جلسه چهارشنبه 26/7/91 ( اثر اعمال ما چه ميشود؟ )
جلسه چهارشنبه 26/7/91 ( اثر اعمال ما چه ميشود؟ )
من که خدا هستم گفتم حجابت را ببند، کسی تو را نبیند.تو حجابت را باز کردی.پس گناه کردی.به جنگ آمدی.هر گناهی جنگ با خدا است.چرا تو از کسی که به جنگ ما آمده است،خوشت آمده است؟

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

بزرگان می فرمایند: امام، آن کسی است که در باطن عالم حرکت همه صاحبان حرکت به سوی کمال را پیشوایی و مدیریت می کند. امام یک مقام ظاهری دارد و آن این است که وقتی ایشان در جامعه انسانی حضور دارد، مردم باید تمام اعمال و رفتارشان را سرمشق دینشان بدانند. قدیمها که در مدرسه ها خط می نوشتند، نمی دانم حالا هست یا نیست. آن وقت ها که خط می نوشتند، بچه ها پیش معلم می رفتند و معلٌم سر صفحه یک خط صحیح می نوشت و بچه ها باید عین آن خط را تا پایان صفحه از روی آن تقلید کنند. آن خط را که مثلا خط صحیح و کامل بود، سرمشق خودشان قرار دهند. خب، این در جامعه بشری، عمل امامت است. امام کسی است که سرمشق اعتقاد، اخلاق و عمل آدمیان است. سرمشق اعتقاد هستند، باید انسان آن جور، معتقد باشد. سرمشق اخلاق هستند و آن جور که آنها اخلاق دارند، اینها هم پیروی کنند و همان جور اخلاق داشته باشند و سرمشق عملی. در نمازشان آن جور نماز بخوانند که او می خواند. در روزه آن جور روزه بگیرد که او می گیرد. در حج آن جور به حج بروند که او می رود. مثل اینکه شما رساله را می گذارید، آنچه که در رساله در مورد مناسک حج نوشته عین آن عمل می کنید. مثلا اگر گفتند هفت تا سنگ به شیطان بزنید، شما هفت تا سنگ می زنید. بعد هم آنجا دارد که اگر شک کردید، مثلا یکی بزنید. خب، عین آنچه که در رساله آمده شما عمل می کنید. نمازش را باید پشت مقام حضرت ابراهیم علیه السلام بخواند. حالا اگر شلوغ بود چکار کنیم؟ می توانید عقب تر بروید. اگر شلوغ بود چکار کنیم؟ می توانید عقب تر بروید. عین آنچه که در رساله آمده است. حالا عمل امامان عین آن چیزی است که در رساله آمده است. در رساله به صورت نظری و کتابت آمده است، حالا در شخص امام، عین عمل را می بینید. عین عمل امام. نگاه می کنید مثلا می بینید که ایشان وقتی به بیت آمد، رفت و طواف کرد. از کجا شروع کرد؟ از حجرالاسود شروع کرد. هفت دور طواف کامل کرد. وقتی برای بار هفتم به حجرالاسود رسید، گذشت، آمد بیرون. دیگر ادامه نداد. مثلا دو تا قدم هم ادامه نداد. وقتی به حجرالاسود رسید، از حجر گذشت، بعد رفت. بعد چکار کرد؟ بلافاصله برای نماز رفت پشت مقام حضرت ابراهیم علیه السلام ایستاد. شما می گویید من دیدم. در روایات ما این جوری است که من دیدم. همراه امام بودم.  این جوری هفت دور طواف کردیم. بعد از اینکه طواف کردیم، از مطاف بیرون آمدیم، به جانب مقام رفتیم. پشت سر مقام ایستادیم. در رساله آمده است که مقام را مثل امام جماعت قرار دهیم. چرا پشت سر امام جماعت برای نماز می ایستیم؟ مقام حضرت ابراهیم علیه السلام یک سنگی است که دو تا جای پای حضرت ابراهیم علیه السلام در آن منقوش است. اگر در شخص امام اینجا را دیدی و اگر یک راوی درستی این را نقل کرد، شما عین این عمل می کنید. این مقام ظاهری امام است که سرمشق، الگوی عمل و اخلاق و اعتقاد اسلام است. آن حرفی هم که عرض کردیم در باطن عالم هر کس کاری می کند و در اثر کاری که کرده است به کمالی می رسد. چه کسی در اثر کارش به کمال می رسد؟ چه کسی نماز می خواند و با نماز به کمال می رسد؟ اگر این گونه بود که ما همه الان در عرش بودیم. اگر این نمازهایی که خواندنیم ما را به کمال رسانده بود، ما الان در عرش بودیم. چه بد آن وقت بر سر خودمان خواهیم زد. این شخص تا زمان حالش این گونه است، خب در آینده هم به این گونه است دیگر. بعد عمر ما هم همین است. اگر تا به حال کاری کرده بودیم، با عمل تکانی خورده بودی، خب بارک الله. بعد از آن هم ممکن بود، اما مثلا از زمان بلوغ تا سن 28 سالگی آقا نمازهای ما کاری کرد؟ تکانی داد؟ نه. حالا همین است. هیچ امید بهتری در حق ما وجود ندارد. در هر صورت اگر کسی عملی کرد، در اثر عمل به کمال رسید، این امام بوده است که دستش را گرفته و برده است. این هم در باطن عالم است. همه کسانی که به کمال رسیده اند، در ظلّ و سایه امام زمانشان به کمال رسیده اند. آن ظاهر است، این باطن است. خب، آن اعمالی که ما در ظاهر از امام دیدیم، بنا بود آن عمل ایشان برای ما سرمشق باشد، بنا بود آن عمل برای ما الگو باشد خب، شما اگر طبق الگو عمل می کردید که ثمر داده بود. ثمر دادنش چه چیز است که من عرض کنم که شما ببینید هست یا نیست؟ من باید با عمل به یقین برسم. با اعمال خوبی که انجام می دهم. با همین نمازی که دارم می خوانم، با نماز باید به یقین برسم. حالا نمونه عرض کنم برای اینکه معلوم شود چیزی نیست. می گویند مرحوم آیت الله آقای قاضی طباطبایی داشتند درس می گفتند حالا ده نفر یا پانزده نفر از شاگردانشان هم در محضر ایشان نشسته بودند. پشت سر ایشان خانه قدیمی کهنه ای بوده. پشت سرش یک کاروانسرایی بود. یک کاروانسرای قدیمی. این کاروانسرا سقفها و ساختمانش ریخت. خب وقتی که این ساختمان مثلا قدیمی نسبتا بزرگ فرو بریزد، صدا می کند. این زمین می لرزد. وقتی که این ساختمان ریخت، زمین لرزید و صدا کرد. همه شاگردان از ترس اینکه زلزله آمده از اتاق فرار کردند. بعدا دیدند نه، زلزله ای نبوده. دوباره به اتاق برگشتند، دیدند ایشان نشسته. همانطور نشسته اند که سابقا تکیه کرده بود. مثلا حالا بالای اتاق یا پایین اتاق هر جایی که نشسته بود، از جایش تکان نخورده است. این شاگردان دو مرتبه آمدند سلام و سلام. ایشان فرمود: سلام علیکم. اگر اهل توحید هستی، اگر تو موحد هستی، چرا از ریزش ساختمان ترسیدی؟ کسی که اهل توحید است، کسی که موحد است، ساختمان ریخت که ریخت به من چه ربطی دارد؟ وقتی ساختمان ریخت، تا خدا نخواهد که کاری نمی تواند بکند. اگر اینجا زلزله آمد، خب تا خدا نخواهد که طوری نمی شود. پس چرا ترسیدی؟ این طوری است اگر کار انسان، ثمر بدهد، یک چنین یقینی پیدا می کند. یک چنین اطمینانی پیدا می کند. وقتی دنیا را جمع کردند و آوردند پیش روی شما قرار دادند، همانطوری که نشستی، نشستی. بعد هم بلند می شوید می روید. می گویید این به من ربط نداشت. ثمره این است که کار آدم درست باشد. اگر کار آدم درست بود، ثمر می دهد. ثمر این کار یقین است. دیگر از چیزی نمی ترسد. دوستمان گفت در خدمت حاج آقای حق شناس، داشتیم در همین خیابان خودمان می رفتیم، یک کامیون بار ایستاده بود، یک بار سنگین از آن بالا افتاد پایین. دو متر، سه متر بلندی بار است. از آن بالا درست جلوی پای ما افتاد. من به عقب پریدم. داد و بیداد کردم. فرمود: چرا ترسیدی؟ هیچ طوری نمی شود. برویم. آن وقتهایی که آژیر قرمز می کشیدند و موشك زده ميشد، مثلا در خدمت ایشان می رفتیم، فرمودند که جرأت داری بیا اینجا اصابت كن. اگر جرأت داری. این نتیجه یقین آدم است. یقین نتیجه عمل درست آدم است. یعنی عمل را درست انجام دادید، یقین پیدا می کنید. خیلی قیمتی است که آدم یقین داشته باشد و از چیزی نترسد. آن دورانی که حاج آقای حق شناس بودند، یک گرانی وجود داشت فرمودند روزی رسان که خدا است، اگر گران شد، به اندازه گرانی روزی می دهد. گران شده است. نمی ترسد. نباید گرانی بوجود بیاید ها! باید با گرانی مبارزه کرد. اما حالا اگر گرانی بوجود آمد، ما بترسیم؟ ما که می ترسیم. اگر ما می ترسیم، نشان می دهد که آنچه که تا به حال کرده ایم، ثمر نداده است. مگر می شود که آدم بندگی کند و ثمر ندهد؟ نمی شود. اگر طبق الگو، این خط را شما طبق آن سرمشق نوشته باشید، می گویند به به بارک الله. خیلی خوب نوشتید. عین خطـّ معلـّمت نوشتید. شما دیگر معلم هستید. شما دیگر به استاد نیازی ندارید. اگر آدم خوب بنویسد و اگر عمل خوب انجام دهد، نماز خوب بخواند، نماز خوب ثمر می دهد. در شبهای بیست و سوم ماه رمضان یک ذکری است، شما هزار بار سوره قدر را بخوانید، صبح، یقین به بار می آید. رفقای ما خوانده بودند، آنجایی که در همین احیاء ها با هم مشغول بودیم من هم بودم. هیچ خبری نشد. دستور خواندن سوره قدر کم نیست ها! آن دستور اشکال ندارد. آن دستوری که دادند، اشکال ندارد. باز از حاج آقا حق شناس عرض کنم. می فرمود: من سوره واقعه را شبها نمی خوانم. چون اگر بخوانم این خانه پر از پول می شود. نمی خوانم. ما حاضریم خودمان را بکشیم صد بار تا صبح سوره واقعه را بخوانیم، یک مقدار پول دستمان بیاید. خب چکار کنیم؟ اگر آدم بخواهد عملش درست دربیاید، باید خودش درست شده باشد. خب، اگر چاقو درست و تیز است می بُرد. وقتی تیز نیست، نمی بُرد. مدام خودم را می کشم که با این چاقوئي که لبه اش خراب شده است، بـِبُرم، اما نمی شود. باید آدم درست و درمان باشد، آن وقت عملش درست و درمان می شود. اگر عملش درست و درمان شد، پس نتیجه می دهد. من مرتب عرض می کنم، به خودم هم عرض می کنم. نه خودم فرقی می کنم نه شما فرقی می کنید. اگر آدم درست بشود. بین ما و درستی هزار فرسنگ فاصله است ها! هزار فرسنگ. بین ما و درست شدن خودمان هزار فرسنگ فاصله است. یک راه نزدیک وجود دارد که سخت است. من مکرر به بعضی از دوستان عرض می کردم که کسی جرأت نمی کند چنین حرفی بزند. عرض کند که خدایا من برای درست شدن حاضرهستم. اگر ما ناقص (یعنی عملش درست نیست) از این دنیا برویم، خیلی بد به زحمت می افتیم. اگر انسان آن زحمتها را اینجا انتخاب کند، یک صد هزارم آن زحمتهای بد می شود که برای آدم می افتد. ناگزیر به زحمت می افتد. آدم ناقص، ناگزیر به زحمت می افتد. حالا اگر کمی تکانی خورده باشد، می خواهند در برزخ تتمه اش را برایش درست کنند. عالم برزخ برای این است که تتمّه نقایص اینجا را برای آدم درست کنند. چقدر طول می کشد؟ صد هزار سال، دویست هزار سال، سیصد هزار سال، یک میلیون سال. یک میلیون سال طول می کشد در برزخ آدم را درست کنند بعد حالا وقتی برای قیامت به درد خورد، او را به قیامت ببرند. داستان برزخ و قیامت غیر از داستان اینجا است. یک جور دیگر است. من نمی فهمم ها! ولی یک چیزی برای شما می گویم. اگر کسی هم به دنبال درستی نباشد، خب، یک دوره ای را در برزخ می گذارند و همین طور ناقص او را به قیامت می برند. آنهایی که ناقص هستند را آب می کنند، که بعد دو مرتبه در قالب می ریزند که درست دربیاید. دو سه هفته پیش بحث در مورد این بود که آدم یا خداپرست است و یا هوی پرست. صحبت همان است. تکرارش است. همان بحث را به گونه ای دیگر می خواهیم طرح کنیم. خب، چرا آدم هوی پرست است؟ چرا آدم هوی پرست است؟ طبق دلخواه خودش عمل می کند. از این جمعیتی که اینجا نشستیم از بنده گوینده تا شما شنونده چه کسی دلخواه خودش عمل نمی کند؟ یک ده درصدی. خب شاید مثلا آدم به یک نامحرم بر می خورد، چشمش را می بندد. یعنی یک دلخواه دارد. البته اینها که زهرمار است. چرا حرام دلخواه شما است؟ یک آقایی ما خدمتش رسیدیم، اسمش عبدالکریم حامد است. از شاگردان مرحوم حاج شیخ رجبعلی خیاط بود. ایشان می گفت من چشمم به یک نامحرم افتاد که گردی صورتش باز بود، مثلا قاعدتا چهره اش بد نبود. چشمم افتاده بود، نگاه که نکرده بودم. خب یک لحظاتی لذت این نگاه در ذهنم مانده بود. دندان درد گرفتم. این دندان یک ماه درد می کند، هرچه دکتر می روم خوب نمی شود. عاقبت به ایشان پناه بردم. فرمودند: می گویند آن خانمی که صورتش را باز کرده بود به جنگ ما آمده بود، من که خدا هستم گفتم حجابت را ببند، کسی تو را نبیند. تو حجابت را باز کردی. پس گناه کردی. به جنگ آمدی. هر گناهی جنگ با خدا است. چرا تو از کسی که به جنگ ما آمده است، خوشت آمده است؟ مثلا این خوش آمدن، مگر انسان را رها می کند؟ قدیمها عرض می کردم که خوشت آمده است را از حلقوم آدم می کشند بیرون. اگر چیزی که خدا گفته است، خوش نیست، خدا گفته خوب نیست، تو چرا خوشت آمده است؟ یک ماه دندان درد کشیده بوده. حالا البته داستانش را خیلی دقیق یادم نیست. یک چنین چیزهایی بود. عرضم چه بود؟ این بود که یا آدم خداپرست است یا هوی پرست است. خب با این نگاه چرا تو اشتباه کردی؟ این اشتباهی که کردی و حواست پرت بود. این طرف را نگاه کردی، چشمت به نامحرم افتاد، اشتباه کردی دیگر. چرا اشتباه کردی؟ اگر آدم اشتباه می کند دلیلش چیست؟ یک نقص دارد. یک عیب دارد که اشتباه می کند. حالا مثال عرض می کنیم؛ این بند بازها روی سی متر بند که ارتفاعش از زمین سی متر است، اگر یک سر سوزن اشتباه کند به پایین می افتد و له می شود. نباید اشتباه کند. چطور اشتباه نمی کند؟ روز اول هم می توانست؟ نه روز اول نمی توانست. چرا اشتباه نمی کند؟ تکرار. تمرین. تمرین. اگر تمرین کنید، می شود. آدم تمرین کند که هیچ وقت اشتباهی چشمش به نامحرم نیافتد. می شود. آقا این نمی شد؟ بندباز،  با یک بند که به اندازه یک سیم قطرش است، چطور می تواند روی سیم راه برود؟ اگراین بند به فاصله ده سانتیمتر هم روی زمین باشد ما نمی توانیم روی آن راه برویم. اگر روی یک دیوار، یک آجر باشد حالا بفرمایید مثلا ده یا بیست سانتی مترهم از زمین فاصله داشته باشد نمی توانیم روی آن راه برویم. می افتیم. چطور شده است؟ وقتی که کار کرده است، شده. اگر کار کنید می شود. من هیچ وقت چشمم اشتباه نبیند. به نامحرم نیافتد. اشتباه می شود. نمونه داریم دیگر. آدمیزاد می تواند این جور عُرضه نشان بدهد. ما مهم نمی دانیم. چرا مهم نمی دانیم؟ آن طور که باید به قیامت، به روز حساب و کتاب، اعتقاد نداریم. آنقدر آن اعتقاد، گردن کلفت است که اگر آدم به قیامت اعتقاد داشته باشد یک بار هم اشتباه نمی کند. اگر به قیامت اعتقاد داشته باشد. یک مرتبه هم اشتباه نمی کند. زبانش یک بار اشتباه نمی کند. چشمش یک بار اشتباه نمی کند تا برسد به فکرش. می شود فکر آدم هم اشتباه نکند؟ می شود. آن هم می شود. اگر تمرین کنید، می شود. بعضی ها به کلاسهای مذهب ذهن یوگا می روند. کار می کنند، قدرت تمرکز پیدا می کند. می شود؟ بله. می شود. یکی از دوستانمان می گفت آن اوایل انقلاب بچه های یک مجموعه ای به کشور چین رفته بودند که آموزشهای نظامی ببینند. ایشان گفت یکی از رفقای ما از همین جمع به طور معمول روزی نیم ساعت می دوید. ورزش می کرد. آنجا که بودیم دمای هوا 35 درجه زیر صفر بود. این شخص طبق معمول یک عرق گیر پوشیده بود، داشت می دوید. خب، عرق کرده بود، گرمش شده بود. وسط راه به یک دوستی برخورد کرد. برای احوالپرسی به مدت 5 دقیقه ایستاد. یخ زد. حالا جوان بود و گردن کلفت. یخ زد. نه اینکه یخ زده باشد که یخش را باید بشکنیدها! یعنی سردش شده بود. داشت از سرما می لرزید. یک افسر چینی آن طرف ایستاده بود و این را دید. گفت این را سرپا نگه دارید. دست این شخص را گرفت، مثلا 5 دقیقه یا 10 دقیقه به چشمش نگاه کرد، کم کم این عرق کرد، خوب شد. یخ زدگی برطرف شد. گفت حالا او را ببرید داخل آسایشگاه و بخوابانیدش. چینی بود. هر کس کار بکند، نتیجه می بیند. البته اگر این طرفی کار کرده باشد، می گوید برو تا خوب شوی. می رود و خوب می شود. اصلا نمی گویی برو تا خوب شوی. دلت می خواهد این شخص خوب شود. آن آقا درس مرحوم حاج شیخ محمد حسین زاهد می رفت، چند روز بود که خدمت ایشان نرفته بود. اصطلاح معمول مرحوم حاج شیخ محمد حسین زاهد این بود که می گفت داداش جون. داداش جون. این اصطلاحشان بود. گفت: کجا بودی؟ گفت آقا دندانم درد می کرد. عرض کرد خدایا من که دوست ندارم این دندانش درد بگیرد. گفت الان هفتاد هشتاد سال است که یک بار دندانم درد نگرفته است. چشمم درد گرفته. مغزم درد گرفته. همه جای بدنم درد گرفته اما دندانم درد نگرفته. این گونه لازم نیست او را نگه دارند. نتیجه این که ما راحت هستیم. زندگی راحت. خالی از هر تمرین. تمرین سخت است دیگر. ورزشکاران را که دیدید. یک وقت شرح احوال یک ورزشکاری را می گفت این مثلا نمی دانم چند سال آقای جهان بود. اصلا خیلی از خصوصیاتش را یادم رفته است. نمی دانم تنیسور بود یا یک ورزش دیگر. شش سال، هفت سال، ده سال، آقای جهان بود. تمام سال در برنامه بود. غذایش، کارهایش، خوابش و همه چیزش روی حساب بود. اگر آدم این جوری باشد، به یک جایی می رسد. حالا این شخص دنیایش را می خواست به دنیایش رسیده بود. ما آخرت را نمی خواهیم. ما دنبال این هستیم که آخرت را مجانی به ما بدهند. مجانی نمی دهند. من هم دلم می خواهد که آخرت را مجانی بدهند. نمی دهند. می گویند باید کار کنید. کار اول چیست آقا؟ این است که گناه نکنیم. اگر جدی گناه نکنید، اثر می کند. جدی جدی، خیلی جدی. سعی کنید خیال گناه را هم نکنید. یک موقع آدم ده دقیقه غرق در فکر است. آن وقت فکرش هم لذت بخش می شود. اگر لذت است، شما در باطن خود دارید گناه می کنید.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای