جلسه پنجشنبه 6/6/93 (اراده - امامت)
انسان به اراده با سایر موجودات فرق می کند. خب اگر این اراده را در خواست خدا فانی کند، به همه جای ممکن می رسد. همه دین هم تعلیم همین است که شما اراده ات را پای اراده خدا بگذاری...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

علامت و مشخصه انسان و چیزی که انسان به وسیله آن از دیگر موجودات زنده متمایز می شود، اراده انسان است. انسان به اراده با سایر موجودات فرق می کند. خب اگر این اراده را در خواست خدا فانی کند، به همه جای ممکن می رسد. همه دین هم تعلیم همین است که شما اراده ات را پای اراده خدا بگذاری. مرحله اولیه دین یک بخشی از اراده ما را می خواهد. مثلا می گوید نماز را اول وقت بخوان. شما طبق دستور خدا وضو می گیری، طبق دستور خدا اذان و اقامه می گویی و طبق دستور خدا نماز می خوانی. می توانستی این زمان را کار دیگری بکنی. اما این وقتت را و این مقدار خواست خودت را برای خواست و اراده خدا می گذاری. حالا اگر تمام شبانه روز و تمام زندگی انسان اراده ای بشود که وقف اراده خدا شده است، یعنی هرچه نگاه می کنی، طبق رضای خدا نگاه کنی و هرچه می گویی طبق رضای خدا بگویی و هرچه می خوری و هرچه راه می روی و هرچه می نشینی و هرچه هرکاری می کنی، طبق رضای خدا باشد و بر اساس رضای خدا انجام شود، این درواقع یک اراده ای است که خودش را وقف اراده خدا کرده است. وقف رضا و اراده خدا کرده است. این کمال نهایی انسان است. دیگر خودش برای خودش اراده نکرده باشد. قرآن درمورد فرشتگان می فرماید نظرشان پشت نظر خداست. نظر خدا هرچه هست، نظر این فرشته دنبال نظر خداست. آیه 27 سوره مبارکه انبیاء است که می فرماید: لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ قول یعنی رای. رای و نظر و قول آنها بر قول خدا سبقت نمی گیرد. همیشه قول و رای و نظر خدا امام است و نظر این ماموم است. آن سابق است و این مسبوق است. پشت سر است. رأی، رأی خداست. سعدی یک شعر دارد که می گوید رای آنچه تو اندیشی و حکم آنچه تو فرمایی. این تقریبا پایان کمال انسانی است. خدای متعال فرشتگان را اینگونه خلق کرده است اما انسان را اینگونه خلق نکرده است. انسان می خواهد مستقل باشد. می خواهد رأی، رأی خودش باشد. معمول همه ما و مردم این است که رأی، رأی خودشان است و به رأی خودشان عمل می کنند. اما اگر این عوض شود، فرشته می شود و چون انسان است و فرشته شده است، صد هزار برابر هر فرشته است. اینکه اینجا می گوییم فرشته، مقصود فرشتگان برگزیده است. نه هر فرشته ای. فرشتگان برگزیده خدا اینگونه اند که رای شان تابع رأی خداست. به یک معنا درمورد ائمه علیم السلام داریم که می فرمایند قُلُوبُنا وَکرُ مَشِّیَة الله. قلب های ما لانه مشیت خداست. هرچه خدا بخواهد در این لانه فرود می آید. من هیچ رایی ندارم. من اصلا رای ندارم. این بالاترین است. ببینید عرض کردم دین تمرین است. تمرینی است برای اینکه انسان رای خودش و رضای خودش را وقف رای و رضای خدا کند. خواست خودش را وقف خواست خدا کند. هرچه انسان در این جلوتر برود، وقتی رای او تابع رای خدا شد، کارگزار عالم می شود. این فرشتگان مدبرند. جهان به تدبیر آنهاست. فرشتگان جهان را اداره می کنند. ما فرشتگان بزرگ را می شناسیم. مثلا جبرئیل و میکائیل کل جهان را اداره می کنند. نه فقط عالم انسان و کره زمین و خورشید. کل عالم را اداره می کنند. چرا به این مقام رسیده که کل عالم در مدیریت او اداره می شود؟ چرا؟ زیرا رای او تابع رای خداست. انسان به سلطنت عالم می رسد. این تقدیر هر انسانی است. اگر همت کند و از خودش بگذرد، به سلطنت عالم می رسد. این بحث اول مان بود.

بحث دوم که هفته گذشته به هم خورد، بحث امامت بود. قرآن یک مقدمه می فرماید درمورد اینکه کسانی که به امامت رسیده اند از چه راهی رسیده اند. ما در داستان حضرت ابراهیم دیدیم. در آیه 124 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَإِذِ ابْتَلَی إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا عرض کردیم آخرین امتحانی که ابراهیم داد، امتحان ذبح فرزندش بود. دستور سر بریدن اسماعیل را درست عمل کرد. قرآن دارد که ابراهیم درست عمل کرد و دقیقا به دستور عمل کرد. هیچ کم نگذاشت. وقتی دستور را درست عمل کرد، تیغ نبرید و گفتند امتحان شما همین بود. ما می خواستیم امتحان کنیم. نمی خواستیم سر اسماعیل بریده شود. می خواستیم ببینیم تو چقدر از اسماعیل می گذری. عزیزترین کس برای توست. چقدر از او می گذری. ایشان کامل و دقیق و صد در صد از اسماعیل گذشت. بنابراین امتحانش قبول شد. بعد از اینکه در امتحان قبول شد خدای متعال مقام امامت را به او مرحمت کرد. حالا می گویند این یک داستان کلی است. قانون کلی است. همه کسانی که به این مقام امامت رسیده اند همه کسانی هستند که این راه را رفته اند. دقت کنید. درمورد بنی اسرائیل است. در آیه 2 سوره مبارکه اسراء می فرماید: وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِّبَنِي إِسْرَائِيلَ بعد در آیه 24 سوره مبارکه سجده می فرماید: وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً از بنی اسرائیل کسانی را به مقام امامت قرار دادیم. وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً ما کسانی را از اینها امام قرار دادیم. در ادامه می فرماید: يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا که یک اشاره ای به این يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا کردیم. ان شاء الله باز هم عرض می کنیم. در ادامه می فرماید: لَمَّا صَبَرُوا چرا اینها را امام قرار دادیم؟ چونکه صبر کردند. آن صبری که درمورد ابراهیم گفتیم همه باید طی می کردند. کلاس صبر مقدمه ای بود برای مقام امامت. همه کسانی که به مقامات عالیه انسانی رسیدند کسانی هستند که صبر کردند. خب. بعد یک چیز دیگر گفتند و یک شرط دیگر گذاشتند. در ادامه می فرماید: وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ. اینها با یقین صبر کردند. اینها در کلاس یقین بودند و در این کلاس صبر کردند. خب ما داستان ابراهیم را می دانیم و از یقین او خبر داریم. شصت هفتاد سال پیش ایشان به یقین رسیده و هفتاد سال در این کلاس یقین صبر کرده و مجاهدت کرده و بعد به مقام امامت رسیده. خب؟ مهم نیست؟ یک کسی مانند ابراهیم که ایشان در شانزده سالگی به مقام نبوت و رسالت رسیده و برای کار رسالتش حرکت کرده و به جنگ عالم رفته است. آن مرتبه عرض کردیم. از خانه اش شروع کرد. اول با خانواده اش جنگید. بعد به کوچه و بازار رفت و با مردم شهرش که ستاره پرست و ماه پرست و خورشید پرست بودند مقابله کرد. بعد به مقابله با نمرود رفت. نتیجه جنگ با نمرود این بود که او را زندان کردند و به آتش انداختند. اینها مربوط به چه زمانی است؟ مربوط به شانزده هفده سالگی حضرت ابراهیم است. ایشان به مقام یقین رسیده بود که توانست این کار بزرگ را انجام دهد. یک نفر درمقابل یک امت. یک نفر درمقابل جهان. این کاری است که پیغمبر ما هم انجام داد. یک نفره حرکت کرد و به مقابله کل جهان رفت. از خانواده و قوم و قبیله اش شروع کرد. بعد مردم شهرش. بعدش مردم کشورش. بعد مردم جهان. یک نفره به مقابله با جهان رفته. چرا؟ چون توانایی که به انسان یقین می دهد، توانایی است که حد ندارد. هرجا ما کم می آوریم، به خاطر کمبود ایمان و یقین است. هرجا که کم می آوریم. اگر ایمان و یقین آدم در حد معیار باشد، هیچ جا کم نمی آورد. هیچ گناهی کمرش را خم نمی کند. هیچ امتحانی کمرش را خم نمی کند. اگر یقین به حد نصاب رسیده باشد. اگر به حد نصاب رسیده باشد، آدم هیچ جا کم نمی آورد. هیچ جا حوصله اش سر نمی رود. هیچ جا نمی ترسد. هیچ جا نمی لغزد. در برابر این هیچ گناهی نمی لرزد. اگر آدم یک جایی کم می آورد، به خاطر کمبودی است که در ساختمان وجودی اش هست. خب. ببینید در آیه 74 سوره مبارکه انعام می فرماید: وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ این را عرض کردیم که اینجا گفته اند پدر. پدر در زبان عربی یک لغتی است که هم به عمو گفته می شود و هم به پدر اصلی. حضرت ابراهیم به عمویش آزر که بت پرست و بت تراش بود فرمود أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ تو و قوم تو که بت پرست هستند را در گمراهی آشکار می بینم. این اولین حرکتی است که حضرت ابراهیم علیه السلام کرده است. در آیه بعد می فرماید: وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ و اینچنین ما ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم ارائه کردیم. آن جهنم را دیده بود. بهشت را دیده. می داند و دیده که وقتی کسی دروغ می گوید، یک مرتبه روی سر خودش آتش می ریزد و خودش را آتش می زند. یک کسانی خود کشی می کنند و خودشان را آتش می زنند. یک راهب های بودایی بودند که به مقابله با استعمار امریکا در ویتنام می رفتند. می رفتند در یک جای بزرگ که از همه طرف دیده شوند و نفت می ریختند روی سر خودشان و خودشان را آتش می زندند. آدمی که دروغ می گوید هم مانند این است که روی سر خودش نفت و بنزین ریخته و خودش را آتش زده. وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ما ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم. که چه شود؟ صد تا نقشه برای ابراهیم داشتیم. برای این هدف و این هدف و این هدف که اهداف را نگفته اند. یک هدق را گفته اند. در ادامه آمده: وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ برای اینکه ابراهیم جزء اهل یقین باشد. او ملکوت آسمان ها و زمین را دیده و یقین کرده. آن یقین هزار برابر با یقین هایی که ما داریم فرق می کند. اگر ما یقین داشته باشیم، عرض کردیم که هیچ حادثه ای ما را از جا تکان نمی دهد و ما را نمی لرزاند. هیچ جا کم نمی آوریم. آن یقین انقدر به انسان قدرت می دهد که یک تنه به مقالبه با کل عالم می رود. نه می ترسد و نه خسته می شود و نه از میدان درمی رود. هیچ چیز او را متزلزل نمی کند. وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ یک هدف ما از اینکه ملکوت آسمان ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم این بود که او اهل یقین شود و به یقین برسد. خب. او رسیده. چند سالش بود؟ شانزده هفده سالش بود. آدم انقدر جا دارد. این ساختمان انقدر جا دارد. در شانزده هفده سالگی می تواند. وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً ببینید در شانزده سالگی ایشان به یقین رسیده. بعد از آن هفتاد سال با کم و زیاد صبر کرده و در برابر تمام امتحاناتی که خدای متعال از او کرده، با نهایت قدرت امتحان پس داده. درست امتحان پس داده. قرآن فرموده فَأَتَمَّهُنَّ تمام امتحاناتش را تمام کرد. هیچ چیز را کم نیاورد. یک ذره هم کم نیاورد. یک داستان هایی در جریان ذبح فرزند ابراهیم می گویند. با این حرف هایی که اینجا هست یک ذره سخت می آید. مثلا گفته می شود اسماعیل به پدر گفت شما یک طناب به همراهت بیاور و دست و پای مرا محکم ببند تا وقتی سر مرا می بری و من دست و پا نزنم یک وقت نتوانی کارت را انجام دهی. ایشان هم طناب آورده و بسته. مثلا گفتند این کاردی که می خواهی سر من را با آن ببری خیلی تیز کن که یک وقت گیر نکند و یک مرتبه دلت بلرزد و نتوانی انجام دهی. بنابراین کارد را خیلی تیز کرد. می گویند وقتی کارد سر را نبرید، از بس که عصبانی شد کارد را زد به زمین و کارد سنگ را برید. اینها یک کمی به قصه نزدیک می شود. قرآن می فرماید: فَأَتَمَّهُنَّ ما از او خواستیم فرزندش را قربانی کند و او به خوبی امتحانش را پس داد. باز قرآن در آیه 106 سوره مبارکه صافات می فرماید: إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ این امتحان خیلی آشکاری بود. به زبان ما بفرمایید این مهم ترین امتحانی بود که ابراهیم به خوبی آن را به پایان رسانید. باز قرآن در آیه 103 سوره مبارکه صافات می فرماید: فَلَمَّا أَسْلَمَا وقتی هردو در برابر فرمان خدا تسلیم شدند. او تسلیم شد که سر فرزند را ببرد و او تسلیم شد که سرش را ببرند. خیلی عظیم است. قرآن می فرماید: فَلَمَّا أَسْلَمَا هردو تسلیم شدند. خداوند هم فرمود امتحان درست شد. ما آن تسلیم را از تو می خواستیم. بعد یک مطلب خیلی مهمی می گویند. می فرماید وقتی ابراهیم تسلیم شد، او را. ابراهیم تمام عمر یک دعایی کرده بود. حالا ما می گوییم تمام عمر. ما فقط می دانیم که ایشان این دعا را کرده است. تقریبا شاید سه جا در قرآن این دعا را از ابراهیم نقل می کند. قدیم هم رسم بود این دعا را می خواندند. آن این است که مدام می گفت خدایا  تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ این دعا در آیه 101 سوره مبارکه یوسف آمده. این دعا از زبان حضرت یوسف است اما ایشان هم همین دعا را کرده بود. این دعا از زبان سه تا از پیغمبران بزرگ نقل شده است. حضرت ابراهیم، حضرت یوسف و حضرت سلیمان. قرآن نمی فرماید جواب دعای سلیمان و یوسف چه شد. دعایشان قبول شد یا نشد. اما قبول شدن دعای ابراهیم را می گویند. در آیه 130 سوره مبارکه بقره می فرماید: وَمَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ او دعا کرده بود وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ و اینجا می فرماید: وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ او در آخرت به شمار صالحان رفت. ما در آخرت او را در شمار صالحان قرار دادیم. در جمع صالحان وارد کردیم. صالحان چهارده تا بودند. ایشان هم رفت به جمع آنها و پانزده نفر شدند. تا حالا چند نفر دیگر شدند؟ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ در آیه بعد آمده: إِذْ قَالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ پروردگار او فرمود تسلیم باش. ایشان گفت: قَالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ تسلیم را کجا از ایشان می دانیم؟ در داستان ذبح. قرآن فرمود: فَلَمَّا أَسْلَمَا وقتی هردو تسلیم شدند که یکی ابراهیم بود.

خب در آیه 24 سوره مبارکه سجده فرمود: وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ اینها به یقین رسیدند و در مقام یقین صبر کردند. ابراهیم سخت ترین امتحانات ممکن را دید و به خوبی امتحان را گذرانید. وقتی او به خوبی امتحان را گذرانید خداوند در آیه 124 سوره مبارکه بقره فرمود: قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا خدای متعال او را به مقام امامت رسانید. می گویند اینجا این امامت چیزی نیست که آدم خودش به دست بیاورد. زحمتش را این کشیده. اما او باید بپسندد. همه زحمتی که شما می کشید، او باید بپسندد. نماز شما را او باید بپسندد. اگر پسندید، نمازتان نماز است. اما یک چیزی را خدا حتما می پسندد. آن چیست؟ آدم وقتی مخالف هوا و هوس خودش قیام کند، حتما این را می پسندد. از پیامبر پرسیدند رضای خدا چگونه است؟ گفتند وقتی نفس انسان از آدم دلخور می شود، آن وقتی است که خدا از آدم راضی است. من با خودم جنگیده ام و هرچه او خواسته انجام داده ام. یک داستانی هست که می گویند یک کسی خیلی کله پاچه دوست داشت. رفت شاگرد کله پاچه ای شد. سی سال. یک بار هم لب نزد. اینجا یقینا خدا راضی است. جایی که انسان مخالف هوا و هوس خودش قیام کند. یک چیز دیگری هم هست. این تازه کشف شده. آن هم امر به معروف است. اگر شما امر به معروف کنید، خدا از شما راضی می شود. آن دوستانی که کار امر به معروف می کنند در مجموعه ای به نام حیا هستند و البته آنها زیاد هستند و دسته های مختلفی هستند. گفتند ما دور هم جمع شده بودیم و هرکدام داشتیم از برکاتی امر به معروف در زندگی مان نقل می کردیم. هرکدام در مورد خودشان نقل می کردند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای