جلسه ظهر شهادت امام رضا (عليه السلام) 1438
الأدَبُ کُلفَهٌ. یک مجموعه زحمت است. آدم به خودش زحمت می دهد که درست رفتار کند. البته وقتی در طول زمان آدم مدتی به ادب رفتار کرد، دیگر برایش سهل می شود. آن سختی ها در طول زمان برطرف می شود. تبدیل به خلق آدم می شود. آدم صاحب خلق خوب می شود. دیگر زحمت ندارد.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

یک نکته اخلاقی عرض کنم که خدا کند به درد همه مان بخورد. فرمایش، فرمایش امیرالمومنین است. در کتاب غرر. آنجا می فرمایند الأدَبُ کُلفَهٌ. کلفه یعنی سختی. الأدَبُ کُلفَهٌ. ادب چیزی است که آدم آن را تحصیل می کند. با آن به دنیا نمی آید. ما از پدر و مادرهایمان یاد گرفتیم که مثلا وقتی به یک مجلسی می رویم آنجا سلام کنیم. مثال. این سلام کردن را وقتی به دنیا آمدم بلد نبودم. اصلا سلام بلد نبودم. سلام را یاد گرفتیم. بعد هم درمورد جای سلام هم ممکن است اگر پدر و مادر آدم های تربیت شده ای باشند، جوانب مختلف جاهای سلام کردن را به من بیاموزند. این یک ادب است. خب این ادب برای آدم زحمت دارد. نه این یکی ها. چون ادب هزار بعد دارد. هزار وجه دارد. هزارتا جانب دارد. اگر آدم بخواهد همه جوانب ادب را بیاموزد، زحمت دارد. بی ادبی راحت است. آدم یلخی زندگی کند. یک کسانی هستند که یلخی زندگی می کنند. هرچه پیش آمد. کسی که با ادب است نمی خواهد هرچه پیش آمد باشد. روی حساب و کتاب است. حرف می زند. روی حساب و کتاب حرف می زند. نگاه می کند، روی حساب و کتاب نگاه می کند. جواب می دهد. روی حساب و کتاب جواب می دهد. همه چیزش روی حساب است. حسابش هم مشخص است. این بهترین حساب و کتاب است. من می دانم یک روزی هرچه می کنم و می گویم و نگاه می کنم، حتی ممکن است گاهی هرچه فکر می کنم، باید جوابش را بدهم که چرا این کار را کردم. اینجور. با این اعتقاد آدم به ادب می رسد. آن ادبی که مورد نظر است، ادبی است که آدم به اینجا برسد که هرکاری می کند، می داند باید یک روزی جواب آن را بدهد. یک روزی مورد سوال قرار بگیرد که چرا و او بتواند جواب درست بدهد. این آن وقتی است که ادب آدم کامل شده. مرحوم امام را نقل کرده اند. پاهای ایشان درد می کرد. نمی توانستند دو زانو بنشینند. هرجا می نشستند باید چهارزانو می نشستند. حتی در کلاس درس روی صندلی استادی که نشستند، آنجا هم با اینکه خودش یک مقداری زحمت دارد، آنجا هم چهارزانو می نشستند. یک آقای بزرگواری بود که شما ها ندیده بودید. نامش آقای حاج آقا حسین فاطمی بود. این معلم اخلاق در قم بود. آقایان بزرگی که الان در سطح مراجع هستند، یا حتی بعضی از مراجع گذشته، پای درس ایشان می رفتند. مرد بزرگواری بود. شاگرد مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی بود. مثلا آخرین بازمانده های مرحوم حاج میرزا جواد آقای ملکی بود. ایشان بعد از اینکه آقا از زندان یا تبعید آمده بودند، به دیدن حضرت امام رفته بود. تمام مدت یک ساعتی که ایشان نشسته بود، ایشان دو زانو نشست. یعنی یک ساعت درد پا را تحمل کرد برای ادب دربرابر یک استاد بزرگ. حالا مثال است. و اگر آدم از این گونه آدم ها را ببیند، می بیند که به چه زحمت هایی می افتند برای اینکه بتوانند ادب را مراعات کنند. حالا ادب ابعاد وسیعی دارد. مرحوم علامه طباطبایی به مناسبت هریک از انبیاء بزرگ مفصل از ادب آن پیامبر سخن گفته. یک بخش های بزرگی از تفسیر المیزان مربوط است به ادب. مثلا حضرت آدم علیه الصلاه و السلام در مقابل خدای متعال چگونه ادب ورزید. بعد حضرت نوح چگونه ادب ورزید. می دانید در داستان فرزند، ایشان دعا کرد. کار بدی که نکرد. این هم در برابر عظمت الهی ادب محسوب نشد. برای ایشان گناه حساب شد. پیامبران که گناه نمی کنند که. این گناهی که ایشان دعا کرده. برای نجات بچه اش دعا کرده. گفتند چرا؟ تو می بینی من دارم یک کاری می کنم. تو این را می دانی که من کار نابجا نمی کنم. تو من را حکیم می دانی. تو می دانی من حکیم هستم. چرا سوال کردی؟ مسلما من در آن لحظه داشتم بهترین کار را می کردم. کار حکیمانه بود. چرا سوال کردی؟ ببینید درجه که خیلی بالا می رود.. دقت کنید. حضرت نوح در تمام عمرش فقط یک دعا کرده که مقبول نشده. و آن را برای ایشان حساب کردند. شما چرا؟ شما چرا این حرف را زدی؟ مثلاها. اینجور ادب انبیاء در برابر عظمت الهی. بعد مثلا حضرت ابراهیم است. خب باز دیروز و پریروز عرض کردم. ببینید این نهایت ادب است. ایشان را در منجنیق گذاشتند. از دور دست به آتشی پرتاب کردند که حالا به زبان بنده سر و ته ندارد. یک آتش عظیمی که کسی نمی توانست جلو بیاید. مجبور شدند در منجنیق بگذارند. ایشان دارد از منجنیق و آن ظرفی که شیء را در آن می گذارند، به زور منجنیق به سوی آتش حرکت می کند. جبرئیل به محضر ایشان آمده. حاجتی نداری؟ کاری نداری؟ نه. به تو که نه. این ادب. این می شود ادب. خب یک چیزی بگو. خودش می داند. همه چیز را خودش می داند. این می شود ادب. ادب با خدای تبارک و تعالی سطحش، سطح بلندی است. این نوع ادب ها به این زودی ها به دست نمی آید. بعد، از ادب این پسرهای خوب مثلا در برابر پدر و مادر شروع می شود. در برابر معلم. مرحوم آیت الله بروجردی در درس بودند. یک پیرمردی جلوی پای ایشان در درس نشسته بود. گاهی که کاری داشت عبای ایشان را تکان می داد. کسی جرئت نمی کرد دستش را نزدیک ببرد. آقا هم با نهایت مهربانی و چه، جواب صحبت ها و سوال های ایشان را می داد. گفتند چرا آقا انقدر تحمل می کند؟ گفتند ایشان استادش بوده. آقای بروجردی درس مطول را پیش ایشان خوانده بوده. طلبه ها بلدند. تا آخر عمر این استاد است. یادش نمی رود. ادب است. بعد ادب های مختلفی که آدم با مردم دارد. در ادب باید با دوستانش چگونه رفتار کند. با همسایه ها چگونه رفتار کند. ببینید این مجموعه را که من می گویم حالا فرمایش امیرالمومنین مشخص می شود. الأدَبُ کُلفَهٌ. یک مجموعه زحمت است. آدم به خودش زحمت می دهد که درست رفتار کند. البته وقتی در طول زمان آدم مدتی به ادب رفتار کرد، دیگر برایش سهل می شود. آن سختی ها در طول زمان برطرف می شود. تبدیل به خلق آدم می شود. آدم صاحب خلق خوب می شود. دیگر زحمت ندارد. خب. یک حرف دیگر. اصلا کل دین یعنی ادب. دین آمده آدم را مودب تربیت کند. همه دستورات دینی، هرکدام به نوعی به ادب بازمی گردد. خب. اگر آدم به معنای دقیق کلمه مودب است، یعنی متدین و دین دار است. و به مقداری که از ادب برخوردار است، سرمایه آخرت دارد. سرمایه آخرت دارد. که از لب مرگ، درست از لحظه مرگ وقت استفاده از آن سرمایه می شود. اگر سرمایه ادب آموختم، که این تمرین می خواهد و تمرین می خواهد و آدم باید هزار بار پیگیر باشد و تمرین کند. مثلا بنده باید به هرکس برخورد کردم، پیش سلام شوم. این یک ادب است. خب زحمت است. یک وقت آدم می رود. یک وقت چه می شود. سختم می شود. مثلا. مثلا فرض کنید می گویم این بچه دوازده سالش است. من چطور به این بچه دوازده ساله که متوجه هم نمی شود من به او سلام کردم، مثلا می گویم ها؛ من چرا پیش سلام شوم؟ سختم می شود. این سختی ها را تحمل می کنم. این یک ادب می شود. همینطور ناموس مردم یک امانت است. اگر من نگاه بد کنم، معنایش این می شود که من در امانت اینجور... نه. وقتی ناموس مردم است، شخص در کمال احترام و ادب از کنارش می گذرد. نه خیالی می کند. نه خیال بدی می کند. نه رفتار بدی می کند. نه نگاه بدی می کند. اینها مثال است. خب یک صلوات لطف کنید.

مسلمان ها دو دسته اند. حالا یا بیشتر. فعلا دو دسته اصلی داریم. یک دسته طبق دستور پیغمبر [عمل کردند]. ایشان فرمود دیگر. فرمود من در میان شما دو چیز گرانبها به جای می گذارم. میراث من این است. اگر این میراث من را پاسداری کنید، هرگز گمراه نمی شوید. خب معلوم شد این میراث پولی نیست که. میراث مال نیست که. یک زمین های زیادی برای شما گذاشتم. این نیست. یک میراثی است که به دین آدم مربوط است. به هدایت مربوط است. هرگز گمراه نمی شوید. اگر این میراث های پیامبر را حفظ کنید، هرگز گمراه نمی شوید. یک دسته از مسلمان ها این دوتا میراث را پاسداری می کنند. یعنی چه؟ یعنی وقتی می خواهد نمازش را بخواند دقیقا طبق میراث اول که قرآن است و میراث دوم که عترت پیغمبر است، به این دو میراث مراجعه می کند. دقت کنید. راه نماز خواندن صحیح را پیدا می کند. گفت هدایت دیگر. فرمود هدایت. اگر خواست یک دولتی تشکیل بدهد، مثلا، یک حکومتی، باز به این دو مراجعه می کند که ببیند آنها درمورد یک حاکم دینی و یک حاکم در دولت اسلامی چه گفته اند. اگر می خواهند به مسائل اقتصادی بپردازند، به این دو مراجعه می کنند. قرآن درمورد ربا چه گفته؟ ربا را به یک معنا مثل بدترین گناه اسم برده. خاطرتان هست دیگر؟ قرآن می فرماید اگر به ربا آلوده شوید گویی به جنگ علنی و مبارزه با خود خدا آمده اید. نظیر اینجور گناهی را هیچ جای دیگری در قرآن نگفته اند. البته همه گناهان جنگ با خداست. درجه دارد. خب. پس ببینید برای اقتصادشان ناگزیر اند. در جمهوری اسلامی هم هنوز هست. خب اگر هست، خب بد است. اقتصادشان را بر اساس این دو که وسیله هدایت مردم اند، [بچینند.] این دو وسیله هدایت مردم اند. فرمود که اگر به اینها تمسک بجویید هرگز گمراه نمی شوید. اقتصادمان را به قرآن و عترت پیغمبر تمسک می کنیم. همینطور [سایر چیزها.] زندگی خانوادگی مان را. برخورد با مردم را. برخورد با دشمنان را. دستور چگونه است؟ می گوییم آقا بهترین نیت های خودمان را درمورد دشمن به کار می بریم. آنها را بهترین مردمان می دانیم. به آنها کاملا مطمئن هستیم. به آنها امیدوار هستیم. اما با دوستان چطور؟ با دوستان بدترین رفتار را می کنیم. دوستان که می گویم یعنی هم کیشان. با هم کیشان بدترین رفتار را می کنیم. اگر بتوانیم نابودشان می کنیم. مخالف من است. اما خب هم کیش من است. هرچه می خواهم سخت بگیرم، با اینها سخت می گیرم. هرچه می خواهم سهل بگیرم، با آن دشمنان سهل می گیرم. مثلا. می گوییم آقا این خلاف قرآن است. قرآن اینجوری نگفته. مثال. از یک دوست و آشنایی خدمت شما عرض کنم. چندی پیش داشت صحبت می کرد. حالا تقریبا عرض می کنم. گفت من یک چیز خریدم. از اینها که بالای پشت بام می گذارند. چه می گویند؟ گفت آنجا اخبارش دقیق تر است. این همینطور در جگر من ماند. تو اخبار دشمن را دقیق تر و صحیح تر می دانی؟ باور کنید اگر من یک چنین فکری داشته باشم یک روزی با من سخت برخورد می کنندها. این عالم، آزادی. هرکاری کردی، کردی. خوش تر هم می گذرد. باشد. اما یک روزی که از رفتار و اعمال آدم حساب می کشند، اینجا را نمی بخشند. یک داستانی هست. نمی دانم یک وقت هایی اینجا عرض کردم یا نه. یک آقایی در محل ما بوده که دوره ما نبوده. مثلا شاید سی سال قبل فوت کرده. دقیقش را نمی دانم. اسمش میرزا احمد بوده. میرزا احمد. این نانوا بوده. نانوایی داشته. یعنی چندتا نانوایی داشته. آنها کار می کردند و یک چیزی به ایشان می دادند. خب وضعش خوب بود. هیچ کاری نداشت. صبح شراب می خورد. تا عصر مست بود. عصر شراب می خورد و تا نصف شب مست بود. نصف شب شراب می خورد و تا صبح مست بود. بیست و چهار ساعت مست بود. در گردن کلفت های محله. داستان دارد. کوچه شان هست. ما شاید خیلی از اوقات از سر کوچه شان عبور می کنیم. شاید خانه اش هم هنوز باشد. رفتارش به طوری بد بود که زنش از او طلاق گرفته بود. این آخر عمری گناه را کنار گذاشت. به چه دلیلی؟ نمی دانیم. کلا کنار گذاشت. آن چیزهایی که نقل کردند یکی اش این بود که خب وضع مالی اش خوب بود. جیبش پر از پول بود و می رفت. مثلا به زاقه ها و حلبی آبادها می رفت و همینطور از این دست می ریخت. این صفت خوب را داشت. یک وقت هم سر کوچه ایستاده بود. سر کوچه شان جلو چشمم است. سر کوچه ایستاده بود. یک روضه خوان درجه اول از روضه خوان ها از آنجا عبور کرد. قدیم ها روضه خوان داشتیم. الان نداریم. احتمالا به نظرم اسمش آقا شاه بود. اینجوری. سید بود. محترم بود. روضه خوان خوبی بود. رد شد. این هم نیمه، یعنی در حدی است که حالا یک ذره می فهمد. فلانی بیا برای من روضه بخوان. من چطور در کوچه روضه بخوانم؟ خب روضه منبر می خواهد. من باید بنشینم و بخوانم. خب. یک داستانی است که مشهور است و واقعیت است. احتمال می دهیم اصل آن داستان که می گویند یک کسی اینجوری و فلان به اینجا باشد. در هرصورت. این آدم چهار دست و پا روی زمین افتاد. مثلا همانجوری که گاهی پدرها بچه شان را روی پشت شان سوار می کنند. مثلا اینجوری. کنار کوچه. بیا روی من بنشین و روضه بخوان. جرئت نمی کردند. چون هم گردن کلفت بود و هم مثلا فرض کن چاقو و از این حرف ها. جرئت نمی کردند مخالفت کنند. آمد نشست روی پشت این بنده خدا. بخوان. حضرت ابوالفضل بخوان. این خواند. بعد روضه حر بخوان. روضه حر خواند. بعد روضه علی اکبر بخوان. یواش یواش مردم هم جمع شدند. دارند عبور می کنند فلانی را که می شناسند. او را هم می شناسند. همه ایستاده اند و دارند نگاه می کنند. حالا مثلا چجوری. هی بخوان. بخوان. هشت جور روضه خواند. یواش یواش چندتا از گردن کلفت های محل هم آمدند. یک آقا مهدی قصاب داشتیم که من دیده بودمش. این از آن گردن کلفت هایی بود که بیست و هشت مرداد را اداره کردند. بیست و هشت مرداد طیب جلو بود دیگر. در راس بود. مثلا مهدی غفار از این محل آمده بود. که از کجا آمده بود. این آمد. یک برادرزاده داشت به نام حسین مهدی، حسین مهدی قصاب. یک همچین رسمی بود. حالا آمدند ایستادند و گفت آقا به دادم برسید. خفه شدم. اینها نمی دانم که التماس کردند و درخواست کردند و چه و این هم آن زیر همینطور هق هق هق هق. این هم در تاریخش ثبت شد. اواخر عمر کنار گذاشت. بدون هیچ دلیلی. یعنی توبه کرده از دنیا رفت. خدا این را می بخشد. البته به این سادگی هم نیست ها. اما می بخشد. این جای بخشش دارد. اما آن چیزها؟ اگر من آن طرف را انتخاب کردم؟ من انگلستان را انتخاب کردم. پسندیدم. آنها را درست دانستم. به آنها اطمینان کردم. آن چیزها بخشش ندارد. اصلا بخشش ندارد. خب. چه عرض می کردیم؟ یک دسته از مسلمان ها، پیشوای خودشان را قرآن و خاندان پیغمبر قرار دادند. ماها مدعی اینها هستیم. شیعه مدعی است. باید به این ادعا عمل کند تا بشود. تا بخرند. تا قبول کنند. یک دسته، حالا دقت کنید. یک دسته می گویند قرآن که قرآن است دیگر. همه قبول داریم. حالا اینکه چجوری قبول دارند را حرف داریم ها. قرآن را که قبول داریم. به جای خاندان پیغمبر، اصحاب پیغمبر را گذاشتند. خدا این را نفرموده. پیغمبر هم نفرموده. یک کمی. می خواستیم یک کمی درمورد این عرایضی عرض کنیم. اگر این یادداشت ها به دست بیاید. این متن کتاب است. بعد هم آن احادیثی که می خواستیم از این کتاب بخوانیم اینجا تایپ شده و من از روی تایپ شده می خوانم. حالا من باید عینک بزنم. اینجا هرچه که می خواستیم قبلا مطالعه کردیم و اینجا تایپ شده. عرضم به حضورتان این کتاب مهم ترین کتاب اهل سنت است. می گویند صحیح ترین کتاب بعد از کتاب خداست. دقت کنید. صحیح ترین کتاب بعد از کتاب خدا. باز جلسات دیگر اینها را عرض کردیم. می گوید کلماتی که اینجا نقل شده عین کلمات پیغمبر است. یعنی یک دانه کلمه هم عوض و بدل و پس و پیش نشده. عین کلمات پیغمبر است. استاد ما می فرمودند [می گویند] که اگر یک خلاف ادبی هم در این کتاب باشد، پیغمبر این را فرموده دیگر. درست است. آن دستورات ادبی بیخود است. انقدر اعتقاد است. اینجا یک احادیث فوق العاده ای از پیغمبر هست که آدم حیرت می کند. یکی دوتا را آن روز قبلی خدمت تان عرض کردم. ناقل می گوید از پیغمبر شنیدم که ایشان می فرماید انا فَرَطُکم عَلَى الحَوض، من در حوض کوثر از شما پیش تر می روم. من زودتر به کنار حوض کوثر می روم. حوض کوثر مال ایشان است. امیرالمومنین ساقی کوثر است. حوض کوثر مال ایشان است. مال پیامبر است. انا فَرَطُکم عَلَى الحَوض وَ لَیُرفَعَنّ رِجالٌ مِنکم یک دسته ای از مردان شما را به نزد من می آورند. ثمَّ لَیُختَلَجَنَّ دُونی، سپس از کنار من رانده می شوند. مثلا اینها کوشیدند. دویدند. خوشان را به حوض کوثر رساندند. ماموران الهی آنها را از کنار این حوض راندند. فَاقُولُ: یا ‏رَبِّ أصحابی من عرض می کنم خدایا اینها اصحاب من اند. همان هایی که پایه دین شدند. اما خدا نگفته اینها پایه دین اند. خدا فرموده عترت پیغمبر پایه دین است. دین دوتا پایه دارد. یکی قرآن است. یکی هم خاندان پیغمبر است. خاندان پیغمبر چکاره است؟ شارح قرآن است. دقت کنید. قرآن به شرح و تفسیر احتیاج دارد. شارح قرآن اهل بیت پیغمبر اند. حالا این یک تفسیرش بود. من می گویم پروردگارا اینها اصحاب من اند. فَقالُ: إنَّکَ لا تَدری ما أحدَثُوا بَعدَک تو نمی دانی بعد از تو چه کردند. ما شارحان صحیح بخاری را دیده ایم. این حدیث گلوگیر است. حدیث گلوگیر است. شما چجوری جواب می دهید؟ راحت از کنارش عبور می کنند. توضیح داردها. حالا وقتش نیست. خیلی راحت می گذرند و می روند. اما اگر به یک کسی که زبان عربی بلد است و خدا و پیغمبر را قبول دارد، آن شرح ها را نبیندها، خود کتاب را نگاه کند، می فهمد که پیغمبر چه فرموده بوده. قصدش چه بوده. عین این عبارت یک سلسله راویان دیگر هم دارد. یعنی این دوتا حدیث شد. آن یکی را عرض می کنم. می گوید از عبدالله. احتمالا عبدالله بن عمر است. ایشان می گوید این حدیث از حذیفه هم نقل شده. حذیفه از اصحاب خوب پیغمبر بود. آن شبی که می خواستند پیغمبر را از کوه پرتاب کنند، پیامبر دو نفر را همراه برد. یکی عمار. یکی حذیفه. روایت بعدی. این روایت از انس است. خب نزد اهل سنت خیلی معتبر است. ایشان از پیامبر نقل می کند قالَ لَیَرِدَّنَّ یعنی وارد می شوند، عَلَیَّ ناسٌ مِن أصحابِی. یک مردمانی از اصحاب من بر من وارد می شوند. کجا؟ الحَوض. در کنار حوض کوثر بر من وارد می شوند. اصحاب من اند. بر من وارد می شوند. حَتّی عَرَفتَهُم. من آنها را می شناسم. بارها اینها را دیده ام. می شناسم شان. اِختَلَجَ دُونی. مثل اینکه زیر پای همه شان سست است. همه سر می خورند و دور می شوند. فَأقُولُ أصحابی. من عرض می کنم خدایا اینها اصحاب من اند. فَیَقُول می گویند که لا تَدری ما أحدَثُوا بَعدَک. تو نمی دانی اینها بعد چه کردند. حالا بعد می رسیم و می گویند که چه کردند. باز روایت می فرماید که انا فَرَطُکم عَلَى الحَوض. من پیش از شما به کنار حوض می روم. باید بروم. چون حوض مال من است. مَن مَرَّ عَلَیَّ شَرِبَ هرکس بر من عبور کند و به آنجا بیاید، حتما از حوض کوثر خواهد نوشید. هرکس از حوض کوثر بنوشد، هرگز تشنه نمی شود. دیگر تشنگی برداشته می شود. با یک... بله. لَیَرِدَّنَّ عَلَیَّ أقوامٌ. یک اقوامی بر من وارد می شوند. أعرِفَهُم وَ یَعرِفُونی. من آنها را می شناسم و آنها هم من را می شناسند. هر روز در نماز جماعت مسجد من بوده اند. ثُمَّ یُحالُ بَینِی وَ بَینَهُم. ماموران الهی بین من و آنها حائل می شوند. نمی فرمایند چه و چطور می شود. حالا آن بعدها در حدیث های بعدی می گویند. در همین صحیح بخاری ادامه این حدیث نقل است. می گوید شنونده گفت تو این حدیث را از سهل بن سعد اینجوری شنیدی؟ می گوید بله من حدیث را اینجوری شنیدم. ایشان می گوید من از ابوسعید خدری که یکی از اصحاب درجه اول پیغمبر است، چیزی شنیدم که در آن اضافه هم داشت. یُحالُ بَینِی وَ بَینَهُم یک حائل بین من و آنها می آید. یک دیوار سختی آنها را از من جدا می کند. من می گویم فَیَقُولُ إنَّهُم مِنّی. اینها مال من اند. یک عمر در نماز جاعت با هم نماز خواندیم. همیشه در کنار من می نشستند. فَیَقُولُ إنَّهُم مِنّی. فَیُقالُ جواب می دهند که إنَّکَ لاتَدری ما أحدَثُوا بَعدَک. تو نمی دانی اینها بعد از تو چه کردند. فَأقول: سُحقاً سُحقاً من می گویم دور باشند. دور باشند. لِمَن غَیَّرَ بَعدی. دوری باد کسانی که بعد از من تغییر دادند. چه را تغییر دادند؟ چه را تغییر دادند؟ نماز را. چه را تغییر دادند؟ روزه را. چه را تغییر دادند؟ حج را. چه را تغییر دادند؟ ولایت امر را. من برای مردم اولوالامر معین کرده بودم. من معین نکرده بودم. من حرف خدا را به مردم رسانده بودم. آیه اش چیست آقا؟ [آیه 67 سوره مائده که می فرماید:] يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ. نه [اینکه] چون علی را دوست داری بگو. نه. من به تو می گویم بگو. یک ذره کوتاهی کنی، مثل اینکه هیچ زحمتی که بیست و سه سال زحمت کشیدی و خون دل خوردی، نخوردی. مثل این است که نخوردی. چون همه چیز به باد می رود. به این دلیل که اگر علی نباشد، همه چیز به باد می رود. تمام زحمت هایت از دست رفته. فَأقول: سُحقاً سُحقاً لِمَن غَیَّرَ بَعدی. سُحقاً یعنی بُعداً. دور باشند. اینهایی که بعد از من دین من را تغییر دادند دور باشند. همه چیز دین من را. برایتان عرض کردم. توحیدی که در همین کتاب صحیح بخاری که معتبرترین کتاب عالم اسلام است، توحیدی که آنجا گفته می شود را قدیم برایتان گفته ام. العیاذ بالله. العیاذ بالله خیلی معذرت می خواهم. خدای متعال روز قیامت سوار الاغ می شود و نزد مسلمان ها می آید. مسلمان ها می گویند ما تا حالا تو را اینجوری و به این قیافه ندیده بودیم. نه. تو خدای ما نیستی. ایشان می رود. دور می شود. مثلا مثل زمان ما که پشت پرده سن می روند. مثلا. تغییر قیافه می دهد و به همان قیافه ای که قبلا دیده بودند! کجا دیده بودند؟ به جمع مسلمان ها می آید. بله تو خدای مایی. او پیش می افتد. با مرکب. بر مرکب سوار است. همه مسلمان ها که منافقان هم در آن هستند، با هم به بهشت می روند. این. چه فرمود؟ سُحقاً سُحقاً لِمَن غَیَّرَ بَعدی. توحید من را اینجور به باد داده اند. نبوت را چه؟ به باد داده اند. روایت بعدی. عرضم را تمام کردم. إنَّهُ کانَ یُحَدِّثُ أنَّ رَسُولُ اللهِ قالَ پیامبر می فرمود يَرِدُ عَلَيَّ يوم الْقِيَامَةِ رَهْطٌ من أَصْحَابِي روز قیامت دسته ای از اصحاب من بر من وارد می شوند. اینها می گویند آقا بعد از پیغمبر مسیلمه آمد. مسیلمه ادعای پیغمبری کرد. همه قبیله اش هم از او پیروی کردند. می گویند پیغمبر دارد اینها را می گوید. يَرِدُ عَلَيَّ يوم الْقِيَامَةِ رَهْطٌ من أَصْحَابِي. أَصْحَابِي یعنی کسانی که با من مصاحبت داشتند. فَيُحلّئونَ عن الْحَوْضِ ماموران الهی بین آنها و حوض کوثر حائل می شوند.  فَأَقُولُ يا رَبِّ أَصْحَابِي من می گویم خدایا اینها اصحاب من اند. فيقول إِنَّكَ لَا عِلْمَ لك بِمَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ تو نمی دانی اینها بعد از تو چه کرده اند. إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا على أَدْبَارِهِمْ بحث دیروز بود. إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا. اگر یادتان باشد برایتان آیه خواندیم. [در آیه 144 سوره آل عمران می فرماید:] وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ. این پیامبر، پیامبر است آقا. این پیام آور ماست. هزاران پیام آوران دیگر هم در گذشته داشته ایم. بعضی از آنها شهید شده اند و بعضی هم از دنیا رفته اند. ایشان هم یا شهید می شود یا از دنیا می رود. اگر او شهید شد یا از دنیا رفت، شما به گذشته تان برمی گردید؟ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ. انقَلَبْتُمْ یعنی چه؟ یعنی رجعتم الی القهقراء. اینجا دارند می فرمایند. إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا على أَدْبَارِهِمْ. اینها به پشت سر برگشتند. القَهقَراء. یک نکته دیگر هم عرض کنم و دیگر [تمام]. باز در روایت بعدی می فرماید إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا على أَدْبَارِهِمْ القَهقَراء. همه روایت ها روایت های صحیح بخاری بود که عرض کردیم در میان اهل سنت، یعنی از صدر تا ذیل همه عالم اسلام غیر از شیعی این کتاب را مهم ترین کتاب می دانند. عبارت این است: صحیح ترین کتاب بعد از کتاب خدا می دانند. گفته آقا اصحاب إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا على أَدْبَارِهِمْ القَهقَراء. اینها به قهقرا برمی گردند. باز آن روز عرض کردیم قهقرا یعنی جاهلیت. اینها برگشتند. تا حالا مسلمان بودند. برگشتند عرب شدند. عرب کیست؟ عرب آن کسی است که قبیله اش برایش مهم ترین چیز در عالم است. خدای اوست. دینش است. ناموسش است. قبیله اش عوض همه چیزش است. عرض کردیم از جان خودش و زن و بچه اش برای قبیله می گذرد. از همه اموالش برای قبیله اش می گذرد. اینجور نسبت به قبیله اعتقاد دارند و پایش می ایستند. همه چیزشان قبیله شان است. اینها برگشتند و همینجوری شدند. او گفت قبیله من. او گفت قبیله من. او گفت قبیله من. آن وقت قبیله برنده شد. دقت کنید. در سقیفه قبیله برنده شد. عربیت برنده شد. نه اسلامیت. عربیت برنده شد. خب. عالم اسلام به جاهیلت برگشت. إِنَّهُمْ ارْتَدُّوا على أَدْبَارِهِمْ القَهقَراء. همه هم نماز می خواندند. ظهر آن روز هم نماز خواندند. اگر آن اصول دست بخورد، همه این چیزهایی که زیر اصول است دیگر قیمت ندارد. تا دلتان بخواهد روایت هست. می گویند تمام عمرش را به روزه بگذراند. تمام شب ها تا صبح بیدار باشد. بین رکن و مقام کشته شود، شهید شود، اگر ... قبول نیست. اگر خاندان مرا قبول نداشته باشد، قبول نیست. اصل داریم. فرع داریم. اصل ها. آقا اینها که بر سر کار آمدند از اسلام هیچ چیز نگذاشتند دیگر. فرمود که سُحقاً سُحقاً لِمَن غَیَّرَ بَعدی. همه چیز عوض شده.

ائمه مامورند برگردانند. اسلامی که از دست رفته را برگردانند. وظیفه ائمه این است. اسلام را برگردانند. آن وقت دانه دانه ائمه بخشی از این مسئولیت را انجام دادند. دانه دانه ها. اولین تن در این راه حضرت صدیقه بوده. ایشان کشته شده، برای اینکه بتواند شوهرش و فرزندانش را برگرداند. حالا تفضیل این مفصل است. اگر شب باز خدمت شما رسیدیم ان شاءالله شاید یک مقدرای عرض کنیم. حضرت رضا علیه السلام یک حلقه بزرگ و بسیار مهمی از بازگرداندن دین به جامعه اسلامی است. وظیفه ائمه بازگرداندن دین است. دین تحریف شده را نشان بدهند. تحریف شده. خدای این دین دیدنی نیست. حضرت رضا با عالم و محدث بزرگ اهل سنت مروزی که حالا اسم کوچکش یادم نیست بحث کرده. دلیل آورده. بابا این که شما از ابو حریره نقل می کنید که خدا دیده می شود، همانجور که عرض کردم؛ دیده می شود، [این نمی شود.] می گویند خدا را مثل ماه شب چهارده می بینید. نگاه کن اگر ابر نباشد تو ماه شب چهارده را می بینی؟ بله می بینم. خدا را همینجور می بینی. نمی شود. این درست نیست. به دلیل قرآن. دلیل قرآنی اش را می گویند. آن هم چاره ای ندارد. می گوید خب ابوحریره نقل کرده. ابوحریره امام است. عرض کردم جای اهل بیت پیغمبر، اصحاب پیغمبر نشسته اند. فرمود که خب اگر ابوحریره بر خلاف قرآن باشد ما نمی توایم بپذیریم. اینجوری. حضرت رضا علیه السلام استدلال کرد.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای