پاسخ به سوال در مورد مسائل اعتقادی
سوال:
بسم‌الله الرحمن الرحیم
سلام‌علیکم
از اینکه وقت ارزشمند حضرت‌عالی را می‌گیرم بسیار عذرخواهی می‌کنم و تمام تلاش خود را می‌کنم تا مطلبم مختصر شود. اگر لازم دانستید بفرمایید تا مطالب را کامل‌تر بیان کنم. اول اصل مطلب را گفته‌ام و در ذیل نیز توضیحات اضافه را عرض کرده‌ام که اگر صلاح دانستید مطالعه شود تا وقت شما کمتر گرفته شود. فقط اگر لازم دانستید من مطالبی اضافه ارسال کنم راه ارتباط را بفرمایید چون گاهی اوقات سایت به خاطر درخواست زیاد مردم بسته می‌شود.
اصل مطلب
بنده مشکل معنوی بسیار بزرگی دارم و امیدوارم خداوند به‌واسطه شما راهکاری برای مشکل بنده عنایت کند. بنده یک مرد 46 ساله هستم با تحصیلات لیسانس، متأهل هستم و دو فرزند دارم و در اراک زندگی می‌کنم. بنده از کودکی دچار بیماری وسواس فکری بودم البته وسواس عملی تقریباً ندارم ولی آن‌طور که به یاد دارم از سن هشت یا نه‌سالگی دچار این مشکل بودم. البته مشکل من ازلحاظ شدت در حد متوسطی بود ولی به‌نوعی تمامی زندگی من را تحت تأثیر خود قرار داده است.
بنده به خاطر مشکل وسواس فکری از لذت ذکر خدا محروم هستم و تا می‌خواهم به هر نحوی با پروردگار خود ارتباط برقرار کنم شکنجه شک مرا می‌آزارد. این مشکل از سن 18 سالگی در من شروع‌شده و کاملاً در من مزمن شده واقعاً برای این مشکل خود کاملاً مستأصل شده‌ام. البته من نمی‌دانستم بیمارم و فکر می‌کردم یک مشکل کاملاً طبیعی است و باید به‌وسیله دلیل و برهان مشکل را برطرف کنم. که رو آوردم به مطالعه کتب مختلف فلسفی و غیر فلسفی ولی فایده‌ای حاصل نشد و ناامید شدم و در سن 34 سالگی فهمیدم بیمارم.
الآن بسیار از مرگ می‌ترسم. گذشته آلوده‌ای داشته‌ام ولی الآن می‌خواهم آدم شوم و به حیات طیبه دست پیدا کنم. خواهش می‌کنم هر راهکاری را من باید انجام دهم بفرمایید و مرا راهنمایی کنید. البته حدود یک ماه پیش (ابتدای بهمن 95) دکتر رفته و برای دومین بار تحت درمان هستم واقعاً نمی‌دانم فایده دارد یا خیر.
بنده هر کاری لازم است انجام می‌‌دهم و هر راهنمایی که لازم می‌دانید بفرمایید تا انجام دهم. در تلاشم گناهانم را کنار بگذارم خواهش می‌کنم کمک کنید مشکلاتم را برطرف کنم و آدم شوم. اگر بتوانم از طرف شما برنامه دریافت کنم. ان‌شاءالله به آن عمل می‌کنم. چون می‌دانم رهایی از این مشکل به جدیت و تلاش نیاز دارد. حتی اگر دکتر یا مشاور مورد توصیه شماست بفرمایید. بعد مسافت هم مهم نیست. بنده را از دعا خیر محروم نفرمایید.
توضیحات تکمیلی
دلیل دچار شدن من به وسواس محیط بسیار فاسد زندگی من بود. هرچند پدر و مادرم تمام تلاش خود را برای رفاه و آینده ما می‌کردند ولی به علت محدودیت‌های و بیچارگی‌هایی که داشتند اکثر اوقات از وضع من و خواهران و برادرم غافل بودم و تنها من نبودم که آسیب دیدم بلکه یک خواهر و یک برادر دیگر من هم آسیب‌دیده و درگیر هستند. البته ممکن است مشکل وراثت نیز مؤثر باشد ولی از اثر محیط آلوده صد در صد اطمینان دارم.
آلودگی‌هایی که قبل از سن ده‌سالگی بنده تجربه کردم شدید بوده و اگر لازم دید بعداً عرض می‌کنم ولی به بحث‌های تجاوز و ارتباط جنسی برمی‌گردد و بنده مفعول بودم. شاید سن 6 سالگی شروع شد. و بنده هم بعدهای متأسفانه یاد گرفتم و تخلفاتی داشتم ولی تقریباً اطمینان دارم فردی از جانب من آسیب روانی شدیدی در آن دوران ندیده است ولی وسواسی‌های فکری من از همین سن شروع شد.
در این سن بسیار بدرفتار و بداخلاق و بی‌ادب شده بوده بودم و یک خواهر کوچک‌تر از خودم داشتم که او را خیلی اذیت کردم و بسیار او را تحقیر می‌کردم که او نیز که الآن حدود 40 سن دارد و متأسفانه مشکل وسواس دارد و من فکر می‌کنم بدرفتاری‌های من نیز در مشکل او اثر داشته باشد.
از سن حدود 10 سالگی به موضوعات دینی و مذهبی علاقه‌مند شدم. البته گناهان جنسی داشتم ولی به خودم مشغول بودم به کار کسی کاری نداشتم و به‌هیچ‌عنوان جهت انحراف کسی اقدام نکردم. تا سن 17 سالگی که تحت تأثیر معلم دینی خود بسیار به مذهب روی‌آورم که در همین سن 18 سالگی بود که بلای وسواسی‌های اعتقادی گریبان مرا گرفت.
لازم به ذکر است که من در آن سن نمی‌دانستم که وسواس هستم و اینکه وسواس هستم را در سن 34 سالگی فهمیدم. این بود که به هر دری زدم و هر کاری به نظر رسید انجام دادم که به خیال خودم به‌یقین برسم که این موضوع حدود یک سال و نیم موجبات زجر و آزار من شد و چون به‌جایی نرسیدم بی‌خیال شدم متوجه موضوعات روزمره زندگی شدم. البته هنوز به دین به موضوعات دینی و افراد مذهبی علاقه‌مند بودم ولی به‌هرحال تاریکی شک و شبه و گناه، هرگز نگذاشت آن‌طور که باید شاید از لذت معنوی برخوردار شوم.
به‌هرحال تا سن 34 سالگی زندگی روزمره داشتم و متأسفانه این دوره درعین‌حالی که کمابیش به واجبات عمل می‌کردم بسیار در دنیا غفلت فرورفتم وزندگی را با غفلت و گناه گذراندم.
در سن 34 سالگی تحت تأثیر فوت اقوام نزدیک و مشکلات دیگر مشکل وسواس من به‌شدت عود کرد و تازه در این سن بود که فهمیدم بیماری وسواس دارم. بیشتر از یک سال دارو مصرف کردم تا بهتر شدم. ولی بازهم در دینای غفلت و گناه فرورفتم تا امسال یعنی سال نودوپنج.
امسال تحت تأثیر مرگ یکی از دوستان نزدیکم تا حدی از خواب غفلت بیدار شدم. بسیار هراسانم. می‌خواهم آدم شوم. ولی بیماری وسواس مرا از یاد خدا محروم می‌کند بزرگ‌ترین آرزویی که دارم این است که بدون شک و شبهه و بدبختی و زجر از ذکر پروردگار خود لذت ببرم. بسیار از مرگ می‌ترسم. البته دکتر رفته و الآن در حال مصرف دارو نیز هستم نمی‌دانم فایده دارد یا خیر ولی مصرف می‌کنم.
حتی شنیده بودم حدیثی هست که اگر کسی زیارت اربعین برود عاقبت به شر نمی‌شود به این امید که باایمان از این دنیا بروم به اربعین به زیارت سیدالشهدا به کربلا رفتم.
ضمناً از زحمات شما و همه متصدیان تشکرمی کنم

پاسخ:

سلام علیکم و رحمة الله ،

اولین کاری که باید بکنید این است که گناهانتون را به طور جدی کنار بگذارید و بکوشید برای گناهان گذشته اگر حقی از مردم ضایع کرده اید جبران کنید وحلالیت بطلبید اگر بدهی نسبت به مردم هست و آبرویی ریخته شده -حق جسمانی را جبران کنید وحلالیت بطلبید وقتی  بار گناهان وخطاهای گذشته سبک شود مشکلات روحی امروز شما برطرف می شود ان شاءالله_سعی کنید  دائما با وضو باشید قرآن زیاد بخوانید اگر این کار ها را مداومت بکنید ان شاءالله وسواس فکری معالجه می شود وهر چه انسان پاک تر باشد ترس او از مرگ کمتر خواهد بود

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای