شب سوم جلسه( عالـــــَم پــاكي)
شب سوم جلسه( عالـــــَم پــاكي)

أعوذ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قوّهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطـّیبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَة الله عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَوم الدّین

در آیه 122سوره مبارکه انعام می­فرماید:أوَمَنْ كانَ مَيْتا فأحْيَيْناهُ وَجَعَلنا لهُ نورًا يَمْشي بهِ في النـّاسِ كمَنْ مَثلـُهُ في الظـّلماتِ ليْسَ بخارج مِنها كذلِكَ زُيِّنَ لِلكافِرينَ ما كانوا يَعْمَلونَ کسی که مرده است، ما او را زنده می­کنیم. کسی که مرده است، سپس ما او را زنده می­کنیم. به چه دلیل ما او را زنده می­کنیم؟ زنده می­کنیم به چه معناست؟ وَجَعَلنا لهُ نورًا برایش نوری قرار می­دهیم که با آن نور زندگی کند. اگر انسان­ با نور زندگی کند، زندگیش غیر این زندگی می­شود. وَجَعَلنا لهُ نورًا و برای او نوری قرار می­دهیم که يَمْشي بهِ في النـّاسِ که با آن در میان مردم راه برود. چراغی به دستش می­دهیم که با آن میام مردم در کوچه بازار راه برود. آیا کسی که مرده است و سپس ما او را زنده می­کنیم، و برای او نوری قرار می­دهیم، یک چراغی به دستش می­دهیم که با آن چراغ زندگی کند مانند کسی است که در ظلمات گیر کرده و نمی­تواند بیرون بیاید؟ ببینید همه بدون چراغ متولد می­شوند. حالا یک دلیلی پیدا شده که چراغی به دست او داده­اند. آیا این مانند کسی است که در آن ظلمات باقی مانده است؟

كذلِكَ زُيِّنَ لِلكافِرينَ ما كانوا يَعْمَلونَ کسانی که در آن ظلمت گرفتار شدند و در آن ماندند کافران بودند. کافر به چه معناست؟ کافر یعنی کسی که چیزی را می­فهمد ولی زیر بار آن نمی­رود. در قرآن برای کشاورزان هم اسم کفــّار آمده است. زیرا آنها گندم را زیر خاک پنهان می­کنند. مانند کافر که حق را پنهان می­کند. کافر متوّجه فرق حق و باطل هست. ولی آن را پنهان میکند. می­گویند زمانیکه رضا خان صاحب قدرت شده بود برایش تنبهی حاصل شده بود اما به آن توجهی نکرد و از آن رد شد. برای ما هم تنبه پیش می­آید اما به آن توجهی نمی­کنیم. كذلِكَ زُيِّنَ لِلكافِرينَ ما كانوا يَعْمَلونَ آنچه که می­کنند در نظرشان تزیین داده شده است. یکی از وظایف شیطان این است که اعمال نادرست انسان را برایش جلوه می­دهد. اگر از گناهکار بپرسی، می­گوید کار بدی نکردم. کمی بیشتر از آن این است که می­گوید این کار درست بود، کار خوب همین بود. چنین کسی برای همیشه در ظلمات می­ماند.

آیا کسی که مرده است و ما او را زنده میکنیم، مثل کسی است که در ظلمت­ها گرفتار است؟ ليْسَ بخارج مِنها پایش را از آن ظلمت و تاریکی بیرون نمی­گذارد. چرا پایش را بیرون نمی­گذارد؟ زیرا آنها را پسندیده است. کارهایش را پسندیده است. کارها و رفتار و لباس و موی سر خودش و همسر و فرزندش را پسندیده. وقتی پسندید دیگر امکان بیرون آمدن از آنجا را ندارد. حالا چرا پسندیده؟ قبلا کار نادرستی انجام داده. این کار نادرست او را تحت ولایت شیطان قرار داده است. وقتی کسی تحت ولایت شیطان قرار گرفت، شیطان رفتار و اعمال نادرستش را پیش چشمش زیبا جلوه می­دهد. زمانی که شخص می­خواهد گناه را کنار بگذارد، شیطان به او می­گوید این کار سخت. نمی­توانی. نمی­شود. آن وقت انسان در گناه باقی می­ماند. تزئین می­کند. می­ترساند. مثلا می­گوید اگر کمک مالی کنی خودت بعدا بیچاره می­شوی.

أوَمَنْ كانَ مَيْتا کسانی که مرده ­اند ما آنها را زنده می­کنیم. منظور از زنده کردن، زندگیِ انسانی است. همه­ ی انسان­ها زندگی حیوانی دارند. غذا می­خورند و تنفس می­کنند و همه­ی 4 یا 5 علامت حیات را دارند. بچه گربه خانه ­مان هم همان مجموعه علائم حیات را دارد. منظور این حیات نیست. این را همه دارند. منظور حیاتی است که بعد از حیات و زندگی حیوانی است و اگر کسی بخواهد آنرا بدست بیاورد باید بسیار زحمت بکشد. در غیر اینصورت از نظر انسانیت فقیر می­ماند و دست خالی از حیات دوم یعنی حیات انسانیت به زندگیش ادامه می­دهد. خدا برای هیچ کس پیش نیاورد.

اگر زنده شد، این زنده شدن معنایی جدی دارد. در مجموعه ­ای از روایات داریم که  انسان سه تا روح و حیات دارد. روح اول باعث حرکت و اعمال اینگونه می­شود. روح دوم و سوم هم باعث اعمال دیگری می­شود که همه اینها برای افرادی که حیات حیوانی را دارند وجود دارد. روح چهارم که نامش روح ایمان است که در اینجا منظور ما همین روح است. با داشتن روح ایمان برای انسان حیات تازه­ای پیدا می­شود. همه افراد چاله و چاه مادی دنیوی را می­بینند. اما با داشتن روح ایمان و زنده بودن انسانیت چاله و چاه را از نظر معنوی تشخیص می­دهند. برای ما حوادثی پیش می­آید که دلیل آن را نمی­دانیم. اما این آدم نمی­دانم ندارد. می­تواند درست را از نادرست تشخیص بدهد. یعنی انسان به یک فهم و شعور تازه و برتر می­رسد. جلوی پایش را از نظر معنوی تشخیص می­دهد.

یک داستانی عرض کنم. در سفری عدّه ­ای با هم همراه بودند. یکی از آنها از جمع کناره می­گرفت و با دیگران هم سفره نمی­شد و مقداری نان همراه خود داشت و از آن می­خورد. به شخصی از آن جمع گفت با اینها هم غذا نشو و پرده را از جلوی چشمانش کنار زد و به او نشان داد که غذایشان پاک و حلال نیست. معمولا چنین اتفاقی نمی­افتد و اشخاص دارای کرامت پرده از کار دیگران برنمی­دارند. این یک داستان است و آن را برای فهم بیشتر عرض کردم. منظور فهم و درک آن شخص از وجود غذای حرام است. گفت اگر شما انسان پاکدامنی هستید، نباید از این غذا بخورید. اگر از این غذای ناپاک بخورید زیارتتان درست نخواهد بود. در سفر کربلا در میان راه بغداد و نجف در قهوه­خانه­ای یک استکان چایی خوردیم. با این یک استکان چای هرچه از قبل بود از بین رفت. اگر انسان به آن فهم رسیده باشد متوجه می­شود که آن چای را نباید خورد. چراغ دارند. مثلا با آن چراغ نگاه می­کنند و می­گویند این چای پاک نیست. این غذا حلال نیست.

اگر کسی مرده باشد و ما او را زنده کنیم و به او چراغی بدهیم که با آن چراغ زندگی کند، تمام زندگی این آدم زندگی انسانی خواهد بود. مثل آدم زندگی می­کند. حاج آقای حق ­شناس مثالی می­فرمودند. می­فرمودند اگر کسی به تو گفت یکی بگویی، ده تا می­شنوی، تو به او بگو هر چه بگویی من هیچ جوابی به تو نخواهم داد. مثل مرد سکوت می­کنم. مرد کسی است که اینجا سکوت کند. گاهی بین زن و مردها در خانه اختلافی پیش می­آید. اگر یکی این بگوید و یکی دیگری جواب دهد، جهنّم می­شود. به آن دنیا هم نمی­رسد. زندگیشان جهنم می­شود. اما اگر یک نفر کوتاه بیاید و سکوت کند، اتفاقی نمی­افتد. این زندگی انسانی می­شود.

این چراغ را که به شما دادند، سرمایه شما می­شود. این چراغ را بیهوده دست کسی نمی­دهند. به کسی می­دهند که قبلاً برای آن زحمت کشیده است. بعد از این که این چراغ را بدست آوردید شما برای خوبی دلیل دارید. در سینه شما چیزی وجود دارد که آن می­گوید خوب باش. بیشتر از گفتن. تو را به خوبی وادار می­کند. اگر آن نور و آن حیات ایمانی آمد، تو را به خوبی وادار می­کند. تو را وادار می­کند سحر بیدار شوی. وادار می­کند جواب بدی را با خوبی بدهی. حرف ناشایست نزنی. وادار می­کند. این نور قوت انسانیتِ انسان است. توانایی انسانیت است. بفرمایید توانایی ایمانی فرد است. اگر انسان مومن باشد انسان است دیگر. اگر ظاهر من ظاهر ایمانی باشد اما رفتارم ایمانی نباشد، مشخص می­شود بهره ­ای از نور ایمان نبرده­ ام. اگر رفتار و ظاهر هر دو ایمانی باشد، آنوقت است که انسان زندگی انسانی دارد. اگر از آن برخوردار باشم واقعا انسانی زندگی می­کنم.

همان طور که خلق و خوی گرگ به صورتی است که او را وادار می­کند تا گوسفند را بدرد و در موقع حمله به گله به خاطر خصلتی که درونش هست، بیشتر از نیازش گوسفندان را می­کشد، وقتی انسان به حیات و زندگی با ایمان رسید ایمانش او را به خوبی وادار می­کند. اگر انسان برای بدست آوردن این ایمان زحمت فراوان بکشد، ارزشش را دارد. این نور ایمان انسان­ها را از مردگی انسانی و مردگی کفر بیرون می­آورد و به زندگی انسانی و زندگی ایمانی می­رساند. شخص مومن می­شود. از خصوصیات مومن این است که راستی و درستی از برکت آن نور در ساختمان وجودش هست. از نوری که خداوند به او داده و نور ایمان است. مانند گرگ که خصلت گرگی در ساختمان وجودیش است، انسان مومن هم خصلت خوبی و آدمیت را در ساختمان وجودش دارد.

یک مطلب دیگر در اینجا عرض کنیم. در آیه 12 سوره مبارکه حدید می­فرماید: يَوْمَ تـَرَى المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ يَسْعى نورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَبأيْمانِهمْ این نور را انسان با خودش می­برد و این نور برای او سرمایه است. از لحظه مرگ به بعد همین نور سرمایه است. در این دنیا زحمت کشیده است و آن را تحصیل کرده است. در روز قیامت مومنان را می­بینی که نورش جلوی راه او را همان طور که در دنیا روشن می­کرد، روشن می­کند و در جلوی او حرکت می­کند. يَسْعَى این نور سعی میکند. سعی بین صفا و مروه را شنیده­اید. این نور جلویش حرکت می­کند و سعی می­کند و را روشن می­کند. در پیش رویش و در دست راستش حرکت می­کند. این نور آنها را به کجا می­برد؟ این نور آنها را تا بهشت می­برد. اگر کسی این نور را نداشته باشد راه بهشت را پیدا نمی­کند. پیدا نمی­کند. ظلمات قیامت مانند ظلمات این دنیا نیست که چشم به تاریکی عادت کند. تاریکی مطلقی است که هیچ چیزی در آن دیده نمی­شود. مثلا در این دنیا اگر فردی در اتاقی که هیچ نوری نباشد قرار بگیرد، یک ذره نور هم نیست که چشم به آن عادت کند. حتی این هم با ظلمات مطلقی که در آن دنیا وجود دارد، متفاوت است.

 در آیه 12 سوره مبارکه حدید می­فرماید: بُشْراكــَُم اليَوْم بشارت باد شما را امروز جَنــّاتٌ تجْري مِنْ تحْتِها الأنهارُ خالِدينَ فيهَا ذلِكَ هُوَ الفــَوْزُ العَظيم باغ­هایی که در زیر درختانش نهرها جاری است. شما تا ابد در این باغ­ها هستید. یک لحظه از این باغ­ها بیرون نمی ­آیید. انسان در این دنیا به باغ عادت می­کند اما بودن در این باغ­ها هر روز تازگی دارد. آدم عادت نمی­کند. مثلا خدای تبارک و تعالی هر چند وقت یکبار برای اهل بهشت تجلی می­کند و ملک سلطنت­شان در بهشت را دو برابر می­کند. ذلِكَ هُوَ الفـَوْزُ العَظيم این پیروزی بزرگ این است. برنده این است. هرکس در این دنیا برده باشد می­گذارد و می­رود.

در آیه 13 سوره مبارکه حدید می­فرماید: يَوْمَ يَقولُ المُنافِقونَ وَالمُنافِقاتُ لِلــّذينَ آمَنوا منافقان به کسانی که ایمان داشتند می­گویندانــْظـُرونا به سوی ما نگاه کنید و یا به عبارتی صبر کنید ما به شما برسیم. انــْظـُرونا نَقــْتــَبــِسْ مِنْ نوركــُمْ ما از نور شما بهره­مند بشویم. در جواب می­گویند این نور بهره­مند شدنی نیست. هرکس فقط از نور خودش بهره­مند می­شود.اصلا چنین فرضی وجود ندارد که کسی از نور دیگری بهره­مند شود. قيلَ ارْجــِعوا وَرَاءَكــُمْ فالتـــَمِسوا نورًا برگردید و بروید در آنجایی که می­شد نور را تحصیل کرد، نور را بدست بیاورید. برگردید. در قیامت نمی­توانید نور و سرمایه را تحصیل کنید. امکان ندارد در اینجا نمی­توانید چیزی را بدست بیاورید. بعد از این حرف فضُربَ بَيْنَهُمْ بسُور لهُ بابٌ یک دیواری ما بینشان کشیده می­شود ودیگر همدیگر را نمی­بینند. اگر انسان­ها در این دنیا مانند انسان­های نادرست فکر و زندگی کرده باشند در آن دنیا در کنار آنها قرار می­گیرند. این لفظ بد است. ببخشید اما اگر کسی مانند عمر زندگی کرده باشد و رفتار کرده باشد در آن دنیا با اوست. فکر، اخلاق و رفتار. اگر مانند آنها بودی با آنهایی. نماز بخوانی یا نه. فضُربَ بَيْنَهُمْ بسُور لهُ بابٌ یک دیواری ما بینشان کشیده می­شود باطِنــَُهُ فيهِ الرَّحْمَة وَظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ العَذابُ که سوی مومنات رحمت خداوند است و در آن سمت عذاب است. چرا عذاب است؟ خودشان در دنیا تحصیل کرده­اند. چرا آنسو رحمت است؟ خودشان در دنیا تحصیل کرده­اند. در آن دنیا هیچ کس برای هیچ کس هیچ چیز نمی­آورد. همه چیز آن است که در دنیا تحصیل شده. مثل اینکه شما فرزند صالح یا شاگرد خوب تربیت کنید که هر عمل خوبی که انجام دهد برای شماست. خودت کردی.

در آیه 12و13 سوره مبارکه حدید می­فرماید:باطِنــَُهُ فيهِ الرَّحْمَة وَظاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ العَذابُ يُنادونـَهُمْ ألمْ نـَكـُنْ مَعَكـُم می­پرسند مگر ما با شما نبودیم؟ مثلا در یک محله زندگی می­کردیم. با هم به یک مسجد میرفتیم... .قَالوا بَلـَى وَلكِنــّكـُمْ فـَتـَنتــُمْ أنفــُسَكــُمْ جواب می­دهند شما خودتان، خودتان را خراب کردید. در پی آرزو زندگی کردید.

حدیثی از امام صادق (ع) نقل می­کنیم:قالَ یَخرُجُ شیعَتـُنا مِن قـُبورهِم عَلی نوق بیض فرموده­ اند: شیعیان ما از قبرهایشان بیرون می­آیند. سوار بر شترانی سفید هستند. لها أجنِحَة شترانی که دارای بال هستند و میتوانند پرواز کنند. در حدیثی دیگر بیان می­شود در بهشت درختانی است که از آنها اسب می­روید و عده­ای بر آنها سوار می­شوند و در بهشت پرواز می­کنند. ما نمی­دانیم یعنی چه. دوستی داشتیم که برای هدایت شخصی تا 1الی2 نیمه شب با فردی بحث می­کردند. البته اگر بحث جدال و مراء باشد جزو گناهان کبیره است و انسان را به جهنم می­برد اما این بحث برای هدایت ان شخص بود. ایشان خسته شده بودند و خوابیده بودند در خواب پدر مرا می­بینند و از ایشان در خواست می­کنند که جهنم را ببیند ایشان را می­برند جهنم را مشاهده می­کنند. جایگاهی داخل یک کره بود که هیچ راه خروجی نداشت از در و دیوار آن آتش می­ریخت. می­گفت خوابم سه ساعت طول کشید اما یک کمی از آن یادش مانده بود. بعد از آن به بهشت می­روند و در آنجا زمین وسیعی را می­بینند که کالاسکه ­هایی با چند اسب در هوا پرواز می­کردند. خدا نصیبمان کند.

فرمودند: شیعیان ما از قبرهایشان بیرون می­ آیند سوار بر شترانی سفید هستند که بال دارند.شِرکُ نِعالِهِم نور بند کفششان از نور است و تلألؤ می­کند. قَد وُضِعَت عَنهُمُ الشَّدائِد دیگر هیچ سختی بر آنها نیست. همه سختی­ها برداشته شده است. اگر کمی بهتر باشی سختی­ها از این دنیا هم برایت برداشته می­شود. دیگر اینجا هیچ سختی­ای نیست. وَ سُهِّلَت لهُمُ المَوارد هر چیزی که بخواهند برایشان سهل و آسان است. مَستورَهٌ عَوراتــَهُم دیگر هیچ عیبی ندارند. همه عیب­هایشان بر طرف و پاک شده است. مُسَکــِّنـَهٌ رُوعاتِهُم دیگر ترس و دلهره و اضطرابی ندارند. قـَد اُعطوا اَلأمن وَ الأمان به آنها ورقه امضا شده­ ای داده­اند که در امن و امان قرار دارید. هیچ خطری برای شما نیست. اگر انسان کار کرده باشد از همین­جا به امن می­رسد. وَانقــَطعَت عَنهُمُ الأحزان تمام غصه­ ها برداشته می­شوند. یَخافَ النّاس وَ لایَخافون کسانی که تنبلی کرده بودند و کاری نکرده بودند می­ترسند، ولی برای اینها ترسی وجود ندارد. بابا قیامت است. هُم فی ظِلّ عَرشِ الرَّحمان این اشخاص را به زیر سایه عرش خداوند می­برند. یوزَع لهُم مائِدة برایشان سفره پهن می­کنند. تمام دوران قیامت اینها بر سر سفره رحمت الهی نشسته­اند. وَالنّاسُ فی الحِساب مردم دیگر در روز قیامت در گرفتاری اعمالشان هستند. در عذاب هستند. روز قیامت وقتی آتش زبانه می­کشد، انسان­ها را به داخل خود می­کشد و انسانها را می­بلعد. یک دوستی داشتیم که تعریف می­کرد ما در شهر فاو سه نفر بودیم. بسیار خسته بودیم و خوابیده بودیم. بیدار که شدم دیدم آن دو نفر دیگر نیستند. چه شد؟ خمپاره در کنارشان به زمین خورده بود و شهید شده ­بودند. آنها را برده بود. حساب و کتاب سخت است. عرض کردم آتش جهنم می­ آید هر لحظه یکی را می­رباید. انسان ترس دارد. نکند الان مرا به داخل آتش بکشند. در دنیا اگر شخص را به داخل زندان ببرند فقط چند سال طول می­کشد. زندان ابدی که نیست. خیلی طول بکشد سی یا چهل سال. آدم یا می­میرد و یا نجات پیدا می­کند. ولی در آن دنیا جهنم ابدی است. زندان هم نیست. جهنم است. منظورمان ترسی است که از حساب­های نادرستشان دارند. اگر من گرفتار حسابم می­ترسم. مومن در آرامش به سر می­برد، چون کاری کرده بوده و زحمتی کشیده بوده. چون گناهی نکرده­است که بترسد. چه ترسی دارد؟ دروغ و اعمال ناشایست انجام نداده است که بترسد. اخلاق و اعمال نادرست از گناه دروغ شروع می­شود. اگر کار بد تکرار شود به اخلاق بد تبدیل می­شود. اگر اینها نباشد هیچ ترسی  نیست

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای