جلسه شب نوزدهم رمضان المبارك 1390( جزاي هر عمل چيست-اعتقادات)
جلسه شب نوزدهم رمضان المبارك 1390( جزاي هر عمل چيست-اعتقادات)
می گویند یک روز امیرالمومنین در جمع یاران و دوستانشان بالای منبر نشستند و شروع به صحبت کردند و فرمودند گناهان سه دسته اند. بعد صحبت شان قطع شد...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

هزار بار خواندن سوره قدر در شب های ماه مبارک رمضان به خصوص در شب های إحیاء توصیه شده. فکر می کنم الان اینجا هزار نفر باشیم. سوره قدر را می خوانیم و این سوره های قدر را به محضر استادمان که سال زیادی نیست ایشان را از دست داده ایم و هنوز هم سایه شان بر سر ماست هدیه می کنیم. آیت الله حق شناس.

خب عرض ادب کردیم. این مجلس سابقه و پیوستگی دارد. مثل اینکه شما به یک مسجدی بروید که پنجاه سال است ساخته شده است. خب چنین مسجدی پنجاه سال است که مجلس شب نوزدهمش ادامه دارد. این مجلس هم حدود چهل سال است که ادامه داشته و ما شب های احیا را خدمت حاج آقای حق شناس بوده ایم، به جز یکی دو سال که یک سال ایشان مکه مشرف بودند و یک سال در خانه مریض بودند. قبل از ما هم باز ایشان تشریف داشتند و قبل از ایشان هم استادشان بودند. می شود گفت این مجلس، یک مجلس هفتاد یا هشتاد ساله است. خب این هم یک تاریخی بود از این مجلس که انشاء الله ما هم در ادامه همان راه محسوب شویم و انشاء الله امیدواریم دعای بزرگانی که بانیان اولیه این جلسه بوده اند شامل حال همه ما بشود. اینکه به محضر حاج آقای حق شناس عرض ادب کردیم هم به این دلیل است که دست ایشان در آن عالم باز است. دست ما بسته است. ایشان دستشان باز است. انشاء الله برای ما دعایی کنند که این سال ما سال پر خیر و برکت و عافیتی باشد.

می خواهیم یک بحث اعتقادی عرض کنیم. در کنار اینکه بحث اعتقادی است، بحث اخلاقی و موعظه عملی هم هست. آن این است که ما به عنوان شیعه معتقدیم در آخرت، خودِ عمل به انسان جزا داده می شود. جزای دیگری غیر از عمل وجود ندارد. به عنوان مثال عرض می کنم. کسی که از یک چراغ قرمز عبور می کند، مثلا ده هزار تومان جریمه می شود. ببینید کاری که این فرد انجام داده عبور از یک چراغ قرمز است. یک عبور بی قاعده و بدون دستور. آنچه که به سرش آمد، یک ضرر مادی است. کسی مراعات نمی کند و دستش را خوب نمی شوید و خدایی نکرده به فلان مریضی گرفتار می شود. کاری که این کرده یک بی احتیاطی بوده و آنچه که نتیجه شده یک مریضی است. دو نوع است. عبور از چراغ قرمز یک چیز است و آنچه که به سرش آمده یک چیز دیگر است. مثلا شما به کوهنوردی رفته اید و یک وقت بی احتیاطی می کنید. کوهنوردی یک قواعد و قوانینی دارد که اگر انسان مراعات نکند ممکن است پایش بلغزد. آن وقت میزان لغزش دست من نیست. اگر دره ده متر باشد من ده متر سقوط می کنم و اگر هزار متر باشد من هزار متر سقوط می کنم. یک بی احتیاطی یک دقیقه ای یک سقوط هزار متری را به بار آورد که دیگر هیچ چیز از انسان نمی ماند. اینها مربوط به خاصیت های این جهانی است. ارتباط این جهان و آن جهان حتی به صورت عمل و عکس العمل نیست. آنچه که در آن دنیا نصیب انسان می شود، خود عملش است. لذا مکرر در قرآن می فرماید ما به شما ظلم نمی کنیم. ما کل و صد در صد عمل را به شما تحویل می دهیم. نه یک ذره آن را زیاد می کنیم و نه یک ذره آن را کم می کنیم. خب اگر من در اینجا آتش به پا کرده باشم، نتیجه اش آتش است. اگر دل سوزانده باشم نتیجه اش چیست؟ اگر خیانت کرده باشم نتیجه اش چیست؟ هر کدام، خود آن عمل را می دهند. خود آن عمل را به صورت آخرتی اش، هرچه که هست. عرض کردم اگر من دل سوزانده باشم، یک چیزی می شود. حالا آیاتش را برایتان می خوانم. در آیه 30 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: يَوْمَ تجدُ كـُلُّ نـَفس ما عَمِلتْ مِنْ خـَيْر مُحْضَرًا قیامت یک روزی است که هرکسی آنچه از خیر عمل کرده حاضر می یابد. می یابد. می بیند یا می یابد؟ اگر دست من در آتش بسوزد، من آتش را یافتم. اگر آتش جلوی چشمم افروخته شد، آتش را دیدم. اگر دستم در آتش سوخت، آتش را یافتم. قیامت یک روزی است که هرکس، هرچه از خیر عمل کرده می یابد. در ادامه آیه می فرماید: وَما عَمِتْ مِنْ سُوءٍ اگر عمل بدی انجام داده است هم بدی عمل خودش را می یابد. بفرمایید خود عملش را می یابد نه جزای عملش را. آنچه می یابد جزا هم محسوب می شود، اما جزای عمل، خود عمل است نه چیز دیگری. به مثال هایی که عرض کردیم توجه کنید. مثلا کسی توجه نمی کند و سرش محکم به سنگی برخورد می کند. به اندازه ای که محکم خورده سرش می شکند. اگر خدایی نکرده سرش سخت برخورد کند، ممکن است خونریزی کند. ممکن است یک عمر گرفتار شود. ممکن است یک عمر فلج شود. یک لحظه بوده اما نتیجه اش این است. عالم یک قواعدی دارد که اگر انسان آن قواعد را رعایت نکند ممکن است گرفتار شود. می خواهیم بگوییم در آن دنیا بسیار دقیق تر است. اصلا خود عمل را به من می دهند نه جزای آن را. جزا هم محسوب می شود اما خودش را می دهند نه چیز دیگری را. مثلا اگر کسی دلی را خوش کند، مثلا یک نفر بسیار بدهکار است و حقوقش نمی رسد و بسیار تحت فشار است، کسی می آید و بدهی و مشکل او را حل می کند. بهترین صورتش هم این است که آن طرف اصلا نفهمد چه کسی به او کمک کرد. ببینید اگر شما مشکل مرا حل کنید هر وقت شما را می بینم یادم می آید و ممکن است خجالت بکشم. اما اگر ندانم و به نوعی به من رسیده باشد که هیچ نشانی در آن نباشد، اینگونه نخواهد بود. ببینید اگر من به شما یک خدمتی کردم و شما یک بار، دو بار، ده بار از من تشکر کردید، خب تشکر کرده اید و ممکن است بگویند خب تو بهره ات را بردی. ممکن است خدایی نکرده اینگونه شود که بهره من فقط همان تشکری شود که آن آقا کرده است. اما اگر هیچ کسی از من تشکر نکرد و هیچ کس متوجه نشد و همانطور که در روایات می فرمایند با دست راستتان بدهید، دست چپتان نفهمد، بود؛ آن وقت اثرات عجیبی دارد. می فرمایند اگر انسان اینگونه رفتار کند به زبان این دنیایی این عمل آتش غضب الهی را خاموش می کند. صدقه در سر، آتش غضب الهی را خاموش می کند.

عرض می کردیم اگر کسی دل کسی را خوش کرد، در روایات آمده آن خوشی به یک جوان بسیار زیبارو تبدیل می شود که یک لباس بسیار زیبا بر تن دارد و بسیار خوش بو است و در قبر به سراغ آدمی که این عمل را انجام داده است می آید. می گوید من با تو هستم تا تو را به بهشت برسانم. در تمام حوادثی که در آینده برایت اتفاق می افتد، من سینه سپر می کنم. من نمی گذارم تنها بمانی و به مشکل برخورد کنی. هرجا به مشکل برخورد کردی من مشکلت را حل می کنم. یک دل را خوش کرده است. حالا دل خوش کردن انواعی دارد. برای جوانان و نوجوانان عرض می کنم. یک چَشم خوب به پدر یا مادر گفتن. مثلا صدا کرد شما بگویی بله و دستوری داد شما بگویی چَشم. شما یک بله و یک چشم گفتی و یک دل خوش شد. دل مادر خوش شود، هزار برابر بیشتر از خوش کردن دل بیگانه ارزش دارد. مثلا شما غرض یک نفر را پرداخت کردید و دلش خوش شد. اگر دل مادر خوش شود نمی دانیم چند برابر می شود. اگر دل پدر خوش شود چقدر می شود. خب اینها بسیار دم دست هستند. در طول یک هفته ممکن است پدر و مادر ده بار به شما دستور بدهند. حتی ممکن است تحکـّم کنند. خب بکنند. من بله و چشم می گویم. آقا وقتی یک دل، با یک چشم شما خوش شد، همان داستان شادمانی که ماندگار می شود اتفاق می افتد. خب شما در هفته ده بار دل خوش کردید. آن هم دل مادر که هزار برابر خوش کردن دل دیگران ارزش دارد. بسیار عظیم است. دل خوش کردی، دلت را خوش می کنند. دل که خوش کردی چقدر طول کشید؟ یک روز، دو روز، ده روز، مشکل داشت و شما مشکلش را حل کردی. ممکن است یک سال دلش خوش شود. اما نتیجه اش برای شما ابدی است. یک شادمانی ابدی است. خاصیت اعمال خوب و بد، اولا ابدی است، دوما هر عملی کردی خود آن عمل را به شما تحویل می دهند. انشاء الله که روشن شد.

می خواهم یک حدیث برایتان بخوانم. نکته بسیار ممتاز و جالبی دارد. می گویند یک روز امیرالمومنین در جمع یاران و دوستانشان بالای منبر نشستند و شروع به صحبت کردند و فرمودند گناهان سه دسته اند. بعد صحبت شان قطع شد. مردم منتظر بودند که ایشان فرمایششان را ادامه بدهند اما ایشان هیچ چیز نمی فرمودند. بعد عرض کردند آقا چرا ادامه اش را نمی فرمایید؟ مثلا فرمودند که تند راه آمده بودم و نفسم گرفته بود. نفسم تازه شود تا ادامه اش را برایتان بگویم. بعد که دومرتبه شروع به صحبت کردند فرمودند أیّها النـّاس إنَّ الذنوب ثـَلاثة گناهان سه دسته اند. سه نوع گناه داریم. فـَذنبٌ مَغفورٌ یک گناهی است که بخشیده شده، یک گناهی است که بخشیده نمی شود. یک گناهی هم هست که نمی دانیم بخشیده شده یا نه. فرمودند آن گناهی که بخشیده شده، آن گناهی است که بنده یک گناهی انجام داده و نتیجه اش را در این دنیا دیده است. اگر خدا کسی را دوست داشته باشد بلافاصله بعد از اینکه کاری کند، به اصطلاح ما خدا در کاسه اش می گذارد. فورا پایش به سنگ می گیرد. می فرمایند اگر کسی اینجا ثمر کارش را دید، خدای متعال بزرگوارتر از این است که بنده ای را دو بار به خاطر یک گناه مجازات کند. اگر در این دنیا چوبش را خوردی انشاء الله دیگر همان است و بخشیده شده ای. اگر کسی را دوست داشته باشند اینگونه برخورد می کنند. اگر بسیار پرده دری کرده باشد ممکن است به گونه دیگری باشد. خب دسته دوم که امیدواریم هیچ کس از جمع ما گرفتار آن نباشد. فـَأمّا الذنبَ لا یُغفـَر و آن گناهی است که اصلا بخشیده نمی شود. یا خودت جبرانش می کنی یا اصلا بخشیده نمی شود و باید بروی و گرفتاری آن را بکشی. فـَمَظالِم العِباد آن گناهی که بخشیده نمی شود ظلمی است که کسی به کس دیگری کرده باشد. حقش را خورده و زیر پا گذاشته. خیانت کرده. فرمودند فـَمَظالِم العِباد مظالم یا مظلمه یعنی کسی به کسی ظلم کرده. کسی حق کسی را پایمال کرده. فـَمَظالِم العِباد بَعضُهُم لِبَعض اینکه کسی از بندگان خدا به دیگری ظلم کرده است. بعد فرمود إن اللهَ تـَبارَک وَ تـَعالی إذا أبرَضَ لِخـَلقِه روز قیامت خدای متعال اصل حساب و کتاب را در دست دارد. هزاران فرشته و اولیاء خدا دارند کار می کنند اما اصل الاصول حساب و کتاب بندگان در دست خود خدای متعال است. آن روز خدای متعال به خودش قسم می خورد که بـِعِزّتی وَ جَلالی لا یَجوزُنی ظـُلمُ ظالم قسم به عزت و جلالم ظلم ظالم از من عبور نمی کند. تا مشکل را حل نکنی عبور نمی کند. می آید و می ماند. فرض کنید کسی یک پس گردنی بیهوده به رفیقش زد و گردن او هم سوخت. ممکن است بعدش هم بگویند و بخندند اما نمی گذرند. اینها مثال است. مثال کوچک گفتم. وَلـَو نـَتهَة ٌحتی اگر یک گوسفند شاخ دار به یک گوسفند بی شاخ، شاخ زده باشد. تا این حد. یعنی حتی عالم حیوانات هم حساب و کتاب دارد. خدای متعال از یک ذره ظلم به حق مردم نمی گذرد. مگر طرف خودش بگذرد. حالا اینجا با هم یک تسویه حساب کنیم. خیلی ها ممکن است در طول عمر ما پشت سر ما حرف بیهوده زده باشند. در آن دنیا از کلمه کلمه حرف هایمان حساب می کشند. باید بگوییم چرا این حرف را زدیم. ببینید ممکن است دست من به شما برسد. اما یک وقت آدم حرفی می زند که یک میلیون نفر طرف او هستند. مثال عرض می کنم. مثلا یکی بگوید هرچه شهرداری چی است فلان است. آقا هرچی؟ یک میلیون نفر عضو شهرداری اند. نمی شود این بدهکاری را پس داد. مثال کوچک عرض کردم. آقای فلان. دست شما به آقای فلان نمی رسد تا حلالیت بطلبی. یک معاون وزیر است. دست شما به او نمی رسد که اگر یک زمان پشیمان شدی بروی بگویی ببخشید. اگر او گفت من نمی بخشم باید بایستی. می دانید که می گویند روز قیامت نامه عمل را که به دست می دهند، یک گناهانی را در نامه عمل می بیند که می گوید خدایا من اصلا خیال این گناهان را هم نکرده بودم. اصلا خیالش را هم نکرده بودم. چطور شده؟ بله تو غیبت کردی. ما گشتیم از اعمال خیر تو به او بدهیم، عملی نداشتی. کسی که راحت غیبت می کند دیگر عملی برایش نمی ماند. اصلا عملی نداشتی که من برای او بگذارم. ناگزیر از گناهان او در نامه عمل تو گذاشتم. درست است که تو اینکار را نکرده بودی اما از آنجاییکه غیبت او را کردی از نامه عمل او به نامه عمل تو آمد. عرض کردم اینجا را دقیق حساب می کنند. بـِعِزّتی وَ جَلالی لا یَجوزُنی ظـُلمُ ظالم قسم به عزت و جلال من، ظلم از من عبور نمی کند. حسابش باید تسویه شود. برای همین این مثال کوچک را زدم. یک حرکت نامربوط و نادرست و ظالمانه ی دست. بعد همینطور فرمودند.فـَیُقتـَصُّ لِلعِباد بَعضُهُم مِن بَعض از این آدم نسبت به آن آدم قصاص می شود. هرکس نسبت به کاری که کرده است. حَتـّی لا یَبقی لِأحَدٍ عَلی أحَدٍ مَظلِمَة ٌتا اینکه هیچ کسی به گردن کسی حقی نداشته باشد. وقتی اینها تمام شد تازه پای حساب خودش می روند. می فرمایند آقا نمازهایت را بگو. از انسان هزار سال حساب نمازش را می کشند. نماز خوب خواندی و پای حساب رسیدی. می گویی آقا من نمازهایم را درست خواندم. نمازم قضا نشده. همه نمازهایم هم صحیح بود. حمد و سوره من صحیح بود. وضو و غسلم صحیح بود. نمازم را تند تند نمی خواندم. کلمات را به جا می گفتم. زیاد هم لازم نیست. می توانیم در رکوع سه بار سبحان الله بگویم. فقط همان را درست بگوییم. خدایا من هرچه نماز خواندم درست خواندم. سر و دست شکسته نخواندم. سعی کردم همه را هم اول وقت بخوانم. خب بفرمایید بروید. نمازت قبول است. حالا جواب روزه ات را بده. می گوید آقا من هیچ وقت روزه ام را نخوردم. من احترام روزه را حفظ کردم. روزی هفده هجده ساعت تشنگی را به خاطر تو تحمل کردم. قبول است. ده دقیقه کل حسابش کشیده می شود. بفرمایید بهشت. خب. فرمودند دسته سوم هم کسی است که گناهی کرده که در این دنیا برایش پوشانده اند. او هم توبه کرده است. آقا وقتی ما توبه کردیم حتما قبول می شود؟ نمی دانیم. ممکن است بگویند صد هزار تا از گناهانت را بخشیدیم اما یکی گیر کرده. بیا جواب آن یکی را بده. آدم نمی داند. لذا می گویند همیشه باید یک ذره ترس در دل آدم باشد. نمی شود خیلی خیال انسان راحت باشد. ما یک جاهایی خراب کردیم و پشت سرمان خرابی هایی به بار آورده ایم که نمی دانیم چه شد. مگر اینکه کسی یک کاری بکند. آن زمان هایی که شهادت برقرار بود می گفتند قطره اول خون شهید که بر زمین ریخت تمام گناهانش بخشیده می شود. برای جوانان و نوجوانان هم می فرمایند اگر کسی گناه را نمی دانست و از سر جهالت گناه کرد و زود هم توبه کرد قطعا بخشیده است. اگر نمی دانست و زود هم توبه کرد. این زود توبه کردن بسیار مهم است. می دانید که می گویند خدای متعال امر کرده فرشتگانی که اعمال انسان را می نویسند هفت ساعت دست نگاه دارند و ننویسند. اگر آن شخص در طول این هفت ساعت توبه کرد اصلا نمی نویسند. اما اگر نوشتند آن وقت سخت می شود. نتیجه اش این می شود که انسان حال ندارد نماز بخواند. نماز خواندن برایش سخت می شود. یک باری از گناه بر دوشش مانده. این دو سه شب ماه رمضان را قدر بدانیم. یک توجهی برایمان پیش می آید و به گذشته خود یک توجهی می کنیم. دوما استغفار می کنیم و برای امام حسین گریه می کنیم. شاید یک ندامت و توبه ای برای انسان پیش آید که بار آدم را سبک کند. اگر انسان همینطور بتازد به دو سه سال نمی کشد که انسان همه چیز را از دست می دهد. یک محرم داریم که معمولا افرادی که اینجا نشسته اند و افرادی امثال این آقایان از محرم استفاده می کنند. محرم هم بسیار مهم است. یعنی انسان به طور جدی در یک دریا شست و شو می شود و بیرون می آید. ولو اینکه شما به یک مجلس روضه رفتید و گریه هم نکردید اما به اخلاص رفتید. نقشه ای نداشتید. بی نظر و بی غرض رفتید. همین کار بار گناه را به طور جدی سبک می کند. اگر انسان برای امام حسین اشکی هم بریزد که بهتر و بیشتر است. این شب ها هم که عرض کردم شب های توبه و انابه و به در خانه خدا رفتن است. باز یک نعمت بزرگی است که باید قدرش را بدانیم. اینگونه هم نباشد که یک شب را بیاییم و دو شب دیگر را نیاییم. حداقل این سه شب را تا صبح بیدار بمانید. نه اینکه بگویم اینجا بیایید. هرجا که می خواهید بروید. یکی از عبادات این سه شب این است که شب را تا صبح بیدار بمانید. اگر از اینجا بیرون رفتید نخوابید. این بیداری را تا صبح حفظ کنید و بمانید. خود بیدار بودن به طور جدی، بار سبک می کند. آن استغفارها و دعاهایی که به در خانه خدا می برید هم هست. بنابراین ما این شب ها را مهم می دانیم. آن نمازی هم که دو رکعت است و بسیار ساده و سهل است را بخوانید. در هر رکعت یک حمد و هفت قل هو الله احد. بعد از نماز هم هفتاد بار استغفار کنید. استغفرالله و اتوب الیه. ربی ندارد. پایان نماز خودش و پدر و مادرش بخشیده می شوند. اینها بهانه است. ما بهانه ایجاد می کنیم و امیدواریم انشاء الله قبول شود.

اگر انسان خدایی نکرده پشت سر هم گناه کند و جبران نکند، یکی از آثارش این است که شیطان امیرالمومنین را از انسان می گیرد. وقتی در دلش نگاه می کند می بیند هیچ احساسی نسبت به ایشان ندارد. برایش فرق نمی کند. داستانش مفصل است. یعنی ثمره زیاد گناه کردن این است که اعتقادات انسان از دست می رود. از اصولی ترین اعتقادات ما اعتقاد ما به امیرالمومنین است که امشب، شب ضربت خوردن ایشان است. این را مراقبت کنیم. اگر انسان خدایی نکرده در دلش احساس کرد که توجه و علاقه اش نسبت به امیرالمومنین کم شده است یک فکری برای خودش بکند. امیرالمومنین را به عنوان نمونه عرض می کنیم. درمورد کل اعتقادات اینگونه است.

یک نکته مهم عرض کنم. خوب دقت کنید. قرآن ما خدای خودش را به حد کافی توضیح و نشان داده و معرفی کرده است. مشخص شد چه عرض کردم. قرآن آمده خدا را به ما نشان بدهد و معرفی کند. قرآن خدا را به طور کافی معرفی کرده است. اگر من آن خدایی که قرآن نشان داده و معرفی کرده را بشناسم کافی است و چیز دیگری برای شناخت خدا نیاز ندارم. حرف های بهتر و بیشتر در روایات پیامبر و ائمه هست اما اگر آنها را یاد بگیری مراتب عالی تر است و آن حداقل لازم از خداشناسی را می توان از قرآن بدست آورد. حداقل لازمی که اگر روز قیامت این اعتقاد را به درگاه خداوند ببریم قبول است در قرآن معرفی شده است. معاد هم آن مقداری که لازم است در قرآن معرفی شده است که اگر شما آن مقدار معاد را بشناسید کافی و دقیق و صحیح است. پیغمبری که این قرآن را به همراه دارد نیز به طور کافی در قرآن معرفی شده و شناسانده شده است. اگر ما پیغمبری که قرآن به ما می شناساند را بشناسیم و یاد بگیریم و معتقد باشیم کافی است. پیغمبری که معصوم است و یک کلمه حرف از خودش نمی زده را به ما نشان داده است. پیغمبری که اخلاقش بهترین اخلاق عالم بوده را به ما نشان داده. همه چیزهای لازم درمورد پیغمبر که اگر ما آن مقدار از ایشان بشناسیم کافی است و کم نداریم در قرآن نشان داده شده. بعد از آن چیست؟ خود قرآن هم در قرآن به طور کافی شناسانده شده است. مثلا گفتند آقا اگر می توانید فقط یک سوره مانند قرآن بیاورید. سوره کوثر یک خط است. ما می گوییم این قرآن از طرف خدا آمده. آقا شما می گویید نیامده؟ شما می گویید معجزه پیغمبر نیست؟ یک خط مانند آن بیاورید. چند سال است که قرآن این حرف را زده؟ چند سال گذشته؟ هزار و چهارصد سال. هزار بار خواستند چنین کاری بکنند اما نشد. بزرگ ترین ادیبان و شاعران عرب بودند که اصلا نزدیک این کار نیامدند. هرچقدر هم که آمدند ادا درآوردند، واقعا افتضاح است. کافی است انسان کمی عربی بداند تا بفهمد آن حرف اصلا ربط ندارد. اصلا ربط ندارد. بنابراین خود قرآن هم به طور کافی در قرآن شناسانده شده است. اگر من قرآنی که قرآن می گوید را قبول داشته باشم کافی است. کم نداریم. البته وقتی وارد فرمایشات ائمه می شویم به حد اعلایش که آنها فرموده اند دست می یابیم. خب به امامت می رسیم. قرآن همه چیز امامت را نفرموده است. حرف مهمی بود که عرض کردم. قرآن همه چیز امامت را نفرموده است. به چه کسی واگذار کرده است؟ به پیغمبری که در قرآن به طور کافی شناسانده شده است. پیغمبری که گفته اند هرچه می گوید از طرف خداست. پیغمبری که گفته اند معصوم است و امکان ندارد یک خطای کوچک بکند. به ایشان سپرده اند که در مورد امامت به طور کافی توضیح بدهد. توضیح امامت را به پیغمبر واگذار کرده اند. لذا سوال می کنند که چرا اسم ائمه در قرآن نیامده؟ مگر امامت یک اصل نیست؟ درست است. اصل است. اما این اصل به پیغمبری که پشتوانه قرآن پشتش هست و خدا و قیامت و پیغمبر و خود قرآنش شناخته شده است واگذار شده. پیغمبر توضیح داده. امامان دوازده نفرند. یکی بیشتر هم نیستند. یک ذره کم و زیاد ندارد. اولین امام این است. دومی این است. آخری این است و... دیگر ما توضیحات این را در قرآن نداریم. نمی توانستیم داشته باشیم. اینها به پیغمبر واگذار شده است. پشتوانه پیغمبر محکم ترین پشتوانه عالم است. معجزه ای به بزرگی قرآن پشتوانه پیغمبر است. آن پیغمبری که یک همچین پشتوانه قرص و محکمی دارد، پشت امام ایستاده است. ما امامت را از پیغمبر داریم. البته اصول اولیه امامت را هم در قرآن داریم. باز می گویند مگر شما نمی گویید اصل بسیار مهمی است؟ چرا در قرآن نیامده؟ می توانیم تا صبح از قرآن آیه بخوانیم که در رابطه با اصول امامت آمده. مع الوصف امامت را پیغمبر باید توضیح دهد. به حد کافی در قرآن نداریم. ببینید مسائل قبلی را به حد کافی در قرآن داریم اما امامت را نداریم. آقا نماز را چطور؟ نکته مهم است. شما بر اساس دستور قرآن نمی توانید یک رکعت نماز بخوانید. چون در قرآن توضیح کافی ندارد. چرا؟ زیرا به پیغمبر واگذار کرده اند. پشتوانه پیغمبر قرص است. هرچه پیغمبر بگوید حق است. او گفته که نماز صبح دو رکعت است. او گفته نماز ظهر و عصر چهار رکعت است. او گفته هر نماز را چه زمانی بخوانیم. اینها به پیغمبر واگذار شده است. مساله امامت به عنوان یکی از اصول به ایشان واگذار شده است. بعد هم احکام فرعی اسلام. احکام فرعی اسلام به پیغمبر واگذار شده است. ایشان باید توضیح بدهند. بدون ایشان دست شما به یک رکعت نماز نمی رسد. به یک امام هم نمی رسد. بدون پیغمبر دستت نمی رسد. اسلام بدون پیغمبر و بدون ائمه هیچ چیز نیست. ناقص است. اسلام بدون پیغمبر و اهل بیتش ناقص است. قرآن کامل است. اسلام بدون پیغمبر و اهل بیتش ناقص است. این عرضم هم تمام شد. انشاء الله شب های آینده باز روی این بحث می کنیم.

چند کلمه درمورد امیرالمومنین عرض می کنم. این سال آخر را امیرالمومنین هر شب در خانه یکی از خویشان و فرزندانشان مهمان بودند. این شب نوزدهم را افطار منزل حضرت ام کلثوم دختر دومشان بودند. نمازهایشان را مفصل خواندند. در مسجد نماز خوانده بودند و بعد که به خانه آمده بودند سفره انداختند. در سفره، شیر و نان و نمک بود. آن روز هم امیرالمومنین امپراطور بزرگ یک سرزمینی بودند که یک بخش آن ایران بود. یک بخشی از حکومت ایشان عربستان بود. عراق یک بخشی از آن بود. امپراطوری به این بزرگی است و سر سفره شان نان و نمک و شیر بود. فرمودند دخترم شما چه وقت دیدی که من دو نوع خورشت داشته باشم؟ نان و خورشت. اما یک نوع خورشت نه دو نوع. نمک خورشت محسوب می شد. دخترشان آمد نمک را بردارد گفت نه. تو را به جان من شیر را بردار. سه لقمه میل فرمود. گفت کافی است. رفتند و باز مشغول نماز شدند. می دانید که شب مدام می آمدند و به آسمان نگاه می کردند. می فرمودند این شبی است که به من وعده کرده اند. در طول ماه هم مدام سوال می کردند امشب، شب چندم ماه است؟ چقدر به آخر ماه مانده؟ می دانید که تا صبح مشغول نماز و دعا و تزرع و زاری بودند. نزدیک اذان صبح شد. از خانه که بیرون می رفتند مرغابی ها آمده بودند و نمی گذاشتند ایشان بروند. فرمودند اینها الان صدا می کنند اما خیلی فاصله ای نمی گذرد که ناله هایی برخواهد خواست. آمدند از در بیرون بیایند که کمربندشان در قفل در گیر کرد. فرمودند کمربندت را برای مرگی که در پیش است مستحکم ببیند. حجربن عدی از خبرها و پچ پچ هایی که در مسجد شنیده بود مضطرب شده بود. آمده بود خودش را به امیرالمومنین برساند که آقا امشب به مسجد نیایید یا مراقب باشید. از یک راهی آمد که امیرالمومنین از راه دیگر آمده بود و ایشان را ندید. در خانه که آمد حضرت دیگر رفته بودند. یک نقل این است که وقتی حضرت وارد شد در همان تاریکی ورود امام دو سه تا شمشیر بالا رفت اما یکی به سقف گیر کرد و نشد. اما شمشیر ابن ملجم فرود آمد. می گفتند هیچ قهرمانی جرأت نمی کرد جلوی امیرالمومنین بایستد و شمشیر بالا ببرد. او هم جلو نایستاده بود. پشت ستون پنهان شده بود. الله و اکبر گفت و شمشیر را پایین آورد. این سر قبلا یک مرتبه دیگر شکاف خورده بود. شمشیری بود که عمربن عبدود زده بود. آن روز کلاه خود بر سر امیرالمومنین بود اما حالا کلاه خود نبود. بعدا گفته بود من این شمشیر را هزار درهم خریدم. هزار درهم دادم آن را سم زدند. وقتی زده بود تا ابروی ایشان پایین آمده بود.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای