جلسه چهارشنبه 95/10/1
اصلا ما می خواهیم چکار کنیم؟ هدف اصلی ما چیست؟ هدف اصلی ما هرچه می خواهد باشد، باشد. هدفی که من دارم هرچه می خواهد باشد. قیمت ندارد. هدفی که در خلقت شما بوده [مهم است]. خدای متعال از خلقت شما چه هدفی داشته؟ آن هدف است. نه اینکه هدف من چیست.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

این هفته می خواهم یک عرض خیلی ساده، خیلی ساده اما خیلی مهم خدمت شما عرض کنم. مساله مورد بحث مان را با این عنوان مطرح می کنم که آخرش می گویید ما چکار کنیم؟ ما هر هفته، حالا هر هفته که نمی آیید؛ بعضی ها ممکن است هر هفته بیایند، می آییم اینجا یک حرف هایی گوش می دهیم و بعد هم می رویم پی کارمان. آخرش چه؟ آخرش می گویید ما چکار کنیم. خب این حرف خیلی ساده ای است. در عین حال هم بسیار مهم است. اصلا ما می خواهیم چکار کنیم؟ هدف اصلی ما چیست؟ هدف اصلی ما هرچه می خواهد باشد، باشد. هدفی که من دارم هرچه می خواهد باشد. قیمت ندارد. هدفی که در خلقت شما بوده [مهم است]. خدای متعال از خلقت شما چه هدفی داشته؟ آن هدف است. نه اینکه هدف من چیست. من می خواهم فوق لیسانس بخوانم. بعد هم دکتری بگیرم. بعد هم یک کار بهتری پیدا کنم. تمام. وقتی من یک کار بهتری پیدا کردم، مثلا توانستم یک خانه خوبی تهیه کنم. مثلا یک ازدواج موفق داشتم. مثلا یک ویلایی کجائک داشتم، یک ماشین خوبی داشتم، به همه اهداف عالیه ای که مادرها برای بچه هایشان دارند رسیده ام. این است؟ خود ما ها هم همچین فکرهایی می کنیم. اگر واقعا توانسته باشیم یک کار خوبی گیر بیاوریم، حقوق خیلی خوب داشته باشد، یا مثلا فرض کن از نوع کار آزاد است درآمد خیلی خوبی دارد. گویی مثل اینکه به همه اهداف زندگی مان رسیده ایم. بعد از اینکه آدم به اینجا برسد، احساس می کند خالی خالی خالی است. امشب می خوابد. فردا صبح بیدار شود که چکار کند؟ باز برود سر کار. همان کارهای دیروزش را تکرار کند. فردا چه؟ اگر از نوع کارهای اداری باشد که دوره دارد و بعد هم تمام می شود. دیده اید دیگر. کسانی که بازنشسته شده اند در پارک با هم سن های خودشان می نشینند. چه بازی می کنند؟ شطرنج. حرف هایی که ائمه درمورد شطرنج زده اند خیلی سخت است. حالا. از اینها بگذریم. خب ما چه می گوییم؟ ما می خواهیم چه بکنیم؟ پس هدف مان معلوم شد. ما باید هدفی را بخواهیم که در خلقت برای ما خواسته اند. حالا می خواهیم از این قدم اولش شروع کنیم که چکار کنیم. معمولا یک کسانی که مثلا بنده با آنها صحبت می کنم و آنها یک سوالی می کنند می گوییم آقاجان اول یک دوره رساله توضیح المسائل مرجعت را بخوان. کدام مساله اش را بخوان. مسائلی که برای شما لازم است. مثلا مساله حج داریم. خب من که نمی خواهم به حج بروم. شما اصلا مساله حج را هیچ ندان. آدم بداند بهتر است. اما اگر ندانی هم طوری نیست. اما مساله وضویم را باید بلد باشم. نکند بعد از ده سال معلوم شود فلان نقطه وضوی من اشکال داشته. آن وقت کار فلان نقطه وضویم اشکال داشته باشد، باید ده سال نمازم را تکرار کنم. نمی شود. پنجاه سال نمازم را باید تکرار کنم. می ماند که پسرم برایم بخواند. که آن هم نماز خودش را هم نمی خواند. یک دوره رساله باید بخوانم. رساله برای سن شما هم هست. برای سن های کمتر هم رساله هست. رساله های کوچک تری برای سن های کمتر. اصطلاحا می گویند مسائل مبتلابه. مسائل مبتلابه. مسائلی که من با آنها برخورد دارم. مثل مسائل وضو. خب شب و روز سه چهار بار، پنج بار ممکن است لازم باشد آدم وضو بگیرد. باید وضو بگیرم. پس من مسائل وضویم را بلد باشم. به دقت ها. ببینید همانطوری که وقتی آدم می خواهد امتحان راهنمایی رانندگی بدهد، جزوه هایش را به دقت می خواند که بتواند به دقت جواب دهد. اینجور و بیشتر. اگر من مثلا مسائل وضویم را خوب خواندم، پس وضویم را صحیح می گیرم. ببینید لازم است من وضوی صحیح بگیرم. بابا وضوی صحیح اولین قدم است. خب. یک قدم قبل از آن هم این است که آدم طبق ضوابط انتخاب مرجع کند. انتخاب مرجع یک ضوابطی دارد. مرجعش را طبق ضوابط انتخاب کند. نه اینکه چه دوست دارم. طبق ضوابط. از آن می گذریم و به رساله می رسیم. در رساله ما اول پی مسائل وضو می گردیم. پس باید مسائل وضو را به دقت بلد باشم. خب آدم مسائل غسل لازم دارد. باید مسائل غسلش را به دقت بخواند. دوبار سه بار. یک جاهایی که یک کمی مبهم است را هم بپرسد. خب. مسائل غسل را هم یاد گرفت. بعد به مسائل نماز می رسیم. چون تقریبا اولین واجب ماست دیگر. به یک معنا اولین واجب ما نماز است. من باید مسائل نماز را هم یاد بگیرم. مسائل نماز چقدر است؟ خب از مسائل وضو و غسل بیشتر است. حالا می گوییم حداکثر پنجاه صفحه است. پنجاه صفحه از رساله مسائل مبتلا به را به دقت می خوانم. نیت باید چگونه باشد. تکبیره الاحرام چگونه باشد. قرائت چجوری. و الی آخر. رکوع و سجود و اینها. بعد هم ما بعد از نماز به مسائل روزه احتیاج داریم. باید سالی یک بار روزه بگیریم دیگر. مبتلابه است. یعنی ما به آن احتیاج داریم. مثلا مساله زکات طلا؟ من طلا ندارم. سکه؟ در خانه ما سکه پیدا نمی شود. من لازم نیست آنها را بدانم. چون اصلا به من مربوط نیست. گندم؟ من گندم و جو نمی کارم. من کشاورزی ندارم که زکات گندم و جو بدهم. می رسد به مسائل خمس. مسائل خمس هم انواع مسائل دارد. مثلا اگر آدم گنج پیدا کرد باید خمسش را بدهد. باز این هم به ما مربوط نیست. فقط می ماند مسائل خمس درآمد. خمس درآمد هم ده بیست، سی تا مساله است. می خوانم. ممکن است یک کمی کم داشته باشد. بعضی مسائل را من گرفتار باشم که در رساله نیامده باشد. اینها را هم آدم از مرجعش می پرسد. خب تمام شد. این قدم اول. آن مساله دومی که عرض می کنم، یعنی مرحله دومی که عرض می کنم، این است که فعلا همین هایی که عرض می کنیم در اختیار ماست. مرحوم آیت الله مشکینی رضوان الله علیه یک کتاب دارد به نام واجبات و محرمات. کتاب کوچکی است. بزرگ نیست. آدم یک دوره این کتاب واجبات و محرمات را بخواند. بفهمد علاوه بر نماز و روزه چه چیزهایی واجب است. ما نماز و روزه را می دانیم. مثلا علاوه بر این چیزی واجب است؟ یک کتاب صد صفحه ای. صد و بیست صفحه ای. آدم یک دور این را می خواند. البته آن هم باز به دقت. چون ما می خواهیم یک روزی جوابش را بدهیم. از شما می پرسند این؟ شما باید بتوانی جواب بدهی. کتاب سومی که من عرض می کنم، یعنی همه اش داریم مقدمه عرض می کنیم، کتاب سومی که باز برای رسیدن به آن هدفی که می گویند ما تو را برای یک چنین چیزی خلق کرده بودیم، چرا رفتی بازی؟ فرمایش امیرالمومنین است. من را برای بازی خلق نکرده اند. بعد می فرمایند که گوسفند را می بندند. یا در آغل است. هَمُّها عَلَفُها. فقط یک غصه دارد. که چه بخورد. من که اینجوری نیستم که. یک هدف خیلی بلندی برای من در نظر گرفته اند. ما حداقل حداقل. همان حرف هایی که اول عرض کردم. حداکثر هدف ما 11:54؟ اگر هم چنین هدفی نداشته باشید، انقدر کار سر شما ریخته اند که هیچ جایی برای رسیدن به آن هدف در آن وجود ندارد. خب. کتاب سومی که عرض کردیم حتما لازم است ما به دقت، به دقت، با توجه، با سوال، با جواب بخوانیم کتاب گناهان کبیره آیت الله دستغیب است. این هم باز یک مسائلی دارد که آدم به طور معمولی به آن احتیاج ندارد. مثلا محرمات در ایام حج. مثلا در حج حرام است شما به آینه نگاه کنید. وقتی احرام پوشیدی حرام است به آینه نگاه کنی. ما این را که نمی خواهیم. من که الان حج نمی خواهم. اگر یک روزی خواستم به حج بروم یک کتاب کوچک مناسک حج هست آن را می خوانم. آن روز به دقت می خوانم. اما الان لازم ندارم. پس آن بخشش را هم نمی خوانیم. بخش هایی که به کار ما مربوط است. به دقت می خوانیم. به طوری که بلد شویم. ما اینجا مسائل غیبت را عرض می کردیم. خب من یک چیزی می گفتم و شما یک چیزی می شنیدی. بعد هم که می رفتی و فراموش می کردی. تازه آن را هم نتوانستیم تا آخر برسانیم. مسائل، یعنی بحث هایی که در کتاب گناهان کبیره هست را هم به دقت می خوانم. به دقت می خوانم که بلد شوم. برای اینکه طبقش عمل کنم. یعنی یک جوری بلد شوم که بتوانم طبقش عمل کنم. اگر این کار را کردم، این مقدمه انجام شد. حالا دیگر می گویند آقا یک نماز صحیح بخوان. یک نماز صحیح بخوان. مواظب زبانت هم باش. اگر من توانستم، دقت کنید؛ اگر من توانستم گناه را از زندگی خودم بیرون کنم، عامل تخریب ندارم. من روزی سی تا غیبت می کنم.خب بلند شو برو هرچه می خواهی نافله و نماز مستحب و هرچه می خواهی بخوانی، بخوان. چون بعد هم داری به سرعت برق به بادش می دهی. برای اینکه آنچه می کنی به باد نرود، لازم است که گناه نکنی. این یک کمی طول می کشد. یک صاحب همتی، اگرهمت بلندی پیدا شد، می تواند این به اصطلاح عقبه را یک روزه طی کند. یک روز. یعنی وقتی مسائل حرام و حلال را دانست، از امروز صبح تصمیم می گیرد که دیگر گناه نکند و نمی کند. از آن آدم های به این همت. ماها هم هی باید دو قدم برداریم و زمین بخوریم. دو قدم و سه قم برداریم  وزمین بخوریم. مثل بچه که تازه راه می افتد. اولین بار می ایستد و بعد می افتد. بعد هم دو قدم راه می رود و بعد باز می افتد. این را دنبال می کند. مساله پاک کردن زندگی از گناه. خدا کند آدم یک روزی به این فکر بیفتد که خرابی گذشته نداشته باشد. اگر آدم خرابی گذشته داشته باشد، آن خرابی ها یقه آدم را رها نمی کند. قبلا هم این را عرض کرده ام. ممکن است در قوانین کیفری کشوری، همین قوانین معمولی که در دنیا مرسوم است، یک گناهی که سی سال قبل انجام شده و بعد از سی سال مجرمش را گیر آوردند، بخشش داشته باشد. ممکن است. می گویند مرور زمان شاملش شده. اینجا مرور زمان نداریم. اگر من روز اول تکلیفم یک گناهی کردم، این برایم مانده. پاکش کردی؟ خب پاک شده. پاک نکردی؟ خب می ماند. ما چیزی شامل مرور زمان نداریم. باید حلش کنی. حالا یک دلیلی برای حل مشکل یک گناهی که انجام شده، هر سنی و هر وقتی البته بعد از تکلیف؛ این باید انجام شود. اگر من توانستم این گناهان گذشته را پاک کنم، مثلا اینکه اوایل تکلیفم چون خودم درست مساله بلد نبودم، یک مدتی تکلیف شده بودم و نمی دانستم. حالا زمان ما خیلی ساده دوازده سالگی تکلیف داریم. شاید گاهی هم کمتر. دوستان ما که در مدرسه ها کار می کنند، یا در جلسات صالحین، خبر می آورند که بلوغ های بسیار زودرس داریم. سه چهار سال زودتر. خب این مساله اش را نمی دانسته. روزه هم نگرفته تا پانزده سالگی. مکلف بوده. سه چهار سال روزه نگرفته. خب. حالا کفاره به عهده اش هست یا نیست هم یک مساله است. قضایش که دیگر مسلم است. خب من این را درستش کنم. با چهار سال قضای روزه به گردن، من نمی توانم تکان بخورم. برای رفتن به آن راهی که من را برای رفتن به آن راه خلق کرده اند. عرض می کنم بحث مهم است. اما ساده است. من دارم برای شما قصه می گویم. خب. پس از آن روزی که توانایی یافتم، اراده قوت یافت که بتواند در برابر حمله شیطان به چشم مقاومت کنم، حمله شیطان به زبان خودم مقاومت کنم، شما از آن روز روی پای خودت ایستاده ای. یک همتی هم برای گذشته بکن. گذشته را هم درست کن. اگر گذشته درست شد و الان امروزت هم درست شد، حالا شما هرچه نماز می خوانی، برای خودت می ماند. نمازهایت برایت می ماند. از روزی که گناه به طور کلی از زندگی من پاک شد، اعمال خوبی که انجام دادم، همه برای من می ماند. یک. اگر این روش ادامه یافت، یعنی همینطور که امروز از گناه پرهیز کردم، فردا هم پرهیز کردم، سال بعد هم پرهیز کردم، پشت سر هم، سال هایی پرهیز کردم، هرچه بیشتر، بیشتر؛ قوت این نماز هم بیشتر می شود. مثلا مثل اینکه نماز اولی یک تومان می ارزد. مثال ها. حالا بعد از ده سال، هر رکعتش ده تومان می ارزد. خب کار نماز چیست؟ کار نماز این است که شما را به آسمان ببرد. ما اولین بار این را از مرحوم آیت الله حق شناس شنیدیم. نماز بالا می رود. بالا می برد. از این لفظ ها. تا آدم خودش نچشد، نمی فهمد. بعد هم اتفاق افتاد و تجربه کردیم و فهمیدیم. مثلا. این نماز بالا می رود. مثالش را عرض کردم. عرض کردم ممکن است شما با رفیق یا طرف تجاری خودت یک بحثی دارید. سر یک مساله خرید و فروش یک اتفاقی افتاده و با همدیگر اختلاف دارید و خیلی جدی دارید با هم بحث می کنید و از طبقات مختلف تجارت خانه شما یا او بالا می روید. می شود ده طبقه را بالا رفته باشید و نفهمیده باشید که چندتا پله بالا رفته اید. می شود. پله؟ مادی؟ من قدم برداشتم. انرژی مصرف کردم. اصلا هیچ چیز یادم نیست. توجه ندارم. اما فرض ندارد. اصلا فرض ندارد شما یک تکان از روی زمین بخوری و نفهمی. این فرض ندارد. در نمازت. نماز شما را بالا ببرد و نفهمی؟ امکان ندارد. پس اگر چیزی نمی فهمم حتما بدان که نماز تو را بالا نمی برد. چرا بالا نمی برد؟ خب من یک کاری کردم. یک کاری که از نوع کارهای چسب دار به زمین بوده. این کار من چسب دار به زمین بوده. من نسبت به شما حسودی کردم. حسودی چیزی است که مثل چسب آدم را به زمین می چسباند. مثال. دروغ گفتم. دروغ من را به زمین می چسباند. حالا بیشتر هم می کند. حالا کاری نداریم. من چسب به زمین بودم نتوانستم در نماز بالا بروم. این را باور کنید. آدم حس می کند. نه از اینجور حس ها. اگر شما نماز بخوانی، حتما حس خواهی کرد که به آسمان می روی. بستگی به همتت دارد. تا چه اندازه همت کرده ای؟ کدام آسمان را هدف گرفته ای؟ مرحوم آیت الله بهجت فرموده بودند که این بزرگان عالم، یعنی بزرگان مالی و سیاسی و قدرت و این حرف ها، اگر یک ذره مزه نماز را، حالا به زبان بنده، اگر یک ذره مزه نماز را بچشند، همه چیز را دور می ریزند و می آیند که آن را گیر بیاورند. نفهمیدند. نچشیدند. ما هم فقط شنیده ایم. متاسفانه. چه عرض می کردم؟ اگر آن گناهان گذشته و گناهان امروز که اسم اینها مانع است، مانع است؛ اگر من اینها را از سر راه برداشتم، حتما نمازت در طول یک سال، دو سال، حالا باز به اندازه همت آدم؛ قوت می گیرد. اگر نماز قوت گرفت شما را به سوی آسمان می برد. اگر آدم خیلی جدی پی اش را بگیرد، دیگر این آدم آسمانی می شود. خب. ما از این گناهان گذشتیم. فرض مان بر این است که من دیگر امروز گناه نمی کنم. آن مردی را که امروز هیچ گناه نمی کند شما یک چراغ دستت بگیر و در شهر بگرد. گفت شیخ.... بله. اگر یک چنین کسی را گیر آوردی دامانش را بگیر. حالا. اما شدنی است. باور کنید. من جوان می شناسم در این مرتبت. و البته بالاتر. هست. در همین زمانه ماست. در همین شهر ما. در همین شهر ما. در میان همین جمعیت های ما. اما از همه گناهان پرهیز می کند. خب. اگر شما توانستی از همه گناهان پرهیز کنی، عرض کردم نتیجه اش این است که نمازی که می خوانی، حالا نماز که می گوییم یعنی همه عبادات، همه عباداتت قوت می گیرد. شما داری یک صفحه قرآن می خوانی. حواست در این یک صفحه هست. نه اینکه من یک صفحه قرآن می خوانم و ده تا فکر و خیال بیرون می آید. هرچه آدم بیشتر از گناه پرهیز کند، حواسش در نمازش جمع تر است. هرچه بیشتر. مرتبه اول مراقبه که فرمایشی است که بزرگان و علمای اخلاق می گویند مراقبه داشته باشید، یعنی همین که من مواظبت کنم و در رفتار و اعمالم گناه نباشد. ثمره اش چه بود؟ ثمره اش این است که نماز من یواش یواش قوت می گیرد. قوت نماز من. خب یک وقت شما در حداقل واجب انجام می دهی. کارهای خوب را در حداقل واجب انجام می دهی. خب. اینها نیروهای جلوبرنده شماست. بالابرنده شماست. اما شما داری از این نیروها کم استفاده می کنی. مثلافرض کن پنج لیتر بنزین در این ماشین خودت ریختی. پنج لیتر بنزین فقط شما را از خانه تان به محل کارتان می رساند. آن هم ممکن است نرساند. وقتی من به حداقل اکتفا می کنم، حداقل واجب یعنی چهار رکعت نماز ظهر چهار رکعت نماز عصر. دو رکعت صبح. اینجوری. به همین مقدار. دیگر یک ذره کم و زیاد نمی کنم. قرآن خواندن هم که مستجب است. خب قرآن نمی خوانم. زیارت امام زمان چه؟ خب آن هم مستحب است. لزومی ندارد. مثلا. امثال این حرف ها. تعقیبات نمازها چطور؟ چند جلسه پیش بود؟ من دیدم بین نماز مغرب و عشاء رفقا دارند مفصل صحبت می کنند. بابا ده دقیقه، یک ربع بین نماز مغرب و عشاء فاصله است. دو رکعت نماز بخوان. یک تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها بگو. نه بلافاصله بعد از اینکه نماز تمام شد، بلافاصه روها به سوی هم می شود و مشغول صحبت کردن می شوید. صحبتی که هیچ وقت پایان ندارد. اگر بر آن کارهای خوب، حالا کارهای خوب برای هرکسی... یک کسی ممکن است کار خوبش راه انداختن کار مردم باشد. یک دوستی داریم که یک مرکز خیریه دارند. در این مرکز خیریه شان فقط به مریض ها می رسند. مریض ها. این مریض را به این بیمارستان می فرستند. آن مریض را آنجا برای عمل می فرستند. آن مریض را دارویش را برایش می خرند. تمام روزش به این است. حالا هم داد می شنود. هم فحش می دهند و امثال این حرف ها هست دیگر. خب این کار خیلی خوبی است. من تمام روزم را مواظب بودم چشمم به نامحرم نیفتد. با رفقای همکارمان هم که غیبت کسی را نکردیم. ببینید خرابی ندارم. دارم یک کار مفید می کنم. این کار مفید هرچه قوی تر و هرچه بیشتر بشود، قوی تر شدنش به چیست؟ به آن مواظبت است. هرچه آن مواظبت بیشتر است، کار من قوی تر است. مثال عرض کردم. یعنی نماز من یک تومن می ارزید. حالا صد تومان می ارزد. هرچه من بیشتر مواظبت کنم. خب. و هرچه توانستم بیشترش کنم. مثلا حالا برای جوانان عرض نمی کنم. برای کلی مساله عرض می کنم. خب من ظهر به مسجد رفته ام. از وقتی که اذان شروع می شود. تا وقتی که امام جماعت برای نماز ظهر برخیزد یک چند دقیقه ای طول می کشد. خب این چند دقیقه را استفاده کنیم. البته این را برای نوجوان ها نمی گویم. برای آنها که یک کمی سن شان بیشتر است عرض می کنم. خب یک دو رکعت نافله بخوان. شد چهار رکعت بخوان. ببینید مقدارش بیشتر می شود. عرض کردم قوتش هم به آن مواظبت وابسته است. خب اینها. این مهم است. این که می خواهم عرض کنم مهم است. دل من کی از تکبر پاک می شود؟ یک عاملی می خواهد. یک وسیله ای می خواهد. دست من به دلم نمی رسد که بازش کنم. تکبر را از دورنش بیرون بکشم. حسادت را بیرون بکشم. یک چیزی می خواهد. یک عاملی می خواهد. عاملش همین نماز است که شما کوشیده ای نمازت را بهتر بخوانی. اگر در این موفق شدیم، حالا به یک مساله تازه می رسیم. حالا این را عرض کنم. ببینید از آن روزی که شما گناه را ترک کردی، شما مومن محسوب می شوی. از آن روزی که گناه به طور کلی از زندگی شما بیرون رفت، شما مومن محسوب می شوی. آن وقت اگر مومن شدی، چه حساب می شود؟ چه می شود؟ قرآن [در آیه 257 سوره بقره] می فرماید: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا خدا ولی کسانی است که ایمان آورده اند. ایمان چه زمانی مسلم است؟ یعنی امضا دارد؟ آن وقتی که من توانستم همه گناهان را کنار بگذارم. حتی اگر یک وقت پیش می آید، جبران می کنم. بعد به جایی هم می رسد که من هیچ گناه نمی کنم. اینجا ایمان شما امضا پیدا می کند. وقتی ایمان شما امضا پیدا کرد، خدای متعال مدیریت تربیت شما را به عهده می گیرد. اللَّهُ وَلِيُّ. ولی مومن است یعنی اداره تربیت او را خدا به دست گرفته است. آن وقت اگر اداره تربیت شما را به دست گرفته باشد، دقت کنید، فقط هم با این فرض آدم به جایی می رسد. اگر شما دو هزارتا نقشه برای تربیت خودت بریزی، به جایی نمی رسد. اگر خدا دلسوزی شما را به عهده بگیرد، دلسوز شما بشود. ببینید آیه می گوید: اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ. حسادت یک ظلمت است. تکبر یک ظلمت است. بخل یک ظلمت است. شما باید از این ظلمت ها بیرون بروی. چه کسی می تواند بیرون برود؟ من نمی توانم بیرون بروم. خدا باید من را بیرون ببرد. می گویند از همان ترک گناه شروع کن. اگر من ترک گناه را به طور جدی انجام دادم، او به طور جدی ولایتش را درمورد تو اعمال می کند. به اندازه ای که زحمت می کشی، درمورد شما اعمال ولایت می شود. اعمال ولایت می شود یعنی چه؟ یعنی برای تربیت شما می کوشند. برای رشد شما می کوشند. آقا واقعا آدم رشد می کندها. واقعا رشد می کند. [در آیه 24 سوره ابراهیم می فرماید:] مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ مثال سخن پاکیزه مثال یک درخت است. خوب است. ریشه اش در عمق زمین است. یعنی در نهایت استحکام است. شاخه هایش در آسمان است. این شاخه ها به کدام آسمان رسیده؟ به اندازه همت. به نظرم گفته بودند چهار نفر از علمای بزرگ، آقای سید جمال گلپایگانی و آقای شیخ محمدحسین غروی و دو نفر دیگر را گفته بودند ما اینها را در آسمان هفتم دیدیم. حالا یا خواب دیدیم یا چه. آسمان هفتم بالاتر هم داریم؟ داریم. آقا آسمان هفتم خیلی است ها. باور کنید شما چهار قدم از این زمین بیرون بروی، هوا فرق می کند. هوایی که ما اینجا استنشاق می کنیم، در عالم معنا؛ هوایی که اینجا استنشاق می کنیم پر از آلودگی است. نمی گذارد شما از یک صفحه قرآن که می خوانی، یک حظی ببری که نتوانی رهایش کنی. که نتوانی رها کنی. من طبق وظیفه ام باید روزی یک صفحه قرآن بخوانم و یک صفحه قرآن را می خوانم. بعد هم که تمام شد می بندم. حالم هیچ فرقی نکرد. آنجا حالت فرق می کند. آدم یک ذره از این گِل، گل زار زمین یا خدایی نکرده، لجن زار زمین، اگر آدم نجات پیدا کند، پایش از توی این لجن ها بیرون بیاید، ما را برای لجن زار خلق نکرده اند. برای ماندن در لجن زار خلق نکرده اند. شما را برای یک جایی خلق کرده اند که اگر آنجا را ببینی بهشت یادت می رود. اصلا بهشت را یادت می رود. خب. عرض کردم اگر نماز آدم، اعمال عبادی آدم در اثر ترک جدی معصیت قوت گرفت، نماز و اعمال خیر آدم قوت گرفت، آنها شروع به شست و شوی آدم می کنند. آیه چه گفت؟ فرمود که اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم. خدای متعال آدم را از ظلمت ها بیرون می برد. که عرض کردم ظلمت ها تکبر است و نمی دانم اینها. بخل است و حسادت است و خدا پیش نیاورد. اگر اینها کلا از دل پاک شد، خدای متعال خودش تربیت شما را به عهده گرفت. از هنگامی که شما ترک گناه کردی، آن اعمال ولایت، در روز دو سه جا در کار شما دخالت می کند. وقتی ترک گناه کردی و صفت های بد هم از دلت پاک شد، همه چیز شما تحت تربیت اوست. همه چیزها. حاج آقای حق شناس می فرمود که من داشتم مباحثه می کردم. اذان می گفتند. تا اذان می گفتند دیگر درس را نمی فهمیدم. الان داریم مباحثه می کنیم. داریم می فهمیم. می گوییم و می شنویم. درس را می فهمیم. دیگر نمی فهمم. اذان را که می گویند دیگر نمی فهمم. مربی می گوید بلند شو برو نماز. اگر او تربیت را به دست بگیرد، شما تربیت می شوی. حتما. باز هم بستگی دارد به همتی که [شما] در کنارش داری. فرمانبری ای که از مربی می کنی. یک داستانی حاج آقای حق شناس که ذکرش هم مبارک است می گفتند. فکر می کنم هجده نوزده سال شان بود. حالا چه کسی این حرف را در ذهن شما به شما فهمانده؟ می فهمم. گفتند مسجد جمعه تهران. من یادم است یک سقاخانه داشت. حالا تازه ها هم رفت و آمد کردم انقدر حواسم پرت بوده که یادم نیست دیگر سقاخانه هست یا نه. می گفتند کنار سقاخانه ایستادم. رو به قبله با امام زمان صحبت کردم. گفتم آقا من روز قیامت گریبان شما را جلو جدت می گیرم. همین. نگفتند چه ها. خب یعنی چه؟ ما هم فقط همین را فهمیدیم. ایشان یک حرفی زده. یک چیزی خواسته. یک چیزی گفته. یک شرطی کرده. نمی دانیم چه. و با امام زمان علیه الصلاه و السلام. به ایشان گفته من ... گذشت. این گذشت که می گویم یعنی مثلا ده سال. یک آقای آسید ابولقاسم نجار داشتیم که از اخیار و ابرار بود. خیلی آدم خوبی بود. خیلی خوب بود. گفت من یک وقت رفتم خدمت مرحوم آقای حاج میرزا عبدالعلی تهرانی. پدر آقای حاج آقا مجتبی تهرانی. ایشان هم از علمای اخلاق بود. من یک کمی خدمتش رسیده بودم. بعد من وارد شدم. آقای حق شناس داشتند از محضر ایشان بیرون می رفتند. وقتی من خدمت ایشان رسیدم گفتند این جوان را می شناختی؟ نه نمی شناختم. گفت این هرشب در خواب بهش می گویند فردا چکار کن. می شود؟ می گویند فردا با آقا محمد ملاقات می کنی. ایشان این حرف را می زند. شما باید اینجور جوابش را بدهی. مثلا. فردا تو یک تصادف می کنی. چشم. هیچ غر هم نباید بزنی. چشم. تمام. ببینید تمام زندگی فردایت را در شب به تو می گویند. تو می دانی کارها را دقیق باید چجوری عمل کنی. وقتی معلمت گفته دقیق اینجوری عمل کن، شما دیگر اشتباه نمی کنی. خب آن یک مردانگی هم می خواهد که هرچه به تو گفتند باید بکنی، بکنی. ما می دیدیم ایشان پای آن چیزهایی که باید، می ایستاد. تا حد جانش. معلم اینجوری گفته. آن وقتی که آدم به این رسید که معلم همه جا را به او گفت و این هم طبق آن دستور عمل کرد، این به آنجایی که بایست می رسد. آنجا که بایست برسد می رسد یعنی چه؟ یعنی به آن هدفی که در خلقتش است رسیده. به آنجا رسیده. هدف در خلقت. حالا من عرض می کنم. حالا یک کمی هم ارزان تر حساب می کنیم. می رسد به اینکه خدا از او راضی شود. این آرزوی ماها باشد که عیب ندارد. آرزو. می گویند آرزو بر جوانان عیب نیست. همه آرزو داشته باشیم به جایی برسیم که... زیارت حضرت عبدالعظیم را خوانده اید. زیارت حضرت معصومه را هم خوانده اید. اللّهُمَّ وَ رِضاکَ وَالدارَ الآخِرَه. من رضای تو را می خواهم و آبادی خانه آخرت را. این. باید بگوییم این. آدم می تواند به اینجا برسد. اگر خدا از آدم راضی شود چه می شود؟ این راه و همه آنچه عرض کردم شدنی بود. یک ذره همت می خواست که آدم از گناه بگذرد. اگر من تواستم از گناه بگذرم، قدم های بعدش... ببینید گفتم شما گناه نکن، نمازت قوت می گیرد. اگر نمازت قوت گرفت حسادت را از دلت پاک می کند. پاک می کند. اگر حسادت از دلت پاک شد، حالا خدای متعال خودش تربیت تو را به عهده می گیرد. اگر او تربیت تو را به عهده گرفت، به آنجا که بایست می رساند. فهمیدید؟ سوال اول مان چه بود؟ چکار کنیم آقا؟ آخرش چه؟ که چه؟ یک وقتی یک آقایی وفات کرده بود. آن وقت ها هنوز در ابن بابویه دفن می کردند. تک و توک دفن می کردند. ما به آنجا رفته بودیم. محل شست و شو هم همانجا بود. یک سنگی دارد دیگر. یک سنگی است که مرده را آنجا می گذارند و آب می کشند و غسل می دهند و اینها. من هی نگاه کردم دیدم در این سنگ دوتا چوب است. مثلا مثل پایه های یک نردبان. خب به چه مناسبت پایه های یک نردبان روی سنگ غسال خانه است؟ هی نگاه می کردم. جلو نرفتم. هی نگاه می کردم، همین بود. هی نگاه می کردم. بعد فهمیدیم این آقا یک آقای سرهنگی بوده از دنیا رفته، این هم پاهایش است. یک روز آدم چوب نردبان  می شود می زند بر سرش می گوید چرا من خودم را حرام کردم؟ من می توانستم. همه می توانستندها. همه می توانستند. اگر استعدادش کمتر از حد معمول باشد و نتواند این راه را برود، آن تقصیری ندارد. حالا البته به خاطر تقصیر مثلا پدر و مادرش و پدربزرگ و آنها یک تقصیراتی کردند که این بچه اینجوری شده و آنها مسئول اند. به این کاری نداریم. حالا اینکه خدای متعال با این بنده خدا چکار می کند هم با اینها همراهی می کنند. می بخشند و این حرف ها و می گذرد. اما آدمی که در حد هوش معمولی هست می تواند. اگر در حد هوش معمولی باشد می تواند این راه را برود. دروغ نگفتن. خب همه می فهمیم یعنی چه. آقا یک کاری کن این همیشگی باشد. غیبت نکردن همیشگی باشد. دائما. نمازهایت را هم صحیح بخوان. این حرفی است که احتمالا صدبار اینجا عرض کرده ام. نمازهایت را هم صحیح و اول وقت بخوان. اگر دروغ نگفته بودی، اگر غیبت نکرده بودی، این نمازت برایت می ماند. نمازت به باد نمی رود. خب؟ بعد هم یواش یواش در طول زمان قوت می گیرد و می تواند کاری که به عهده اش هست، [انجام دهد]. به عهده نماز پاک کردن نماز گزار است. روایت است. مثلا شاید فرمایش پیامبر است که نماز شما مثل یک نهر آبی است که از جلو در خانه تان عبور می کند و شما روزی پنج بار در این نهر آب می روید و بیرون می آیید. دیگر ذره ای چرک و کثافت در بدن می ماند؟ نه نمی ماند. خود حضرت فرمودند نه نمی ماند. اگر گناه کنی، نماز هم بخوانی، مثل اینکه نهرت خالی است. آب ندارد. هیچی نمی شود. اگر خیلی جدی گناه را ترک کنی، در نهر آب هست. شست و شو می کند. نماز آدم را شست و شو می کند. ایام، ایام عیدهای بسیار بزرگی است.

ببینید ما نمونه هایش را در کربلا داریم. حضرت قاسم سیزده سالش است. بابا سیزده سالش است. یعنی بچه است. گفتند لم یبلغ الحلم. یعنی هنوز به تکلیف نرسیده است. بچه ای که هنوز تکلیف نشده، می گوید مرگ، بفرمایید مرگ در راه تو؛ قاعدتا زیارت عاشورا را بلد هستید. می گویند همه این اصحاب آمدند سرشان را جلوی پای تو بریدند. بَذَلُوا مُحَجَهُم دُونَ الحُسَین. خون شان را بذل کردند. بذل کردند یعنی چه؟ یعنی دادند و مزد نخواستند. دادند، مزد نخواستند. یکی شان هم همین بچه سیزده ساله است. آن بچه ده ساله است. بَذَلُوا مُحَجَهُم دُونَ الحُسَین. آدم در سیزده سالگی می تواند؟ می تواند. البته آنها یک فضیلتی داشتند که دیگر گناه قبلی نداشتند. تا پر می دادی، پر می زد.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای