـِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنونَ ببینید همه ترس ها برداشته می شود. هیچ حادثه ای در جهان وجود ندارد که این شخص را بترساند. هیچ حادثه ای. هیچ غصه ای ندارد. اصلا. می گویند خوف نسبت به آینده است و غصه نسبت به گذشته. هرچه شده، شده. برای او یک ذره غصه به بار نمی آورد. هر احتمالی ممکن است در آینده باشد، باشد. برای او هیچ ترسی به بار نمی آورد. این شخصیت کامل است. ما احتیاج به یک چنین چیزی داریم. حالا هر طوری هست می گذرد دیگر. ما یک روزی ترسیده ایم. یک روزی خیلی غصه دار بودیم. یک روزی خیلی بیهوده شادمان بوده ایم. ترسمان هم بیهوده بوده. غصه مان هم بیهوده بود. اینها تمام می شود. آخرش تمام می شود. اما بعد یک روز دیگری می آید که غم و غصه هایش خیلی است. ترس هایش خیلی عظیم است. اصطلاح قرآن فزع اکبر است. برای این آدم فزع اکبر نیست. چون ساختمانش طوری شده که دیگر ترس در آن راه ندارد. حالا مثال عرض می کنم ها. مثلا این ساختمان هایی که در کشور ژاپن می سازند چگونه است. زلزله آن را تخریب نمی کند. ساختمان یک طوری ساخته شده که تخریب نمی شود. حالا آن زلزله ای که در قیامت اتفاق خواهد افتاد ساختمان این شخص را تخرب نمی کند. حتی بفرمایید نمی لرزاند. این شخص در اثر مداومت و استقامت به اینجا رسیده. مثلا قرار است که دروغ نگوید. هیچ وقت دروغ نمی گوید. هیچ وقت. إنَّ الـَّذينَ قالوا رَبُّنا اللهُ خدا گفته دروغ بد است. اعتقادمان است دیگر. خدا و پیغمبر و امام ما فرموده اند دروغ بد است. ما هم می گوییم دروغ بد است و پایش ایستاده ایم. امروز دروغ نمی گوییم و تا آخر عمر هم دروغ نمی گوییم. یک آدم هایی هستند که آدم حیرت می کند. فرموده بود من اصلا به عمرم دروغ نگفته ام. تو چطور توانستی؟ چقدر عقلت رسا بوده. داستان آن آقای بزرگوار را هم نقل کرده ام. یک روزی حواسش جمع شد و گفت این نمازی که می خوانم که نماز نشد. همین طور با حواس پرت و شک و شبهه. یعنی چه؟ باید یک فکری برای خودم بکنم. خب. بنا شد که از فردا وقتی می خواهد برای نماز برود یک ساعتی بنشیند و به حال خودش فکر کند. ملا بود دیگر. امام جماعت بزرگ شهر بود. خب شروع کرد. بعد غرق شد. در فکر به حال خودش غرق شد. من اصلا وقت ندارم برای خودم فکر کنم. همین طور کار ردیف کرده ام. یک مطلبی عرض کنم. برای خودم می گویم ها. صبح که بنده بلند می شوم بعد از صبحانه پشت میز می نشینم و مطلب می نویسم، بعد برای درس می آیم و بعد هم نماز و بعد هم همینطور کار دارم و کار دارم و کار دارم تا ساعت دوازده شب. اگر برایتان بگویم تغریبا نود و پنج درصدش را می گویید کار درستی است. بعد یک روزی اینها را در ترازو می گذارند و معلوم می شود از این نود و پنج درصد، نود و پنج درصدش درست نیست. تو برای چه نوشتی؟ یک وقتی من می خواستم یک کتابی در اثبات وجود خدا بنویسم. بعد فکر کردم ببینم این در اثبات وجود خودم است یا اثبات وجود خدا؟ اینگونه. این که تو در اثبات وجود خدا نوشتی در اثبات وجود خودت بود. یک داستانی هست که می گویند یک کسی مسجد ساخت. گفتند مسجد را برای چه ساختی؟ گفت برای خاطر خدا ساختم. شب رفت نربان گذاشت و نام خودش را جای اسم او چسباند. ببینید مثلا اگر شما کتابی که من نوشته ام را به نام خودتان چاپ کنید اوقات من تلخ می شود یا نمی شود؟ این را مثال عرض کردم تا بدانید همه کارهای خوب ما به باد فناست. تا آن شخصیت ساخته نشود نیت های من مشخص نیست. ببینید نماز آخرین سنگر ماست دیگر. آن طرف عالم هم که برویم آن بزرگ گفته بود نماز. گفته بودند نمازهایت این عیب را دارد. بعد جواب داده بود و بعد گفته بودند این عیب را دارد وباز جواب داده بود و گفته بودند این عیب را دارد. تمام شد. همه توانایی علمی اش را به کار برد برای اینکه مقابله کند. فرشتگان می گفتند نمازت عیب دارد. هرچه کوشید نشد. نمازهایش به باد رفت. حتی ممکن است اینگونه شود. اگر شخصیت من ساخته شده نمازم درست است. نمی دانم. خیلی ببخشید. لفظش خیلی بد است. مثال بدی است. اما حتی دستشویی رفتن آدم هم درست می شود. هدر رفته حساب نمی شود. مشخص است چه می گویم؟ اگر آدم بخواهد به یک چنین جایی برسد باید یک مدتی ریاضت بکشد. مثالش را عرض کرده بودم. گفتم اسب وحشی را که می آوردند، چون دست و پایش را منظم حرکت نمی داد، بنابراین نمی شد از آن سواری گرفت و ... دست و پایش را با یک طناب با طول مشخص به هم می بستند. این دیگر نمی توانست دستش را بیشتر پرتاب کند. مجبور بود منظم حرکت کند. شش ماهی دست و پایش بسته بود و بعد یاد می گرفت. آدم باید یک همچین چیزی به خودش ببندد. حرفم تمام شد. برای خود من که اتمام حجت است که مرا یک سر به جهنم می برند. برای شما ها هم اتمام حجت شد؟ آقا روبه رو شدن با مرگ خیلی بزرگ است. بعد فرموده بودند مرگ در مقابل حوادثی که بعد اتفاق می افتد، هیچ چیز نیست. حوادث بعدی خیلی سنگین تر و بزرگ تر از آن چیزی است که در مرگ اتفاق می افتد. هیچ راهی نیست جز اینکه یک نظم خیلی جدی به رفتار و اعمالمان بدهیم. می کوشم به طور جدی گناه از خانه ما بیرون برود. اصلا به طور جدی گناه نباشد. بعد مدام می کوشم رفتارم دقیق طبق دستور شرع باشد. طبق دستور شود. این ثمر می دهد. آقا ثمرش انقدر است. ثمرش انقدر است. در آیه 88 سوره مبارکه واقعه می فرماید: فـَأمّا إن كانَ مِنَ المُقـَرَّبينَ * فـَرَوْحٌ وَ رَيْحانٌ وَ جَنـَّتُ نـَعيم معمولا مفسرین می گفتند که معنایش این است که فی روح و ریحان و جنت نعیم. حالا بعضی از بزرگان گفتند نه آقا قرآن اگر می خواست بگوید او در باغ و گلستان و رحمت خداوند است می توانست اینگونه بگوید. این را نفرموده. فرموده خودش رحمت خدا می شود. خودش باغ و گلستان می شود. نه اینکه در باغ و گلستان است. خودش بهشت می شود. جنت نعیم دیگر. خودش جنت نعیم می شود. برای آدمیزاد تا اینجا راه هست. همه هم از این است که آدم منظم و مرتب زندگی کند. منظم حرف بزند. درست نگاه کند. اگر یک چیزی را گوش می دهد منظم و طبق دستور باشد. هیچ چیز علاوه هم ندارد. شب های قبل هم مدام می گفتیم که هیچ داستان درویشی و این حرف ها هم نیست.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای