جلسه چهارشنبه 96/2/27
جابر بن سمره می گوید سَمِعتُ رَسُول الله. من از پیامبر شنیدم می فرمود لا یَزالُ هذا الدِّین عَزیزاً. عرض کردیم که این عبارت مکرر، مکرر به عبارت های مختلف تکرار شده. عبارت های خیلی قوی. لا یَزالُ هذا الدِّین عَزیزاً. این دین همیشه عزیز خواهد ماند.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

این دو هفته گذشته بحث مان درمورد دوازده امام بود و روایاتی که در این زمینه در کتب درجه اول اهل سنت آمده بود. هفته پیش فکر می کنم روایات صحیح مسلم را خواندیم. این را که الان می خواهم خدمت تان عرض کنم از سنن ابی داود است. عرض کردیم که در میان کتاب های حدیثی اهل سنت شش کتاب را صحاح سته می نامند. یعنی شش کتاب صحیح. که البته در میان اینها دو کتاب را مطلقا صحیح می دانند. در آن بقیه یک نقاط ضعف هم می پذیرند. در هرصورت. این کتاب سنن ابی داود از نظر درجه شاید کتاب سوم حساب شود. یعنی صحیح بخاری. صحیح مسلم. و بعد سنن ابی داود. از نظر اعتبار و شخصیت آن نویسنده کتاب. عرضم به حضورتان این حدیث در مسند احمد بن حنبل هم عینا هست که آن روزهای اول چندتا حدیث هم از روی آن خواندیم. این آنجا هم هست. با شماره بیست هشتصد و شصت. در کتاب معجم کبیر هم هست که الان کتاب دست من است. معجم کبیر طبرانی از علمای مثلا قرن سوم و چهارم است. حالا وفاتش را نگاه کنم و خدمتتان بگویم. بله وفاتش سال هزار و سیصد و شصت هجری است. تولدش دویست و شصت. وفاتش سیصد و شصت. یک حدیث نیست. در یک کتاب نیست. حرفی که روزهای دیگر هم عرض کردیم. می خواهیم بگوییم چیزی نیست که کسی آن را انکار کند. صدتا اشکال می کنند. اما نمی توانند انکار کنند. دوازده تا خلیفه. پیامبر فرموده دوازده تا خلیفه. این دوازده خلیفه هم اگر یادتان باشد در حدیث هفته پیش عرض شد که فرمود تا قیامت. من دوازده نفر خلیفه دارم و اینها تا قیامت ادامه خواهند یافت. یک اشکال می کنند که می گویند این روایت فقط از جابر بن سمره نقل شده. که این را هم عرض کردیم که این اشکال وارد نیست چون سه چهار نفر دیگر هم حدیث را نقل کرده اند. حالا یک ذره هم در این معلوم می شود که چرا. چرا فقط همین چند نفر نقل کرده اند. بله. جابر بن سمره می گوید سَمِعتُ رَسُول الله. من از پیامبر شنیدم می فرمود لا یَزالُ هذا الدِّین عَزیزاً. عرض کردیم که این عبارت مکرر، مکرر به عبارت های مختلف تکرار شده. عبارت های خیلی قوی. لا یَزالُ هذا الدِّین عَزیزاً. این دین همیشه عزیز خواهد ماند. عزیز خواهد بود. عزیز را چه معنا کردیم؟ غالب غیر مغلوب. به خدای متعال می گویند عزیز. جزء اسماء الهی است دیگر. او غالبی است که مغلوب نیست. این دین همیشه با غلبه در جهان خواهد ماند. لا یَزالُ یعنی چه؟ یعنی همیشه. پس ببینید از امروز که من دارم می گویم، یعنی پیامبر دارند می فرمایند، این دین تا قیامت عزیز خواهد بود. هیچ. حالا بعد می گویند. هیچ دشمنی نمی تواند برایش ضرری برساند. هیچ کسی که آن را کم بگیرد نمی تواند تاثیری بگذارد. هیچ مشکلی برای این دین پیش نخواهد آمد. کی؟ از زمان من تا دوران این دوازده خلیفه. یا دوران این دوازده خلیفه [که] تا قیامت است. این حدیث بیچاره کرده. مفسران حدیث در میان علمای اهل سنت، حالا باید آن را هم یک روزی برایتان بیاورم بخوانم که هرکدام کوشیده اند یک راه حلی پیدا کنند. نمی شده. نمی شده. با آنهایی که دارند نمی خواند. می گوید لا یَزالُ هذا الدِّین عَزیزاً الّا إثنا عَشَرَ خَلیفه. تا. ببینید تا. تا دوازده خلیفه، تا دوازده خلیفه اسلام عزیز خواهد ماند. این تا قیامت را در این ندارد. قالَ فَکَبَّرَ النّاس وَ ضَجُّوا. همه جمعیت یکهو تکبیر گفت و ضجه، یعنی سر و صدای بلند [کرد]. یعنی چه؟ چه مشکلی بود که ضَجُّوا؟ چرا تکبیر گفتند؟ خب حالا تکبیر گفتند را می توانیم تفسیر کنیم و تحلیل کنیم و بگوییم اینها خوشحال شدند که بله اسلام تا آخر عالم عزیز و قدرتمند خواهد ماند. این باعث شادمانی شد و تکبیر گفتند. چرا ضَجُّوا؟ ثُمَّ قال کَلَمَهً خَفِیَّت. بعد سخنی فرمود. یک جمله و کلمه ای فرمود که بر من پنهان ماند. فَقُلتُ لِأبی. اگر یادتان باشد این تقریبا در تمام این احادیث تکرار شده بود دیگر. یا أبا ما قالَ؟ پدر پیغمبر چه گفت؟ فرمود که کُلُّهُم مِن قُرَیش. آن که ایشان فرمود و تو نشنیدی این بود که فرمود همه شان از قریش اند. اگر ایشان فرمود همه شان از قریش اند دیگر نباید مشکلی باشد. باید خیلی هم خوشحال باشند. آنهایی که برای آینده نقشه دارند. عرضم به حضورتان یک وقت هایی گشتیم و پیدا کردیم، چهار یا پنج حادثه نقل می شود. یکی داستان مسیلمه است. اگر مسیلمه را یادتان باشد این در همان زمان خود پیغمبر ادعای پیغمبری کرد که برای پیغمبر نامه نوشت. مثلا لمسیلمه رسول الله الی محمد رسول الله. (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) پیغمبر در جوابش فرمودند إلی مُسَیلمه الکذّاب. از آن موقع این برایش ماند. این با جمعیت قبیله اش آمد خدمت پیامبر. این دو سال آخر قبایل مختلف عرب از نقاط مختلف جزیره العرب، از راه های دوردست و نزدیک، از انواع جاهای مختلف خدمت رسول خدا می آمدند. جمعیت می آمدند. حالا مثلا گاهی تعداد جمعیت شان مثلا فرض کنید گاهی چند تا رئیس می آمد، مثلا تا مختلف دیگر. صور مختلف می آمدند. اینها می آمدند به پیامبر اظهار اسلام می کردند. ایمان می آوردند و با ایشان بیعت می کردند و مثلا یک مقداری دین خودشان را می آموختند و به شهرشان برمی گشتند. اینها هم آمده بودند. این قبیله. بنی حنیفه. این هم همراه بود. این وقتی خدمت پیغمبر رسید عرض کرد که یا رسول الله این قدرت شما که الان شما شده ای قدرت اول جزیره العرب این را بعد از خودتان به من وامی گذارید؟ ظاهرا یک کم با زیادش پیغمبر فرمودند یک وجب زمین هم به تو نمی دهند. این برگشت و از همانجا اظهار مخالفت کرد. وقتی به قبیله اش بازگشت ادعای پیغمبر کرد. اگر یادتان باشد عرض کردیم که قبیله اش هم روی تعصبات قبیله که خب پیغمبر خودمان [است]. اگر یادتان باشد هی عرض می کردیم که عرب می گفت این خدای خودمان است. یعنی با یک سنگ و چوب یک چیزی تراشیده اند به عنوان خدای قبیله خودشان. عرض کردیم که قبایل عرب خدای قبیله خودشان را می پرستیدند. یعنی تعصب تا اینجا بود. حالا این هم شده پیغمبر خودمان. پس یک جمعیت مفصل به او گرویدند. بعد از اینکه پیامبر از دنیا رفت اینها با لشکر آمدند طرف شهر مدینه و یک خطر بزرگ برای اسلام پیش آمد. در ضمن راه به یک خانمی برخورد کردند که آن خانم هم مال یک قبیله دیگر بود. او هم دلش می خواست پیغمبر باشد. او هم ادعای پیغمبری کرده بود و باز قبیله خودش و قبیله های اطراف به او ایمان آورده بودند. یک جمعیتی شده بود. مثلا شاید حالا نقل ها صد و چند هزار نفر جمعیت است که آمده حرکت کرده طرف شهر مدینه که خاک شهر مدینه را به توبره ببرند. دقت کنید. امیرالمومنین تا آن روز بیعت نکرده بود. معلوم است؟ امیرالمومنین تا آن روز با خلیفه فعلی که در شهر مدینه مدعی شده که خلیفه پیغمبر است و مردم هم حالا چجوری با او بیعت کرده اند، بیعت نکرده بود. این را شاید ده بار و صد بار عرض کردم. و البته برایش خطر جانی بود. که خطر جانی ایشان را هم سینه سپر کردن حضرت صدیقه سلام الله علیها دفع کرد. هیچی. بنابراین امیرالمومنین سلامت در خانه بود. با دولت حاکم هم دست نداده است. آنجا حالا در کتاب های اهل سنت دارد که عثمان آمد خدمت امیرالمومنین گریه می کرد. عرض کرد پسرعمو می بینی وضع چجور است و خطر چقدر شهر مدینه را محاصره کرده است. خبر آمده دیگر. مثلا صد و چهل هزار سرباز. البته حالا سرباز که می گوییم یعنی مردمان قبایل عربی. معمولا هم اهل شمشیر و نیزه و این حرف ها بودند. یعنی می توانستند یک مقداری جنگ کنند. پس یک صد و چهل هزار سربازی به طرف شهر ما حرکت کرده و الان اصل اسلام در خطر است و تا شما بیعت نکنی، دقت کنید، تا شما بیعت نکنی، یک نفر از این شهر برای دفاع از اسلام بیرون نمی رود. اینها را گفته ام ها. شاید چند بار عرض کردم. امیرالمومنین به این دلیل آمد بیعت کرد. یعنی وقتی که برای اصل اسلام احساس خطر کرد. در عبارات خودشان هم دارد که وَ أمسَکتُ یَدی. دستم را بستند. حَتّی رَأیتَ راجِعَتَ النّاس قَد رَجَعتَ عَنِ الإسلام. یَدعُونَ إلَی مَحقِ. محق یعنی نابودی. یَدعُونَ این جمعیت بزرگ آمده است. یَدعُونَ إلَی مَحقِ دینِ محمّد. (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وقتی من دیدم اصل دین در خطر است آمدم بیعت کردم. پس ببینید امیرالمومنین هم بیعت نکرد آن وقت که نباید بیعت کند. بیعت کرد آن وقت که باید بیعت کند. اصل دین را در معرض خطر دید. حالا به اینها کاری نداریم. در هرصورت. عرض می کردیم که پس چرا اینها ضجه زدند؟ چرا تکبیر گفتند؟ چرا ضجه زدند؟ چه بود؟ اولا یک دلیلش این بود که این اواخر پیغمبر هی مکرر دارد این حرف را می گوید. پیغمبر دارد این دوازده خلیفه از قریش را دارد مکرر می فرماید. ترس اینها این است که پیغمبر یک کلمه اضافه کند. امیرالمومنین در نهج البلاغه دارد که مثلا پیغمبر فرمودند دوازده خلیفه از قریش. بعد فرمود مِن هذا البَطنِ مِن هاشِم. قبیله. بطن یعنی یک تیره. یک بخش. قبیله قریش یک قبیله بزرگی است. ده تا پانزده تا. مهمش ده تاست. ده تا تیره دارد که در شهر مکه مسکن داشتند. پانزده بطن دیگر، پانزده تیره دیگر هم بیرون شهر منزل داشتند. از نظرقبیله آنها درجه دوم بودند. اینها درجه اول بودند. این ده بطن. بطن هاشم. حالا امیرالمومنین می فرماید که پیغمبر فرمود دوازده خلیفه از قریش از این بطن هاشم. این را می ترسیدند. اگر هم پیغمبر می فرمود تمام شده بود دیگر. ثابت شده بود. نمی شد کاریش کرد. ظاهرا این است که یکی دوبار که پیغمبر فرموده اینها احساس خطر کردند که پیغمبر جمله بعدش را هم بگوید. این که شلوغ می کنند احتمال دارد مال آن جریان باشد. به آن دلیل باشد. در هرصورت. و اینکه ایشان تقریبا در تمام این روایت ها جابر می گوید که یک کلمه فرمود، من نشنیدم. یک کلمه فرمود، خَفِیَّت عَلَیَّ. هی این را تکرار می کند. احتمال دارد که همیشه بعد از اینکه پیغمبر می فرمود دوازده تا خلیفه سر و صدا می شد و این بچه نمی شنید. حالا. قاعدتا بچه ده دوازده ساله بوده. روایت بعدی باز در همان چیزهایی که عرض کردیم. سنن ابی داود بود و آن کتاب های دیگر. لا تَزالُ هذِهِ الأمَّه مُستَقیمٌ أمرُها. کار این امت همیشه بر روال درست است. این امت همیشه در راه راست طی طریق خواهد کرد. به مشکلی برنخواهد خورد. ظاهِرَهً عَلَی عَدوِّها بر دشمنانش غلبه خواهد داشت. حَتّی یَمضِی مِنهُم إثنا عَشَرَ خَلِیفه. ببینید این امت مُستَقیمٌ أمرُها. ظاهِرَهً عَلَی عَدوِّها. کارش بر طریق راست و درست است. بر دشمنش پیروز است. غالب است. تا اینکه بگذرد از ایشان دوازده خلیفه. تا دوازده خلیفه در میان این امت هست، این امت مُستَقیمٌ أمرُها. ظاهِرَهً عَلَی عَدوِّها. بعد فرمود کُلُّهُم مِن قُرِیش. اینجا دیگر اینکه من نشینیدم و اینها را ندارد. کُلُّهُم مِن قُرِیش. بعد می فرماید که فَلَّما رَجَعَ إلَی مَنزِلِهِ. معلوم می شود این را در مسجد فرموده. یادتان باشد عرض کردیم که در عرفات فرموده. در حجه الوداع هست. در کجا؟ بارک الله. این همان آن است. همان در مسجد است دیگر. در مسجد خودشان. نه. منا بود و عرفات بود و نقل حجه الوداع بود و در مسجد بود و آن شبی که حادثه پیش آمده بود. نمی دانم حادثه را توضیح دادم؟ یک جوانی یک خطایی کرده بود و بنا بود که مثلا سنگسارش کنند. اینها رفته بودند سنگسارش کرده بودند. و این از آن گودالی که معمولا برای گنهکار می کنند که او در آن گودال برود و قرار بگیرد و بعد سنگسارش کنند از آنجا فرار کرد. این آقایانی که خیلی برای اهل اسلام و اسلام دلسوزند، مثلا نقل است که اولین نفر زبیر، زبیر آمده گرفته و با یک استخوان ران شتر مثلا زده بر سرش. این بیچاره از حال رفته. بعد هم وقتی خدمت پیغمبر رسیدند و گزارش دادند فرمود اگر امیرالمومنین با شما بود اینجور نمی کردید. قانونش نیست. اگر کسی اقرار کند و بعد از رجم فرار کند، نباید دنبالش کرد. اگر علیهش شهادت داده شد و چهار نفر شهادت دادند که این گناه کرده، آن وقت اگر فرار کرد این را می گیریم و باز برمی گردانیم که کیفر خودش را ببیند. آنجا پیغمبر شب یک خطبه خواندند و با منافقین برخورد سخت کردند. چرا؟ اصلا منافقین به چه مناسبت؟ و بعد این حدیث و این فرمایش را فرموده. اینها این تکه اش را نقل می کنند. خطبه تقریبا دو سه خطش بیشتر نقل نشده. درمورد منافقین. بقیه اش ظاهرا حذف شده. که بعد ایشان چه فرموده؟ درمورد مساله امامت چیزی فرموده؟ درهرصورت. حالا. لا یَزالُ هذِهِ الأمَّه مُستَقیمٌ أمرُها. ظاهِرَهً عَلَی عَدوِّها. حَتّی یَمضِی مِنهُم إثنا عَشَرَ خَلِیفه کُلُّهُم مِن قُرِیش. بعد می فرماید فَلَّما رَجَعَ إلَی مَنزِلِهِ أتَتهُ قُرَیش. وقتی که ایشان به منزل خودش بازگشت، از مسجد به منزلش بازگشت، قریش خدمت ایشان آمدند. چون ایشان فرمود کُلُّهُم مِن قُرِیش دیگر. گفتند ثُمَّ یَکُونُ ماذا. بعد از این دوازده خلیفه که اسلام در نهایت قدرت است و همه امور امت درست است و مردم به درستی زندگی می کنند و امن است و عافیت است و همه چیز خوبی را دارد، خب بعد چه می شود. شما می گویید تا دوازده تا خلیفه اینجوری است. بعدش چه می شود؟ ثُمَّ یَکُونُ ماذا؟ قال ثُمَّ یَکونُ الحَرج. جهان یک به هم ریختگی قبل از قیامت دارد. آن پیش می آید. ثُمَّ یَکونُ الحَرج. این دوازده خلیفه تا قیامت هستند. لبه قیامت عالم به هم می خورد. به هم می خورد دیگر. پس دیگر نه حکومتی خواهد بود و نه چیز دیگری.

عرضم به حضورتان که فرمودند دوتا سیاست در ایران حضور دارد. دو تا نظریه در ایران حضور دارد و وجود دارد. بعضا هم مثلا حاکم است. یک سیاست و یک نظریه این است که ما بدون خارجی نمی توانیم زندگی کنیم. خب یک نظریه است. یک مثال برایتان عرض کنم. ما سال هفتاد خدمت حاج آقای حق شناس عمره مشرف بودیم. فکر می کنم غروب خیلی نزدیک بود. مثلا ساعت پنج. اگر اوایل پاییز در خاطرتان باشد غروب به ساعت پنج، پنج و خورده ای نزدیک می شود. یک همچین چیزی بود. بنابراین استراحت بعد از ظهر که تمام می شد، قاعدتا مثلا ما تا فرض کن یک و دو، شاید در حرم بودیم. حالا آمدیم ناهار خوردیم. یک مختصری استراحت کردیم. عصری داریم چایی می خوریم که بعد دومرتبه حالا یا نماز را قاعدتا خدمت حاج آقای حق شناس می خواندیم و بعد به حرم می رفتیم. همچین چیزی. آنجا یک وقت تلویزیون باز بود. یک مسابقه بود. از این مسابقات علمی که تلویزیون ما هم دارد. در همه عالم هست. مسابقه برگزار شد و یک جوان مثلا عربستانی برنده شد و قبول شد و همانجا یک ماشین تویوتا به او دادند وکلیدش را دادند و همانجا نشان داد که سوار شد و رفت. این تمام شد. یک مسابقه. خب چیز عادی است. بعد برگزار کنندگان مسابقه آمدند پشت تلویزیون. معمولا، حالا این را دقت کنید؛ معمولا در عربستان سعودی در راس همه کارها، یک شاهزاده است. درجه آن کار و مقام و آن حرف های به حسب درجه نزدیکی این به آن پادشاه حاکم است. هرچه نزدیک تر است، درجه و مقامی که در کشور دارد بالاتر است. اینجا هم یک نفری، اینجوری رئیس این بخش تلویزیون بود. بنابراین رئیس عرب بود. معاون. خب معاون هم آمد دیگر. یک نفر انگلیسی بود. این در سراسر عربستان حاکم است. شما دانشگاه ها را بررسی کنی، اسم رئیس دانشگاه را ببینی، این یک شاهزاده است. گرداننده اصلی انگلیسی است. فرانسوی است. امریکایی است. این تقریبا همه جاست. حالا. یک نظریه این است که آقا ما احتیاج به نظریات مشاوران خارجی و حتی مدیران خارجی داریم. حالا نمی خواهم متنش را برایتان بخوانم که عبارت فرمایش کدام وزیر است. نمی خواهم عرض کنم. هست. سندش موجود است. یک نظریه هم هست که می گوید نه آقا. اگر شما بخواهی روی پای خودت بایستی، می توانی بایستی. همه کار را خودت می توانی به بهترین وجه اداره کنی. حالا. این دو تا نظریه در برابر هم در جریان ریاست جمهوری قرار گرفته است. شما نظرتان با هرکدام موافق است به همان طرف رای بدهید. شاید خطراتی هم که در دوره های گذشته بوده، به خاطر این بوده است که بعضا می کوشیدند که ایرانی باشد. یک مدتی درها را بستند و قایم موشک بازی کردند و ایران جریان مثلا انرژی اتمی را کشف کرد. تا آنجا که می خواست پیش رفت. در هم بسته. یک نفر خارجی هم نیست. یک دوستی داریم که گفت من یک باجناق دارم. این باجناق در جریان هواپیما سازی کشور است. مثلا بیست سال است این هست. در تمام این مدت می گویند آقا شما موشک که خیلی دقیق تر است، می گویند موشک نقطه زن؛ موشک که بسیار دقیق تر است و پیشرفته تر است، می توانی بسازی اما هواپیما نمی توانی بسازی؟ تمام مدت این بیست سال، این آقا که رئیس این جریان بوده، نمی گذاشته. همه کسانی که در همه کارخانجاتی که باید کمک کنند که مثلا این یک بخشی از جریان هواپیما سازی را عهده دارد شود، او یک بخشش را عهده دار شود، این آن رئیس و مهندس آنجا را خودش گذاشته بود. بنابراین همیشه دور هم جمع می شدند و همه به اتفاق نظر می گفتند که نه آقا. ما باید این را از خارج بیاوریم. لازم نداریم اصلا. ما لازم نداریم. بیخود چرا زحمت بکشیم؟ این به نظرم یک کاری کرده بود آن خبرش تا راس مثلا جریانات سپاه رفته بود. آنها گفتند آقا دنبال کنیم ببینیم این کیست. الان ظاهرا از همه کارهایش عزل شده. فکر می کنم که خروجش هم ممنوع است. البته خروجش هم ممنوع است، از زیر زمین هم می تواند رد شود دیگر. آن کاری ندارد. انقدر رفیق دارند که رد کنند. یک همچین چیزی. شما چرا تا حالا نتوانستی. حالا باز یک حادثه دیگر را نقل کنیم. گفتند که آقا را برای بازرسی دعوت کرده بودند و مثلا نقاط مختلف جریانات نظامی کشور را که خیلی نمی دانم مال کجا بوده و مال ارتش بوده یا سپاه، این را خیلی نمی دانم؛ [بررسی کنند] ایشان آمدند. یک جمعیت بزرگ ایستاده و هرکدام مثلا مسئول یک بخشی هستند. یک راهرو هم آنجا بود. این راهرو باز است و هیچ کسی هم نیست. فرمودند این مال چیست؟ گفتند آقا این جزء برنامه شما نیست. عصا. ایشان با عصا اینها را زد اینور و آنور و زد کنار و [گفت] می خواهیم برویم اینجا. ایشان رفت به آن مرکز و دو ساعت نشست. مثلا کل برنامه سه ساعت است. دو ساعت آنجا نشست. آنجا مثلا ده نفر دور میز نشسته اند. همه حالا به زبان بنده با دماغ های سوخته. اصلا، اصلا این مرکز نظامی که حالا نمی دانیم مال کجاست، به ما نه بودجه می دهد و نه کمک می کند. اینجا مرکزی بود که اینها روی موشک های ایرانی کار می کردند. شد؟ ایشان رفتند نشستند آنجا. بعد رئیس ستاد را خواستند و فرمودند که بعد از این، تو واسطه بین اینها و من هستی. هیچ کس دیگر نه. شد موشک اول و دوم و سوم و دهم. این آخری را هم عرض کنیم و برویم. یک موشکی بچه های شریف ساخته بودند. موشک ثریا. آوردند گذاشتند روی سکو برای پرتاب. موشک جنگی است؟ نه. ماهواره می برد. همانجا پیاده اش کردند. گفتند که برای امریکایی ها حساسیت ایجاد می کند. ما با آنها در حال مذاکره هستیم. چه عرض کنیم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای