فقط یک شومی در عالم داریم که آن گناه است. و البته از آن بیشتر آن است که حضرت علی فرمودند. اگر آدم راه را گم کند، اگر آدم راه را گم کند، خب درجه شومی این خیلی بالا است. ان شاء الله همه شماها و امیدواریم بنده هم باشم.
هیچ کس، هیچ کس، هیچ کس، هیچ کس هیچ وقت، هیچ کس هیچ وقت مجبور به گناه نیست. اگر مجبور به گناه باشد، دیگر گناه برای او گناه نیست. وقتی مجبور به گناه است، هیچ وقت گناه برای او گناه نیست. اما یک وقتی هست که من آن مجبوری را خودم درست می کنم. می روم اول یک سرازیری. آن قدم های اول لیز را خودم عمل می کنم و بعد هم دیگر نمی توانم خودم را نگاه دارم.
اگر آدم می خواهد صاحب دل شود، باید اول صاحب چشمش شود. صاحب زبانش بشود. صاحب دستش بشود. صاحب شکمش بشود. یک صفت از صفات الهی، این است که او قادر مختار است. قادر مختار است. قدرت دارد بر همه چیز. اختیار دارد بر همه چیز. بنده اگر زحمت بکشد قادر مختار می شود. همین من و شماها. قادر مختار می شویم. هرکاری بخواهیم می توانیم. اختیاردار [می شویم].
گناه مشمول گذر زمان نمی شود. اگر آن را حل کرده بودی و جبران کرده بودی، جبران شده. حل شده. پاک شده. دیگر هیچ چیز نیست. ببینید دیگر هیچ چیز نیست. دیگر هیچ مشکلی ایجاد نمی کند. اما اگر من جبران نکرده ام، توبه نکرده ام، توبه هرچیزی مطابق خودش است، اگر توبه نکرده، این می ماند.
اعتقادات من باید یقینی باشد.حالا مثال عرض می کنم. اعتقاد یقینی این است که اگر من یک مقاله خواندم، یکهو بی اعتقاد نمی شوم. چون قطعی بوده. اعتقاد در دل من قرص و محکم شده بوده. یک حادثه پیش آمد. یک مدتی سختی. یک وقت هایی یک نامه هایی برای من می فرستند. مثلا می گوید از بس که به من سخت گذشته یواش یواش دارد به دینم هم لطمه می خورد. این مشکل است. من باید اعتقاد یقینی داشته باشم.
ببینید آن هدایت عامه برای همه هست. یک هدایت اولیه شامل حال همه افراد بشر هست. اما گمراهی دیگر گمراهی عام نداریم. هرچه گمراهی است، نتیجه عمل خود آدم است. مثلا قرآن را می خواند، اوقاتش تلخ می شود. بدش می آید. مثلا سیاهی عزاداری امام حسین (علیه السلام) را می بیند. می گوید یعنی چه؟ همه اش... مثلا. در دلش اعتراض دارد. اوقاتش تلخ شده. این مال چیست؟ مال رفتار و اعمالی که کرده.
از امام صادق علیه السلام سوال کردند. آقا چرا یوسف در آن لغزشگاه خیلی بزرگ نلغزید؟ گفت برای اینکه از اول یک بار هم در صورت او نگاه نکرده بود. قدم اولش را نرفته بود. اگر خدایی نکرده آدم قدم را برود... ببینید تا من قدم گناه را برمی دارم، سایه شیطان می افتد روی سرم
فرمایش بزرگان است. فرمودند شخص مومن است. اگر مومن است. دلیل اینکه مومن است چیست؟ هیچ وقت به هیچ دلیلی گناه نمی کند. هیچ وقت به هیچ دلیلی گناه نمی کند. اگر کسی یک وقت خدایی نکرده یک لغزش کرد، می خواهد عمد بکند، به عمد گناه می کند و خیلی هم حظ و کیف می کند، این باید یک فکر اساسی برای خودش بکند. اما نه. یک وقت پیش می آید. خب این جبران می کند. جبران می کند. عیب ندارد.
کسی ادعا می کند من شیعه هستم. یعنی پیرو هستم. اما با خانم ها می گوید و می خندد و شوخی می کند و هیچ مناسبتی هم ندارد. خانم نامحرم است. مرد نامحرم است. و یا اینکه دست می دهد. یا...
اصلا ما می خواهیم چکار کنیم؟ هدف اصلی ما چیست؟ هدف اصلی ما هرچه می خواهد باشد، باشد. هدفی که من دارم هرچه می خواهد باشد. قیمت ندارد. هدفی که در خلقت شما بوده [مهم است]. خدای متعال از خلقت شما چه هدفی داشته؟ آن هدف است. نه اینکه هدف من چیست.
دین را ائمه ما معنا کرده اند. فرمودند که هَلِ الدّین إلّا الحُبّ وَ البُغض. بلد هستیم دیگر. این حرفی است که مکرر گفته شده و شما شنیده اید. دین چیزی جز یک دوستی و یک دشمنی نیست. دین دار کسی است که با یک چیزهایی دوست است و با یک چیزهایی دشمن است. دین عبارت است از یک دوستی و یک دشمنی. چیز دیگری نیست. قرآن را یادتان هست. آخرین آیه سوره چه؟ فتح. فرمود که مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ.
ممکن است بعد از روز هشتم که روز شهادت حضرت عسکری علیه السلام است، یک مجلس های جشنی باشد. ببینید جشنی که اهل بیت آن را می پسندند، جشنی نیست که در آن یک ذره سر سوزن خلاف باشد. خلاف اخلاقی و خلاف شرعی.
ببینید یک حرف بدی هم می زدند که دیگر نمی شود آدم از این بدتر بزند. می گفتند پاک دامن ترین موجود عالم از بدترین اعمال شرعی خشنود می شود. شما از این حرف بدتر نمی توانستی بزنی. اگر حساب و کتابی در عالم هست، یک روزی می ایستی و جواب این حرف و این کاری که کرده ای را می دهی. آن وقت یک حرف هایی را هم نمی شود جواب داد
خدای خالق ما از ما ادب خواسته است. و دلیلش هم این است که شما بعد به یک عالمی می روی که در آن عالم همه چیز بر اساس ادب است. هرمقدار ادب بیشتر باشد، در آن عالم شما عزیزتر هستی. ببینید آدم از نظر ادب به جایی می رسد که معصوم می شود. یعنی حتی یک خیال خلاف ادب هم به خاطرش خطور نمی کند.
گفتند یک کسی مجلسی مثل مجلس ما داشت. یک کمی جا تنگ بود. گفت آقایان بلند شوند و یک قدم جلو بیایند. خب آقایان بلند شدند.و یک قدم جلو آمدند. ایشان گفتند آقا همه حرف ها همین بود. همه پیغمبرها و انبیاء و اولیاء آمده اند بگویند یک قدم جلو بیایید. ما حرف مان را زدیم دیگر. برویم پی کارمان. یک قدم بیایید جلو
می گویند مرحوم میرزای شیرازی صاحب فتوای تنباکو مرد خیلی بزرگی بوده. گاهی بی نام و نشان و بی علامت و با تغییر لباس برای زیارت به کربلا می آمد. ر گم.گفتند در بازار کربلا حضرت حبیب را زیارت کرد. حضرت حبیب روی تخت روان سلطنتی آن عالم که ما اصلا تصورش را هم نداریم سوار است .سلام علیک کردند. خب ایشان هم خیلی بزرگ بود دیگر. انقدر مرد بزرگ بوده. گفت آقا آرزوی دیگری داری؟ گفت آره. آرزو دارم به این مجالس روضه اباعبدالله بیایم و برای ایشان گریه کنم. اگر آدم قدر بداند خیلی است.
می گویددر زندگی شما امامت که بود؟اگر من دروغ می گویم، امام من امیرالمومنین نیست. چون ایشان اصلا دروغ نمی گفته.
هیچ کاری از کارهایی که ما می کنیم، دقت کنید؛ چیزی را بر گردن خدای متعال واجب نمی کند. معلوم است چه می گویم؟ هرکاری می کند به کرم می کند. هرکاری می کند، تفضلا می کند. فرمود که یک قطره اشک از چشمت بیاید، من اینجور و آنجور می بخشم. تفضل است. نه اینکه واجب باشد...
زندگی آدم باید پاکیزه باشد تا مرگش هم پاکیزه باشد. و اگر مرگ آدم پاکیزه نباشد، به بهشت که محل پاکیزگان است راه نخواهد یافت. تا پاکیزه نشود، راه نمی دهند. دقت کنید. فرشتگان بالای سر کسی می آیند که عمرش را به تقوا گذرانده...
زمان ما لباس را برای جاذبه بیشتر می سازند. نه برای حفظ بدن. لباس برای این است که بدن را بپوشاند. نه [اینکه] جاذبه بدن را بیشتر کند...
درمورد تقوا عرض کردیم حداقلش این است که گناه نکنید. حداقلش این است که گناه نکنید. واجبات تان را عمل کنید. گناه هم نکنید. گفتیم این حداقل کافی است که آدمی را از جهنم نجات بدهد...