جلسه پنجشنبه 21/10/91 ( اطاعت )
جلسه پنجشنبه 21/10/91 ( اطاعت )
آقا اگر اطاعت کنی به چه چیزی می رسی؟ از اطاعت تو همه عالم مطیع تو می شوند. عَبدی أطِعنی بنده من اطاعت مرا بکن، همه عالم مطیع تو می شوند. همه عالم ها. همه عالم...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

امیرالمومنین علیه السلام فرموده اند که کـُلُّ شَیءٍ مِن عَمَلِکَ تـَبَعٌ لِصَلاتِکَ.این را حفظ کنید. تمام کارهایت دنباله نمازت است. اگر نمازت قبول است، کارهایت هم قبول است. اگر نمازت به درد بخور است، کارهای دیگرت هم به درد بخور است. اگر نمازت خوب است، کارهای دیگرت هم خوب است.

آدم هرچقدر مساله بلد باشد و مساله بخواند بهتر است. درواقع مساله مثل زیر بنای ساختمان است. اگر آدم درست مساله بلد نباشد آن ساختمانی که می سازند و عرفان می آموزد و اخلاق می آموزد و... با زیر بنای سستی خواهد بود.

دقت کنید تا خلاصه ای عرض کنم. توحید. اصلی و اصولی ترین اعتقاد توحیدی یک مسلمان دو اصل توحیدی است. اگر این دو اصل توحیدی را داشته باشیم، این آدم از نظرر اسلام موحد است. کسی که این دو اصل توحیدی را داشته باشد، موحد است. اصل اول: لا اله الا الله. اصل دوم: لا ربّ الا الله. لا ربّ الا الله معنای دومی هم دارد که فرد باید پای آن معنای دوم هم باشد. ما می گوییم هیچ قانونی جز از طرف خدا اعتبار ندارد. قانون فقط قانون خداست. یک معنای لا ربّ الا الله این است که معنای دوم آن است. اگر یادتان باشد عرض کردیم شیطان تمام مراتب توحید را داشت. تمامش را. گیرش در این بخش آخر بود که عرض کردیم. در قانون خدا. یکی از قوانین خدا را درست نمی دانست. هرچه فکر می کرد، درست نمی دانست او که از آتش ساخته شده بر آدم که از گل ساخته شده است سجده کند. این قانون را درست نمی دانست. این دستور را درست نمی دانست. یعنی با خدای متعال در لا ربّ الا الله مشکل داشت. ما می گوییم لا ربّ الا الله یعنی قانون گذاری جز خدا نیست. قانون گذار فقط اوست و قانون فقط قانون اوست. هیچ قانون دیگری اعتبار ندارد. خب این یک داستان مفصلی است. حالا ببینیم چیست. در آیه 59 سوره مبارکه نساء می فرماید: يا أيّهَا الـَّذينَ آمَنوا أطيعُوا اللهَ وَأطيعُوا الرَّسولَ وَأولي الأمْر مِنكـُمْ ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا اطاعت کنید. اینکه از خدا اطاعت کنید یعنی چه؟ یعنی آنچه که در قرآن دستور آمده و حکم است مانند نماز و روزه و هر چیز دیگر را باید اطاعت کنید. این آیه و امثال این آیه را می گویند ارشاد است به حکم عقل. وقتی شما خدا را در لا اله الا الله و لا ربّ الا الله قبول کردید باید همه چیزهایی که او گفته را بگذاری روی چشمت. این را عقلت می گوید. وقتی من او را به عنوان لا اله الا الله و لا ربّ الا الله پذیرفتم هرچه گفت باید بگذارم روی چشمم. این را عقلم می گوید. این آیه همان سخنی که عقل شما می گوید را می فرماید. فرمان آیه مؤید حکم عقل است. اگر انسان به خدای واحد و ربّ واحد معتقد شد، هیچ قانون دیگری را نمی تواند بپذیرد. هرچه قانون خداست باید بپذیرد. عقلش این را می گوید. حالا این آیه هم همین حرفی که عقل شما می گوید را به زبان قرآنی می فرماید. عرض کردم این آیه مؤید حکم عقل است. خب عرض کردیم أطيعُوا اللهَ یعنی چه؟ اطاعت از خدا. دست ما که به خدای متعال نمی رسد. حرف خدا و فرامین الهی را در قرآن می یابیم. جای دیگری که نداریم. وسیله ارتباطی دیگری با خدای متعال نداریم. او در این قرآن فرموده که نماز بخوانید، ما فهمیدیم که نماز واجب است. او در آیه 183سوره مبارکه بقره فرموده: كـُتِبَ عَلـَيْكـُمُ الصّيامُ فهمیدیم روزه واجب است. در آیه 97 سوره مبارکه آل عمران فرموده: وَللهِ عَلى النـَّاس حِجُّ البَيْتِ می فهمیم حج واجب است و امثال این حرف ها. ما یک مجموعه دستوراتی شامل احکام و واجبات داریم که در قرآن آمده. تمام اینها در ذیل أطيعُوا اللهَ آمده است. همه اش در ذیل أطيعُوا اللهَ است. زیر أطيعُوا اللهَ چند هزارتا دستور است که همه اش همان است. گفته بودیم نماز بخوانید همان را می گوییم. گفته بودیم روزه، همان را می گوییم. خب. در ادامه آیه 59 سوره مبارکه نساء آمده وَأطيعُوا الرَّسولَ پیامبر را اطاعت کنید. پیامبر را اطاعت کنید دیگر یعنی چه؟ مگر در برابر خدا چیز دیگری هم وجود دارد که باید از آن اطاعت کنیم؟ ما گفتیم قانون فقط قانون خداست. هیچ قانون دیگری، هیچ قانون دیگری، به هیچ وجهی اعتبار ندارد. پس وَأطيعُوا الرَّسولَ یعنی چه؟ می گوییم آنچه که از پیامبر دستور صادر شده و به دست ما رسیده است دو دسته است. دسته اول یک چیزهایی است که اصطلاحا به آنها می گوییم وحی بیانی. یعنی بیان آنچه که در قرآن آمده. آنچه که در قرآن آمده، پیامبر آن را توضیح داده است. پیامبر هرچه در قرآن آمده را توضیح داده است و معمولا هرچه که در قرآن آمده به صورت کلی آمده است. به صورت اجمال آمده. قرآن اگر می خواست مسائل را بگوید خیلی زیاد می شد. فقط نماز چهار هزارتا مساله دارد. اگر می خواست مساله بگوید تمام این قرآن مسائل نماز می شد. ناگزیر قرآن نمی توانسته به مسائل بپردازد و فقط دستور کلی و اصل نماز را دستور فرموده است. خب؟ توضیحاتش را پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده. عرض کردم تمام مسائل وقت نماز در دو آیه آمده. اگر در رساله نگاه کنید. سی چهل تا مساله است. تمامش در دو آیه قرآن آمده. در آیه 78 سوره مبارکه اسراء می فرماید: أقِم الصَّلاةَ لِدُلوكِ الشَّمْس إلى غَسَق اللـَّيْلِ وَقـُرْآنَ الفـَجْر إنَّ قـُرْآنَ الفـَجْر كانَ مَشْهودًا این یک آیه است و یک آیه دیگر هم در خاطرم نیست. دو آیه است که کل مسائل مربوط به وقت نماز در این دو آیه آمده است. خب پیغمبر باید اینها را توضیح بفرماید تا ما بفهمیم. تمام مسائل وقت در این دو آیه آمده. اما به صورت اجمال آمده است. ظهر باید نماز بخوانید. مغرب و عشاء باید نماز بخوانید. صبح هم باید نماز بخوانید. خب اینکه کافی نیست. بنابراین ما به توضیحاتی که پیامبر صلی الله علیه و آله در ذیل آیات فرموده احتیاج داریم. خب تو اینها را از کجا می گویی؟ این همه حرفی که پیامبر زده است و دستور فرموده از کجا فرموده؟ در آیه 3 و 4 سوره مبارکه نجم می فرماید: وَما يَنـْطِقُ عَن الـْهَوَى* إنْ هُوَ إلا وَحْيٌ يوحَى هرچه از این دو لب خارج می شود وحی خداست. یک کلمه از خودش نمی گوید. پس این هم به حرف های خودمان برگشت. ایشان یک ذره در دین دخالت نمی کند. نمی تواند. نباید. نمی تواند. اصلا ممکن نیست. در قرآن آمده که اگر پیامبر یک کلمه، یک کلمه نادرست به ما نسبت دهد ما دستش را می گیریم و رگ قلبش را قطع می کنیم. به آنی نابودش می کنیم. پیغمبر با همه عظمت. نه آقا. یک کلمه از خودش به دین نمی افزاید. یک کلمه. یک کلمه. خب. پس وَأطيعُوا الرَّسولَ یعنی چه؟ این هم یعنی به یک واسطه. حالا واسطه خورده. آن که در قران آمده عین کلام خداست. یعنی یک دانه حرف و یک دانه واو یک دانه زیر و زبرش، همه اش مال خداست. خب؟ توضیحات پیغمبر چطور؟ همه اش حرف خداست. همه اش حرف خداست. ایشان یک کلمه اضافه از خودش نفرموده است. یک کلمه از خودش نفرموده است. خب پس یک مورد این توضیحاتی است که ایشان در ذیل آیات فرموده که مثالش را عرض کردیم مانند أقِم الصَّلاةَ لِدُلوكِ الشَّمْس که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده لِدُلوكِ الشَّمْس یعنی چه، وقتی خورشید درست بالای سرتان در آسمان است، آن لحظه ای که از بالای سرتان تکان خورد آن وقت ظهر می شود و وقت نماز است. خب. چکار کنیم؟ آقا چهار رکعت نماز بخوانید. نماز ظهر چهار رکعت است. در قرآن که این نیامده است. پیغمبر فرموده نماز ظهر چهار رکعت است. بعد هم خودشان فرموده اند مثلا، مثلا یک ساعت و نیم که گذشت حالا وقت نماز عصر است. البته وقت فضیلت نماز عصر است. این مقدار زمان هم وقت فضیلت آن است. می توانید نافله بخوانید و بعد نماز واجب تان را بخوانید و بعد هم وقت فضیلت نماز عصر است و می توانید این مقدار نافله بخوانید و این مقدار هم واجب بخوانید و الی آخر. بعد هم نماز بعدتان را چه زمان بخوانید. به آسمان نگاه کنید و وقتی سرخی از بالای سرتان عبور کرد، مغرب شده است. وقتی مغرب شد شما می توانید نماز مغرب تان را بخوانید. نماز عشا را باید این وقت بخوانید و نماز صبح را این وقت بخوانید. قصه که نمی گویم؟ بله؟ پیغمبر یک وقت هایی چیزهای دیگری هم می فرمودند. مثلا دو نفر دعوایشان می شد و خدمت ایشان می آمدند. ایشان فرموده حق با توست. حق با تو نیست. مثلا تو ظلم کرده ای و باید حق ایشان را بدهی. این چطور؟ آیه دارد. در آیه 65 سوره مبارکه نساء می فرماید: فـَلا وَرَبّكَ لا يُؤْمِنونَ حَتـّى يُحَكـِّموكَ فيما شَجَرَ بَيْنـَهُمْ قسم به پروردگار تو اینها ایمان ندارند مگر اینکه اگر یک وقتی یک اختلاف و مشاجره ای بین شان اتفاق افتاد، برای داوری نزد تو بیایند. اختلاف یک چیز بشری و طبیعی است. به نظر من یک چیزی حق است و به نظر شما یک چیزی حق است. یک نفر باید بین ما قضاوت کند. خب؟ اگر یک مشاجره ای شد و اختلافی پیش آمد باید به تو مراجعه کنند. نباید جای دیگری بروند. زمان طاغوت امام فتوا می دادند که اگر نزد دادگاه های دولتی رفتی و آنها حق تو را به تو دادند، جایز نیست آن حق را بگیری. این رفتن حرام است و حقی هم که از این طریق به دست تو رسیده ناحق است. از کجا می گفتند؟ از همین آیه می گفتند. فَلا وَرَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ ایمان ندارند مگر اینکه وقتی بینشان اختلاف پیش می آید يُحَكـِّموكَ فيما شَجَرَ بَيْنـَهُمْ تو را قاضی قرار دهند. باید پیش تو بیایند. جای دیگری نروند. در ادامه آیه می فرماید:  ثـُمَّ لا يَجـِدوا في أنـْفـُسِهمْ حَرَجًا وقتی دو نفر با هم اختلاف دارند ناگزیر یک نفر حق دارد دیگر. حق متعلق به یک نفر است. یا مثلا یک بخشی از حق متعلق به یکی است و بخشی از آن متعلق به دیگری است. اگر یک بخشی از حق متعلق به یکی است پس متعلق به دیگری نیست و برعکس. ناگزیر اگر حاکم به نفع یکی از این دو نفر قضاوت کند، نارضایتی به بار می آورد. می گویند اگر ناراحت شوی، دین نداری. این حکمی که ایشان می کند در آیه 105 سوره مبارکه نساء فرموده لِتـَحْكـُمَ بَيْنَ النـّاس بـِما أراكَ اللهُ در میان آنها به آنچه که خدا به تو گفته حکم کن. طبق دستور خدا دقیق. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده بود که آی مردم ببینید شما نزد من می آیید و من طبق قانون حکم می کنم. مثلا شما دو نفر، سه نفر، پنج نفر، ده نفر می آورید و اینها به نفع تو شهادت می دهند و مسلمان و درستکار هم هستند و من شهادت شان را می پذیرم و به نفع تو حکم می کنم. اما اگر حق واقعا متعلق به دیگری باشد و به تو ناحق رسیده باشد پیامبر طبق قانون حکم کرده است. دقیق. پیامبر قانون را اشتباه نمی کند. من اگر قاضی باشم ممکن است یک وقت قانون را اشتباه کنم. چون من که معصوم نیستم. ممکن است. اما امکان ندارد پیامبر صلی الله علیه و آله در قانون و تطبیق قانون اشتباه کند. قانون دقیق اجرا شده. اما اگر شما کاری کرده باشید که اشتباه قضاوت شود، به جهنم می روید. خودتان می دانید. همین مثالی که عرض کردم. مثلا ده نفر آورده اید که به نفع شما شهادت داده اند و پیامبر هم طبق نظر شاهد حکم می کند. اگر خلاف شد تو به جهنم می روی. حرف این است. ثـُمَّ لا يَجـِدوا في أنـْفـُسِهمْ حَرَجًا دلش تنگ نشود که چرا به نفع او قضاوت انجام نشده. اگر دلش تنگ شد و ناراحت شد، در ابتدای آیه فرموده فـَلا وَرَبّكَ لا يُؤْمِنونَ اینها ایمان نیاورده اند. در انتهای آیه می فرماید: وَيُسَلِـّموا تـَسْليمًا تسلیم حکم خدا که پیغمبر صلی الله علیه و آله فرموده باشند. خب. قضاوت. ببینید قضاوت، اجراست. حرف قبلی مان چه بود؟ قانون. من دارم برای شما قانون می گویم. می گویم وقت نماز صبح این وقت است. توضیح می دهم. أقِم الصَّلاةَ لِدُلوكِ الشَّمْس را معنا می کنم. قدیم ها می گفتند یک شاخص بگذارید و اگر مسجد گوهرشاد رفته باشید آنجا یک شاخص هست. یک سنگ گردی هست که وسط آن یک تکه آهن است. آفتاب می افتد. وقتی سایه به حداقل رسید و برگشت ظهر شده است. در قرآن که این توضیح نیامده. در قرآن فرموده وقتی خورشید به اوجش می رسد. حالا این اوجش یعنی چه؟ توضیح بفرمایید. توضیح داده اند. غَسَق اللـَّيْلِ یعنی چه؟ توضیح فرمودند. ایشان توضیح فرمودند. وَقـُرْآنَ الفـَجْر یعنی چه؟ توضیح فرمودند. خب؟ توضیحات. عین دستورات خدا. یعنی ذره ذره دستورات را هم جبرائیل علیه السلام آورده بود. نه اینکه پیغمبر فکر کند. قانون را بیان می کردند. بیان می کردند. بعد هم اجرا می کردند. می شود با قانونی که ایشان دارد می گوید و در عمل اجرا می کند مخالفت کرد؟ فرمودند فـَلا وَرَبّكَ لا يُؤْمِنونَ اگر کسی مخالفت کند ایمان ندارد. اگر در دلش هم اوقاتش تلخ شود ایمان ندارد. خب؟ یک چیزهای دیگری هم دارد. فرمودند فلانی تو بیا و فرمانده این لشکر باش. این نامه مرا می گیری و از این طرف می روی و مثلا پنجاه کیلومتر از مدینه که دور شدی، نامه را باز می کنی و طبق دستور عمل می کنی. که به این احکام حکومتی می گوییم. در احکام حکومتی هم شما باید دقیق دستورات پیغمبر را عمل کنید. دقیق. أطيعُوا اللهَ وَأطيعُوا الرَّسولَ. این دومی آمده. وَأطيعُوا الرَّسولَ کدام دستورات را؟ دستوراتی که در بیان احکام خدا می گوید. دوم دستوراتی که در مقام قضاوت می گوید. سوم دستوراتی که در مقام حاکم می فرماید. یک باغ بزرگی بود که یک آدم خیلی خوبی !! یک درخت خرما در آن باغ داشت. حالا چگونه می شود نمی دانم. آن بنده خدایی که صاحب اصلی باغ بود هم فرض کنید صدتا نخل داشت و ساختمان ساخته بود و زن و بچه اش هم آنجا زندگی می کردند. این آدم هم از بس که خوب بود! همینطور سرش را می انداخت و می آمد داخل. آقا یک یاالله بگو. مثلا فرض کن زن و بچه من دارند رخت می شوند. دستش باز است. آقا درخت خودم است. می خواهم سر درخت خودم بروم. آقا خواهش می کنم. درخت خودم است. می خواهم بروم سر درختم. هرکاری کرد، حرف گوش نکرد. رفت خدمت پیغمبر. عرض کرد آقا من از دست این شکایت دارم. پیغمبر او را خواستند و فرمودند خب این حرف خوب و درستی می زند. آنجا هم گفت آقا درخت خودم است. می خواهم بروم سر درختم. حالا مثل عرض می کنم. شاید اینها اضافه باشد و از جانب من باشد. مثلا پیغمبر هم خواهش کردند و فرمودند من از تو خواهش می کنم. باز گفتند نه آقا درخت خودم است. فرمودند که من یک درخت خرما جای دیگر به تو می دهم. باز گفت نه آقا. درخت خودم است. ده تا درخت خرما می دهم. نه آقا همین درخت خرمای خودم را می خواهم. من در بهشت برایت تضمین می کنم. نشان می دهد که این شخص لامذهب محض است. هیچ اعتقادی ندارد. ببینید وقتی با پیغمبر مخالفت کرد، تمام شد. نشان داد که هیچ چیز نیست. نمی شود کسی پیغمبر را پیغمبر بداند و با او مخالفت کند. معلوم می شود که ایشان را پیغمبر نمی داند که مخالفت می کند. تضمین بهشت را هم نپذیرفت. خب. پیغمبر فرمودند که بروید درخت خرمایش را بکنید و به او بدهید. خب آقا  این درخت خرما متعلق به خودش است. این می شود حکم حکومتی. یک فرمایش فرمودند. آن فرمایش حکم خداست و قانون اسلام است. فرمودند کسی نمی تواند از قانونی به ضرر دیگران سود ببرد. از یک قانون به ضرر ده تا قانون دیگر سود ببرد. فرمودند لا ضَرَرَ وَ لا ضِرارَ فِی الإسلام. ببینید شما در کنار دیوار خانه تان یک باغچه دارید. پشت این باغچه ساختمان خانه همسایه است. خب شما در این درخت کاشته اید و می خواهید به آن آب بدهید. خب کم کم می رود زیر پی این ساختمان و بعد از چند سال آن خانه همسایه نم پیدا می کند. آقا من خانه خودم است. آب هم متعلق به خودم است. در زمین خودم می خواهم آب بریزم روی باغچه. من دلم می خواهد. متعلق به خودم است. شما مالک خانه هستی و طبق قانون مالکیت هرکاری که دلت خواست می توانی در آن انجام بدهی. کسی که مالک بود می تواند هرنوع تصرفی که می خواست در مال خودش بکند. این قانونی است. هرکس می تواند هرنوع که می خواهد در ملک خودش تصرف کند. اما نمی توانی از قانون مالکیت به ضرر دیگران استفاده کنی. معنای لا ضَرَرَ وَ لا ضِرارَاین است. این جزء احکام ثانوی است. قانون اول، قانون مالکیت است. هرکس در ملک خودش آزاد است. اما از این قانونی که هرکس در ملک خودش آزاد است و می تواند هرنوع که می خواهد در ملک خودش عمل کند، نمی تواند به ضرر دیگران استفاده کند. این می شود قانون ثانوی. خب؟ اگر پیغمبر صلی الله علیه و آله این را فرموده، این چه می شود؟ این هم قانون خداست. خدا فرموده. همان که در آیه 3 و 4 سوره مبارکه نجم می فرماید: وَما يَنـْطِقُ عَن الـْهَوَى* إنْ هُوَ إلا وَحْيٌ يوحَى این وحی خداست. لا ضَرَرَ وَ لا ضِرارَ وحی الهی است. فقط فرق آن با این وحی هایی که در توضیح دستورات قرآنی گفته می شود این است که قرآن لفظش هم از طرف خداست. اما در آنها معنا از طرف خداوند است و لفظ از طرف خدا نیست. معنا به قلب مبارک پیامبر وحی شده است. لا ضَرَرَ وَ لا ضِرارَ یک قانون است. این قانون از طرف خدای تبارک و تعالی مثلا به واسطه جبرئیل به قلب مبارک پیامبر وحی شده است و عبارت به بیان ایشان آمده است. فرقش چه شد؟ قرآن هم لفظش از طرف خداست و هم معنا و مضمونش ازطرف خداست. اما در اینجا لفظش از طرف پیامبر است و معما و مضمون از طرف خداست. پس اینها هم از طرف خداست. بنابراین وقتی فرمودند وَأطيعُوا الرَّسولَ یعنی آن دستوراتی که ایشان از طرف خدا برای شما نقل می کند حالا یا در توضیح و تفضیل یا بقیه موارد همه از طرف خداست و باید اطاعت کنید. خب. اگر در مقام قضاوت بودند چطور؟ مقام قضاوت چه بود؟ اجرای قانون. یعنی پیغمبر در مقام قضاوت قانون فرموده اند. فرمودند البَیِّنـَة لِلمُدَّعی کسی که نزد قاضی آمد و یک ادعایی کرد مثلا من ادعا می کنم این زمین متعلق به من است. خب باید شاهد بیاورم. وَالیَمینُ عَلی مَن أنکـَر. کسی آمده و یک چیزی را ادعا کرده و شاهد هم نداشته. یک کسی هم ادعای او را انکار می کند. او باید قسم بخورد. اگر قسم بخورد قول او درست می شود. قانون است. پیغمبر فرموده. در قوانین قضایی اسلام آمده البَیِّنـَة لِلمُدَّعیوَالیَمینُ عَلی مَن أنکـَر خب. بعدش هم این چگونه باید قسم بخورد؟ دستور دارد. بینه باید چگونه باشد؟ دستور دارد. ریزش را فرموده اند. اینها همه دستورات الهی است. اما وقتی پیامبر دارد این را اجرا می کند خب دارد اجرا می کند دیگر. غیر دستور است. عمل به دستور است. خب اگر یک جایی عمل کرد شما اجازه نداری مخالفت کنی. اصلا. اگر مثلا من قاضی بودم و شما گفتی این قاضی ناحق است ایرادی ندارد. اما به پیغمبر نمی شود گفت که ناحق است. اگر گفتی ناحق است فـَلا وَرَبّكَ لا يُؤْمِنونَ اصلا این آدم دین و ایمان ندارد. خب این هم از اجرا. حرف سوم چه بود؟ در احکام حکومتی. در احکام حکومتی هم اطاعت از پیغمبر واجب است. سه مرحله شد. نمونه اش آن داستانی که فرمودند این نخل را از جا بکنید و به او بدهید. این فقط طبق حکم حکومتی باید اجرا شود. خب. آیه می فرماید: أطيعُوا اللهَ وَأطيعُوا الرَّسولَ خب می پرسند چرا دو مرتبه گفته؟ می فرمود أطيعُوا اللهَ وَ الرَّسُولَ خب آقا اینگونه هم متعدد در قرآن داریم. دقت کنید اینجا می گوید درجه وجوب اطاعت از پیغمبر عین درجه وجوب اطاعت از خداست و هیچ فرقی ندارد. اگر شما با دستور خدای متعال مخالفت کنی به همان درجه به گناه گرفتار شده ای که با دستور پیغمبر مخالفت کنی. یکسان است. درجه وجوبش یکسان است. آن وقت اینجاهایی که فرمودند أطيعُوا اللهَ وَأطيعُوا الرَّسولَ در یک جای دیگر توضیحش آمده است. در آیه 64 سوره مبارکه نساء می فرماید: وَما أرْسَلنا مِنْ رَسولٍ إلا لِيُطاعَ بـِإذن اللهِ ما هر پیغمبری را که فرستادیم برای این فرستادیم که مردم از او اطاعت کنند. چه لزومی دارد اطاعت کنند؟ می آید و یک دستوراتی می دهد و می رود دیگر. ما هم دستورات را در کتابچه مان می نویسیم. نه. دستوراتی که می گوید را باید اطاعت کنی. همه آن دستوراتی که در کتابچه نوشتی را باید اطاعت کنی. دقیق فرموده نماز را کی و چگونه بخوان. باید اطاعت کنی. اگر هم دستور دیگری فرمود باید اطاعت کنی. چه کسی گفته که باید اطاعت کنی؟ خدا فرموده. اطاعت از پیامبر به چه دلیل واجب است؟ چون خدا فرموده. ببینید چرا باید دستور خدای متعال را اطاعت کرد؟ چرا؟ زیرا خداست. زیرا ربّ است. پیغمبر را چرا باید اطاعت کرد؟ چون خدا فرموده. فرق کرد یا نکرد؟ چرا خدا را باید اطاعت کرد؟ چون خداست. دلیل دیگری نیاز نداریم. این دلیل کافی است. چون او خداست. چون او خدای ماست اطاعت از او لازم و واجب است. ببینید او مولاست و ما بنده هستیم. او مولاست و ما بنده ایم. این حق مولویت اوست. و وظیفه بندگی ماست. ما بنده هستیم و او مولاست. در مورد پیامبر چطور؟ می گوییم چون خدا فرموده است. متوجه می شوید؟ چون خدا فرموده. یعنی اطاعت از ایشان فرع اطاعت خداست. اطاعت خدا اصل است. اطاعت پیامبر فرع است. به این دلیل می گوییم أطيعُوا اللهَ و بعد می گوییم وَأطيعُوا الرَّسولَ دو نوع اطاعت است. اطاعت خدای تبارک و تعالی اطاعت اصلی و ذاتی است و اطاعت پیامبر فرعی است. اطاعت از رسول فرع اطاعت از خداست. اطاعت اولوالامر که در ادامه آیه آمده هم عین اطاعت پیغمبر است.

یک نکته اخلاقی هم از این مجموعه عرض کنم. این اطاعتی که اینجا گفتند، اطاعت در مقابل پیامبر، اينقدر مطیع باش که اگر بر خلاف آنچه که تو می اندیشی و فکر می کنی رای داد حتی در دلت هم ناراحت نباشی. این احتیاج به یک تمرین دراز مدتی دارد. که آدم در اطاعت تمرین کند. تمرین کند. تمرین کند. آقا آدمیزاد تمرین پذیر است و این چیزی است که ما فراموش می کنیم و فراموش کردیم. آدمیزاد را به همه چیز می توان تمرین داد. در اثر تمرین همه کاری از او برمی آید. فرمایش پیغمبر بود که قبلا هم برایتان عرض کردم. فرموده اند هرچه نیت کنی، این بدن کوتاهی نمی کند. هرچه نیت قوت بگیرد بدن کوتاهی نمی کند. هرچه! شما نیت کردی به آسمان پرواز کنی. بدن کوتاهی نمی کند. اما نیت نداری. نمی توانی نیت کنی. مثال عرض کردم. می توانی دستت را در آتش بکنی و نسوزد. این نیت می خواهد. این نیت در اثر تمرین بدست می آید. واژه نیت را عوض می کنیم و می گوییم  قوت اراده. قوت اراده در اثر تمرین بدست می آید. من به نامحرم نگاه نمی کنم. یک بار. می شود یک بار. بعد بار سوم، چهارم، پنجم. می شود تمرین. دارم تمرین می کنم. اگر این تمرینت را دقیق اجرا کنی، دقیق، صد در صد اجرا شود آدم می تواند به بالاتر برسد. به اینکه من نمی خواهم ببینم دیگر چشمم نمی بیند. می شود. تمرین آدم را برای هرچیزی قادر می کند. مثالش را برای همه تان عرض کرده ام و همه بلد هستید. یک آدمیزاد روی یک سیم فولادی به پهنای یک انگشت راه می رود. چطور می شود؟ به فاصله بیست متر بلندی؟ قشنگ راه می رود و صد کار سخت و آکروباتیک انجام می دهد. چطور می شود؟ اصلا امکان ندارد. آن سیم یک کم هم از زمین بلند شود ما نمی توانیم روی آن راه برویم. مثلا یک دیواری باشد با پهنای یک آجر. شما از روی یک دیوار آجری شاید کمی از زمین بلند باشد بتوانی راه بروی اما اگر یک ذره بیشتر باشد نمی توانی راه بروی و می لغزی و می افتی. چطور می شود آدمیزاد که به طور طبیعی اینگونه است اگر تمرین کند به چنان مهارتی می رسد؟ حالا این مثال کوچکی است که همه ما دیده ایم. انسان در اثر تمرین همه کاری می تواند بکند. نتیجه آن تمرین قوت اراده است. اگر انسان اراده کند همه کون و مکان خاضع اراده انسان است. ساختمان انسان از همه این عالمی که در آن هستیم برتر است دیگر. اگر اراده ات قوت یافت تو به همه این عالم محیط هستی. اگر یادتان باشد داستان آقای طباطبایی را عرض کردم که فرمود پلک من در اختیار خودم است. یا مثلا حاج آقای حق شناس که دکتر گفته بود ایشان گوشش دست خودش است. هروقت بخواهد می شنود و هروقت بخواهد نمی شنود. چقدر از این گوش مراقبت کرده؟ چقدر مراقبت کرده؟ چقدر از چشم مراقبت کرده؟ می شود . در اثر تمرین می شود که همه چیز تحت اختیار انسان قرار گیرد. أطيعُوا اللهَ وَأطيعُوا الرَّسولَ به خیر خودت است. به نفع خودت است. فرمودند هرکار خوبی که ما گفتیم انجام دهید برای خودتان است. در آیه 7 سوره مبارکه اسراء می فرماید: إنْ أحْسَنـْتـُمْ أحْسَنـْتـُمْ لأنـْفـُسِكـُمْ هرکار خوبی می کنی داری به خودت خوبی می کنی. خدا غنی حمید است. یک ذره از این نماز و روزه برای او نیست. در آیه 6 سوره مبارکه عنکبوت می فرماید: وَمَنْ جاهَدَ فإنـَّما يُجاهِدُ لِنـَفـْسِهِ هرکس جهاد می کند دارد برای خودش می کند. هرکس بخل می کند به ضرر خودش عمل می کند. عین ترجمه آیات است. تقریبا. آقا اگر اطاعت کنی به چه چیزی می رسی؟ از اطاعت تو همه عالم مطیع تو می شوند. عَبدی أطِعنی بنده من اطاعت مرا بکن، همه عالم مطیع تو می شوند. همه عالم ها. همه عالم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای