جلسه چهارشنبه 1400/4/23
ببینید اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا یعنی کسی که ایمان دارد، ولی دارد. سرپرست را به دست آورده است. آن سرپرست را به دست آورده است. اگر شخص به ایمان رسید، آن سرپرست برایش به دست می آید. حاصل می شود. سایه اش را بر سر این بنده می اندازد. عنایت ولایت را درمورد این اعمال و اجرا می کند.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

این مال آرزویی ست که از اول جوانی برای یک چنین جایگاه هایی در ذهن من بوده. خواسته بوده. آرزو بوده. آقای مصباح فرمودند که من مشهد مشرف بودم. آنجا خدمت آقای حاج میرزا عبدالعلی تهرانی، پدر آقای حاج آقا مجتبی تهرانی و حاج آقا مرتضی تهرانی رسیدم و از ایشان درخواست یک موعظه کردم. فرمودند فردا شب به منزل ما بیا. آنجا مجلس داریم. آنجا با هم صحبت می کنیم. ما آنجا رفتیم. ایشان چند تا حرف مهم زد. یکی این بود. فرمودند من اوایل جوانی مقامات عالیه توحیدی را آرزو داشتم. اما الان آرزویم این است که مسلمان از دنیا بروم. به همین مقدار. مسلمان از دنیا بروم راضی ام. با اینکه ایشان یک عمر زحمت کشیده بود. کار کرده بود. درس داده بود. درس خوانده بود. عرضم به حضورتان ملا بود. مجتهد بود. شاگردان خوب داشت. شاگردان خوب داشت. شاگردان خوب داشت. تربیتِ خوب کرده بود. اما فرمودند که الان آرزوی من فقط همین است که مسلمان از دنیا بروم. حالا گاهی ما حرف های گنده گنده می زنیم، باید بگوییم در عین حال آرزویمان این است که مسلمان از دنیا برویم. ببینید آن هفته این آیه را عرض کردم. خیلی آیه مهمی ست. وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ [56 ذاریات]. لیعبدونی. عرض کردم در این آیه دوتا انحصار هست. یکی اینکه فقط، فقط مرا بپرستید. لیعبدونی یعنی فقط مرا بپرستید. هیچ چیز دیگر و هیچ کس دیگری را نپرستید. این یک. دوم اینکه جز پرستش من کار دیگری نکنید. هرکاری می کنید، پرستش باشد. این هم انحصار دوم است. دوتا انحصار. انحصار معبود، انحصار عبادت. فقط مرا بپرستید و جز پرستش من هیچ کار دیگری نکنید. این هدف اعلای خلقت آدمی ست. ما هم آرزوی یک چنین چیزهایی را داریم دیگر. از باب آن آرزو. بعد آن هفته عرض کردم که راهش این است که شما با پای خودت نروی. تو را ببرند. اگر تو را ببرند، اگر تورا ببرند ممکن است به اینجا برسی. یعنی ولایت الهی تو را ببرد. سرپرستی الهی تو را به مقصد برساند. او راه را برای شما باز کند. خودت نمی توانی. خودت نمی توانی. خودت نمی توانی. باید یک کاری کنیم که آن سرپرستی شامل حال ما بشود. آن ولایت شامل حال ما بشود. و بعد عرض کردیم که برای اینکه آن ولایت شامل حال ما بشود، باید مومن باشیم. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا [257بقره]. ببینید اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنوا یعنی کسی که ایمان دارد، ولی دارد. سرپرست را به دست آورده است. آن سرپرست را به دست آورده است. اگر شخص به ایمان رسید، آن سرپرست برایش به دست می آید. حاصل می شود. سایه اش را بر سر این بنده می اندازد. عنایت ولایت را درمورد این اعمال و اجرا می کند. و بعد عرض کردیم برای اینکه ایمان، ایمان به نصاب برسد، نصاب مقبول اهل آخرت، نصاب مقبول دستگاه الهی، آن وقتی که این شخص را مومن می داند و ولایت او را به دست می گیرد، درمورد او ولایت اجرا می کند، آن وقتی ست که شخص هیچ گناه نکند. روایتش مکرر هست، فرمودند که اگر کسی گناه بکند، حالا شاید یک لفظ های تندی هم در آن هست، مثلا وقتی فلان گناه رامی کند، شخص اصلا ایمان ندارد. آن لحظه ایمان ندارد. وقتی سوار گناه است، ایمان ندارد. مثلا خدایی نکرده، خدایی نکرده، خدایی نکرده، شیشه مشروب را به دست گرفته و دارد مشروب می خورد. این شخص، این لحظه ایمان ندارد. ایمان از او سلب شده است که توانسته این گناه را انجام بدهد. اگر در این لحظه ای که ظرف شراب را به دست دارد ایمان داشته باشد، امکان ندارد آن را به دهان خودش نزدیک کند. امکان ندارد. وقتی به سوی نامحرم دست دراز می کند، اگر مومن باشد امکان ندارد به سوی نامحرم دست دراز کند. حتما پرهیز می کند. اگر ایمان هست، حتما پرهیز می کند. اگر شخص به نامحرم دست داد، آن لحظه دیگر ایمان ندارد. آن لحظه، لحظه بی ایمانی است. اگر در همان لحظه از دنیا برود، بی ایمان از دنیا می رود. این خیلی مهم است. خدایی نکرده آنهایی که زیاد گناه می کنند و به گناه اعتیاد دارند، این خطر برایشان هست که قابض الارواح وقتی بیاید که او مشغول گناه است. اگر مشغول گناه است، ایمان ندارد و او را بی ایمان قبض روح کرده است. اگر شخص مومن است گناه نمی کند. ایمان نمی گذارد. نمی گذارد. نمی گذارد که شخص گناه کند. هیچ گناهی. گناه کوچک و بزرگ هم ندارد. بگویید گران قیمت ترین گناه یا گناهان پیش پا افتاده. اگر شخص مومن است، مومن است یعنی در او یک هشداری هست. یک هوشیاری هست. یک هوشیاری. ایمان یک نوع هوشیاری است. دقت کنید. ایمان یک نوع هوشیاری است. این هوشیاری نمی گذارد. دارد می بیند اینجا دره مخوف جهنم است. آن هوشیاری این را به او می فهماند. امکان ندارد پا بگذارد. دست دراز کند. درهرصورت باید کوشش شود که آدم به این معیار و به این نصاب برسد. نصاب ایمان، نصاب مقبول بودن ایمان که شخص را مومن می داند، عالم غیب و آسمانیان او را مومن می دانند آن وقتی ست که او هیچ گناه نمی کند. [اگر] هیچ گناه نمی کند، او نصاب دارد. به حد نصاب رسیده. ما نصاب را در زکات داریم. می گویند اگر چهل تا گوسفند داشتی، یک دانه اش، زکات است. چون چهل نصاب گوسفند است. مثلا این مقدار طلا، نصاب زکات طلاست. اگر آن مقدار طلای مسکوک داشتی، باید این مقدارش را به عنوان زکات بدهی. نصاب ایمان هم این است که شخص هیچ گناه نمی کند. هیچ گناه نمی کند. یا مثلا اگر خدایی نکرده یک وقت یک اشتباهی پیش آمد، بلافاصله جبران می کند آقا. بلافاصله جبران می کند. بلافاصله جبران می کند. خب اگر شما به نصاب ایمان که عبارت است از ترک گناه رسیدی، از آن وقت آن ولایت الهی درمورد شما اعمال می شود. هرچه این مواظبت شما از گناه بیشتر شود، نشانه قوت بیشتر ایمان شماست. هرچه این نصاب قوی تر شود، مثل این است که مثلا می گوییم اولین نصاب چهل تا گوسفند است، دومین نصابش صد و بیست تاست. اگر نصاب شما، حد نصاب شما بالاتر رفت، حد نصاب ایمان شما از مرحله گناه نکردن بالاتر رفت، حالا از شبهات هم پرهیز می کنی. از شبهات هم پرهیز می کنی. ببینید من دارم با شما صجبت می کنم. شما داری با من صحبت می کنی. می دانی اگر اسم فلانی را پیش من ببری، ممکن است من یک حرفی بزنم. این یکی از آن جاهاست. من دارم با شما صحبت می کنم و شما داری با من صحبت می کنی. من اسم یک کسی را برای شما می برم که می دانم اوقات شما نسبت به او تلخ است و یک چیزی درموردش خواهی گفت. این شبهه ناک می شود. این حرف زدن شبهه ناک است. من باید پرهیز کنم. اگر یواش یواش از اصل گناه پرهیز کردی، بعدآدم به جایی می رسد که از شبهات هم پرهیز می کند. غذای شبهه ناک نمی خورد. حرف شبهه ناک نمی زند. جای شبهه ناک نمی رود. کار شبهه ناک نمی کند. خب این نشان دهنده قوت ایمان این شخص است. هرچه ایمان قوی تر شود، آن ولایت بیشتر اعمال می شود. به جایی می رسد که خدای متعال تمام امور این بنده مومن را اداره می کند. تمام امورش را. اگر خدای متعال تمام امورش را اداره کرد، این می تواند به آن مقصد وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ برسد. ممکن است برسد. این مقام خیلی قیمتی است. خیلی قیمتی است. آدم باید خیلی زحمت بکشد. اما درهرصورت از همین راه است. هیچ درویشی و نمی دانم ذکر چجور گفتن و این حرف ها را لازم ندارد. مراقبت از گناه. مراقبت از گناه. مراقبت از شبهه ناک. هرچه اینها قوی تر شود، اعمال ولایت درمورد شخص بیشتر می شود. اگر اعمال ولایت کامل شود، ممکن است به آن مقصد برسد. آقا اگر آدم به مقصد نرسیده از این دنیا برود، آن عالم همه اش دارد حسرت می خورد. دارد حسرت می خورد که چرا؟ چرا من کوتاهی کردم؟ من جوان بودم. هنوز قوت داشتم. قوت پرهیز داشتم. یک غذای شبهه ناک آوردند، می توانستم نخورم. طوری هم نمی شد. مثلا دو سه ساعت گرسنگی می کشیدم. آدم حسرت می خورد که چرا؟ که چرا؟ که چرا؟ که این حسرت برای بنده از همه شماها بیشتر خواهد بود. خدا کمک کند ما مسلمان از دنیا برویم. مسلمان مومن از دنیا برویم. زیر سایه مراحم الهی و عنایت ولایت الهی از دنیا برویم. به خودمان واگذار نباشیم.

این بچه سیزده ساله، سیزده سالش بود. بلند شده به قول بنده دارد جلوی امام رجز می خواند. فرمود مرگ درنظر تو چیست؟ گفت احلی من العسل. آخر این شوخی نیست. این بچه چرا تا سیزده سالگی به یک چنین جایی رسیده. حضرت علی اکبر به پدر عرض کرد که أولسنا علي الحق؟ آیا مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود چرا. عرض کرد باکی نیست. باکی از مرگ نیست. آقا این که به مرگ خنده زند، آن شعر می گوید؛ آن که به مرگ زند خنده علی اصغر توست. آن که بر مرگ زند خنده، من عرض می کنم آن جون غلام سیاه شماست. همه شان بر مرگ زنند خنده. حالا می گفتیم آن سیزده ساله چطور شده به اینجا رسیده؟ البته معلم خوب داشته دیگر. معلم خوب. معلم خوب. استعداد خوب. معلم خوب. استعداد خوب. چون هردو لازم است دیگر. هم معلم خوب. هم استعداد خوب. خیلی از ماهایی که اینجا نشسته ایم، استعداد خوب را داریم. اگر دست مان به دامان آن معلم های خوب آنجوری برسد، ممکن است.

السلام علیک یا ابا عبدالله السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن

یک سر به مدینه بزنیم. آن نیم بیت شعر که حاج محسن تبریزی می خواند، خدا رحمتش کند؛ این بود که هرچه شد بین در و دیوار شد. هرچه شد بین در و دیوار شد. همه کارهایشان را همان جا کردند. تمام شد. دیگر چیزی از حضرت بی بی باقی نماند. همان منتهی به شهادت ایشان شد. و جنین شش ماهه اش کشته شد. یک شش ماهه هم در صحرای کربلا داریم. او روی دست پدر بود. فرمود اَما ترونهُ کیفَ یتلظی عَطشا؟ اَما ترونهُ؟ اَما ترونهُ؟ به سیمای این بچه دقت کنید می بینید که این دیگر زنده نمی ماند. آب هم بدهید زنده نمی ماند. قدیمی ها اینجوری معنا می کردند. آب هم بدهید زنده نمی ماند. بَینَما هُوَ یُخاطِبُهُم اِذ رَماهُ حَرمَلةُ بن کاهِل الاسدی. یک تیر سه شعبه. تیر سه شعبه یعنی چه؟ برای گلوی نازک یک بچه شش ماهه، تیر سه شعبه! گفتند یک بخشی از بدن روی این دست پدر ماند، یک بخشش روی آن دست ماند. سر روی این دست است، بدن روی آن دست است. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم. به حرمت این مظلوم شهید و خون به ناحق ریخته اش، اسئلک یاالله... یا ارحم الراحمین... گفتند هفت بار که بگویید یا ارحم الراحمین خدای متعال می فرماید ها أنَا ذَا أرحَمَ الرّاحِمِین. حاجتت چیست؟ امر فرج و ظهور ولی ات در راس حاجات ماست. اصلاح بفرما. در ظهور و فرجش تعجیل و تسهیل بفرما. ظهور و فرجش را برای ما مبارک قرار بده. ما را جزء اصحاب و انصار و یاران و سربازان مخلصش قرار بده. بخشی از عمر ما را در عصر ظهور و سلطنت آن حضرت قرار بده. نظر مرحمت و عنایت و احسانش را، تصدقش را از ما برنگردان. ازکشور ما برنگردان. از شهر ما برنگردان. از رهبر ما برنگردان. بر عمر و عزتش بیفزا. بر عمر و عزتش بیفزا. سلامتی کامل، قوت کامل، نفوذ کلام بیشتر به ایشان مرحمت بفرما. نعمت وجودش را برای ما باقی بدار. مستدام بدار. سلب نفرما. لحظه و کمتر از لحظه ما را به خودمان وامگذار. توفیق ترک گناه، ترک اخلاق بد، احسانا به همه ما مرحمت بفرما. گناهان ما و گناهان گذشتگان ما را در گذر. ما را به گناهان مان اخذ مفرما. یک لحظه و کمتر از لحظه ای ما را به خودمان وامگذار. فرداهای ما را بهتر از گذشته های ما قرار بده. تقدیرات ما را در آینده عمرمان، به احسن وجه قرار بده. به احسن وجه قرار بده. بلا را از کشور ما دور بفرما. بلای مریضی کرونا را از کشور ما دفع و رفع بفرما. دفع و رفع بفرما. به حرمت محمد و آل محمد صلواتک علیهم اجمعین دفع و رفع بفرما. عافیت، امنیت، عافیت، امنیت، وسعت رزق، خیر و برکت، بر کشور ما و بر همه عالم اسلام ارزانی بفرما. احسانا مرحمت بفرما. تصدق بفرما. مریض های اهل اسلام، مریض های منظور نظر، مریض های حاضر، شفای عاجل، کامل، خیر بفرما. اموات ما، ذوی الحقوق ما، پدر و مادرهای ما، معلمین و استاید ما، ذوی الحقوق ما، معلمین و اساتید ما، شهدای ما، کسانی که در این حسینیه آمده اند و از دنیا رفته اند، غریق بهار رحمت، مغفرت و رضایت خودت قرار بده. همه امور ما را عاقبت به خیر، عاقبت به عافبت بفرما. اللهم صل علی محمد و آل محمد.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای