جلسه چهارشنبه 26/9/93 ( در برابر خداوند نايست! )
اولین مقابله بشر با خدای متعال گناه است. من. تو. بدترین مقابله بشر با خدای متعال گناه است. خدا به آدم رحم کند حداقل از این بگذریم...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

یک روایاتی داریم. شاید چند تا دانه باشند. می فرمایند «خدای متعال ارواح را خلق فرمود.» در آن عالم اول که هنوز بدنی در کار نبود. «ارواح نور و جلال و کمال خودشان را در آن عوالم عالیه مشاهده کردند. این اشتباه برایشان پیش آمد که چیزی هستند. خدای متعال آنها را به این عالم و این ابدان فرستاد تا آن اشتباه را بشکند.» اما متاسفانه ما آن ادعای خدایی را همراه خودمان آورده ایم. اگر بتوانیم در این هفتاد هشتاد سال، آن خدایی را از خودمان دور کنیم و لا اله الا الله که دعوت همه ادیان است را بگوییم، خب، نجات یافته ایم. اگرنه به قیامت می رویم و در آنجا آنقدر حوادث بز رگ اتفاق خواد افتاد که انسان دست از خدایی برخواهد داشت. این خلاصه عرض من است. ساختمان آدمیزاد یک ساختمانی است که در برابر خداوند متعال می ایستد. در عالم فقط هم اوست که می ایستد. ببینید شیطان فقط در یک دستور جلوی خدا ایستاده بود. فقط یک جا. همه چیز و همه جا، خدایی خدا را قبول داشت. فقط به خاطر یک جا رانده شده و رجیم شد. شیطان رانده شده. ما در برابر خدای متعال چگونه ایم؟ وقتی انسان با این تن است، هزار جور بلا می کشد. وقتی خوابش می آید، اصلا دیگر نمی تواند خودداری کند. وقتی خیلی گرسنه می شود، دیگر نمی تواند. یعنی واقعا آدم ناتوانی خودش را می فهمد. اما... حالا این هست. اگر آدم بتواند اینجا از آن کبریایی دست بردارد، نجات یافته. لفظش را عوض می کنیم و می گوییم شعور منیّت. من. من. هیچ کس نگوید نه ها. همه ما آن کبریایی را داریم. در این عالم یک نفر بوده که از اول ساختمان و از اول تولدش گفته بوده من فقط تو هستم. ما هیچ چیز نیستیم. فقط یک نفر بود که این را گفت. یک وقت های دیگری هم این را برایتان عرض کرده بودیم. آیه شریفه اول سوره فتح می فرماید: إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ اهل این فن این آیه را اینگونه تاویل می کنند که فقط صاحب این مرتبت و مقام بود که همه خداوند همه گناهانشان را آمرزید. همه گناهان. وقتی می گوییم همه گناهان یعنی همه گناهان گذشته و آینده و گناه منیّت هم در او آمرزیده شده است. کاملا و به تمامی از منیّت دست برداشت. فقط آن یک نفر بود. و کسانی که مثل او بودند. ایشان مثل داشت دیگر. در آیه 61 سوره آل عمران فرمودند: قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنفُسَنَا ایشان هم همان گونه اند. بله. حدیث این است. از حضرت صادق علیه السلام سوال کردند: لِأَيِّ عِلَّةٍ جَعَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الْأَرْوَاحَ فِي الْأَبْدَانِ خدای تبارک و تعالی به چه دلیلی ارواح را در ابدان قرار داد؟ بَعْدَ كَوْنِهَا فِي مَلَكُوتِهِ الْأَعْلَى فِي أَرْفَعِ مَحَلٍّ جایگاه این ارواح در ملکوت اعلی بود. چرا به این خاک دان مرکز همه کثیفی های عالم فرستاد؟ فِي أَرْفَعِ مَحَلٍّ برترین محل جایگاه ارواح بود. فرمود: فَقَالَ ع إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلِمَ أَنَّ الْأَرْوَاحَ فِي شَرَفِهَا وَ عُلُوِّهَا مَتَى تُرِكَتْ عَلَى حَالِهَا نَزَعَ أَكْثَرُهَا إِلَى دَعْوَى الرُّبُوبِيَّةِ اگر ارواح را در همان ملکوت اعلا با همان مرتبت بلند و نورانیت و شرافتی که دارند، رها کنند، نَزَعَ أَكْثَرُهَا إِلَى دَعْوَى الرُّبُوبِيَّةِ مدعی ربوبیت می شوند. ارواح مدعی ربوبیت می شوند. دُونَهُ در برابر خدای متعال می ایستند. من. تو. می گویند وقتی خدای متعال حضرت جبرئیل را خلق فرمود، فرمود تو کیستی و من کیستم؟ جبرئیل عرض کرد من، من هستم و تو، تو هستی. آنجا به دادش رسیدند. پیامبر و امیرالمومنین به دادش رسیدند. بگو أنا عَبدُ الذَّلیل وَ أنتَ الرَّبُّ الجَلیل نجات یافت. اولین قدم گفت. اگر ما هم اولین قدم بگوییم، نجات یافته ایم. عَلِمَ أَنَّ الْأَرْوَاحَ فِي شَرَفِهَا وَ عُلُوِّهَا ارواح با آن شرافتی که ساختمانا شرافت داشتند و جایگاه شان از همه فرشتگان برتر بود، جایگاهی برتر از همه فرشتگان داشتند عَلِمَ أَنَّ الْأَرْوَاحَ فِي شَرَفِهَا وَ عُلُوِّهَا مَتَى تُرِكَتْ عَلَى حَالِهَا اگر او را به حال خودش رها کنند، در آن مقام بلند، نَزَعَ أَكْثَرُهَا إِلَى دَعْوَى الرُّبُوبِيَّةِ اکثرشان، آن چهارده نفر را کنار بگذارید. بفرمایید صد و بیست و چهارهزار نفر. بقیه همه در برابر خدای متعال مدعی ربوبیت خواهند شد. فَجَعَلَهَا بِقُدْرَتِهِ فِي الْأَبْدَانِ خدای متعال با قدرت بی نهایت خودش آنها را در ابدان قرار داد. الَّتِي قَدَّرَهَا لَهَا فِي ابْتِدَاءِ التَّقْدِيرِ نَظَراً لَهَا وَ رَحْمَةً بِهَا مرحمتا این کار را کرد. اگرنه آنها مدعی ربوبیت می شدند و ابدا جهنمی می شدند. به جهنم ابدی می رفتند. به مرحمت آنها را در ابدان قرار داد. الَّتِي قَدَّرَهَا لَهَا فِي ابْتِدَاءِ التَّقْدِيرِ نَظَراً لَهَا وَ رَحْمَةً بِهَا وَ أحوَجَ بَعضَها إلی بَعض این به آن محتاج شد و این به آن. اگر نان نرسد می نشیند گریه می کند. اگر سرش درد بگیرد می نشیند گریه می کند. اینگونه. وَ عَلَّقَ بَعضَها عَلی بَعض. مفصل است. بقیه اش بماند. طرحی که خدای متعال برای انسان ریخت که به این دنیا بیاید و زیر بار دستورات الهی قرار بگیرد و تن بدهد، در همه دستورات این است که تو نه. خدا بله. همه دستورات این است دیگر. دست از خودت بردار و بگو خدا حق است. همان لا اله الا الله. می گوییم اگر تمام دستورات شرعی را خلاصه کنیم، لا اله الا الله می شود. وقتی بازش کنیم نماز و روزه و حج و جهاد و این مجموعه می شود. اگر خلاصه اش کنیم و عصاره اش را بگیریم، لا اله الا الله است. جز تو هیچ خدایی نیست. بنابراین اگر من نماز می خوانم و در نماز دارم به چیز دیگری می پردازم، نماز نشد. نماز باید آدم را به لا اله الا الله برساند. روزه باید آدم را به لا اله الا الله برساند. حج باید آدم را به لا اله الا الله برساند. زیارت اربعین باید آدم را به لا اله الا الله برساند. در هرصورت حرف این است که اگر شما دستورات را درست انجام دهید، می رساند. آدم اگر دقیق به دستورات عمل کند، می رساند. همه گناهانی که ما می کنیم، همه گناه می گوید من. مانند شیطان. در آیه 76 سوره صاد می فرماید: خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ. می گوید من. در گناه بیشتر از همه چیز من می گوید. بعد متاسفانه گاهی ما در عبادات هم آن من را می گوییم. وقتی من یک عبادت می کنم و نشان می دهم یا به شما می گویم که من این کار را کردم، دارم آن من را می گویم و من را تکرار می کنم. اما ساختمان عبادات و دستورات شرعی این است که آدم دیگر من را نگوید. اگر من را نگوید جزء آن کسانی می شود که همه گناهانش آمرزیده شده است. پیامبر را برای ما چه قرار دادند؟ در آیه 21 سوره مبارکه احزاب می فرماید: لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ رسول خدا اسوه است. اسوه یعنی چه؟ یعنی امام است. امام کسانی است که می گویند من نه. تو آری. می گویند لا اله الا الله. اگر انسان ایشان را اسوه قرار دهد، یعنی دستورات شرعی را دقیق طبق آنچه که ایشان گفته عمل کند، آدم به آنجایی می رسد که دیگر دست از خودش برمی دارد. از کبریایی دست برمی دارد و بنده می شود. اگر در خاطرتان باشد، چندین بار این را عرض کردیم. در آیه 1 سوره مبارکه اسراء می فرماید: سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ دو جا فرموده اند. دو جا درمورد پیامبر عبد را به کار برده اند. بزرگان دیگری را هم نام برده اند. در آیه 45 سوره مبارکه صاد می فرماید: وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ أُولِي الْأَيْدِي وَالْأَبْصَارِ آنها هم بنده اند. اما فرق شان با این بنده این است که این حتی نام هم ندارد. به قدری بنده است که نام و نشان هم ندارد. نام و نشانش را هم گم کرده است. همه یک شناسنامه دارند. ایشان شناسنامه اش را هم گم کرده است. انقدر بنده است. بنده یعنی بی چیز. هیچ چیز ندارد. حتی شناسنامه هم ندارد. اما آن بزرگان دارند. وَاذْكُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ این راه برای همه ما باز است. راهش هم عمل به همین دستورات و گناه نکردن است. گناه نکردن جدی. درست به دستورات عمل کردن. این کوشش و زحمت لازم دارد. آدم به زودی نمی تواند به دستورات دقیق و صحیح برسد. مانند اینکه وقتی ما می خواهیم نماز بخوانیم، هزار من یادمان می آید. من فلان کار را کردم. فلان چیز را دیدم. فلان چیز را گفتم. مدام. در نمازمان سریال خودمان را می بینیم. اگر این سریال قطع شود. می گویند اگر کسی نماز بخواند و دنیا را به خاطر نیاورد، یادی از دنیا نکند. اول یاد دنیا خودمان هستیم. بعد هم از همین چیزهایی که می دانید. در ایام محرم از روز قیامت برایتان عرض کردیم. در آیه 67 سوره مبارکه زمر می فرماید: وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ خدا را آنطور که بایست نشناخته اند. ما هم نشناخته ایم. مگر خدا چیست؟ وَالْأَرْضُ جَمِيعًا قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ زمین به تمامی در قبضه قدرت الهی است. مثلا اگر بخواهد می تواند آن را له کند. مثال است ها. اگر یک سکه کوچک در مشت ما باشد، با آن چکار می توانیم بکنیم؟ می توانیم آن را در دست مان بپیچانیم. اما نمی توانیم آن را له کنیم. می توانیم آن را زیر و بالا کنیم. زمین همه جوره در قبضه قدرت الهی است. حالا من عرض می کنم می تواند لهش کند. له یعنی چه؟ بخواهد هیچ شود، هیچ می شود. انقدر در قبضه قدرت الهی است. وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ آسمان ها همه در هم پیچیده شده اند. مانند یک کاغذی که در مشت مان مچاله اش می کنیم. وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ. آسمان و زمین در برابر او چیست؟ هیچ است. در برابر قدرت او هیچ است. می خواستم آن آیه را بگویم. روز قیامت سوال می شود. همه اهل محشر هستند. همه ها. سوال می شود. در آیه 16 سوره مبارکه غافر می فرماید: لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ خدای متعال سوال می فرماید. لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ من عرض می کنم هیچ کس نیست جواب بدهد. هیچ کس نیست جواب بدهد. نه اینکه نیست. اما نیست. آن کبریایی را همه کنار می گذارند. همه هیچ می شوند. هستند. من هستم. شما هستید. اما این هیچ را می فهمیم. خب واقعا هیچ است دیگر. در برابر خدا هیچ کس چیزی نیست. همه در برابر خدا هیچ هستند. آدم در آنجا این هیچ را می فهمد. وقتی ظهور پادشاهی الهی را می بیند. لِّمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ پادشاهی از آن کیست؟ هیچ کس نیست. می گویند خودش جواب می دهد. هیچ کس نیست جواب بدهد. خودش جواب می دهد: لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ اگر آدم در اینجا این را بگوید، راحت می شود و به سلطنت می رسد. اهل کربلا اینطور حرف زده بودند. جواب داده بودند لِلَّهِ الْوَاحِدِ الْقَهَّارِ یادتان بود؟ عرض کردیم. آنهایی که در کربلا بودند، همه پذیرفتند که تکه تکه می شوند. بعد از اینکه تکه تکه مان کردند چطور؟ اسب می تازند و ما را له می کنند. بعد چه؟ زن و فرزند چطور؟ زن و فرزند به باد. در خاطرتان هست دیگر؟ زن و فرزند به باد. بر سر بازار می فروشند. باشد. از این هم گذشتیم. اموال ما چطور؟ همه به باد خواهد رفت. رسم بود می آمدند خانه را خراب می کردند. مثلا حبیب بن مظاهر در کوفه خانه دارد. چون صاحب این خانه در برابر خلیفه ایستاده است، خانه اش را خراب کنید. خانه را صاف می کردند. پس اموال چطور؟ به باد فنا. در خاطرتان هست دیگر؟ عمر سعد و حضرت حسین وسط دو لشکر یک خیمه زدند و با هم صحبت کردند. امام علیه السلام با حضرت علی اکبر تشریف آوردند و او هم پسر یا غلامش را آورد. ایشان با بیست سوار آمد و او هم با بیست سوار آمد و وسط دوتا لشکر با هم صحبت کردند. حضرت حسین فرمودند تو می دانی که من چه کسی هستم. همه چیز را می دانی. اولا خویشاوندی داشت. حالا یادم رفته که چگونه خویشاوندی داشت. حضرت فرمودند تو می دانی. بیا. گفت همه اموالم به باد می رود. فرمود من به جایش به تو در مدینه زمین و باغ و خانه می دهم. اینگونه بود. گفت اموالم به باد می رود. بعد گفت زن و بچه ام. اینها زن و بچه پیغمبراند. به جمع ما نمی آیی و حاضر می شوی که با ما بجنگی و نتیجه اش این شود که زن و بچه پیغمبر را به اسیری ببرند. آن وقت حضرت آنجا دیگر به او تندی کردند. کاری ندارم. ببینید آنها که به آنجا آمده بودند از جان گذشته بودند. از مال گذشته بودند. از زن و فرزند گذشته بودند. و آخرش چه بود؟ از نام و نشان و آبرو هم گذشته بودند. بدترین انگی که ممکن بود را به کسی که در برابر دولت ایستاده بود، می زدند. هرکس مقابل یزید ایستاده، بدترین انگ ممکن را به او زدند. پس از نام و نشان هم گذشتند. یعنی فردا نامی برای ما نمی ماند. ببینید از بین شهدای ما، یک جوانی بود که مال خانه آخر کوچه ما بود. اسمش هم الان به در و دیوار اینجا هست. سال هاست از اینجا رفته اند. پدر و مادرش از دنیا رفتند و بقیه از این محل رفتند. اما نام و نشانش هنوز اینجا مانده. از نام و نشان هم گذشتند. من که به درگاه امام حسین آمدم، همه چیزم را دادم. اگر در خاطرتان باشد، باز او برخاست و خدمت حضرت حسین علیه السلام عرض کرد من حاضرم همه بلاهای شما را من بکشم. من هزار بار کشته شوم و من را بسوزانند و خاکسترم را به باد بدهند، اما خدا بلا را از شما بردارد. ببینید تا کجا رفته اند. آن وقت اینها به سلطنت ابد رسیدند. شعرش را برایتان خوانده ام. دولت در آن سر است که با آستان یکی است. یکی آمده سرش را به آستان گذاشته. این نگذاشته. اصلا خاک این آستان شده است. دیگر سری وجود ندارد. آن وقت آن به دولت رسیده. او پادشاهی پیدا کرده. این را می خواهند. هرمقدار شدی، به همان مقدار می رسی. من از گناهم نمی گذرم. گناه در خاطرتان هست؟ اولین مقابله بشر با خدای متعال گناه است. من. تو. بدترین مقابله بشر با خدای متعال گناه است. خدا به آدم رحم کند حداقل از این بگذریم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای