جلسه چهارشنبه 1400/3/5
همه اش وابسته به اوست. همه چیزش وابسته است. همه چیزش وابسته است. این همه چیزش وابسته است، بیشتر از خودش باید آن طرف وابستگی را دوست داشته باشد. ادیان آمده اند این را تعلیم بدهند که تو خدای خودت را از خودت بیشتر دوست داشته باش

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین المُنتَجَبین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین عَجَّل الله تَعَالی فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ مَخرَجَه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

انسان [و] شاید هرموجود ذی شعوری، بیشتر از همه خودش را می خواهد و خودش را دوست دارد. بالاترین محبت آدمی نسبت به خودش است. اگر پدر و مادر را می خواهد و دوست دارد، برای خودش، اگر فرزند را، برای خودش، اگر مقام و منسب را دوست دارد، برای خودش. همه چیز را برای خودش. اصلا فرض چیز دیگری نیست. همه چیز را برای خودش. اما اگر واقعا خودش را بخواهد... مثال ما، یعنی همه موجودات، انسان ها و همه موجودات مثال یک سایه است. یک درختی است که آفتاب [به آن] تابیده و سایه اش این طرف افتاده. این سایه باید خودش را برای آن درخت بکشد. چون اگر آن درخت نبود، این نبود. سایه اگر خودش را دوست دارد، فرض کنیم سایه شعور دارد، فرض کنیم سایه شعور دارد. اگر سایه خودش را دوست دارد، از خودش بیشتر باید درخت را دوست داشته باشد. چرا؟ چون درخت اصل وجود اوست. یک ذره کج شود، آن سایه کج می شود. اگر از بین برود... اینجور. ببینید وجودش به وجود او و عدمش به عدم [او وابسته است]. پس انسان که صاحب شعور است، اگر صاحب شعور باشد، خودش را دوست دارد که حتما دوست دارد. و عرض کردم که چون وجودش وجودی از نوع سایه است، اصلا جنس وجود انسان و همه موجودات از جنس سایه است، اینها اگر خودشان را دوست دارند، بیشتر از همه باید آن صاحب سایه را دوست داشته باشند. بنابراین انسان باید بیشتر از همه خدای خودش را دوست داشته باشد. باید. اگر بفهمد. اگر سایه بفهمد، درخت را بیشتر از خودش دوست خواهد داشت. انسان هم اگر بفهمد، بیشتر از خودش باید خدای خودش را [دوست بدارد] که همه چیز او آن خداست. چون او هست، این هست. چون او این را انسان خواسته است، این انسان است. اگر او این را سلامت خواسته است، این سلامت است. اگر او این را هرچه خواسته است، همه اش خواست اوست دیگر. همه اش وابسته به اوست. همه چیزش وابسته است. همه چیزش وابسته است. این همه چیزش وابسته است، بیشتر از خودش باید آن طرف وابستگی را دوست داشته باشد. ادیان آمده اند این را تعلیم بدهند که تو خدای خودت را از خودت بیشتر دوست داشته باش. تمام دستورات شرعی دستوراتی است در همین زمینه. مثلا فرض کن شما نماز می خوانی. یک مقدماتی دارد دیگر. مقدمات و موخراتی. مثلا فرض کن یک ساعت طول می کشد. یک ساعت از وقت خودت را طبق دستور به خدای خودت داده ای. دستور این است که یک ساعت وقتت را به من بده. بعد پای خمس که می آید، می گویند بیست درصد درآمد و سودت را، سود باقی مانده ات را به من بده. در جهاد که بالاتر. می گویند جان خودت را به من بده. در همه آنچه که در شرع و دین وجود دارد، آدم دارد یک چیزی را به خدا می دهد. اگر به خدا ندهد که باطل است. من برای خاطر شما نماز بخوانم که باطل است. اگر برای خاطر خدا می خوانم، پس یعنی دارم یک چیزی از داشته های خودم را به خدا می دهم. یعنی از چیزهایی که فکر می کنم، فکر می کنم دارم دارد به خدا می دهم. پس همه تعلیمات دین، تمام دستورات ادیان الهی، دین الهی، این است که می کوشد که این بنده، خدای خودش را دوست داشته باشد و بیشتر از همه چیز او را دوست داشته باشد. اگر بیشتر از همه چیز او را دوست داشته باشد، این آدم، این موجود به مقصد رسیده. به مقصد رسیده. به مقصد رسیده. حالا. هرکسی بیشتر کار کند، در این دادن آنچه که دارد به خدا، دادن آنچه که دارد به خدا، وقتش، سلامتش، مالش، قوتش، نمی دانم، توان، همه چیزش را، هرکس که در این زمینه بیشتر کوشش کرده باشد، بیشتر کوشش کرده باشد، بیشتر به مقصد رسیده. و همه کوشش های ادیان برای این است که بندگان خدا به این مقصد برسند که همه چیز خودشان را فدای خدای خودشان بکنند، که آن را بیشتر از همه، یعنی معنی اش این می شود که او را بیشتر از همه چیز دوست دارند. اگر همه چیز خود را فدای او می کند، حتی جانش را، معلوم می شود که او را بیشتر از همه دوست دارد. و این مقصدی است که آدمیزاد باید برای آن بکوشد. هرچه بیشتر بکوشد. هرچه بیشتر بکوشد. امام حسین هم می دانید دیگر. همه چیزش را به خدا داد. همه چیزش را به خدا داد. هیچ هم طلبکار نبود. اصلا طلبکار نبود. گفته اند که در گودال، حالاتی برای ایشان پیش آمد که نمی دانیم چه. عرض کرد خدایا همه اینها مجانی بود. من برای تو کاری نکردم. من برای تو کاری نکردم. همه چیزش را به خدا داد و به اوج اعلای مقامات انسانی رسید. خدایا به حرمت آن حسین، بر ما رحم کن. برما رحم کن. بر ما رحم کن. بر کشور ما رحم کن. ببینید من یک گناه که می کنم، دارم آنچه که خدا دوست دارد را زیر پا می گذارم. اگر نماز می خوانم دارم آنچه که خدا دوست دارد را انجام می دهم. هرکار خوبی که انجام می دهم، دارم کاری که خدا دوست دارد را انجام می دهم. نتیجه و ثمره اش و پایانش این است که آدم همه چیز، از چیزهایی که خدا دوست دارد را انجام می دهد. تا اینکه خودش را هم فدا می کند. می داند که خدا دوست دارد که او خودش را فدا کند. بنابراین من اگر یک گناهی می کنم، دارم درست ضد آنچه که باید، [عمل می کنم]. آنچه که باید. خدایا توفیق بده ما هیچ گناه نکنیم. هیچ گناه نکنیم، هیچ گناه نکنیم.

 السلام علیک یا ابا عبدالله. السلام علیک یا ابا عبدالله. السلام علیک یا ابا عبدالله.

گفته اند که پیغمبر امیرالمومنین و حضرت زهرا را نشاند و فرمود که بعد از من اینطور می شود. این حوادث برای شما پیش می آید که بار سنگین برای امیرالمومنین این بود که ناموسش اینجور مورد تعرض قرار می گیرد و او مجبور است صبر کند. برای حفظ دین خدا مجبور است صبر کند. داشت همه چیز خودش را از دست می داد. معنایش این بود دیگر. وقتی دارد زهرای خودش را از دست می دهد، یعنی دارد همه چیز خودش را از دست می دهد. چرا؟ خدا خواسته. خدا او را دوست داشته. خدا خواسته برای حفظ دینش، زهرا فدا شود. بچه اش فدا شود. و اگر یک سر به کربلا برویم، در کربلا آخر بچه را سر دست گرفتی جلوی تیر دشمن. جلوی تیر دشمن. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای