جلسه چهارشنبه 5/4/92 ( ظهور نزديك است و مرگ نزديكتر از آن )
جلسه چهارشنبه 5/4/92 ( ظهور نزديك است و مرگ نزديكتر از آن )
دو تا ملای درجه اول کنار هم هستند.در تمام این دو ماه این آقا یک کلمه حرف که نشان بدهد سواد دارد،نزد.فرشته ها هم انگشت به دهان می شوند که یک آدم چقدر می تواند هضم نفس داشته باشد...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

می خواهم یک مطلب مهم را عرض کنم. ظهور امام زمان علیه السلام خیلی نزدیک است. ممکن است تا پنجاه سال دیگر ایشان ظهور کند. انشاءالله. شاید هم تا پنج سال دیگر. ما نمی دانیم. عقل ما نمی رسد. ما اطلاع نداریم. یک وقت ما یک دوستانی داشتیم که خیلی جدی می گفتند امسال امام زمان می آید. خیلی جدی بودند ها. به صورت یک جریان شده بودند. حدود سال هفتاد بود. من می گفتم خب مرگ نزدیک تر است. الان ممکن است من همین جا که نشسته ام، همین جا بمیرم. خیلی امکانش نزدیک تر است. چون امام زمان را می دانم که اگر هم بنا باشد بیاید، فردا صبح می آید. بله؟ دیگر امشب که نمی آید. مثلا می گوییم فردا صبح می آید. مثلا می گوییم جمعه می آید. اما مرگ را چه می دانیم. پس من باید آماده باشم. آمادگی برای مرگ خیلی بیشتر لازم است. سرمایه ای که انسان برای مرگ نیاز دارد خیلی بیشتر است. امام زمان که بیاید، من که با ایشان جنگ ندارم. من ایشان را قبول دارم و حکومتش را هم قبول دارم. پس برای من مشکلی به وجود نمی آید. البته خب مشکلات جهانی هست. قبل از ظهور ایشان یک جنگ جهانی خواهد شد که انشاء الله نمی شود. عرض کنم دو سوم مردم از بین می روند که انشاء الله نمی شود. ایشان در چنین شرایطی می آیند. اما آمادگی من برای مرگ چگونه باید باشد؟ در روایات، در فرمایشات امیرالمومنین می فرمایند که آماده مرگ بودن این است که یک: واجبات را عمل کند. دو: از همه محرمات پرهیز کند. این دو مورد ساده و راحت است. سه:وَالإشتِمالُ عَلی المَکارم. این یعنی چه؟ یعنی از مکارم اخلاقی برخوردار باشد. مثلا من یک وقت یک آقایی را دعا می کردم. بعد هم یک مساله ای پیش آمد که دیگر دعایش نکردم. یک کسی هم این خبر را برده بود به آن آقا گفته بود. آن آقا هم گفته بود که خب من فلانی را دعا می کنم. اینگونه. من به شما می رسم بد می گویم. شما در برابر خوبی می کنید. همان چیزهایی که مثلا در زندگی حضرت مجتبی علیه السلام هست. آن فرد آمد دهنه اسب ایشان را گرفت و گفت و گفت و گفت. حضرت هم همه اش را گوش کرد. بعد فرمودند گرسنه ای؟ الان منزل ما سفره پهن است. جا نداری؟ ما مفصل جا داریم. هر چند روز که بخواهی می توانی بمانی. اگر مشکل لباس داری، لباس هست. اگر مرکب می خواهی، ما مرکب داریم. مدام گفت. این می شود مکارم. پیغمبر چه فرمودند؟ إنـّی بُعِثتُ لأتمِّمَ مَکارمَ الأخلاق. می گویند صِل مَن قـَطـَعَکَ تو با آن کسی که از تو بریده است پیوند کن. آقا خیلی سخت است. خیلی سخت است. یک کسی هست که من می دانم پشت سرم صد جور حرف زده است. حالا در کوچه هم مرا که می بیند رویش را برمی گرداند. من می توانم وقتی از کنارش رد شدم، یک سلام گرم به او بکنم؟ این می شود صِل مَن قـَطـَعَکَ تو با کسی که از تو بریده پیوند کن. خب این سخت تر است آقا. پس انسان برای مرگ آمادگی زیادی نیاز دارد. عرض کردم احتمال فوریت مرگ خیلی بیشتر است. چه کسی می تواند قول بدهد که من تا فردا صبح زنده هستم. هیچ کس نمی تواند قول بدهد. در هر صورت آمادگی ما برای مرگ فوریت و جدیت خیلی بیشتری دارد تا آمادگی ما برای ظهور آن حضرت. حالا امیدواریم که انشاءالله ظهور آن حضرت را هم همه تان ببینید. و امیدواریم که برایمان سهل پیش بیاید.

این حرف اول بود. حرف دومی که عرض می کردیم و چند مرتبه هم گفتیم و تکرار کردیم: در آیه 33 سوره مبارکه یس می فرماید: وَ آيَة ٌ لـَهُمُ الأرْضُ المَيْتـَة ُزمین مرده برای شما یک آیت است. زمین مرده برای شما یک آیت است که ما آن را زنده می کنیم أحْيَيْناها وَ أخـْرَجْنا مِنـْها حَبّـًا فـَمِنـْهُ يَأكـُلونَ و از آن حبوباتی بیرون می آوریم که شما می توانید از آن بخورید. در آیه بعد می فرماید: : وَ جَعَلـْنا فيها جَنـّاتٍ مِّن نـَخيلٍ وَ أعْنابٍ وَ فـَجَّرْنا فيها مِنَ العُيون و ما در آن باغ هایی از نخل ها و انگورها قرار می دهیم. و از آن چشمه ها می جوشانیم. در آیه بعد باز هم می فرمایند: لِيَأكـُلوا مِن ثـَمَرهِ اگر زمین زنده شد، مردم از آن بهره مند می شوند. آدم هم اگر زنده شد، عالم از او بهره می برد. از یک باغ چند نفر می توانند استفاده کنند؟ صد نفر. بفرمایید هزار نفر. اما اگر یک آدم زنده شود، همه عالم از او استفاده می کنند. ببینید وقتی باغ خشک شد، دیگر کسی از آن استفاده نمی کند. اما آن آدم زنده اگر از دنیا برود هم باز مردم از او استفاده می کنند. عالم از او استفاده می کنند. شما چرا برای زیارت قبر حضرت رضا عليه السلام می روید؟ چون بهره مند می شوید. به امید بهره مندی می روید. زندگی تا اینجاست. هزار و دویست سال است. ظاهرا سال شهادت ایشان دویست و سه است. هزار و دویست و چند سال است. اما همینطور جاری است. اینجا هم جاری است. با اینکه مثلا هزار کیلومتر فاصله دارد. در تمام عالم جاری است. بهره مندی از یک آدم. حالا ما به آن درجه که نمی رسیم. اما می توانیم شبیه ایشان شویم. اگر زنده شویم. خب عرض کردیم زندگی چیست؟ عرض کردیم که اعمال ما باید شبیه اعمال آدم هایی که زنده هستند، شود. آدم زنده اصلا دروغ نمی گوید. اصلا. پای دروغ نگفتن می ایستد. این است که انسان را زنده می کند. این مثال را عرض کردم. شخصی با شما دشمن است و پشت سر شما دائما حرف می زنید. شما هم از او اطلاعات زیادی داری اما شما نمی گویی. شما تلافی نمی کنی. شرایط خیلی بحرانی است. آدمی که در شرایط بحرانی می کوشد که زنده باشد، خودش را کنترل می کند و سخت هم می گذرد. امیرالمومنین در فرمایششان آدم عفیف را مثال زده اند. عفیف. کسی که عفت نگاه می دارد. یعنی پاکدامنی. فرمود که اگر در دلش را نگاه کنی، در دلش بین عقل و شهوت یک جنگی هست. این چگونه می تواند این جنگ را تحمل کند؟ اما آدمی که تمرین می کند می تواند این جنگ را به سلامت بگذراند. این کار آدم های زنده است. دقت کنید. آدم کار هر کسی را تکرار کند، مانند آن آدم می شود. حالا مثال عرض میکنم. اگر من کار گرگ را بکنم. درندگی کنم. من گرگ می شوم. من کار روباه را بکنم، حیله گری کنم. روباه می شوم. البته قرآن یک چیز بدتر می گوید. بَلْ هُمْ أَضَلُّ فرمودند اینها شبه حیوان می شوند. بعد بدتر از حیوان می شوند. فرمودند اینجا سخن سه تا بند دارد. ابتدا مثل حیوان است. بعد خود حیوان است و بعد بدتر از حیوان است. این بخش دوم را قرآن نگفته. چون مشخص است. قرآن فنون ادبیاتی دارد. در فنون ادبیات قرآنی آن بخشی که روشن و واضح است گفته نمی شود. این شبه حیوان است یعنی نظیر حیوان شده است و هنوز به حیوانیت نرسیده. بعد به درجه حیوانیت می رسد و بعد بدتر می شود. هر کسی کار حیوانی کند. ببینید گرگ فقط کار گرگی می کند. کار روباهی نمی کند. کار حیوان دیگر را نمی کند. انسان است که هم کار خوک را می کند و هم کار گرگ را می کند و همه کار دیگر. فنونی به کار می برد که هیچ حیوانی آن فنون را به کار نمی برد. در زمان جنگ امریکا با عراق در بغداد زن و بچه نظامی های عراقی به یک پناهگاه رفتند. دو هزار نفر بودند. این پناهگاه ناگزیر یک هواکش دارد دیگر. امریکایی ها بمب های هوشمندشان را از طریق هواکش داخل این پناهگاه فرستادند. تمام این پیچ و خم های هواکش را هم عبور کرد و داخل پناهگاه رفت. اگر بمبش هوشمند نباشد نمی تواند این پیچ و خم ها را طی کند. این کار را هیچ حیوانی نمی تواند انجام دهد. اما انسان می تواند. در جانب خوبی هم همینطور است. مثال می زنم. من می خواهم یک خوبی انجام دهم. خوبی را به طریقی انجام می دهم که شما بکنید. حتی شما نفهمید که من بودم که به شما دادم که شما این خوبی را انجام دهید. آقا آدم در خوبی می تواند انقدر فن به کار ببرد؟ انقدر بکوشد که پنهان باشد. گاهی ما یک کار خوبی که انجام می دهیم، در خانه به زن و بچه مان می گوییم. اما می شود کاری کرد که هیچ کس نداند. هیچ کس. مردم هم همیشه آن کسی که ماموریت اصلی انجام را دارد، دعا می کنند. وقتی از دست شما به آنها خیر رسید، شما را دعا می کنند. نه آن آدم را. او را خدای متعال دعا می کند. این فنون در خوبی، فقط از انسان برمی آید. که انسان بالاتر از فرشتگان است. حاج آقای حق شناس داستانی می گفت که آدم حیرت می کرد. یک آقایی بود به نام آقا شیخ آقا بزرگ ساوجی رضوان الله علیه. از ملاهای درجه اول شهر ما بوده. یک آقایانی پای درس ایشان می رفتند. یک آقایانی بودند به نام آقای آقا سید رضا دربندی، آقای آقا مهدی قوام، شاید شما نام سيد مهدی قوام را شنیده باشید. چند نفر دیگر هم بودند. اینها روزها برای درس آقا ساوجی به مدرسه مروی می رفتند. حالا نمی دانم چه درسی بود. قاعدتا هم داخل حجره بودند و چند نفری هم بیشتر نبودند. درس های سطح بالا بود. حوزه مروی یک استاد بزرگی داشت به نام آقای آقا سید محمد تنکابنی. اینها مربوط به دوره ما نیستند. آن آقای آقا سید مهدی را من دیده بودم. هفده هجده سالم بود که ایشان وفات کرد. آقای آقا سید رضا را متاسفانه ندیدم. به زمان من می خورد اما ندیده بودم. اینها هر روز برای درس می رفتند. آقا تنکابنی که از اساتید درجه اول این مدرسه بود هم هر روز می دید که اینها می آیند و پای درس آقا ساوجی می روند. یک روزی در راهروی بلند مدرسه با اینها برخورد کرد و پرسید شما به درس این آقا می روید این آقا برای شما چه درسی می گوید؟ این آقا سواد دارد؟ آقای آقا سید رضا جواب داد و گفت من یک چیزی بگویم که حرف آخر را بزنم. گفت آقا ما پای درس ایشان می رویم. اما گذشته از این من از ایشان به عنوان اعلم تقلید می کنم. نه اینکه فقط پای درسش بروم. چون گاهی درس رفتن، ممکن است بروی مثلا درس جامع المقدمات بخوانی. نه. من از ایشان تقلید می کنم. آقای تنکابنی گفت آقا ما دو ماه با هم دماوند بودیم. مثلا در یک باغ بودند. حالا آن چه مقدمه ای داشته نمی دانم. دو ماه تمام. دو تا ملای درجه اول کنار هم هستند. گفت در تمام این دو ماه این آقا یک کلمه حرف که نشان بدهد سواد دارد، نزد. از این دهان یک کلمه حرف که نشان بدهد ایشان با سواد است در نیامد که من بدانم حتی نوشتن و خواندن بلد است. من می گویم فرشته ها هم انگشت به دهان می شوند که یک آدم چقدر می تواند هضم نفس داشته باشد. به این کار می گویند هضم نفس. خب آدم چیز بلد باشد، دلش می خواهد بگوید دیگر. نمی خواهد؟ شما ریاضیدان باشی، از ریاضیات حرف می زنی و فلسفه دان باشی، از فلسفه حرف می زنی. طبیب باشی، از طبابت حرف می زنی. آدم خودش را نشان می دهد دیگر. آدمیزاد است. لِيَأكـُلوا مِن ثـَمَرهِ زنده شده. لِيَأكـُلوا مِن ثـَمَرهِ آخر آدم چقدر می تواند هضم نفس داشته باشد؟ ما خیلی به ایشان ارادات داریم. متاسفانه قبر ایشان در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها در حجره ای است که قبر پروین اعتصامی هم هست. ما می خواهیم برویم قبر ایشان را زیارت کنیم. مردم ممکن است فکر کنند که ما سر قبر خانم اعتصامی می رویم. خلاصه آدمیزاد می تواند انقدر با خودش بجنگد. انقدر تارک هوا باشد. انقدر. در مورد عفت عرض کردیم که اگر شما از دل کسی که عفت می ورزد با خبر باشید، می بینید چه جنگ عظیمی در دل این جوان اتفاق افتاده و دارد با خودش می جنگد تا این میل و این غریزه را کنترل کند. و آدم هم وقتی غرایزش تحت فرمانش هستند، و آنها را کنترل کند رشد می کند. نه زمانی که آن غرایز را ندارد. آدمی که آن غرایز را ندارد عیب دارد و ناقص است. اگر غریزه در تحت فرمانش هست آن وقت آدم است. نه اینکه من اصلا غضب نداشته باشم. اگر غضب ندارم، یعنی من اصلا معیوب هستم. نه غضب هست. می توانم عالم را هم به آتش بکشم. اما غضبم تحت فرمان است. آن که تحت فرمان است ارزشمند است. آن که چشمش تحت فرمان است، ارزشمند است. یک مطلب دیگر هم عرض کرده بودم. یک بخش از وجود هست که اگر انسان آن بخش از وجود خودش را تحت فرمانش بگیرد، خیلی ارزشمند است. کدام بخش بود؟ خیال. اگر انسان خیال خودش را تحت فرمانش بگیرد، خیلی مهم است. خیال ما بی در و پیکر است دیگر. فضول است. خیال مان دزدی می کند. خیال هیچ تحت فرمان نیست. اگر آدم چشمش را کنترل کند، زبان و گوشش را کنترل کند، البته نه یک روز، چند روز کنترل کند، کم کم خیال هم تحت کنترل می آید. وقتی خیال انسان تحت کنترل باشد، نماز می خواند. اجازه نمی دهد خیالی داخل نمازش شود. اختیار خیالش دست خودش است. تازه آن وقت است که نماز می خواند. اگر شما نماز بخوانید. اگر نماز بخوانید، اصلا تمام لذات عالم فراموش می شود. با هیچ چیزی، قابل مقایسه نیست. اصلا همتا ندارد. یک آقایی به مسجد سهله رفته بود و آنجا چله گرفته بود. حالا آن آقا اینگونه بود. به من و شما ربطی ندارد. یعنی ما نمی توانیم. نان و ماست خورده بود و کم کم دیده بود که حالا نمازش مزه پیدا کرد. حوصله دارد دعا بخواند. آقا بهجت به حرم امیرالمومنین می آمدند و در قنوت رکعت یازدهم نماز دعای ابوحمزه می خواندند. خب اگر مزه بکند، شما هم میخوانی و من هم می خوانم. من نمی خوانم چون فقط لفظ را می خوانم. لفظ که مزه ندارد. بعد از یک مدت که کم کم عبادات و کارها و زندگی اش مزه پیدا کرده بود، گفته بود یا امیرالمومنین شما نان جو را گفتی. چیزهای دیگر را به ما نگفتی که آن نان جوها که شما خوردی چه نتیجه ای داد. آدم اگر هوا و هوسش را کنترل کرد، به چه می رسد. به چه می رسد. ما هم می توانیم ها. برای ما هم می شود. صد بار داستانش را برایتان گفته ام. آن دوستمان یک حادثه ای نظیر حضرت یوسف برایش پیش آمده بود. حالا نظیر که می گوییم نمی خواهیم کسی را با پیامبر مقایسه کنیم. اما او هم همانطور فرار کرده بود. بعد گفت آن روز یک نماز ظهر خواندم. تکبیر را که گفتم دیگر تا سلام نماز نفهمیدم. از آن نفهمیدن های ما نه. ما هم اگر کنترل کنیم و یک مقداری چشم وگوشمان را کنترل کنیم، می شود. یادتان باشد. درجه اول فضولی مربوط به خیال مان است. درجه بعد چشم است. از فضولی چشم است که خیال فضول شده است. فضولی را از چشم یاد گرفته است. اگر آدم فضولی چشمش را خیلی جدی کنترل کند کم کم می تواند خیالش را هم کنترل کند. اگر خیال را کنترل کردی، تازه آن وقت به لذت نماز که هیچ همتایی ندارد می رسی. اگر یک ذره اش را به همه ما بدهند فوق العاده است. آن کارهایی که بزرگان کرده اند، از اینجا نتیجه می گیرد. از اینجا ناشی شد. آن مراقبتی که حضرت ابوالفضل در تمام عمرش از خودش کرده بود. خودش را مراقبت کرده بود. امیرالمومنین هم می فرمودند مراقبت کردم. ایشان می فرمودند دلم را مراقبت کردم و حالا هر کس به گونه ای است. در هر صورت همه این بزرگان مراقبت کرده اند. آن روز عاشورا چه روزگار سختی بود. چطور توانست درست رفتار کند. همه کارهایی که کرد امضا شد. همه اش امضا شد. همه اش درست بود. آدم یک روز هم بتواند کار یک معصوم را انجام دهد خیلی عظیم است. هرکاری که آن روز انجام داد، دقیق و صحیح بود. حالا طبق آن نقل می گویند آمد اجازه بگیرد به میدان برود. دلیل هم داشت. سه تا از برادرانش جلویش قلم قلم شده بودند. امامش فرمود که نمی خواهد به میدان بروی. از انتقام برادرانت دست بکش. آقا انتقام برادر هم که بد نیست. گفتند نه من یک کار بهتر سراغ دارم. اگر آدم اختیارش را به دست امامش بسپرد و فرمانبر شود، آن کار بهتر را به او یاد می دهند. شما داری کار خوب می کنی. اصلا نمی توانی کار بد کنی. یک همچین آدمی که کار بد نمی کند. همه اش کار خوب می کند. اما امام آن کار بهتر را به او نشان می دهد. بهتر چه بود؟ بروی برای بچه های من آب بیاوری. فـَاطلـُب لِهولاءِ الأطفال قـَلیلا ً مِنَ الماء چشم. چشم.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای