نوبت مرا به او بدهید.
نوبت مرا به او بدهید.

احتشام السلطنه نقل کرده است که وقتی ظل السلطان به آفتی در چشم مبتلا شد، و از اصفهان به تهران آمد، و قصد کرد برای معالجه به اروپا برود، ناصرالدین شاه اجازه نداد و گفت: بهترین کحال فرنگ را آنچه مخارج باشد می دهیم و اینجا می آوریم. پس با خرج مبالغ گزاف گالزووسکی مشهورترین طبیب چشم فرانسوی را راضی کردند تا برای مدت کوتاهی از پاریس به تهران بیاید، و آمد، و در قصر ظل السلطان که بعدها وزارت معارف(آموزش و پرورش) شد و حالا هم هست منزل گرفت، و مشغول معالجه شاهزاده شد. در این بین در اوقات فراغت دیگران را هم معاینه و معالجه می کرد البته بدون اجرت. پس مردم تهران خبر شدند که طبیب نامداری که کور را بینا می کند اتفاقاً به تهران آمده و ریختند به آنجا. و برای نشان دادن چشم خود به او بر همدیگر سبقت می جستند، و از آن جمله بودند اعیان معارف و شاهزادگان و رجال و اشراف بطوریکه آن چند ساعتی که او در اتاق پشت تالار بزرگ مشرف بر باغ و در بیرونی مشغول پذیرایی مرضی بود، نه تنها تالار از منتظرین پر بود، بلکه دنباله ی صفوف تا در باغ و خیابان هم می رسید. فلذا آن طبیب نامدار ترتیب نوبت مقرر کرده بود که هر کس به نوبت بعد از دیگری پیش او برود. روزی علاء الدوله برادر بزرگ احتشام السلطنه برای معاینه چشم نزد طبیب فرانسوی رفته بود، و برادرش را که فرانسه می دانست نیز برای کمک همراه خود برد. او نقل کرد که پس از انتظار زیاد که نوبت به علاء الدوله رسید و ما وارد اتاق طبیب فرانسوی شدیم پشت سر ما به ترتیب نوبت صفوفی از انبوه مردمان محترم منتظر بودند. در ورود نزد طبیب از پنجره مشاهده شد که آخوندی (در واقع سیدی) کوتاه قد و پیر، عصا در دست با قد خمیده از در بیرونی از خیابان وارد باغ می شود. به مجرد دیدن او علاء الدوله عقب کشیده و به کحال فرانسوی می گوید: خواهش می کنم آن آقا را که دارد می آید مقدم بدارید. و نوبت مرا به او بدهید و من باز منتظر می شوم. مسیو گالزووسکی با کمل تعجب و قدری تغیر گفت: یعنی چه؟ اگر شما از نوبت خود صرفنظر کنید نوبت به بعدی شما می رسد، و شاید صد نفر پشت سر شما باشد تا نوبت به آن آخوند برسد. علاء الدوله جواب داد: به هر حال من برای طبابت نمی آیم و یقین هم دارم که تمام رجال محترمین هم که بعد از من نوبت دارند از حق خود صرفنظر خواهد کرد تا آن آخوند اول معالجه شود. علاء الدوله از اتاق بیرون آمد، و طبیب فرانسوی با کمال حیرت مشاهده کرد که هر کس را به نوبت، یکی بعد از دیگری نزد خود خواند همان حرف را گفتند که اول باید آن سید معالجه بشود، و همه راه دادند تا آن دانشمند عصا کوبان و آهسته به اتاق کحال(چشم پزشک) رفت. آن آخوند مرحوم میرزا ابوالحسن جلوه (رضوان الله علیه) بود که هرکس نظرش به او افتاد در مقام تکریم پا به عقب گذاشت. این امر تأثیر عجیبی در حکیم فرانسوی کرد که قدک پوشی به خاطر دانشش بر خزپوشان در این مملکت تقدم دارد و جمله به حرمت او کرنش و تعظیم می کنند. 

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای