جلسه چهارشنبه 96/4/21
اگر کسی کارش، کاری است که مردم از او می ترسند. اگر کسی برای مردم ترس به بار می آورد، این آدم را در قیامت، فقط قیامتش ها، نه بعد از قیامت، یعنی اینکه بعد که به جهنم می برندش چه می شود را نمی دانیم. فعلا این را می دانیم. در قیامت در ترس حبس می کنند.

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

[در آیه 89 و 90 سوره نمل می فرماید:] أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا. مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ* وَمَنْ جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَكُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. هرکس حسنه بیاورد، هرکس حسنه بیاورد، کجا بیاورد؟ هرکس به قیامت می آید، حسنه می آورد، حالا مثلا بر باری که بر دوشش دارد جز حسنه ندارد. برای او چیزی است بهتر از آنچه که آورده است. خب؟ این قدم اول. وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ. این آدم ها، این گروهی که حسنه آورده اند. ببینید و جز حسنه نیاورده اند. حسنه آورده اند و جز حسنه نیاورده اند. اینها به یک چیزی می رسند که بهتر از آن است که آورده اند. ببینید به طور طبیعی اینجوری است دیگر. شما، بنده، هرکس. ببینید سراسر عمرش هم به بندگی گذرانده. یک آدمیزادی سراسر عمرش به بندگی گذرانده. چقدر شده؟ چقدر شده؟ هفتاد سال. بله؟ هفتاد سال پاکی. خوبی و خدمت. خب. مثل می گوییم ها. باید معادل آن مقدار به او خوبی بدهند. شما هفتاد سال خدمت کردی. هفتاد سال خوبی نتیجه بگیری. اما وقتی که در مقابل هفتاد سال، بر فرض که هفتاد سال، اگر در مقابل هفتاد سال برای شما بی نهایت ... آن عالم بی نهایت است دیگر. بی نهایت خوبی برای شما پاداش بدهند، بهتر از آن است که آورده ای. چقدر بهتر است؟ بی نهایت بهتر است. خب. وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ. این گروه در قیامت از فزع قیامت در امان اند. یک نقل را ما می گوییم که این از آن لحظه ای که چشمش را بست، دیگر هیچ رنجی نخواهد دید. به هیچ مشکلی برنمی خورد. شما این مقدمه را درست کن. مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ. شما خوبی آوردی. آدم هرچه می گردد و بگردند، در سرنوشت این فرد در طول عمرش هیچ بدی نبوده. اگر همچین جوری باشد، وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ. از فزع قیامت که حالا آیه اش را می خوانیم که آیه می فرماید فزع اکبر. اینها را یک مقدارهایی یک وقت هایی عرض کردیم. ببینید در این دنیا آدم تا یک اندازه ای تحمل شادمانی و خوشحالی را دارد. اگر شادمانی و خوشحالی اش بیشتر از آن اندازه باشد، قلبش تحمل نمی کند. اعصابش دوام نمی آورد و آدم از دنیا می رود. از بین می رود. اگر ترس و خوف و فزع هم در این دنیا باز از یک حدی بالاتر برود، آدم دیگر تحمل نمی کند و از بین می رود. اینجا حد دارد. تحمل آدم در مقابل فزع حد دارد. اما قیامت تحمل تا هرجا باشد، آدم آن رنج را می کشد و دردش را می کشد و از بین نمی رود. چون دیگر مرگ وجود ندارد دیگر. تمام شد. در قیامت دیگر مرگی وجود ندارد. اگر آدم پا در قیامت گذاشت دیگر تمام شده. دیگر مرگی وجود ندارد. اگر مرگی وجود ندارد پس آدم هرمقدار ترس و خوف باشد، نه تحمل می کند یعنی می تواند تحمل کندها. رنج و درد و ناراحتی اش [تا بینهایت است.] تا بینهایت می تواند ناراحتی بکشد. خاصیت آخرت است. لذا قرآن می گوید فزع اکبر. فزع اکبر. یعنی بزرگ ترین ترس ممکن. اینها چه؟ وَهُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ. اینها، اینهایی که جز خوبی هیچ چیز نیاوردند. مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ. آنچه آورده است فقط خوبی بوده. اینها اصلا به فزع برخورد نمی کنند. چرا؟ چرا این به ناراحتی برخورد کند؟ ببینید عالم آخرت، عالم حقیقت است. اگر کسی شایسته ترس است، پس خواهد ترسید. اگر کسی شایسته ترس نیست، پس نخواهد ترسید. کسی شایسته عذاب است، خب عذاب خواهد کشید. حالا تازه آنها را هم ممکن است خدا ببخشد و [عذاب] نکشند. اما خلاصه خوبی و بدی آنجا بر اساس حقیقت است. اگر من بایستی بلا بکشم، بایستی بلا بکشم. خودم کردم دیگر. البته بعد هم این را می دانیم که در قیامت اصلا چیزی نیست که من خودم نکردم. دیگر اصلا خودم نکردم وجود ندارد. خب من خودم کاری کرده ام که ثمره اش ترس است. حالا مثالش را در روایات گفته اند. اگر کسی کارش، کاری است که مردم از او می ترسند. اگر کسی برای مردم ترس به بار می آورد، این آدم را در قیامت، فقط قیامتش ها، نه بعد از قیامت، یعنی اینکه بعد که به جهنم می برندش چه می شود را نمی دانیم. فعلا این را می دانیم. در قیامت در ترس حبس می کنند. مثل اینکه مثلا فرض کن من را در آتش می کنند و در آتش حبس می کنند. فرض کنید در آب حبس می کنند. مثلا. اینجا می گوید در ترس حبس می کنند. زندانی دارد به نام ترس. کسی که کارش ترساندن مردم است. به ناحق ها. ناحق. خب. چه عرض می کردیم؟ پس ببینید از اینجا چندتا حرف به دست آوردیم؟ مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ کسی که خوبی آورده است و چیزی جز خوبی نیاورده است. قاطی ندارد. آدمی که قاطی کرده، خب... کسی که هیچی قاطی ندارد. حالا ببینید من مثلا پانزده سالم بوده. خب مگر چقدر عقلم می رسیده؟ مثلا. حالا که تکلیف یک مقداری هم زودتر شده و بچه ها مثلا زودتر به بلوغ می رسند. ممکن است دوازده سیزده سالش باشد و بالغ شده باشد. چقدر عقلش می رسد؟ چقدر می داند؟ این هم یک فرض است دیگر. حالا مثلا فرض کن این در سی سالگی ممکن است عقلش برسد. حالا اگر خدا هم مرحمت کند، بیست سالگی، هجده سالگی. خب از همه اینجور دوستان ما داریم. اگر در هجده سالگی عقل رس شده باشد و بتواند از گناه پرهیز کند، دیگر هیچی بدی نمی آورد. کار بد تحصیل نمی کند. بدی تحصیل و کسب نمی کند. یادتان باشد در قرآن اصطلاح کسب داشتیم. [مثلا آیه 81 سوره بقره می فرماید:] مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً. عبارت قرآن است. مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ کسی که فقط سیئه کسب می کند. این یک روزی می رسد که اینها او را محاصره می کنند. او را در بر می گیرند. در یک دریایی از سیئه غرق می شود. چه می شود و اینها. اینجوری. نه. حالا فرض کنید این از هجده سالگی عقل رس شد و توانست گناه را کاملا و صد در صد کنار بگذارد. البته این آدم خیلی رشید است. عقلش. درمورد اموال بچه های صغیر می فرمایند که اموال شان را حفظ کنید. اموال شان را ضایع نکنید. از بین نبرید. نمی دانم. حیف و میل نکنید. و وقتی که او رشید شد اموالش را در اختیارش بگذارید. ممکن است بالغ بشود اما رشید نباشد. یعنی هنوز نمی تواند خیر و شرش را دقیق بفهمد و ممکن است سرش کلاه بگذارند. پس ببینید اگر فرض کنید که آدم در هجده سالگی رشید شد که حالا این هم خودش خیلی قیمتی است، اگر آدم در هجده سالگی رشید شد و به رشد عقلانی رسید و توانست گناه را به طور کلی کنار بگذارد، حالا از امروز دارد می کوشد که فقط حسنه به دست بیاورد. در مقابل آن که مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً که دارد سیئه کسب می کند. اگر یادتان باشد این را هم عرض کردیم. هرکاری شما داری می کنی، دقت کنید؛ هرکاری داری می کنی، هرکاری داری می کنی، کسب است. کاسبی است. خوب است، خوبی کسب کرده ای. بد است، بدی کسب کرده ای. هیچ عملی از ما سر نمی زند که کاسبی نباشد. این کاسبی من است و می شود سرمایه من. اگر حالا فرض کردیم یک کسی در هجده سالگی به این مقدار عقل رسید که بتواند گناه را به طور کلی کنار بگذارد، حالا آن چند سال قبلش را چکار کند؟ آنها را چکار کند؟ اگر آن چند سال قبلش را هم جبران کند. آن چند سال قبل را هم جبران کند. بعد می توانیم بگوییم این روز قیامت آمده و مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ. این فقط حسنه آورده است. چون آن خطاهایی که قبل کرده بود را همه را حل کرد. مشکلش را حل کرد. یک دل سوزانده بود. مثلا. حالا اگر بشود. می گویند اگر دل بسوزانی، آن دل که دیگر درست نمی شود که. حالا. فرض کنیم که یک دلی سوزانده بود، آن دل را راضی کرد. واقعا از آن دل خشنود شد. حالا فرض. خب پس این جبران کرده. روز قیامت آمده، فقط حسنه آورده. ببینید باز این حرف در این صحبت هایی که عرض کردیم و ده بار دیگر هم باز عرض کردیم و الان هم باز عرض کردم، شما هیچ چیز از بدی یا خوبی برنداری، [مگر اینکه...] رنجی که برای تو پیش می آید، ترسی که برای تو پیش می آید، عذابی که برای تو پیش می آید، مگر اینکه خودت کردی. یک کاری کردی که آنطور شده. خب؟ نکرده. این هیچ کاری نکرده. پس ناگزیر، دقت کنید؛ ناگزیر هیچ رنجی نخواهد داشت. از لحظه مرگ که دیگر این عالم عالم خودش است وقواعد خودش را دارد. مثلا فرض کنید آدم به سرمای سخت برمی خورد و ممکن است سرما بخورد. قانون این عالم است. سرماخوردگی به شخص کاری ندارد که آدم خوبی است سرما می خورد یا نه. لازم نیست که چون آدم بدی است سرما بخورد. چون آدم خوبی است سرما نمی خورد. نه. این عالم یک قواعدی برای خودش دارد. اما آن عالم که دقیق و صد در صد بر اساس عدالت است و دقیقا بر اساس عدالت ساخته شده، من اگر بدی نبرم، هیچ رنجی نخواهم برد. می گوییم هیچ رنجی ها. مرگش برایش رنج آور نخواهد بود. می گویند برای مومن حضرت ملک الموت یک گل می آورد. این گل را می بوید و از هوش می رود. از هوش می رود یعنی از این عالم به آن عالم منتقل می شود. می بیند بالای سر جسد خودش ایستاده. یعنی با یک بوی بهشتی از دنیا می رود. مرگش هم شادمانی است. نه مرگش رنج باشد. ما از مرگ چون رنج است می ترسیم. خب اگر شادمانی باشد... خب لحظه بعد از مرگ چه؟ در قبر می گذارند چه؟ حسابش چه؟ همه اش برایش شادمانی است. چرا؟ چون این چیزی که رنج به بار بیاورد نداشته. در سرمایه اش چیزی که رنج به بار بیاورد نداشته. آیه این را می گوید. مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ. کسی که خوبی آورده، هیچ فزعی وجود ندارد. هیچ رنجی وجود ندارد. هیچ ها. قیامت که مثلا پنجاه هزار سال است، برای این آدمی که اینجوری است، دیگر پنجاه هزار سال نیست. چون خود پنجاه هزار سال هم یک رنج است دیگر. من پنجاه هزار سال ایستاده ام و منتظرم که تکلیفم روشن شود. ببینید پنجاه هزار سال. نه. برای او پنجاه هزار سال طول نمی کشد. خب؟ یک آیه دیگری داریم که باز درمورد فزع قیامت سخن گفته که البته بابش یک باب دیگری است. [در آیه 101 سوره انبیاء] می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ. ببخشید. آیات قبل درمورد جهنم صحبت کرده. [در آیه 98] فرموده که: إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ. درمورد بت پرستان است که شما و آنچه که به جای خدا می پرستید. شما و آنچه که به جای خدا می پرستید. حَصَبُ جَهَنَّمَ هیزم جهنم هستید. بت پرستان و بت هایشان. دوتایی می روند به جهنم و هیزم جهنم اند. نه از آتش جهنم می سوزند. اصلا جهنم را اینها گرم می کنند. خب؟ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ به بقیه اش کاری نداریم. می گذریم. بعد در پایان این بخش می فرماید: إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى أُولَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ آنها که ما برای آنها خوبی نوشته ایم، ما برای آنها خوبی نوشته ایم. آخر چرا برای آنها خوبی نوشته اند؟ چرا برای ما ننوشته اند؟ چرا برای یک دسته خوبی نوشته اند. چرا برای ما ننوشته اند. می گوید آقا آنها جز خوبی نکردند. آنهایی که جز خوبی نکرده اند، ما برایشان جز خوبی ننوشته ایم. یعنی این را هم شما می توانی تحصیل کنی. می توانی بروی در شمار کسانی که إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى بشوی. خب؟ أُولَئِكَ عَنْهَا مُبْعَدُونَ. از آن جهنمی که گفتیم آهای بت پرستان شما و آن چیزهایی را که می پرستید، با هم هیزم جهنم هستید. اینها از آن جهنم دور اند. چقدر دور اند؟ [در آیه بعد می فرماید:] لَا يَسْمَعُونَ حَسِيسَهَا. اصلا صدای آتش جهنم را... خب اگر یک آتش خیلی بزرگی باشد صدا دارد دیگر. آتش صدای مخصوصی دارد. اینها اصلا صدایش را هم نمی شنوند. انقدر از جهنم دور اند. وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ اینها از کی؟ اینها در آنچه که میل شان است، دل خواه شان است، [غرق اند.] غرق چیزهایی هستند که دل خواه شان است. بفرمایید حالا ما عبارتش را عوض می کنیم و می گوییم اینها غرق شادمانی و سرور اند. گفتیم یک دسته را در ترس حبس می کنند. اینجا جایی نداریم که آدم در ترس حبس شود. جایگاه ترس آور هم باشد، آدم یواش یواش عادت می کند. آنجا دیگر کسی عادت نمی کند. در ترس حبس می شود. چقدر. اینها فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ در آنچه که میل و خواسته آنهاست خواهند بود. خب همه ما شادمانی می خواهیم دیگر. راحتی می خواهیم. شادمانی می خواهیم. امنیت می خواهیم. بفرمایید اینها در امنیت، در شادمانی، در دل خواه، هرچه که دل خواه شان است، در چنین چیزی قرار دارند. خَالِدُونَ. تا ابد. وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ. ما به این کار داریم. لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ. فزع اکبر قیامت آنها را رنج نمی دهد. آنها از آن ترس بزرگ روز قیامت نمی ترسند. چرا؟ چرا؟ یک کاری کردند دیگر. سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى ما هرچه در نامه عمل آنها نگاه کردیم، جز خوبی ندیدیم. برای آنها فقط خوبی نوشتیم. ما برای آنها خوبی نوشتیم. البته فرموده اند این آیه درمورد انبیاء و اولیاء است. اما کسانی هم هستند که به سلسله انبیاء و اولیاء ملحق می شوند. این برای شما هم هست. می توانید به سلسله آنها ملحق شوید. آنها چه کسانی هستند؟ آنها کسانی هستند که خدا برای شان خوبی نوشته است. یعنی عاقبت خوب. سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنَى. عاقبت حسنا برای آنها نوشته شده است. می شود برای شما هم عاقبت حسنا نوشته شود. چرا؟ من کاری در خور عاقبت حسنا کرده ام. مثلا مثل شهدا ها. یک کاری درخور عاقبت حسنا کرده ام. خب؟ برای آنها خوبی نوشته شده است. اینها ملحق می شوند به انبیاء و اولیاء. انبیاء و اولیاء چه هستند؟ وَهُمْ فِي مَا اشْتَهَتْ أَنْفُسُهُمْ خَالِدُونَ. تا ابد در دل خواه خودشان غرق اند. تا ابد. بعد حالا. بابا در قیامت ترس بزرگی خواهد بود. در قیامت ترس بزرگی خواهد بود. لَا يَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَكْبَرُ. آن ترس بزرگ که مثلا فرض کنید که اگر در این دینا آن فزع اکبر را یک لحظه بیاورند، یک نفر آدم زنده نمی ماند. از بس ترسش بزرگ است. به اینها اصلا هیچ کاری ندارد. اصلا آن طوفان ترس بزرگ به آنها نمی وزد. اصلا. اینها در یک جایگاه امن هستند. در یک جایگاه امن. آقا این جایگاه امن را از کجا به دست بیاوریم؟ ما هم می توانیم به دست بیاوریم. اینجا نگفتند که انبیاء و اولیاء اگر بیایند. مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ. هرکس حسنه بیاورد. خب حسنه بیاورد یعنی چه؟ یعنی خوبی بیاورد. وظیفه اش را درست انجام بدهد. وظیفه اش را درست انجام بدهد. در وظیفه کوتاهی نکند. تندی هم نکند. دقیقا طبق دستور عمل کند. حالا اگر یک کسی یک ماموریتی دارد، کارمند است، مامور است، یا من و شما. همه ما یک نوع کارمندیم دیگر. حالا کارمند برای خودمانیم. وظیفه ات را درست انجام بده. ممکن است روز اول نتوانیم. آن روز اولی که از خواب بیدار شدی و این حرف ها را فهمیدی، آن روز اول نتوانی. ناتوان باشی از اینکه بتوانی دقیقا به وظیفه ات عمل کنی. اما آدمیزاد به شکلی ساخته شده است که همه جور تغییری را می پذیرد. حتی تا آخر عمرش. می تواند همه چیز را عوض کند. اگر تا چهل سالگی هم خراب کردی، بعد از چهل سالگی می توانی درست کنی. بفرمایید که تا پنجاه سالگی هم خراب کردی می توانی درست کنی. تا هر سالگی هم خراب کردی، می توانی درست کنی. آن دوست مان گفت یک آقایی به جبهه آمده بود. حالا الان یادم نیست کدام جبهه خاص. این بزرگ سال بود. مثلا پنجاه سالش گذشته بود. یک لباس هم می پوشید که تا اینجای گردنش پوشیده بود. از این یقه های بسته می پوشید. و آستین کوتاه نمی پوشید. آستینش هم تمام دستش پوشیده بود. یک روز به من گفت حاج آقا من با شما کار دارم. رفتیم یک گوشه ای که حالا کسی نمی بیند و نمی شنود. گفت حاج آقا من از اینجام تا همه جای بدنم خال کوبی است. آن هم خال کوبی های مثلا بعضی اش بد. همه کار هم کرده ام. هیچ کاری نبوده که نکردم. خب حالا این چکار کند به نظرتان؟ بهتر از آن راهی که او انتخاب کرده بود، راهی نیست. گفت دلم می خواهد کسی اینها را نبیند. یعنی اینها که روی سینه و پشت و بازوی من هست. همه جا دیگر. دلم می خواهد کسی نبیند. این را گفت و رفت. چند روز بعد رفقا آمدند گفتند آقا آن رفیق شما. حالا رفیق من نبود یک جلسه با هم صحبت کردیم. گفتند فهمیدی آن رفیق شما چه شد؟ گفتم نه. گفتند در پی ام تی نشسته بود. یک خمپاره آمد درست در اتاق راننده. این خاکستر شد. می شود. آخرین ساعت ها و آخرین روزها هم می شود. حالا. کوشش ما این است که وقتی ما داریم از اینجا به آن طرف عالم می رویم، دیگر گناهی نبریم. این مهم است. همه را حل کردیم. حق مردم را دادیم. غیبت مردم را رضایت طلبیدیم. مالی مردم را پرداخت کردیم. حقوق دیگرشان را رضایت طلبیدیم. یک کاری کردیم که واقعا راضی بشود. اگر بتوانیم. حالا ان شاء الله شماها که نه. اگر خدایی نکرده آدم گذشته ای هم دارد می شود. همت کند، [می شود.] آخر ما یک کمی آن طرف عالم را نسیه می دانیم دیگر. از صبح که بنده بیدار شدم، چقدر فکر آن طرف بودم که آن طرف جدی است و من الان دارم یک کاری برای آن طرف می کنم. نه. کارهای معمولی می کردم. مثلا. مثلا از خواب بلند شدم. صبحانه خوردم. بعد مثلا فرض کنید که مثلا حالا فرض کن اگر کسی صبح اول وقت هم وضو می گیرد مثلا وضو گرفته ام و آمدم سر کارم. بعد هم ظهر شده و نمازم را خوانده ام و ناهارم را خورده ام. مثلا بار کارم را ادامه داده ام. یا استراحت کردم. همینطور کارم را کرده ام. این کارها هم هیچ کدام در راستای فردا نبوده. من دارم کار زندگی ام را می کنم. خیلی جدی نمی گیریم. اگر کسی جدی بگیرد، سعی می کند این خرابی ها را ... اگر کسی آبروی یک نفر را برده چه؟ آبرو برده چه؟ باید آبروی خودش را خرج کند. مثلا من پشت سر شما یک حرفی زدم که ناحق بوده. پنج نفر هم شنیده اند. من باید آبروی خودم را خرج کنم. به آن آدم بگویم که آقا من دروغ گفتم. من تهمت زدم. من اشتباه کردم. من بد کردم. هرچه درمورد آن آدم گفتم بیخورد بود. مثلا. دارم جبران می کنم. اگر جبران کنی، شما با گناه آن تهمت از این دنیا نمی روی. این را نبردی. خب اگر نبردی درست است دیگر.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای