جلسه پنجشنبه 19/2/92 ( رسيدن به انسانيت )
جلسه پنجشنبه 19/2/92 ( رسيدن به انسانيت )
عزمی که انسان دریک حرکت علیه هوا وهوس خودش انجام می دهدجوهرانسانیت است.خب وقتی جوهر انسانیت عزم است،هرچه عزم قویتر باشد،آدم انسانتر است.پس انسان کامل آن است كه...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

چه فرقی دارد که مثلا در رکوع مستقیم خم شویم یا کج خم شویم؟ چه فرقی دارد؟ این مجموعه عمل، تعبد است. در این تعبد گفته اند یک بار رکوع انجام بده. آقا خیلی خوب است. از اعمال عبادی درجه اول است. اما باید یک بار انجام بدهی. اگر دوبار انجام دهی نماز باطل است. من رکوع را خیلی دوست دارم. رکوع خم شدن و کرنش در برابر خداست. می خواهم دوبار رکوع کنم. می خواهم سه بار بکنم. نمی شود. شیطان گفت خدایا گفتی یک دقیقه به انسان سجده کن. دستور این یک دقیقه را بردار. من انقدر به شما سجده می کنم. فرمودند نه. بندگی من آنطور است که من می خواهم نه آنطور که تو می خواهی. مِن حَیثُ اُرید لا مِن حَیثُ تـُرید. حالا خدا خواسته است که اینگونه رکوع کنیم. من به جلو خم شوم. این مقدار هم خم شوم که دستم به سر زانو ها برسد. خم شدن هم باید به قصد رکوع باشد.

در این دستورات شرعی که حالا نمونه اش رکوع بود، مثلا گفته اند این مقدار خم شوید. من می خواهم بیشتر کرنش کنم. نه نمی شود. دقیقا همین دستور را باید اجرا کرد. بعد هم باید مثلا این مقدار ذکر بگویید. حالا مثلا ممکن است زیاده گفتن عیب نداشته باشد. مثلا گفته اند سه بار ذکر رکوع را بگویید. یا پنج بار بگویید. یا هفت بار بگویید. مثلا. مجموعه دستورات شرعی را یک حکیم فرموده. ما خدای متعال را حکیم می دانیم دیگر. همه اش به جا بوده. همه اش دقیق و به جا بوده. نه یک ذره کمتر و نه یک ذره بیشتر. بزرگان یک مثالی زده بودند. به مناسبت تسبیحات حضرت صدیقه که ما بعد از نماز ها می گوییم که 34 تا الله اکبر بگویید و 33 تا الحمدلله بگویید و 33 تا سبحان الله. این مثال خوبی است. فرموده بودند که به شما نقشه گنج داده اند. گفته اند رو به قبله در فلان جای خاص بایست دقیقا رو به قبله باش و مثلا 34 قدم به جلو برو و مثلا بعد 33 قدم سمت راست برو و مثلا 33 قدم سمت چپ. این مثال است ها. برای فهم مطلب مثال خوبی است. یک قدم را کم و زیاد برداری، به گنج نمی رسی. در پس هر دستوری یک گنج خوابیده. انسان باید دستور را دقیق عمل کند. در آن گنج طلا و نقره نیست. من قدیم این را عرض می کردم. دقت کنید. اگر کسی دقیق طبق دستور حکیم عمل کند، به یک گنج می رسد که آن گنج این است که خود آدم در اثر عمل به دستور حکیم، حکیم می شود. حکیم می شود یعنی چه؟ تمام چرا ها را می فهمد. آن وقت می فهمد که این دستور چقدر خوب بوده و انسان اگر به دستور عمل می کرده، چقدر بهره مند می شده. انبیاء و اولیاء آن انسان های حکیم اند که آمده اند و این دستورات را به ما داده اند و خودشان دقیق می دانستند این دستوراتی که داده اند چقدر درست است. اگر به من می گفتند فلان گناه را نکن، گناه چقدر بد است. اگر یک گناهی را بیشتر سخت می گرفتد به این خاطر بوده که آن گناه خیلی بدتر بوده وضررش خیلی بیشتر بوده. اگر یک چیزی را خیلی تاکید می کردند که انجام دهید به این خاطر بوده که آن مساله خیلی مهم تر بوده و اثر مفیدش خیلی بیشتر بوده. اگر انجام نمی دادی، ضرر خیلی بزرگی می کردی.

بحثی داشتیم که پیوسته بود. فعلا می خواهیم آن را ببریم و یک نکته ای از فرمایشات حضرت امام رضوان الله علیه را خدمت شما بخوانیم. یک نکته بسیار بزرگی است. ایشان در مقدمه کتاب یک بحثی دارند. این را عرض کرده ام. در آن بحث مقدماتی می فرمایند که استاد ما می فرمودند. یعنی از استادشان نقل می کنند. می فرمایند: « استاد ما می فرمودند که جوهره انسانیت عزم و اراده است.» اگر انسان را خلاصه کنی و جوهر کشی کنی، انسانیت را، نه تن انسان را، جوهره اش عزم است. معنایش چیست؟ اگر کسی صاحب عزم است، انسان است. اگر نه انسان نیست. عرض می کردیم که آقا اصلا موجود ذی شعور بدون عزم فرض ندارد. یعنی حتی تا حد حیوانات. اگر شعور دارد. یعنی وقتی جلوی رویش را نگاه می کند و می بیند آتش است، به سوی آتش نمی رود. از سوی دیگر می رود. هیچ موجود ذی شعوری نیست، مگر اینکه عزم دارد. نمی تواند. وقتی حرکت دارد، ناگزیر عزم دارد. می فهمد و تصمیم می گیرد. مثلا به سوی غذاست. می فهمد غذاست و به سوی آن می رود. نمی شود انسان بی عزم باشد. اصلا فرض ندارد. پس این عزم چه عزمی است که علامت انسانیت است. ببینید آن مثالی که در بچه گربه عرض کردیم، یا هر حیوان دیگری. مثلا کبوتر صبح از لانه اش حرکت می کند و به سوی دانه می رود. محل زندگی اش را به دنبال دانه می گردد. آب پیدا کند و دانه پیدا کند. برای خودش و بچه اش. همه انسان ها هم همین طورند. این عزم مهم نیست. این عزمی است که انسان بر اساس حیوانیت صاحب چنین عزمی است. مثلا فرض کنید اگر آن کبوتر گربه ببیند فرار می کند. گاهی دیده اید که مثلا یک کبوتر سر راه ماشین شما نشسته است. وقتی ماشین شما نزدیک می شود پرواز می کند. از خطر فرار می کند. به سوی غذا حرکت می کند. این عزم مهم نیست. این عزم را هر حیوانی دارد. آن که جوهر انسانیت است چه عزمی است؟ آن است که انسان علیه خودش عزم می کند. من صبح از خانه بیرون می آیم و تصمیم دارم تمام مدتی که در کوچه و بازار و خیابان هستم به نامحرم نگاه نکنم. این عزم، عزمی است که مربوط به انسانیت است. عزمی که انسان در یک حرکت علیه هوا و هوس خودش انجام می دهد. آن جوهر انسانیت است. خب وقتی جوهر انسانیت عزم است، هرچه عزم قوی تر باشد، آدم انسان تر است. موجود انسان تر است. اگر هرچه عزم کند می تواند و هرچه بخواهد می تواند عزم کند و به آن عزم عمل کند، معلوم می شود انسانیتش کامل شده است. پس انسان کامل آن است که صاحب عزم کامل است. « بدان ای عزیز که عزم و اراده قویه در آن عالم خیلی لازم است.» اگر جوهر انسانیت عزم است خب شما برای آن عالم باید چه چیزی ببرید؟ باید عزم ببرید. اگر در آن عالم عزم همراهتان هست، خب آن به دردتان می خورد. آنچه که خیلی لازم است و کار کن است، عزم است. اگر چیزی شما را به اعلي علیین بهشت می برد، آن عزم است. نه چیز دیگری. میزان برخوداری از یکی از مراتب بهشت که از بهترین بهشت هاست، بهترین بهشت، اراده و عزم است. انسان تا دارای اراده نافذه و عزم قوی نباشد دارای آن بهشت و مقام عالی نشود. برخورداری از آن بهشت منوط است به مقدار عزم آدمی. اگر هر روز در برابر هر گناهی زانویم خم می شود، شما را در آن بهشت راه نمی دهند. انسان تا دارای اراده نافذه و عزم قوی نباشد، دارای آن بهشت و مقام عالی نشود. « در حدیث است که وقتی اهل بهشت در آن مستقر گردند، یک مرقومه از ساحت قدس الهی (جلت عظمته) صادر گردد.» یعنی برای اهل بهشت از جانب حضرت حق یک نوشته و یک نامه می آید. به این مضمون: « این کتاب از زنده پایدار جاویدان است. مِنَ الحَیِّ القـَیّوم الـَّذی لا یَموت.» نامه از حی قیومی است که مرگ برایش فرض ندارد. به سوی زنده پایدار جاویدان. « إلیَ الحَیِّ القـَیّوم الـَّذی لا یَموت » نامه مِنَ الحَیِّ القـَیّوم الـَّذی لا یَموت إلیَ الحَیِّ القـَیّوم الـَّذی لا یَموت بعد می فرماید « من چنانم که به هرچه بفرمایم بشو، می شود. تو را نیز امروز چنان کردم که به هرچه امر کنی بشود، می شود.» هرکسی در بهشت هست شامل این سخن است یا نه یک افراد خاصی در بهشت؟ این آیه را مکرر برایتان خوانده ام. در آیه 5 سوره مبارکه انسان می فرماید: إنَّ الأبْرارَ يَشْرَبونَ مِن كـَأس ٍ كانَ مِزاجُها كافورًا ابرار دسته دوم از نیکان هستند. ابرار از یک جامی می نوشند که ممزوج با کافور است. کافور چیست؟در آیه بعد می فرماید: عَيْنًاکافور یک چشمه است. عَيْنًا يَشْرَبُ بـِها عِبادُ اللهِ آنها از خالصش می نوشند. بندگان از خالصش می نوشند. ابرار ممزوجش را می نوشند. يُفـَجـِّرونـَها تـَفـْجيرًا اینجا مهم است. خود آن بندگان خدا آن چشمه ها را می جوشانند. يُفـَجـِّرونـَها تـَفـْجيرًا چشمه از سرزمین بهشت می جوشد و به اراده عباد الله می جوشد. یعنی این بهشتی که این آدم دارد، به اراده این آدم خلق شده. حداقل بخشی از آن اینگونه است. یک چشمه ای است. چشمه کافور. يَشْرَبُ بـِها عِبادُ اللهِ خالصش را بندگان می نوشند. بندگان چه کسانی هستند؟ آنهایی هستند که خودشان این چشمه را از سرزمین بهشت می جوشانند. این همین است که اینجا فرمودند. من چنانم که به چیزی می گویم بشود، می شود. تو را هم چنان قرار می دهم که هرچه بخواهی، بشود. هرچه بگویی بشود، می شود. ملاحظه کن این چه مقام و سلطنتی است. و این چه قدرت الهی است که اراده او مظهر اراده الله می شود. اراده بنده مظهر اراده خدا می شود. معدوم را لباس وجود می بخشد. معدوم است. نیست. اراده می کند به وجود می آید. این قدرت و نفوذ اراده  از تمام جنات جسمانی بهتر و بالاتر است. هرچه بهشت را بگویید این برتر است. بحث بهشت را کرده بودیم. در خاطرتان هست؟ یک کسانی خودشان بهشت می شوند. این آن بهشت است. بهشتی که انسان در اثر دارا بودن اراده به آن می رسد. آن اراده در او بهشتی می آفریند که می فرمایند این قدرت و نفوذ اراده از تمام جنات جسمانی بهتر و بالاتر است. این در درون جان خودش به یک بهشتی رسیده که از هر بهشتی در عالم بالاتر است. « معلوم است این مرقومه عبث و گزاف رقم نشود.» همینطوری یک کسی نشسته باشد آن بالا و یک چیزی بنویسد و بعد پرتاب کند و یکی بگیرد. اینگونه نیست. گزاف و بیهوده نیست. کسی که اراده اش تابع شهوات حیوانی است، من در شبانه روز چند بار اراده می کنم؟ فرض کنید صد بار. نود بارش اراده ام اراده شهوانی است. یک غذای خوشمزه ای می خواهم. یک نوشیدنی خوشمزه می خواهم. یک صورت زیبایی و... همه اراده های من. اراده من برای دیدن. اراده من برای رفتن. اراده من برای حرکت دادن دست. اراده من برای فکر کردن. همه اراده ها تابع شهوات است. کسی که اراده اش و عزمش تابع شهوات حیوانی باشد. خب این عزم چیست؟ مگر آن اراده نبود؟ پس ناگزیر باید یک اراده باشد در مقابل شهوات. فقط اراده ای اراده انسانی است که من در برابر شهوت قیام می کنم. مثالی که عرض کردم. از خانه بیرون می آیم. چشمم یک بار هم به نامحرم نیفتد. این اراده می خواهد. به یک روز به دست نمی آید. به دست آوردنی است. می شود. شما بیایید و همه کارهایتان را هم بکنید وحتی یک بار هم چشم تان به نامحرم نیفتد. این احتیاج به یک اراده خیلی نیرومند دارد. این اراده تحصیل کردنی است. زحمت دارد. « معلوم است این مرقومه عبث و گزاف رقم نشود.» همینطوری یک چیزی نمی نویسند به یک کسانی بدهند. کسی که اراده اش تابع شهوات حیوانی نباشد ناگزیر عزمش عزمی است که در برابر شهوت می ایستد. وقتی انسان اوقاتش تلخ است. ما مکه مشرف بودیم. عمره. یک آقایی گرداننده آن مرکز بود. مثلا فرض کنید هتل ما نهصد تا مسافر داشت. عمدتا هم ایرانی بودند. یک آقایی مسئول غذا بود. من او را می شناختم. یکی از زائران حرف های بیهوده زد. من دیدم آن آقایی که مسئول غذا بود آتش گرفته است. نه سرش را بلند کرد. نه یک کلام حرف زد. اگر حرف زده بود دو ماهی که آمده بود آنجا زحمت کشیده بود به باد رفته بود دیگر. اراده اینگونه. وقتی انسان آتش می گیرد. غضب انسان را به آتش می کشد. شهوت انسان را به آتش می کشد. آن وقتی که انسان در برابر چنین نیروهایی اراده کند، آن عزم است. « کارهای حق تعالی از گزاف مبرا است » هیچ کار از کارهای خدا گزاف نیست. چه عرض کردم؟ حرف اول. حکیم است. همه کارهایش روی حکمت است. همه اش را دقیق حساب می کنند. گیر ما هم این است که دقیق حساب می کنند. ببینید من تمام نمازم را به خاطر خدا خواندم. السلام علیکمش مشکل داشت. آن نمازت به باد است. اینجا دقیق حساب می کنند. در این عالم نیز از روی نظام ترتیب اسباب و مسببات است. این عالم هم گزاف نیست. بیهوده نیست. همه اش روی حساب و کتاب است. در آن عالم هم همینطور است. بلکه آن عالم بیشتر است. « بلکه آن عالم الیق به نظام و اسباب و مسببات است.» آنجا الیق است یعنی چه؟ آنجا حساب و کتاب باید بیشتر باشد. اگر فرض کنید اینجا 99 درصد باشد آنجا صد در صد است. یک ذره بی حساب وجود ندارد. البته اینجا هم صد در صد است. تمام نظام عالم آخرت از روی تناسبات و اسباب است. همه اش حساب است. نفوذ اراده باید از این عالم تهیه شود. آن اراده ای که آنجا به اراده شما را به بهشت اراده می برند. بهشت اخلاق خوب در خاطرتان هست. اصلا هیچ ربطی به بهشت اعمال ندارد. شما بهشت اعمال خوب را اصلا تصور هم نمی کنید. درجه بهشت اعمال که شما اصلا نمی توانید تصور کنید، از درجه بهشت اخلاق پایین تر است. بهشت اخلاق اصلا ربطی به بهشت اعمال ندارد. ربط نداشتنش هم به صورت بی نهایت است. نفوذ اراده اش باید از این عالم تهیه شود. من هزار هزار بار باید با هوا و هوسم جنگیده باشم. می گویند مرحوم آقا شیخ محمد حسین زاهد روز عاشورا در مسیر بزازها که در قدیم مرکز روضه های درجه اول بود رفت و هشت تا ده تا پله را بالا رفت و روز عاشورا روضه حضرت رضا را خواند. بعد گفتند اقا این چه کاری بود؟ مجلس یخ بود. آنجا همیشه مجلس خیلی گرمی بود. فرمودند وقتی داشتم بالا می رفتم مثلا قبلش نظام رشتی روضه خوانده بود و آن که در دلم هست گفت برو رو دست این روضه بخوان. تا این را گفت، گفتم حالا خدمتت می رسم. یک بلایی سرت بیاورم. نفوذ اراده باید از این عالم تهیه شود. دنیا مزرعه آخرت است. اراده کاشتی؟ آنجا بهره می بری. من شهوت کاشتم. غضب کاشتم. هوا و هوس کاشتم. اینها هم خودش یک نتیجه ای دارد دیگر. در آن آیات دارد دیگر. مثلا فرموده میوه این درختان شیطان است. در آیه 65 سوره مبارکه صافات فرموده: طـَلـْعُها كـَأنـَّهُ رُئوسُ الشـَّياطين طلع یعنی غنچه. غنچه اش سر شیطان است. آقا بد ترکیب است ها. شما نمی دانید. دنیا مزرعه آخرت است و ماده همه نعم بهشتی و نقم جهنمی است. ماده ای که بهشت و نعمت هایش را با آن می سازند و بلاهای جهنم را با آن می سازند همین جا است.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای