جلسه چهارشنبه 21/8/93 (روز حق)
هرکس آب حیات خورده باشد، دیگر نمی میرد. نفخه صور آقا عالم را زیر و زبر می کند. این را نمی تواند. هیچ کاری با او نمی کند. مانند یک نسیمی می آید از کنار آدم عبور می کند. وقتی یک نسیم عبور می کند، آدم هیچ طوری نمی شود دیگر...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

یک عرایضی در این چند روز ماه محرم عرض کردیم که می خواستیم به یک نتیجه برسد که نمی دانیم رسید یا نرسید. یک حرف اصلی آن روز اول عرض کردم. آیه اش چه بود؟ در آیه 39 سوره مبارکه نباء می فرماید: ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ این حرف اصلی بود. ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ. آن روز، یوم حق است. عرض کردم یوم را چه معنا می کنند؟ روز حق است. روز حق است یعنی چه؟ یعنی هنگام ظهور حق است. حق آن روز ظهور می کند. حق در قیامت ظهور می کند. ظهور تام و تمام می کند. ما می گوییم و شما می شنوید و من در قرآن نگاه می کنم و مثلا فرض کنید و ممکن است معنای لفظ را بفهمم. اما. چه می دانیم. در آیه 67 سوره مبارکه زمر می فرماید: وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ خدا را آن طور که بایست نمی شناسند. خدا را آنطور که بایست نمی شناسیم. نمی شناسند. نمی شناسید. نمی شناسیم. همه فعل های ممکن. خب. یعنی چه؟ خدا چیست که نمی شناسیم؟ در ادامه می فرماید: وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ زمین به تمامی در قبضه قدرت الهی است. کل زمین جمیعا. زمین چیزی نیست. وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بعد چه بود؟ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ آسمان ها در هم پیچیده شده اند. عرض کردیم این آسمانی که ما می بینیم که مثلا می گویند دو میلیون خورشید در کهکشان راه شیری است. این تازه یک کهکشان است. آخرین کهکشان هایی که دیده بودند که دارد به سرعت از ما دور می شود، نورش از دو میلیوم سال نوری پییش به ما رسیده. باز آنجا تمام می شود؟ تمام نمی شود. این آسمانی که می بينیم، آسمان اول است. نسبت آسمان دوم به آسمان اول مانند چه بود؟ گفتیم یک قطره نسبت به یک دریا. دوم نسبت به سوم چه بود؟ باز یک قطره نسبت به یک دریا. اما نسبت ها خیلی بیشتر از این است ها. یعنی اول به دوم. باز نسبت دوم به سوم خیلی برتر است. خب هفت آسمان اینگونه است. بعد کل اینها را در کرسی حساب کنید. بعد کلش را در عرش حساب کنید. عرش یعنی کل مجموعه عالم خلقت. این کل مانند یک کاغذی که شما در مشتت می گیری و له می کنی در مشت خداست. این هم مثال است. وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ اگر اینها را که گفتیم، قد و قامت خدای متعال حساب کنیم، باز او از این حرف ها منزه است. این که داریم می گوییم، به این بزرگی، اصلا چه ربطی به خدا دارد. اصلا ربط ندارد. خب. می گوید چرا می گویی وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ چرا می گویی يَوْمَ الْقِيَامَةِ؟ مگر امروز اینگونه نیست؟ امروز زمین در قبضه قدرت الهی نیست؟ آسمان ها امروز در هم پیچیده شده به دست قدرت الهی نیست؟ روز قیامت هست؟ نه امروز هم هست. اگر کسی اینجا اینها را بفهمد، خیلی آدم است. آدمی که اینجا بتواند این را بفهمد خیلی آدم است. پس امروز هم اینگونه است. امروز هم وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ الان وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ الان. چندین چیز دیگر هم گفته شده که می گویند قیامت. نه آقا. امروز هم هست. در آیه 16 سوره مبارکه غافر می فرماید: يَوْمَ هُم بَارِزُونَ روز قیامت یک روزی است که همه آشکار می شوند. نمی دانم چگونه برایتان بگویم آشکار است. من یک وقت یک خوابی برایتان نقل کردم. وقتی خواب نقل می کنیم از باب اینکه یک قصه است، آدم قصه را بهتر می فهمد. بله؟ ما قصه را بهتر می فهمیم. برای بچه باید قصه گفت. یک آقای خیلی خوبی بود. ما مشهد او را دیدیم. زحمت کشیده بود. اصلا نمی خواهیم هیچ چیز بگوییم. قبل و بعدش را کاری نداریم. فقط می خواهم همین یک تکه اش را عرض کنم. آن وقت که ما او را دیدیم در مشهد بود و از داستان عراقش می گفت. گفت خواب دیدم من از کربلا دارم به نجف می روم. به نجف رسیدیم. دو راه در پیش رویمان بود. یک طرف اگر می رفتیم قیامت بود. آنجا قیامت بر پا بود. اگر من به آن راه می رفتم باید تا آخر می رفتم و یا جهنم بود با بهشت. این طرف به یک درگاهی می رفت که آنجا درگاه امیرالمومنین بود. خدا قسمت کند. گفت ما هم رفتیم آن طرف. گفت یک راهرویی هست. قدیم ها می گفتند هشتی. یک مقدمه ساختمانی هست و بعد هم یک راهرویی هست که باید برویم آنجا. آنجا یک فرشته ای روی صندلی نشسته بود. فرشته که روی صندلی نمی نشیند. در خواب تمثل و تجسم پیدا می کند تا آدم یک چیزی بفهمد. نه اینکه واقعا آنجا یک راهرو و چه باشد. برای فهم است. گفت می دیدم وقتی این فرشته به آدم نگاه می کند، ذره ذره وجود آدم را می بیند. من شما را نگاه می کنم، فقط ظاهر شما را می بینیم. شما هم ظاهر من را می بیند. آن هم بخشی از ظاهر را. این ظاهر نسبت به کل وجود ما چقدر است؟ یک صدم و یک هزارم است. او وقتی نگاه می کرد، همه چیز مرا می دید. من اینگونه احساس کردم. گفت چهارتا کفش بود. کفش هایی که علما می پوشند نعلین بود. آنها از آن راهرو عبور کرده بودند و رفته بودند خدمت امیرالمومنین و هیچ کس آنجا نبود. من هم می خواستم از آنجا عبور کنم. او فرشته هم وقتی نگاه می کرد همه چیز مرا می دید. همه چیز را. فقط همین را می خواستیم بگوییم. وقتی می فرمایند يَوْمَ هُم بَارِزُونَ آنجا آدم می فهمد همه چیزش آشکار است. اینجا همه چیز ما آشکار نیست. نیست دیگر. نیست یا هست؟ اینجا همه چیز ما برای خدا آشکار هست یا نیست؟ من که اعتقاد نداردم. شما اعتقاد دارید؟ اینگونه. می خواستم یک نمونه بگویم. آنجا فرمودند وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ. آقا يَوْمَ الْقِيَامَةِ نیست. اینجا هم هست. اینها در قیامت آشکار می شود. الان من که دارم برای شما توضیح می دهم برای شما آشکار می شود. اما آن آشکار شدن اینگونه نیست. نه اینکه با توضیح دادم آشکار شود. این آدم شهود می کند. شهود می کند یعنی چه؟ ما که نمی فهمیم. شهود می کند که خدا همه چیز را می داند. شهود می کند که همه چیز در قبضه قدرت الهی است. قدرت بینهایت را شهود می کند. علم بینهایت را روز قیامت شهود می کند.

حق به تمامی شهود می شود. ذَلِكَ الْيَوْمُ الْحَقُّ آن روز، روز حق است. حق به تمامی آشکار می شود. همگان شهود می کنند.

در آیه 13 تا 15سوره مبارکه انفطار می فرماید: إِنَّ الْأَبْرَارَ لَفِي نَعِيمٍ * وَإِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ * يَصْلَوْنَهَا يَوْمَ الدِّينِ گنهکاران در آتش اند. روز قیامت به آن آتش وارد می شوند. این را آن روز می فهمند. اگرنه اینجا هم در آتش بود. کسی که گناه می کند، الان در آتش است. خب. در آیه بعد می فرماید: وَمَا هُمْ عَنْهَا بِغَائِبِينَ آنها از آتش دور نیستند. از آتش غائب نیستند. آتش با آنها رفیق است. خودش آتش را به پا کرده است دیگر. وقتی خودش آتش را به پا کرده، خب این آتش به او چسبیده. اصلا از او جدا نیست. آیه بعد را می خواستیم بگوییم که می فرماید: وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ تو نمی دانی روز جزا یعنی چه. ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ عرض کردم ظاهرا در تمام قرآن این صورت بیان کردن فقط یک بار اتفاق افتاده. درمورد شب قدر در آیه 2 سوره مبارکه قدر فرمودند: وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ خب همین. شب قدر خیلی مهم است. اما فقط فرمودند وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ. اما در اینجا می فرمایند: وَمَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ * ثُمَّ مَا أَدْرَاكَ مَا يَوْمُ الدِّينِ شما نمی دانید روز جزا چیست. به پیامبر می گوید. پیامبر می داند روز جزا چیست. او می داند روز جزا یعنی چه. به ایشان می فرماید یعنی به ما می گوید. خب این یوم الدین که ما نمی دانیم چیست، چیست؟ این خیلی مهم است ها. مانند همان است. در آیه بعد می فرماید: يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَيْئًا روز جزا، آن روزی است که هیچ کس برای هیچ کس هیچ کاری نمی تواند بکند. هیچ کس برای هیچ کس، هیچ کاری نمی تواند بکند. يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَيْئًا روزی است که هیچ کسی برای هیچ کسی، هیچ چیزی را مالک نیست. مثلا من اگر الان پسرم مریض باشد، دستش را می گیرم و می برم پیش طبیب. خب؟ مثلا می خواهد برود مدرسه، فرض کنید ده تومان پول می دهم که اتوبوس سوار شود و برود. پس ظاهرا اینجا مالک بخشی از سرنوشت فرزندم هستم. بله؟ آنجا هیچ کس برای هیچ کس هیچ کاری نمی تواند بکند. خب این یک تکه است. در ادامه آیه می فرماید: وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لله کارها دست خداست. آقا امروز کارها دست خدا نیست یا هست؟ پس چرا گفتند آن روز؟ برای اینکه آن روز این آشکار می شود. اگر الان یک بخشی از کارها دست شماست، خدا دست شما داده. به شما اختیار داده و می توانی یک بخشی از کارهای خودت را بکنی. یک بخشی از کارهای مردم را می توانی انجام دهی. فرض کنید روی زمین در کشور خودت می توانی جاده بکشی. می توانی در سرنوشت زمین تاثیر بگذاری. مثلا فرض کنید ابرها را باردار می کنند و باران می بارد. می تواند در ابرها تاثیر بگذارد. مثلا فرض کنید یک وسیله می فرستد به مریخ. یک مقداری می تواند در جهان تاثیر بگذارد. این را خدا داده. آن وقت دیگر هیچ چیز نیست. همه اختیارها و همه چیز دست خداست. وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لله امروز دست خداست. هرروز دست خداست. خب آدم این را اینجا می فهمد. اگر این را اینجا نفهمد، آدم به زحمت می افتد. بله؟ این آیه را هم برایتان خوانده بودیم. می خواهم همین را به یک بیان دیگر بگوییم. کارها همه دست خداست. همه قدرت ها، بینهایت قدرت متعلق به خداست. بینهایت علم متعلق به خداست. در آیه 26 سوره مبارکه فرقان می فرماید: الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ مُلک یعنی چه؟ پادشاهی. مِلک یعنی مالکیت و مُلک یعنی پادشاهی. الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ آن روز آدم به سرزمینی می رسد که آنجا پادشاهی خاص خداست. این همان است. هیچ کس هیچ کاری نمی تواند بکند. پادشاهی مطلق متعلق به خداست. باز عرض می کنیم خوشا به حال کسی که این حرف را اینجا فهمیده باشد. الْمُلْكُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ لِلرَّحْمَنِ پادشاهی، پادشاهی حق است. پادشاهی حق متعلق به خداست. اینجا پادشاهی بود. اما همه مجازی بود. پادشاهی حقیقی متعلق به خداست. در روز قیامت متعلق به خداست؟ نه آقا همیشه متعلق به خداست. پادشاهی به معنای حقیقی کلمه متعلق به خداست و همیشه متعلق به خداست. باز می گوییم قیامت چون در قیامت این آشکار می شود. پادشاهی بینهایت و بی حد و مرز و بی کرانه و بدون هیچ حدی متعلق به خداست. حق است و متعلق به خداست و روز قیامت این دیده می شود. وَالْأَمْرُ يَوْمَئِذٍ لله کارها همه در دست خداست. علم و قدرت همه متعلق به خداست. وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ او منزه است از آنچه که ما یک روزی فکر کردیم الان این میکروفن است که صدای مرا به شما می رساند. این صندلی است که مرا نشانده و می توانم رویش بنشینم. نه. معلوم می شود که همه اش دروغین است. خب. آدم ها دو دسته اند. در آیه 68 سوره مبارکه زمر می فرماید: وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ در صور دمیده می شود. این صور، صور اول است. صور اول وقتی دمیده می شود، همگان می میرند. در صور اول همگان می میرند و در صور دوم همگان زنده می شوند. وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ من در زبان عربی یعنی همه صاحبان شعور. همه صاحبان شعور می میرند. در زمین یا در آسمان. مثلا فرشتگان می میرند. انسان ها. همه. إِلَّا مَن شَاءَ اللَّهُ مگر آن صاحبان شعوری که خدا می خواهد. یک صاحبان شعوری هستند. هرکس که مانند بنده و شما زنده است اما زندگی اش، زندگی طبیعی است، زنده است، اما زنده طبیعی است. یا نه؟ زندگی ای است که خودش آن را کسب کرده است. نه زندگی طبیعی. همه ماهی های درون دریاها زندگی طبیعی دارند. همه کبوترهای آسمان زندگی طبیعی دارند. ماها هم زندگی طبیعی داریم. که متولد شده ایم. خب از یک موجود زنده متولد شده ایم. وقتی یک موجودی فرزند یک موجود زنده دیگری است، او هم زنده است. این زندگی طبیعی است. بعد هم فرض کنید اولش معمول یک جنینی که متولد می شود، دو کلیو و نیم است و بعد هم بزرگ می شود و می شود هشتاد کیلو. خب همان زندگی طیعی است. همان که دو کلیو و نیم بود، هشتاد کیلو شده. یک ذره هوش و حواسش بیشتر شده. اما زندگی همان زندگی طبیعی است. اگر کسی خودش توانست زندگی را تهیه کند، آن زندگی دیگر تحت مرگ قرار نمی گیرد. زندگی ای که آدم خودش تحصیل کرده است، مرگ نمی تواند آن را بپوشاند. مرگ نمی تواند آن را از بین ببرد. نمی تواند. اگر. مانند آب حیات که می گویند. هرکس آب حیات خورده باشد، دیگر نمی میرد. نفخه صور آقا عالم را زیر و زبر می کند. این را نمی تواند. هیچ کاری با او نمی کند. مانند یک نسیمی می آید از کنار آدم عبور می کند. وقتی یک نسیم عبور می کند، آدم هیچ طوری نمی شود دیگر. هیچ طوری اش نمی شود. به زندگی ای رسیده است که آن زندگی ابدی است. هیچ چیز آن را خدشه دار نمی کند. ما یک داستان هایی شنیده ایم. یک ذره. یک ذره کوچکی از آن. می گویند کربلا هرچه زمان می گذشت و هرچه بلا بیشتر می شد، هرچه تعداد شهدا بیشتر می شدند، خب شهدا نزد امام حسین عزیز بودند. دوستانش بودند. دوستان خیلی خوب بودند. از همه چیز برای امام حسین گذشته بودند. مثلا می گویند شب امام حسین اشاره فرمود و پرده ها برداشته شد و اینها جایشان را در بهشت دیدند. مثلا عرض می کنم، رویشان را برگرداندند. بهشت را چکار داریم؟ بهشت یعنی چه؟ امام حسین یک چنین رفقا و دوستانی دارد. خب وقتی اینها شهید می شوند، برای امام حسین خیلی گران است دیگر. اینها را صدبار شنیده اید. هرچه می گذشت و هرچه بلا بیشتر می شد، صورتشان بیشتر برافروخته می شد. اینگونه. ببینید در آن حیات، اصلا هیچ حادثه ای، یک ذره آن حیات را خدشه دار نمی کند. غصه دار نمی کند. در دلش لرزش نمی شود. اصلا عصبانی نمی شود. اصلا غمگین نمی شود. اگر آدم به آن حیات برسد. خب چکار کنیم؟ برای رسیدن به آن حیات باید چکار کنیم؟ در آیه  97 سوره مبارکه نحل می فرماید: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِّن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً این حیات طیبه همان حیات است یا نه؟ مثل اینکه باز یک قدم بالاتری هست. ما دلمان می خواهد چلوکباب بخوابیم و شب روی این تخت خواب های خوش خواب بخوابیم و... ان شاء الله دو رکعت نماز هم صبح می خوانیم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای