جلسه پنج شنبه 1401/12/25
می شود( اینقدر گریه کند). آدم اگر از خودش مواظبت کند اگر از خودش مواظبت کند می شود
آقا یک لذتی، یک بهجتی گریه بر امام حسین دارد که آدم دنبال آن لذت میگردد در گریه بر امام حسین علیه السلام، گریه اگر گریه باشد، اگر از دل بیاید، پاک میکند آدم را. نکند چه کند؟ نکند می ماند بد. ببینید آشغال ها را نمی گذاردند رد بشود، از تن تو میکشند بیرون، آن تیرهای مسموم نگاه را، دانه دانه از تنت می کشند بیرون. همینطور رها نمی کنند

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین الرحمن الرحیم

و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم

و الصلوة و السلام علی سیدنا و نبینا خاتم الانبیاء و المرسلین ابی القاسم محمد (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم) و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین سیَّما بقیة الله فی الارضین سیَّما بقیة الله فی العالمین ارواحنا و ارواح العالمین له الفداء و لعنة الله اعدائهم اجمعین من الآن الی قیام یوم الدین

این سه ماه رجب شعبان و رمضان ماه های برگزیده ی خدایی است. ماه رجب به امیرالمؤمنین علیه السلام بستگی دارد، ماه شعبان به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ماه رمضان ماه خدا است

امیرالمومنین از پیامبر نقل میکند که در خطبه ای فرمودند

  قد اقبل الیکم شهر الله» ماه خدا، به سوی شما دارد می آید.  «بالبرکة و الرحمة و المغفرة» با برکت می آید، برکت می آورد، مرحمت می آورد و مفغرت می آورد. ماه رحمت است. من نمی فهمم ماه رحمت است. چه کار کنم؟ یک وقتی می فهمیدم. ماه رمضان برای من بهشت بود، ماه رجب بهشت بود، بهشت بودن را می چشیدم. اینها چشیدنی است. واقعا دیدنی است، چشیدنی است. خب ببینید خورشید روز تابیده بر همه چیز هیچ ابری هم نیست، من لباسم را کشیده ام روی سرم و کاملا پوشانده ام که هیچ نور نفوذ نکند، خب نور نفوذ نمی کند. اگر من خودم سر خودم نینداخته باشم، این نور خورشید را میبینم، گرمایش را می چشم. این رحمت و برکت و مغفرت را می فهمم، آقا می فهمم، واقعا می فهمم. مرحوم سیدبن طاووس آن عالم بزرگ حکم می کرد که فردا ماه مبارک رماضان است. آقا چیزی هم ندیده بودند، هیچ کس هم پیشش شهادت نداده بود که من ماه را دیدم، انقدر یقین، در حدی که حکم میکرد برای اینکه مردم روزه بگیرند. روزه ی همه ی مردم را گردن می گرفت، انقدر به یقین می رسید از ورود ماه رمضان. باور کنید شدنی است این حس، برای همه ی ما شدنی است. من قدیم عرض می کردم که آدم باید یک سال، تمام سال را  مواظبت کند تا ماه رمضان را بفهمد، یک سال از خودش مراقبت کند محرم را بفهمد، محرم باور کنید عالم عزا دار است، عالم، باور کنید ذرات عالم عزادار است. این را آدم میبیند و می فهمد اگر پاک باشد، اگر پاک باشد، اگر پاک باشد. یک نگاه آدم را منعکس میکند، یک نگاه، تیر مسموم شیطان است. به این سینه یک تیر مسموم بخورد هیچی کار تمام است

اگر آدم مواظبت کند، اگر آدم مواظبت کند، اگر آدم مواظبت کند

ببینید با مثال عرض کنیم. من می روم حرم حضرت رضا علیه السلام توی حرم، با رواقهای قبلی هیچ فرقی نمی کند، با مسجد گوهرشاد هم هیچ فرقی نمی کند با خیابان هم هیچ فرقی نمی کند. من چرا هُرم گرمای نظر مرحمت امام رضا را نمی فهمم؟ حس رفته، در اثر گناه چشم، چشم، چشم، خیلی چشم نابود میکند آدم را. این آلودگی ها باید پاک بشود تا من بروم بهشت، یک مقدارش را می گذارند برای قبض روح، و بخشی را پاک می کنند. یعنی یک جوری فشار می دهند که این آت و آشغال ها بریزد. من خودم را گل مالی کردم، لجن مالی کردم، گل و لجن ها خشک شده و به تن من مانده، آقا در هنگام قبض روح جگری فشار می دهند که لجن های خشک شده از تنت بریزد. اگر ریخت بعد از آن خوشبختی، اگر نریزد باز می ماند برای بعد. من برای خودم از آن تیرهای سمی شیطان صدهزار تیر گرفته ام که البته چیزی نیست همینطور که در خیابان می روی و به دور و بر نگاه میکنی صدهزار نمی شود، در طول یک تابستان شاید بیش از صدهزار تیر شیطان به تنت خورده اینها هم که نمی رود می ماند. یک وقت شما برای امام حسین گریه می کردی اگر میکردی، گریه کن شما ندیدید. رفقای ما سه ساعت گریه می کردند. سه ساعت. نه گریه بی اشک، سروصدا هست ولی اشکی نیست. نه با اشک

آن دوستمان که سابقا عکسش را اینجا می گذاشتند آقای حاج شیخ محمود غفاری، یکی از رفقا میگفت من رفتم کوه بازی دراز. کوه بازی دراز یک کوه به اصطلاح استراتژیک و مهم بود. هم عراقی ها میخواستند این را داشته باشند هم ایرانی ها. مدام به دست عراقی ها می افتاد ایرانی ها می رفتند پس می گرفتند، دوباره عراقی ها می گرفتند. چندین بار دست به دست شده بود، گفت من رفتم تو بازی دراز آشیخ محمود را دیدم که دارد گریه می کند، ساعت ده صبح بود. بچه ها گفتند از ساعت هشت دیشب تا حالا دارد گریه میکند. اصلا می شود؟ بنده اگر نیم ساعت گریه کنم از بین می روم. حالا آن آقا از هشت شب تا ده صبح فردا، چهارده ساعت دارد گریه میکند از فراق امام زمان. آدم می شوداینقدر گریه کند) ؟ بله آدم می شود( اینقدر گریه کند).  آدم اگر از خودش مواظبت کند اگر از خودش مواظبت کند می شود

آقا یک لذتی، یک بهجتی گریه بر امام حسین دارد که آدم دنبال آن لذت میگردد در گریه بر امام حسین علیه السلام، گریه اگر گریه باشد، اگر از دل بیاید، پاک میکند آدم را. نکند چه کند؟ نکند می ماند بد. ببینید آشغال ها را نمی گذاردند رد بشود، از تن تو میکشند بیرون، آن تیرهای مسموم نگاه را، دانه دانه از تنت می کشند بیرون. همینطور رها نمی کنند

پدر و مادرت از دنیا رفتند یک شب جمعه ای یک سوره «ص» برایشان بخوان. خیلی مطلب دارد درش، در طول سال یک شب جمعه. حالا همه بخوانید. پدر و مادرتان زنده اند باشد برای پدر بزرگ و مادربزرگتان بخوانید، برای سلسله خاندانتان

برایتان عرض نکردم ، من دعا میکنم اینطور دعا میکنم البته خودم هم از استاد فرا گرفتم. استاد یک چیزهایی هست که با آن هشتاد سال راه رفته، سنگ و کلوخ های راه را می داند. پایش خورده، درستش را به تو می گوید

استاد ما اینگونه دعا میکرد:  «اللهم اغفر لنا و لوالدِینا» یعنی همه پدر و مادران تا حضرت آدم. کسی یادشان نیست اصلا اما شما یادشان می کنید با همین دعا. اضافه تر  « و لقراباتنا» قرابات ما یعنی همه قوم و خویش ها، تا کی تا زمان حضرت آدم. شما که نمی خواهی بدهی، خدا باید این کار را بکند. او می کند. او دستش کم نمی آید. دستش هیچ وقت خالی نمی شود. برایشان نتیجه دارد

 «اللهم اغفر لنا و لوالدِینا و لقراباتنا و لاساتیدنا» اساتیدمان را هم بگوییم. و بعد بگوییم  «و رفقائنا» رفیقانمان. و بعد میگوییم  «و لمن وجب حقه علینا» کسی که حق دارد بر ما.» یکی دوبار هم از این قصه ها گفتم، هرکسی حقی بر گردن ما دارد. هرکس حق دارد. حق داران می آیند روزی یقه ما را می گیرند ولی شما صدبار برایش دعا کردی، شما طلبکاری از او مثلا. اگر حق مالی است بکوشید بدهید. ممکن است نگذرند

داستان شیطان را خدا در سوره ص گفته است.  « اِذ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ اِنِّی خالِقُ بَشَراً مِنْ طینٍ» خدای متعال به فرشتگان فرمود من می خواهم یک بشر را خلق کنم آن هم از گل.  «وَ اِذا سَوَیْتُهُ و نَفَخْتُ مِنْ روحی وَقَعَهُ ساجِدین» وقتی او را درست و راست کردم قشنگ قیافه اش کامل شد، از روح خودم در او دمیدم، حیات پیدا کرد. بر او بیفتید و سجده کنید.  «فَسَجَدَ لِلْمَلائِکَةُ کُلُهُم اَجْمَعین» ملائکه همه شان سجده کردند. ملائکه عیب ندارند، چون عیب ندارند سجده کردند. اگر یک جا کم می گذارم در حرف گوش کردن یک عیبی دارم. برو عیبت را پیدا کن تا نبری همراهت. چون اگر ببری آنجا آتش داغ می کنند تا عیب بر طرف بشود.  «الّا اِبلیسَ» ابلیس در جمع ملائکه بود وقتی خدمت رسول خدا عرض کرد که آسمان چندم هیچ منبر واژگون شده ای را ندیدید؟ پیامبر فرمود چرا دیدم. گفت: این منبر من بود. من برای فرشته ها منبر می رفتم

آنجا برو بیایی داشت دیگر.  «اِسْتَکْبَرَ» عیب داشت. کبر ورزید.  «وَ کانَ مِنَ الکافِرینَ» یعنی قبلا کافر بود. یعنی منافق بود، آمده بود بین فرشته ها نفاق داشت. «وَ کانَ مِنَ الکافِرینَ» سابقه کفر داشت. ایمان توی دلش نیامده بود اگر ایمان در دلش آمده بود سجده می کرد. مخالفت فرمان خدا را نمی کرد. یادتان هست گفتم هرجا که من کم می آورم، کم میگذارم نشانه ی بی ایمانی من است. اگر ایمان من درست باشد هیچ جا کم نمی آورم. علما فتوا دادند برای مقابله با انگلیس ها، برای استقلال عراق. استقلال عراق به فرمان علما درست شد. بعد هم مردم قدر ندانستند گرفتار صدام شدند. یک نفر را دیدند که دارد می رود، همانطور هم می لرزد و می رود. پرسیدند چرا می لرزی؟ گفت می ترسم. گفتند چرا می روی؟ گفت فتوای مرجع تقلیدم هست که بروم. گفتند چرا می ترسی؟ کمبود ایمان. یک جایی عیب داری

من که یک جاهایی از غیر خدا می ترسم کمبود ایمان دارم. چکار کند انسان که این کمبود درست بشود؟

 «قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ» آی ابلیس چه شد که سجده نکنی بر مخلوقی که من به دو دست او را خلق کرده ام

موجود موجود ممتازی است. انسان موجود ممتازی است. اگر قدر بداند. اگر من من من قدر بدانم

 «اَستَکْبَرْتَ» آیا کبر ورزیدی؟ گفته بود بله و بعد هم می گوید که بله آقا من بالاتر از او هستم. اگر من یکی شان را بالاتر بدانم، مشکل دارم. من با شما صحبت میکنم چون بالاترم اگر اینجور فکر کنم خراب است.  «اَمْ کُنْتَ مِنَ العالینَ» تو از آن عالی مقامانی؟ میدونست، دیده بود اسمشان به ساق عرش نوشته (محمد، علی، فاطمه، حسن، حسین) آقا نامشان مرده را زنده میکند نامشان. شاید برایتان عرض کردم یک وقتی من حالم خیلی بد بود، فکر میکنم سه شبانه روز بود که خوابم نبرده بود. چیزی هم نخورده بودم، قلب دائما صد و بیست میزد. عموی ما مرد بسیار خوبی بود. گفتیم بیا بالای سر من حدیث کسا بخوان. وسط حدیث کسا قلبم خوب شد، درست شد. دست چپم بخاطر قلب از کار افتاده بود. یعنی نمیشد تکانش بدهم. وسط حدیث کسا دستم قوت گرفت و قلبم درست شد. ناهار خوردم بعد هم پنج شش ساعت خوابیدم. یعنی اسمشان فقط معجزه می‌کند. حضرت نوح هم این نام ها را نوشته بودند بر جلوی کشتی. کشتی دیگر طوری نمی شود. آقا آن سیل، دریای پر طوفان هیچ خطری ندارد

تو کبر ورزیدی خودت را بالاتر دانستی یا جزو عالی مقامان بودی.اینجا دارد ائمه را می گوید. (عالین) گفت:  «اَنا خَیْرُ مِنْهُ» من از او بهترم  «خَلَقْتَنی مِن نار خَلَقْتَهُ مِن طینٍ» من را از آتش خلق کردی و او را از گِل. آتش از گِل برتر است

آخر بیچاره نمی دانی یک چیزی را

چه گفتیم؟  «نَفَختُ فیه مِن روحی» چیزی در او دمیدم که تو نمی فهمی، نمی بینی. نور محمد و آل محمد در صلبش بود. شیطان اگر او را میدید ناگزیر گوش میداد. ولی ما همیشه باید گوش بدهیم. همیشه همه چیز را که ما نمی بینیم. گفتیم آن درست است آن را انجام بده اگر مخالف میلت هم هست انجام بده.  «قالَ اخْرُجْ مِنها و اِنَّکَ رجیم» برو از بهشت بیرون، بیچاره

یک راههایی هست که وقتی انسان آن را میرود، همینطور می رود تا آخر، مجبور است برود.  «وَإِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلَىٰ يَوْمِ الدِّينِ» لعنت من برتو باد تا قیامت

 «قَالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِي إِلَىٰ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» گفت خدایا من سالها عبادت کردم، این نمازهایی که خواندم، سجده هایی که کردم مزدی ندارد؟ من را اجازه بده بمانم، فرصت بده بمانم تا قیامت. میخواهم سر این موجود که من را بیچاره کرده تلافی در بیاورم. فرمودند

 «قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلَىٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»

تو تا روز معلوم نه قیامت، (تا رجعت) هستی. در رجعت بر باد. فنا می روی

 «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» روی آن تکبری که داشت، گفت خدایا به عزت تو قسم همه شان را اغوا میکنم. همه بچه های آدم را اغوا میکنم. از خود آدم هم شروع کرد دیگر، گول زد که ایشان گندم بخورد او را هم از بهشت بیرون بکند قسم خورد برای آدم

آدم بعدها فرمود که من فکر نمی کردم کسی به دروغ قسم بخورد. باور کردم قسمش را. گفت که آن چیزی که گفتند نخوری، اگر بخوری تا ابد در بهشت می مانی، من هم گول خوردم. این از این کلک ها و حقه ها به ما نمی زند؟ هر گناهی روی دستم می گذارد، در گوشم مدام یک چیزی خوانده، خوانده، خوانده

هم در داستان حضرت آدم فرموده اند هم داستان برادران یوسف، گفتند مدام خوانده بود در گوش اینها، مدام خوانده بود، که این برادرتان را از بین ببرید راحت می شوید. پدرتان یک سره شما را دوست خواهد داشت

آنها حسودی می کردند که پدرمان این برادرمان را بیش از ما دوست دارد. شیطان گفت مگر نمیخواهید شما را بیشتر دوست داشته باشد، این بچه را باید از بین ببرید. یک بار نه،  «سَوَّلَتْ لهم» مدام گفت مدام گفت گفت، خدای نکرده در گوش من هم همینطور می گوید. باید به خدا پناه ببریم که اگر نبریم در گوش ما هم مدام میگوید تا یک کار بزرگی گردن مان بگذارد

 «فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَّنَهُمْ اَجْمَعینَ اِلّا عِبادِکَ مِنْهُم المُخْلَصینَ»

خودش می دانست، یک بندگانی هستند میایند، (از فرزندان آدم هم هستند) بنده مخلَص هستند. یعنی خالص شده هستند. در این گل دیگر هیچ آت و آشغالی نیست. طلای ناب است. آنها را نمی توانم کاری بکنم. یعنی هر جا را چنگ می زنم نمی توانم جایی را بگیرم. تکبر داشته باشد می توانم بگیرم، حسادت داشته باشد می توانم بگیرم، پول دوست باشد می توانم بگیرم. دنیا دوست باشد، مقام پرست باشد و... هر کدام از این عیبها را من می توانم چنگ بزنم و بگیرم، اما اگر اینها را نداشته باشد، خالص خالص باشد دستم به هیچ جا بند نیست. وجود این، چون هیچ جایی جای پنجه شیطان نیست خالص خالص است

 «الّا عِبادَکَ مِنهُم المُخلَصین» می خواهم عرض کنم شیطان یک دزدی است که هیچ کس را نمی گذارد سالم برود بالاخره یک چیزی از او می دزدد. اگر من یک ساعت وقتم را گذاشتم یک فیلم بی خود دیدم این یک ساعت وقتم را دزدیده، میتوانستم کار مثبتی بکنم. بعضی از آقایان هستند که مثلا تیم فوتبالی که دوست دارند می بازد، سکته می کنند. نیست؟ این اشکالی است که شیطان آمده از آن راه خودش را برده، هرچه من عیب اخلاقی داشته باشم چنگ شیطان به من بند می شود، اگر عیب اخلاقی نداشته باشم چنگش به هیچ چیز بند نمی شود. زورش اصلا نمی رسد. او گیر عیبهای اخلاقی من و عادتهای بد من است. یا خیالات می کنم پیش خودم اگر خیالاتت نادرست باشد از همان جا وارد می شود. این دزدی است که قسم خورده از همه می دزدم. حالا یک وقت تمام وجودش را می دزدم یک وقت یک ذره اش را، در هر صورت رها نمی کنم بچه های آدم را. چه کار کنیم؟ ما در برابر این دزد. میگویند نمازت را اول وقت بخوان، نمازت را درست بخوان، نماز را احترام بگذار، اگر به نماز احترام بگذاری زورش نمی رسد. همین نمازی که می خوانی اول وقت بخوان. تند تند نخوان، این تو را نگه می دارد، حفظ میکند. وگرنه دزد می زند. این دزد یک دزد قهار است. به سراغ پیغمبرها رفته نتوانسته کاری بکند، چون آنها جزو بندگان مخلَص هستند، اما نا امید نشده، دشمن است دیگر، دشمن واقعی آدم که می خواهد آدمی زاد را نابود کند. «الّا عِبادَکَ مِنهُم المُخلَصین»

 «فَبِعِزَّتِکَ لَاُغْوِیَّنَهُمْ...» قسم به عزت تو من از همه اینها می دزدم. اغوا میکنم یعنی گمراه می کنم یعنی از وجودشان می دزدم، از جوانی شان می دزدم. چندتا جوان الان در کشور ما هست که جوانی شان را شیطان ندزدیده، امروز آن رفیقمان گفت که حاج آقا حق شناس در صحبتی که برای مردم می کرد گفت: اگر بخواهم بگویم می توانم بگویم که یک جوانی در بین شما هست که اگر به او مراجعه کنید تا آخر(داستان تان) را می تواند برای شما بگوید که  چطور می شود، چطور می شود، چطور می شود می تواند تا آخرش را بگوید

جوان چه کسی بوده، من که نمی شناسمش

یک شاگردان خصوصی داشت. یک آقایی هم بود که همین تازگی ها وفات کرد، به خواست خودش، یعنی خودش خواسته بود. استاد دانشگاه مشهد بود. خیلی آدم حسابی بود به نام آقای مصطفی زاده که داستانی می خواهم  از او نقل کنم

گفت که من هر وقت می آمدم زیارت از آن در مسجد گوهرشاد، یک راهروی بلندی است دیگر که می آمدند بیرون لب یکی از گلدسته های مسجد می ایستادم، سلام می کردم جواب می شنیدم. بعد می رسیدم خدمت واجازه می فرمود می رفتم داخل، بعد یک مدتی دیدم که می ایستم اینجا سلام می کنم دیگر جواب نمی آید.  فکر کردم چی شده، فکر کردم چی شده، می گفت نفهمیدم ولی یادم آمد تازگی ها کتابهای دکتر شریعتی را گرفتم می خوانم. دیگر حضرت جوابم را نمی دهد، کنار گذاشتم، توبه کردم. دوباره برگشت، دوباره سلام کردم جواب داد.

یک کتاب خواندن

بعد ادامه می فرماید:  « قَالَ فَالْحَقُّ وَالْحَقَّ أَقُولُ»

قسم به حق من سخن حق می گویم، خداوند متعال دارد می گوید،  «أَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَمِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ» جهنم را از تو و از پیروانت پر می کنم، هرکس از تو پیروی کرد، با تو می روید به ته جهنم

دزد را می خواستم عرض بکنم. این (شیطان) دزد قهاری است. همه دزد های عالم را هم این دزد کرده، همه خونریزهای عالم را این

امروز تلویزیون یک تکه از تاریخ اروپا و روم را نشان میداد. امپراطوری داشتند رومیان به نام نرون. این یک وقت میل مبارکش بر این تعلق گرفت که شهر را آتش بزند. ببیند شهر اگر آتش بگیرد چطور می شود. شهر را آتش زدند. شهر پایتخت خودش است. چه کسی گولش زده، این. هرکس یک کمی پایش را کج گذاشت باعث و بانی اش است. او نشانش داده راه کج را. آقا می خواهید نجات پیدا کنید از دستش، چه عرض کردم، نماز نماز نماز اول وقت، هرچه نمازتان بهتر باشد زور او کمتر به شما می رسد، اگر دو رکعت نماز خوب بخوانی بهشت حلالت می شود. دو رکعت، یک کاری کن که دو رکعتت درست بشود،

می گوید، من یک عادتهایی دارم که غذا را باید ساعت چند بخورم، خوابم را چه کنم، یک مقدار موسیقی گوش بدهم، یک مقدار آواز گوش بدهم، مثلا یک مقدار روزنامه بخوانم این عادتها، نمی گذارد. این عادتها اگر حساب شده نباشد، نمی گذارد نماز انسان نماز بشود. اگر همه عادتها و کارهایی که می کنی حساب شده باشد می توانی نماز خوب بخوانی

یک چیز دیگر هم در مورد نماز گفتم:  «الصّلوة  میزانٌ» نماز میزان و ترازوی شما است. شخصیتت در نماز معلوم می شود. بسم الله الرحمن الرحیم من می روم اگر توانستم حمد را بخوانم، سوره را بخوانم توانستم رکوع را درست انجام بدهم، سجده را درست انجام بدهم، معلوم می شود شخصیت شما شخصیت درستی است. شخصیت درست، آقا درست کار می کند. شخصیت درست کار غیر درست در نمی آید

زیارت حضرت اباالفضل علیه السلام، زیارت حضرت مسلم هم همینطور است. اینها درست شده بودند، شخصیتهایشان درست بوده، هیچ کم نگذاشتند برای امام حسین. یعنی یک حرکت شمشیر هم کم نگذاشتند. از آدم درست کار درست بر می آید. در دفاع از امام حسین علیه السلام هیچ چیز کم نمی گذارد. باید فریاد بزند، می زند. باید شمشیر بزند می زند، باید نیزه بزند می زند. باید برود در نهر آب، تشنه است آقا تشنه،

 یک وقت مکه مشرف بودیم. طواف کرده بودیم. کاروان ما خیلی وارد بود ما را در وقت شلوغی برد، حالا به نظرم فوت کردند هر دوشان، خدا ببخشدشان، وقت شلوغی ساعت چهار بعد از ظهر وقت نماز عصر است، در مسجدالحرام دیگر جا نیست. همه جا پر است. بردند ما را گرداندند برای طواف، طواف خودمان را کردیم حالا خانم ها را می خواستند ببرند طواف، من آن وقت ها نسبتا جوان بودم، سر پا بودم. گفتند مردها بیایند یک حلقه بزنند خانم ها وسط باشند ما بردیم آنها را هم با زحمت طواف دادیم وقتی آمدیم سعی صفا و مروه من رفتم روی کوه صفا نشسته بودم (خدا نصیب همه تان بکند، کوه صفا خیلی جای خوبی است.) آنجا تشنه بودم هر آبی آوردند خوردم. آب گرم آب مانده، آنقدر تشنگی بود.

حالا آن بزرگوار سه روز یا آب نخورده اصلا یا درست نخورده، سراسر این بدن تشنه است. آفتاب است. زره فولادی تنش است، کلاه خود و روبند آهنی دارد. بدن را آهن پوشانده، آفتاب که می تابد بر این آهن خیلی داغ می شود. دیگر دست بزنی می سوزاند. این همه هم غصه خورده، از همه بدتر غصه دارد که اگر من بیفتم خانم ها چه می شوند، این دزدها می آیند به سوی خیمه خانم ها اگر من بودم نمی گذاشتم، آقا رفتم دیگر. این غصه را در دلش دارد. امام حسین هم در دلش دارد که اگر من افتادم اینها می ریزند در خیمه ها و می خواهند غارت کنند. چادرها را هم بردند

دیگر بیشترش را من عرض نمی کنم ان شاء الله نبوده،

با این تشنگی چند روزه قاعدتا آبش را قایم می کرد می داد به بچه ها، بزرگتر ها امام حسین، حضرت زینب، حضرت عباس و... اینها آبها را قایم میکردند بعد بچه کوچک را که نمی توان کاری کرد بچه دوساله است تشنه است

اسب تا زیر شکمش در آب است، آب خنک، گوارا، تمیز، دست کرد زیر آب، میخواست امتحان کند. بعد مثلا فرض کنید پیش خودش گفت آقا تشنه است، تو آب بخوری؟ آقا آب بخوری قوت می گیری بهتر می توانی بجنگی، نه نمی شود. آقای من تشنه است من هم باید تشنه باشم. خیلی کوشش کرد، هیچ کم نگذاشت در کوشش برای رساندن آب به خیمه ها، تمام توانایی خود را به کار برد. خب مرد توانا بود، مرد جنگی بود. با این مشک آب از نخلستان رفت که تیر نزنند، چهار هزار تیر انداز گذاشته بودند. شب نهم امام حسین علیه السلام ده بیست نفر از اینها را فرستاده بود آب بیاورند. رفتند آب آوردند چون آن موقع پانصد تیر انداز محافظت می کردند. بعد دیدند که از این پانصد تیرانداز عبور می کنند تبدیلش کرد به چهارهزار تیرانداز. لعنت خدا بر همه شان. از میان نخلستانها بیرون آمد، چهار هزار تیر انداز یک هدف دارند. گفتند یک تیر به سینه خورد چطور نمی دانم، این تیر که به سینه خورد یعنی چه، برای سینه خود آقا هم یک تیر فرستادند، آن تیر آقا را زد زمین. اما ایشان را زمین نزد، یک تیر به چشمش خورد. باز هم هنوز امیدوار است آب را می رسانم، از این چهار هزار تیر یک تیر خورد به مشک تمام شد، گفتند ابالفضل نا امید شد دیگر، هیچ راهی برایش نیست، لذا هرکس برود در خانه ایشان ناامید نمی شود. تا وقتی که نتوانست روی اسب بماند. وقتی داشت می افتاد گفت برادر برادرت را دریاب. با صورت آمد روی زمین. وقتی امام حسین علیه السلام آمد بالای سر، وضع را که دید دیگر هیچ کاری نمی شود کرد، تمام شد. همه چیز تمام شد. من الان جسد شهید را ببرم در خیمه شهدا، نشد. دست می کرد زیر شانه بقیه بدن روی زمین می ماند

گفت کمرم شکست

امیدم نا امید شد

امیدم بود اباالفضل هست، من هم هستم جلوی لشکر را می گیریم. نمی توانند بریزند داخل خیمه ها،

نا امید شد،

 دیگر کسی را ندارم کمکم کند

 

به حرمت اباالفضل ماه رمضان را بر ما مبارک قرار بده، ما را در این تتمه ماه شعبان ببخش و بیامرز. بدون هیچ گناهی وارد ماه رمضان بشویم احسانا و کرما ماه ماه مبارک بوده خدایا، (پیامبر تمام ماه روزه بود.)

اللهم انا نسألک و ندعوک باسمک الاعظم یا الله یا الله یا الله

صلوات بفرستید

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای