جلسه پنجشنبه 12/2/92 ( ميخواهي به شادماني ابدي برسي؟)
جلسه پنجشنبه 12/2/92 ( ميخواهي به شادماني ابدي برسي؟)
هر گناهی از یک شرک ناشي می شود.هر مقدار شما برای مقابله با گناه تمرین بیشتری بکنید، قوت ایمانت بیشتر می شود. قوت ایمان همه خلقیات خوب را به همراه دارد...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

امیرالمومنین علیه السلام به یک سفر ماموریتی رفته بودند که یک عده ای صد، صد و پنجاه نفره هم همراهشان بودند. مثلا فرض کنید به سفر جنگی رفته بودند. آن زمان رسم آنها بود که در نماز سوره طولانی می خواندند. امیرالمومنین در تمام نمازها و در تمام رکعات سوره توحید را خواندند. سر و صدای آنها در آمد که یعنی چه؟ آقا چرا سوره طولانی نمی خوانید؟ بعد وقتی به شهر مدینه رفتند خدمت رسول خدا رفتند و شکایت کردند. بعد فرمودند که بروید از خودش بپرسید. پرسیدند چرا اینگونه خواندي؟ فرمودند که این توصیف خدای من است. و من توصیف خدای خودم را دوست می دارم.

بحث هفته پیش را برای دوستانی که نبودند تکرار می کنم. عرض کردیم که سه بهشت وجود دارد. بهشت هایی که انسان در عالم آخرت انتظارشان را می کشد. بهشت یعنی خوشبختی. تمام کوشش شما برای خوشبختی است دیگر. به دنبال درس می روید. الان رنج و زحمت است. یا مثلا در طول روز که انسان کار می کند رنج و زحمت دارد. این رنج و زحمت ثمر می دهد. ثمرش در این عالم یک ساعاتی راحتی است. مثلا شب که به منزل می رود در کنار زن و فرزندش یک ساعاتی را به راحتی می گذراند. خب این زحمت یک روز است برای یک ساعت راحتی. یا تمام عمرش را زحمت می کشد، زحمت های اخروی مانند نماز و روزه و... برای یک سعادتی که در آخرت نصیب می شود و ابدی است. عرض کردیم که آن سعادت ابدی برای انسان یک وقت بهشت اعمال انسان است، که آدمی در اثر اعمال خوبی که کرده است برای خودش یک بهشتی ساخته است. ببینید در این عالم اینطور است و در آن عالم هم همانطور است. حالا این عالم گاهی استثنا برمی دارد. اما معمولا اینگونه است که اینجا باز انسان از زحمت خودش بهره مند می شود. انسان از زحمت خودش بهره مند می شود. هرچه بهتر و بیشتر زحمت کشیده باشد، بهره اش از آن بیشتر است. اما گاهی هم پیش می آید که شما از زحمت پدرت استفاده می کنی. اینگونه هم پیش می آید دیگر. مثلا فرض کنید یک کسی خانواده محترمی دارد. پدرش محترم  بوده و او هم به خاطر پدرش از احترام برخوردار است. این، شدنی است. اما در آن عالم که می رویم هرچه نصیبش می شود ثمره زحمت خودش است. این دو دوتا چهار تا است. هیچ استثنا ندارد. هیچ فرض ندراد که شما زحمتی نکشیده باشی و آن جا بهره مند شوی. هرکس آنجا بهره مند است از زحمت خودش بهره مند است. حالا زحمتش در همین رفتارهای معمولی بوده. یعنی مراقبت می کرده دروغ نگوید. چشم و گوشش را مراقبت می کرده. مال مردم را مراقبت می کرده. ناموس مردم را مراقبت می کرده. در کار و کسبش دقت به خرج می داده. نمازهایش را درست و صحیح می خوانده. روزه اش را درست انجام می داده. هرچه لازم و واجب بوده انجام می داده و از گناهان پرهیز می کرده. یک مجموعه اعمال درست و صحیح. این مجموعه اعمال درست و صحیح برای انسان یک بهشتی به بار می آورد. اگر من به جان مردم آتش بزنم، برایم یک آتشی آماده می کنند. اگر جگر مردم را بسوزانم و دل مردم را بسوزانم برایم یک آتشی درست می کنند. اما اگر نه، من کاملا مراقبت می کردم، کاملا مراقبت می کردم دل کسی را نسوزانم. آبروی کسی را نبرم، خیانتی نکنم. همه را مراقبت می کردم. از رفتار و اعمال خودم مراقبت می کردم، ثمره این یک بهشت است. به این می گوییم بهشت اعمال. عرض کردیم فاصله این بهشت با آنچه که انسان در اینجا دیده است اینگونه ترسیم کرده اند که مثلا از آن سو می گویند آتش جهنم را هفتاد بار خاموش کرده اند، شده آتش دنیا. آتشی که هفتاد بار خاموش شده، شده آتش دنیا. شما یک دقیقه می توانید دستتان را در آتش نگه دارید؟ خب نمی توانید دیگر. شما در خاطر ندارید. عصر طاغوت جوان های ما را می بردند و روی یک صندلی بی حفاظ می نشاندند و زیرشان پریموس روشن می کردند. آدم یک وقت به بهشت اعمالش می رود. جنت اعمال. عرض کردم فاصله بهشت اعمال با بهشت های دنیایی چقدر است؟ اصلا تصور نمی شود. این را مدام عرض کرده ام. می گویند اگر قطره ای از آب دهان یک نفر بهشتی در هفت دریای شور بچکد، آبشان شیرین می شود. الان پنج تا اقیانوس داریم دیگر. اگر یک قطره از آب دهان یک بهشتی در آنها بچکد، تمامش شیرین می شود. ما نمی فهمیم. برای اینکه یک ذره بفهمیم یک مثالی زدند که در عقل و فکرمان نمی گنجد. ما نمی فهمیم یعنی چه. فاصله اش تا این حد است. این جنت اعمال آدمی است. حالا به بعدی ها می رسیم. عرض کردیم یک مرحله بالاتری از بهشت وجود دارد که همه به آن نمی رسند. می خواستیم یک بخش از کتاب چهل حدیث حضرت امام را بخوانیم که اینجا نبود. ایشان در مقدمه صحبت از عزم کردند و در صفحه 125 یک مقدار از جنتی که انسان در اثر صاحب عزم و اراده بودن به آن می رسد، صحبت کرده اند. فرموده اند که انسانیت انسان به عزم و اراده اش است. انسان عزم دارد و غیر انسان ندارد. توضیح اینها را عرض کرده ام. اگر عزم در او قدرت یافته باشد، به یک بهشتی می رسد. ببینید شما نمی توانید بهشت اعمال را تصور کنید چه رسد به بهشت بالاتر. یک همسایه ای داشتیم که خیلی انسان خوبی بود. خوابش را دیده بودند. دیده بودند در اتاقی که او نشسته سه چهار پنج لایه فرش انداخته اند. معلوم می شود خیلی زحمت کشیده بوده. اصلا نمی شود گفت. در بیان نمی آید. من بخواهم آنها را برای شما توصیف کنم در بیان این عالمی نمی آید. خب. این مربوط به بهشت اعمال است. آن بهشت را دیگر چه عرض کنیم. بهشتی که انسان در اثر اخلاق خوب به دست می آورد. زحمت اخلاق خوب بیشتر است دیگر. انسان مدت های مدید باید به خودش دهان بند بزند. دهان بند بزند تا بتواند کنترل خودش را در دستش بگیرد و صاحب اختیار خودش بشود. صاحب اختیار خود شدن مقام بسیار بلندی است. خلق ممتازی است که انسان صاحب اختیار خودش باشد. این خلق ممتاز یک بهشت به بار می آورد. سخاوت یک بهشت به بار می آورد. خیرخواه مردم بودن. انسان باید یک عمری برای مردم کار خیر بکند، بعد ثمرش می شود خیر خواه مردم بودن. نمی تواند رنج مردم را ببیند. نمی تواند ببیند .همه اش دارد فکر می کند که به خیر و صلاح مردم چه کاری انجام دهد. این می شود خیرخواه مردم. این خیرخواهی مردم چه بهشتی به بار می آورد؟ در تصور ما نمی گنجد. شجاعت چه بهشتی به بار می آورد. خیلی ممتاز است. ما یک دوستانی داریم که گاهی به صورت تک و توک امر به معروف و نهی از منکر می کنند. کسی که گاهی امر به معروف می کند باز خیلی خوش به حالش است. عرض کردم آقا این کاری که شما می کنید البته برای اجتماعتان خوب است. جامعه ما خیلی احتیاج دارد. دوستان شما نگذاشتند که این کار پا بگیرد. اما بیشتر از آنکه به درد جامعه بخورد، به درد خودت میخورد. ترست می ریزد. آدم نترسد خیلی قیمتی است. خیلی. ما که نمی توانیم اینها را توصیف کنیم و اندازه بگیریم. اندازه اش در آن دنیا معلوم می شود. بهشتی که انسان در اثر اخلاق خوب نائل می شود صد هزار پله از آن بهشت بیشتر است. می گویند عدد درجات بهشت به عدد آیات قرآن است. در آن عالم می گویند قرآن بخوان و بالا برو. نه اینکه اگر حافظ قرآن باشی می توانی آنجا قرآن بخوانی ها. گفته بودند جابربن عبد الله یک آیه را بلد است. بابا جابر. یک آیه را بلد بود. خوب بلد بود. به مقداری که آیه را خوب بلد است، درجه اش می رود بالا. آن وقت فرمودند فاصله این درجه با آن درجه چه اندازه است؟ به اندازه ای که شما بروید زیر آسمان نگاه کنید تا ستاره ها. البته آسمان تهران که دیگر ستاره ندارد. گناه کاران ستاره هایش را خاموش کرده اند. انقدر فاصله است. فاصله یک درجه تا درجه دیگر به اندازه فاصله شما تا ستاره هاست. فاصله ما تا ستاره ها چقدر است؟ سال های نوری است. مثلا. خب انسان بیشتر تهیه کرده باشد و تحصیل کرده باشد، هرچقدر بیشتر صفات خوب تحصیل کرده باشد، بهتر است. یک مطلبی عرض کنم. اگر ایمان شما قوت یافته باشد، در ایمان آدم تمام صفات خوب مندرج است. در ایمان آدمی تمام صفات خوب مندرج است. هر مقدار ایمان شما قوت بیشتری یافته باشد، از صفات خوب بیشتری برخورداری. صاحب ایمان در دلش یک ذره بخل نیست. نمی شود. بخل نمی شود. ترس می آید؟ اصلا. تکبر است؟ نه اصلا امکان ندارد. اگر انسان به یک ایمان بالاتری دست پیدا کند، تمام صفات خوب همراه ایمان برای انسان می آید. یادتان هست؟ عرض کردیم هر گناهی از یک شرک نتیجه می شود. از یک شرک ناشی می شود. هر صفت بدی، ریشه در شرک دارد. اگر شرک برطرف شده و ایمان آمده دیگر صفت بدی وجود ندارد. گناهی وجود ندارد. این برای اینکه کمی راحت شود عرض کردم چگونه ایمان شما قوت بیشتری پیدا می کند؟ هر مقدار شما برای مقابله با گناه تمرین بیشتری بکنید، قوت ایمانت بیشتر می شود. قوت ایمان همه خلقیات خوب را به همراه دارد. بعد عرض کردیم یک مرحله بالاتری از بهشت وجود دارد که به آن بهشت ذات می گویند. اینها حرف هایی است که بزرگان اهل معرفت گفته اند. بهشت اعمال، بهشت صفات و بهشت ذات. ما معنای خودمان را می گوییم. در آیه 55 سوره مبارکه یس می فرماید: إنَّ أصْحابَ الجَنـَّةِ اليَوْمَ في شـُغـُلٍ فاكِهونَ یاران بهشت اند. اهل بهشت اند. چرا آدم اهل بهشت است؟ زیرا اهل توحید است. اگر انسان موحد شود به بهشت ذات می رسد. همه انواع شرک از سینه من پاک شده است. من خدا را باور کرده ام. باور کرده ام. داستانش را مکرر عرض کرده ایم. خدمت آیت الله شاه آبادی عرض کردند که آقا امسال باران نیامده است. فرمودند مگر باران روزی می دهد؟ باور داشتند. باران روزی نمی دهد. خدا روزی می دهد. من باور کرده ام خدا روزی می دهد. امکان دارد یک دروغ بگویم؟ نه امکان ندارد. این آدم می شود معصوم. وقتی خدا را باور کرد معصوم می شود. می گوید شیشه را در کنار سنگ نگاه می دارد. چه کسی نگاه می دارد؟ خدا نگاه می دارد. داستان آن دوستمان را برایت عرض کرده ام. در جزیره مجنون و فاو بودند. گفت در گردان، ما دو نفر ایستاده بودیم. من بودم و فرمانده گردان. بقیه هم خوابیده بودند. باران گلوله می بارید. تا خدا نخواهد هیچ گلوله ای به هیچ کس نمی خورد. پس صاف و راحت ایستاده بودم. تا شک کردم، تق خورد و پایم سوخت. انسان باور می کند. اگر باور کند، آن باور انقدر قیمت دارد که صفات خوب و اعمال خوب در برابرش هیچ است. آدم با آن باور این که خدا رازق است، خدا حافظ است، خدا گرداننده جهان است، خیلی بالا می رود. عرض می کنیم که خدایا سرنوشت ما را تو گردانیدی. خودت سرنوشت ما را به خوشبختی برگردان. خودت سرنوشت ما را به رضای خودت برگردان. کشور ما را از هر بلای ممکنی خودت حفظ کن. شری که اینها برای عالم اسلام از مصر تا سوریه و لیبی دارند، به خصوص الان بیش از همه برای سوریه دارند، همه نقشه هایشان را نقش بر آب بفرما. تو بر همه چیز توانایی داری. خب چه عرض می کردیم. إنَّ أصْحابَ الجَنـَّةِ اليَوْمَ في شـُغـُلٍ فاكِهونَ اینجا آدم مشغول چه چیزی است آقا؟ اینجا مشغول چه هستی آقا؟ کار، کسب، درس می خوانم، درس می دهم. در مطب هستم. مثلا فرض کنید که دارم عمل جراحی می کنم. ما اینجا هفت هشت نفر طبیب در جلسه داشتیم. دوام نیاوردند. طبیب اینجا دوام نمی آورد. مثلا در اتاق عمل هستم. من دارم کار می کنم. خب برای چه کار می کنی؟ خب زندگی دارم. زن و بچه دارم. خانه دارم. باید اجاره خانه بدهم. مثلا باید پول برق بدهم. اگر اینگونه است یعنی تو مشغول خودت هستی. آدم مشغول باشد، چیزی گیرش می آید؟ نه چیزی گیرش نمی آید. اگر اینجا حواست پیش خدا باشد چطور؟ من دنبال کار می روم چون وظیفه ام است. همان است ها. هیچ فرقی ندارد. من برای زن و بچه ام دنبال کار می روم. اما وظیفه ام است. اما اگر بگوید من می روم دنبال کار. باید بروم دنبال کار. زن و بچه ام گرسنه اند. من باید خرج زندگی بدهم، نمی شود. دونوع است. من درس می خوانم برای اینکه با سواد شوم. این هیچ چیز نیست. آقا من فقه می خوانم. باز هیچ چیز نیست. اگر پای خدا آمد داخلش می شود همه چیز. شما هرکاری کنید، اگر فقه بخوانید، قرآن بخوانید عقاید بخوانید، اگر برای خدا بخوانید درجه اش حتما بالاتر است. یا اینکه مثلا کسی برای خدا طب می خواند یا مردم را مداوا می کند. درجه اش بالاتر می رود. در همه اش باید خدا در میان باشد. اگر شما تمام ساعاتت و تمام مدت عمرت به مشغولیتی در رضای خدا گذشت، آن وقت این خیلی مرتبت دارد. از اذکاری که آن عالم انسان حتما برکتش را می بیند صلوات فرستادن است. فقط پشیمان است که چرا کم فرستاده.

إنَّ أصْحابَ الجَنـَّةِ اليَوْمَ في شـُغـُلٍ فاكِهونَ یاران بهشت، به زبان ما اهل بهشت امروز در یک مشغولیت دائمی شادمانه هستند. همه اش غرق در شادمانی اند. همیشه. تمام مدتشان به شادمانی می گذرد. اینجا آدم تحمل ندارد. اینجا ساعات شادمانی زیاد باشد، تبدیل به بی حوصلگی می شود. حوصله آدم سر می رود. آنجا اینگونه نیست. این شادمانی را تحمل می کند و حظ و لذتش را تا نهایت می برد و هرچقدر هم زمان می گذرد، بیشتر می شود. هرچه زمان می گذرد بیشتر می شود این شادمانی همیشگی با یک زحمت همیشگی در اینجا تحصیل می شود. ما چکار می کنیم؟ ما فقط یک نماز می خوانیم. اگر اول وقت نماز بخوانیم که خب خوش به حالمان است. اما خب همه هم که وقت ندارند سر ظهر اول وقت نمازشان را بخوانند. آقا اگر آدم نمازش را اول وقت و صحیح بخواند، عاقبت به خیر می شود. حوادث روزگار او را به باد نمی دهد. اگر آدم نماز بخواند و نمازش را خوب بخواند و صحیح بخواند و تند تند نخواند و اول وقت بخواند، عاقبت به خیری می آورد. خب ما فقط یک نماز می خوانیم. در طول شبانه روز قرآن هم می خوانیم؟ وقت نداریم. قرآن نمی خوانیم. اینجا یک سوره می خوانیم. من می خواهم این بچه های مسلمان لا اقل یک سوره در هفته خوانده باشند. آقا وقتی می خواهی بخوابی سه تا قل هو الله احد بخوان. داستان سلمان را که می دانید. پیامبر فرمودند چه کسی روزی یک بار قرآن را ختم می کند؟ سلمان گفت من. پیامبر فرمود چه کسی تا صبح بیدار است و عبادت می کند؟ سلمان گفت من. باز پیامبر پرسید چه کسی از شما تمام طول سال را روزه می گیرد؟ باز سلمان گفت من. یکی گفت آقا من با سلمان بودم. با هم ناهار خوردیم. شب ها دیده ام که می خوابد. وقت قرآن ختم کردن هم نداشته. پیامبر فرمودند که سلمان خودت توضیح بده. در توضیح فرمود که آقا شما فرمودید که اگر کسی سه تا قل هو الله احد بخواند ثواب یک ختم قرآن دارد. چقدر طول می کشد؟ بگو ده ثانیه. حوصله اش را نداریم. از بس پای تلویزیون و کامپیوتر نشسته ایم و از بس با دوستان گعده کرده ایم و خندیده ایم دیگر حوصله یک قل هو الله احد خواندن نداریم. آدم زیاد حرف بزند حوصله از او گرفته می شود. خلاصه سلمان گفت من هرشب سه تا قل هو الله احد را می خوانم. فرموده بود که اگر کسی سه روز از ماه را روزه بگیرد، این به اندازه روزه تمام ماه حساب می شود. بنابراین من اینگونه عمل می کنم. فرموده بودید که اگر وضو بگیرم و بخوابم مانند این است که تا صبح بیدار بوده ام و بستر من مانند مسجد می شود. با یک وضو. شما که دو دقیقه ای وضو می گیرید. خب وضو بگیرید و بخوابید. چه عرض می کردم؟ به هر صورت این برای من غصه شده بود که ما که کاری نمی کنیم. ما که شبانه روزمان را به خدمت نمی گذرانیم. چکار کنیم؟ فرمودند که آقا شما ایمان دارید یا ندارید. هر کسی ایمان دارد، ایمان که دیگر ساعتی نیست. ایمان عمری است. اگر شما ایمان دارید، دارید و اگر ندارید، ندارید. نشانه ایمان چیست؟ مثلا فرض کنید شما قاضی هستید. مثال. قاضی هستی. یک مرتبه یک جریان بد بالای سر شما می آید. نصف شب شما را از خواب بیدار می کند. می گوید آقا حکم نجات و آزادی فلانی را امضا کن. ده میلیارد هم پول می دهم. امضا می کنی یا نه؟ اگر امضا نمی کنی پس مومن هستی. بعد هم راحت می خوابی. اگر امضا نکنی و خوابت نبرد، باز هم مومن هستی. اگر راحت می خوابی که بیشتر مومن هستی. آقا نصف شب بود. یک امتحان که پیش آمد، معلوم می شود. من در جمع رفقایم و خانه رفقایم رفتم. مثلا تلویزیون به یک جایی متصل بود. من آنجا بلند می شوم. یک دوستی داریم که البته الان مسن است. ایشان هجده سالش بود که برای تحصیل به امریکا رفت. فکر می کنم که قبل از انقلاب بود. یک جوان تنها در یک کشور غریب، زبانش هم هنوز خیلی خوب نیست. آنجا به یک کسانی تلفن کرده بودند که وقتی می رسد، به سراغش بیایند. یک مجموعه از جوان ها ایرانی به فردوگاه آمده بودند استقبالش. آنجا دیدم وضع بد است. کسانی که آنجا حضور داشتند وضعشان بد است. لباسشان بد است. من باید نماز بخوانم. گفتم آقا قبله کدام طرف است؟ آنها گفتند ما می خواستیم تو را ببریم در بزم خودمان. به بزم آنها نرفت. امتحان. خب شرایط سخت است. خیلی سخت است. برادر زاده ایشان به اتریش رفته بود. البته خود اتریش رفتن خوب نیست. برای تحصیل رفته بود. به اینها کار نداریم. آنجا در یک سالنی مجبور شد دست بدهد. نوزده سالش هم بود. گفت نه من دست نمی دهم. خب خیلی است. در حضور یک جمعیت. جمعیت هم نباشد خیلی است. این نشان می دهد این شخص خدا را قبول دارد. چه زمانی بود آقا؟ ساعت هشت شب. وقت نماز هم نبود اما من به مقتضای ایمانم عمل کردم. آدم مومن دروغ نمی گوید. آدم مومن با زن نامحرم دست نمی دهد. در مجلسی که اینها یک چیزهایی روی میز گذاشته اند و یک کسانی حضور دارند که لباسشان خوب نیست، من آنجا نمی نشینم. این معلوم می شود ایمان دارد. این که ایمان دارد پس همیشه ایمان دارد دیگر. اگر همیشه ایمان دارد، آن سوی عالم به شادمانی همیشگی می رسد. به شادمانی همیشگی می رسد. ایمان که ساعتی نیست. اگر ایمانش ساعتی است این معلوم نمی شود چه می شود. من در یک جمعی نشسته ام که همه دارند نماز می خوانند. خب اگر من نماز نخوانم که نمی شود. نمی شود. یکی دیر وقت می آید خب حتما خانه اش نمازش را خوانده. اما اگر اول وقت آمده و همه دارند نماز می خوانند، خب نمی شود نخواند. می ایستد و نماز می خواند. اینکه خیلی قیمت ندارد. آنجایی که یک امتحان مشکلی پیش می آید مهم است. این نشان می دهد که خدا را قبول داری. نمی خواهی گناه کنی. پس این مومن است. کسی که مومن است به شادمانی همیشگی می رسد. إنَّ أصْحابَ الجَنـَّةِ اليَوْمَ في شـُغـُلٍ فاكِهونَ فاکهون یعنی شادمانه. آنجا همیشه شادمان اند. از این شادی ها نه.

در جلسات دیگر هم عرض کردم. هنوز ایام تولد حضرت صدیقه است. ما هنوز می توانیم به سوی ایشان دست دراز کنیم. وقتی ما در مورد امیرالمومنین صحبت می کنیم که در مورد حضرت صدیقه هم همین طور است نمی گوییم کریم. ما می گوییم امیر کرم. حالا می خواهیم عرض حاجت کنیم. ما به در خانه ای آمده ایم که آن صاحبانش به اصطلاح قدیمی ها خداوندان کرم اند. نه اینکه اهل کرم اند. خداوندان کرم اند. همه ما فردای روزگاری داریم. شما جوانید. انشاء الله شصت هفتاد سال دیگر در پی دارید. اگر درب این خانه رفتید، می توانیم خوشبختی بخریم و بیاییم. نه اینکه بخریم. بگیریم و بیاییم. داستان را همه بلد هستید. تمام اهل خانه روزه گرفته بودند. نذر کرده بودند. وقت افطار یک قرص نان بیشتر نداشتند. اصلا کسی چیزی نداشت. قبلا هم خدمتتان عرض کردم. اگر کسی فقط نان خالی داشت، او غذا داشت. غذا داشت. آدم دارایی بود. حالا اینها چهار نفر بودند که روزه گرفته بودند. سر افطار یک ظرف آب داشتند و یک قرص نان. البته نان های آن وقت چون سبوس داشت، قوت و سلامتی داشت. آن را به فقیر دادند. هرچه داشتند دادند. آقا مگر می شود که آدم هرچه دارد را بدهد؟ در زندگی نامه حضرت مجتبی علیه السلام دارد که سه بار هرچه دارایی داشت نصف کرد. نصفش را به فقیر داد و نصفش را برای خودش نگاه داشت. و گفته اند دو بار هم از کل آنچه که داشت بیرون آمد. کل هرچه که داشت. خانه، زندگی، هرچه که داشت بین فقرا پخش کرد و بعد به دنبال تهیه خانه رفتند. اینگونه. صاحبان این خانه ای که ما به درش آمده ایم، خداوندان کرم اند. هرکس اعتقاد ندارد بلند شود برود. ما هم به تمام وجود محتاج کرم این صاحب کرم هستیم. برای تمام زندگی مان. به تمام وجود. برای تمام ابعاد زندگی مان. اگر درس می خوانی برای درست هم احتیاح داری. اگر زن و فرزند داری، برای زن و فرزندت هم محتاجی. برای همه فرداهای روزگارمان. برای خوشبختی مان. برای خوشبختی دینی مان. ما از نظر دینی نیازمندیم. ما برای همه ابعاد زندگی مان و برای همه روزهای آینده زندگی مان، برای دم مرگ مان، برای داخل قبرمان، برای قیامت مان. دقت کنید. به عطف و عنایت تو محتاجیم. به عطف و عنایت حضرت بی بی و امیرالمومنین، فرزندانش، پدرش، نیازمندیم. آقا ما نمی فهمیم چقدر محتاجیم. اگر می فهمیدیم، اینجا ضجه می زدیم. التبه ضجه هم کم بود. اما تو که می دانی ما چقدر محتاجیم. در همان حد احتیاج ما. در عبارت دارد که إنّا مُحتاجُونَ إلی نـَیلِک. ما به لطف و مرحمت تو نیازمندیم. درمورد حضرت رضا علیه السلام یا حضرت حسین علیه السلام دارد که کسی برای طلب کمک به در خانه اش آمده بود. به اندرون رفتند و یک ظرف را پر از پول کردند و آمدند از بالای در دستشان را آوردند و خودشان نیامدند بیرون. خب چرا این کار را کردند؟ فرمودند می خواستم خجالت را در چشم او نبینم. شما نمی دانید و من هم نمی توانم هرچیزی را عرض کنم. ما به عنایت امیرالمومنین و حضرت صدیقه نیاز داریم. خیلی احتیاج داریم. باور کنید احتیاج داریم. برای امروزمان احتیاج داریم. برای فردا صبح مان احتیاج داریم. برای جریان انتخابات احتیاج داریم. خیلی احتیاج داریم. برای آینده کشور احتیاج داریم. برای آینده کشور مان احتیاج داریم. این را بدانید و باور کنید. ببینید دارند سوریه را می سوزانند. دارند این کشور را آتش می زنند. فقط به خاطر اسرائیل. این نامرد های روزگار. این عرب های نامرد دارند کمک می کنند. ترکیه بدتر از آنها. آنها بدتر از آن. همه در راستای نابودی سوریه می کوشند. فقط هم به یک نفر وابسته است. به بشار اسد وابسته است. بشار برود، هیچ چیز نمی ماند. اینها را در دعایتان بگذارید. در عرض حاجت تان بگذارید. ما عرض حاجت می کنیم. ممکن است تمام ضوابط عرض حاجت را هم به کار نبریم. نداریم که به کار ببریم. اما صاحب کرم به اینها نگاه نمی کند که این گدا، گدای بی ادبی بود، بلد نبود حرف بزند. لال بود آمده بود. یک گدای لال بود آمده بود. شما به لالی ما نگاه نکن. درماندگی همه جانبه ما را ببین. فقط به خودت نگاه کن. ما به خدا متعال عرض می کنیم. خدایا به این سو اصلا نگاه نکن. این سو همه اش نقص است. به کمال کرم خودت نگاه کن. اولیایش هم اولیای همان اند. در خانه امیرالمومنین باب الله است. در خانه خداست. امام زمان علیه السلام در خانه خداست. السلام علیک یا باب الله. ای باب خدا. برای ما یک دستی به دعا بردار. مادر بزرگوارشان را به در خانه امام زمان می بریم. اوقات همه اینها از ما تلخ است. چرا گناه می کنید؟ چرا اوقات ما را تلخ می کنید؟ آخر ما کوچکیم. ناقصیم معیوبیم. همین هستیم چکار کنیم؟ اما به عنایت شما که نظر داریم. این که هست. به جای دیگر نظر نداریم. هیچ کس نیست. در عالم فقط یک نفر است و آن هم شمایید. ما یک دریا و یک صحرا فقر و بیچارگی هستیم. شما هم دریا دریا دریا دارایی و کرم. اگر ما را از در خانه تان رد کنید، هیچ جا نیست. هیج کس دلش برای ما نمی سوزد. هیچ کس. نیاز داریم که شما برای ما دلی بسوزانید. هزار بار دل سوزانده اید و ما حرامش کرده ایم. اما چکار کنیم؟ این هم مربوط به ناتوانی و فقر و بیچارگی ماست. آقا شما می توانی ما را به اندازه ای برخوردار کنی که دیگر به زمین نخوریم. می توانی. می توانی آنقدر ما را بی نیاز کنی، که دیگر به هیچ کس نیازی نداشته باشیم. انقدر ثروتمندی که بی حساب است. صاحب خزینه الهی هستی. خزینه کرم الهی در دست توست. درش به دست تو باز است. آنچه در آن است، به دست تو باید بذل شود. به دست تو بذل می شود. ما به بذل تو محتاجیم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای