جلسه پنجشنبه 14/6/92 ( تمرين و ممارست )
جلسه پنجشنبه 14/6/92 ( تمرين و ممارست )
آقای بهجت درطول 24ساعت،دوازده ساعت مشغول عبادت بود. می گفتیم آقاشمادرس داری. درس مطالعه میخواهد. فرمودندتجربه شده کسی که اینطرف را زیادتر کند،میتواندآنطرف رابا ده دقیقه درست کند...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

یک مشکلی برای بعضی از دوستان جوان و کم تجربه ما پیش آمده. حالا عرض می کنیم تا یک چنین ذهنیتی برای فرد دیگری نباشد تا ببینیم خدا چه می خواهد. آن هم این بود که بعد از یکی دو سال که به این جلسات آمده می گوید من که به جایی نرسیدم. بیایم چکار؟ یک مرتبه دیگر هم در این زمینه بحث کردیم. من سوال می کنم که می خواستی چه بشوی؟ می خواستی چه بشوی؟ ما که اینجا جمع شدیم، می خواهیم چه بشویم؟ ما اینجا آمدیم که یک کمی دو سه تا مساله بخوانیم و یک کمی احکام دینمان را یاد بگیریم و اندکی از معارف دینمان را آگاه شویم. این قدم اول است. خب البته در این جلسات توسل هم اتفاق می افتد و توسل یک عبادت بزرگ است و یک عبادت بزرگ کرده ایم. ببینید مثلا من می کوشم در جلسه مان در حد مقدور قرآن خوانده شود، چون معمولا دوستان وقت ندارند قرآن بخوانند و یک کمی اینجا قرآن بخوانند و با زیارت امام زمان آشنا شوند. شاید همت کنند و هر روز بتوانند این زیارت را انجام دهند. ببینید فرض کنید من هر روز یک زیارت امام زمان انجام می دهم. خب بعد چه؟ خب داری وظیفه ات را انجام می دهی. من نماز صبح می خوانم. خب بعد چه؟ خب داری وظیفه ات را انجام می دهی. مگر باید بعد از این چیزی داشته باشیم. ما چه انتظاری داریم؟ در روایات یک لفظ بدی آمده ها. بگویم؟ می فرمایند احمق آن است که دو رکعت نماز می خواند و منتظر است که به او وحی شود. اقلا چهار رکعت نماز بخوان نه دو رکعت. به دو رکعت نمی دهند. ببینید طرح اولیه این جلسات این است که ما بر این راه درست بمانیم. خب لازمه اش این است که هر هفته بیاییم. ارتباط مان را قطع نکنیم. چون اگر دور بنشینیم و بیایم و برویم، ممکن است دم در بیرون شیطان منتظر نشسته باشد و دم در شما را ببلعد و برود. پس قدم اول این است که ما به اینجا آمده ایم که احکام دین مان را بیاموزیم. قدم دوم این است که ما می خواهیم یک کمی با معارف دین مان آشنا شویم. کمی. مگر چقدر می شود صحبت کرد؟ خب اگر کسی که این معارف را برای ما می گوید کسی باشد که خبیر باشد و آدم با معارف صحیح دین آشنا شود و بوی درویشی ندهد و اسلام مدرنیته به ما یاد ندهد، خیلی خوب است. یک دوستمان برای ما یک مجموعه سوال نوشته بود و از مدرنیته نوشته بود. خب آن شخص چیز صحیح یادمان دهد. اگر آدم اینجا یک چیز صحیح یاد بگیرد این یک قدم بزرگ است ها. حوادث روزگار ما زیاد است. با دوستان صحبت می کردیم. عرض می کردم هیچ وقت شیطان به اندازه زمان ما بر روی زمین بساط پهن نکرده. هیچ وقت. تمام نیروهای خودش را به میدان آورده است. نمونه های مصر و سوریه را می بینید دیگر. با تمام نیروهایش به جنگ آمده. برای اینکه کسی یک قدم، یک قدمی به سوی درستی برندارد. وقتی این همه خطر از در و دیوار عالم می بارد، خب اگر آدم یک جایی باشد که بتواند خودش را درست و بر راه صحیح نگه دارد، خیلی قیمتی است. خیلی. یک مطلب دیگر در همین راستا. آقا اگر شما روی خطاطی کار کنید، مثلا یک آقایی یک خط جدیدی، به نام خط معلا طرح کرد. خب این چندین سال، شبانه روز شاید روزی بیست ساعت داشته کار می کرده. همین امروز به یک مناسبتی شرح احوال یک خطاطی را دیدم. نوشته بود بیست سال زیر دست استاد بوده. بعد نام برده بود که زیر نظر چه کسانی بوده. بعد توانسته بود مثلا یک تغییراتی در خط نسخ یا ثلث بدهد. خب آقا شما فقط بیست سال روی خط کار کردید. مگر خط چیست؟ چقدر از هنرهای انسانی است؟ انسان چندتا هنر دارد؟ هنرهایی که شما می توانید داشته باشید، اندازه ندارد. این یک هنر کوچک از آن مجموعه عظیم هنر است. اگر شما بخواهی روی این به یک جایی برسی و حرف تازه ای بزنی، بیست سال طول می کشد. نه بیست سالی که صبح دو خط نوشته ها. ما از زمانی که یادمان هست روزی دو خط نوشته ایم. هیچ وقت هم خط مان خوب نشده. نه آقا. بیست سال شبانه روزی باید زحمت بکشد. داستان مرحوم آخوند ملا حسین قلی را مکرر برایتان عرض کرده ام. ایشان دوازده سال بود زیر نظر استاد بود. آن هم چه استادی. چه آدمی. از نظر استعداد و فهم و قوت عقل عملی، قوت عقل نظری، درس خواندگی، ملایی، شرایط خوب، شرایط زمان آنها یک شرایط ممتاز و بی نظیری بوده است. شهر نجف خیلی ساده و فقیر بوده. این سادگی و فقیری خیلی کمک می کند تا انسان بتواند پرواز کند. همه چیز جور است. دوازده سال دارد کار می کند. یک وقت باید نامه اش را بیاوریم. مرحوم آقا شیخ محمد حسین غروی یک نامه خدمت آقای آقا میرزا جواد آقای ملکی نوشته است و از ایشان دستور خواسته است. ایشان با نهایت ادب و احترام دو صفحه نوشته و بعد هم هرچه می گوید از استادش نقل می کند. نمی گوید من می گویم. بعد هم می گویند در زمستان ها سه ساعت به اذان و در تابستان ها یک ساعت و نیم به اذان بیدار شود. بین الطلوعین در تابستان چقدر است آقا؟ بارک الله. یک ساعت و نیم. این می شود چهار ساعت و نیم. بعد هم در طول روز چکار کنید و چه غذایی بخورید و اینگونه غذا بخورید و همینطور. این کارها را چند روز انجام دادند؟ ایشان دوازده سال در اوج استعداد و فهم و درایت و عقل و این حرف ها این کارها را انجام داد تا نتیجه ای بگیرد. یک وقت ایشان مریض شده بود. استادشان آقا سید علی آقای شوشتری رفتند یک طبیبی یافتند. گاهی طبیب مسلمان پیدا می شود دیگر. رفتند یک طبیب مسلمان پیدا کردند و بعد به ایشان گفته بودند آقا به این شاگرد ما برس و وقتت را برای ایشان بگذار. این قیمتی است. بعد گفته بودند اگر هزار تومان هم خرجش می شود بکن. گفته بودند آن وقت در شهر نجف یک کوچه ای بوده که میلیاردرهایش آنجا زندگی می کردند و به آن می گفتند کوچه صدتومنی ها. در تهران خودمان هم از این حرف ها بوده. وقتی کوچه صد تومنی ها نام و نشان داشته است، گفتند هزار تومان هم خرجش می شود بکن که می ارزد. خب خرج کرد و حال ایشان خوب شد. کاری ندارم. یک همچین آدمی با چنین استعدادی دوازده سال کار کرده. کار منظم می کردند. رفقا، آن کار منظم ثمر می دهد. نه یک روز. یک روز شرایط مناسب است و من به نماز جماعت می روم و اول وقت نماز میخوانم. روز بعد هم هرچه شد. نه اینگونه نباشد. در هرصورت، بعد خدایا این همه زحمت کشید نتیجه چه بود؟ در یکی از این غرفه های صحن امیرالمومنین نشسته بود که خدا به زودی و متعدد نصیب همه مان کند، نشسته بود و داشت نگاه می کرد و غرق فکر بود. خب خدا بزرگ و کریم است و همه را می بخشد. ما هم مثل مردم زندگی می کنیم. ما هم مثل مردم زندگی می کنیم. آن بیرونی ها که اینگونه زندگی نمی کنند. گفته می شود اسم مسلمانی درمورد بسیاری از مسلمانان به تسامح گفته می شود. شما که در خیابان راه می روی، همه اینها مسلمان اند. اما ببخشیدها هفتاد هشتاد درصد مردم ایران نماز نمی خوانند. این مسلمان است؟ بله چرا مسلمان است. یعنی اگر شما به او دست دادی، لازم نیست دستت را آب بکشی. مسلمانی یعنی این! خب مثل همه. خدا همه را می آمرزد. همه آنها هم اگر با یک سر سوزن اعتقاد از این عالم بروند آخر کارشان درست می شود. اگر با اعتقاد بروند. خب نمازها را چکار می کنند؟ یک طوری می شود دیگر. باید یک کاری با نمازهایش بکنند. کاری ندارم. تو هم مثل همه. چرا این همه زحمت؟ چرا؟ این همه زحمت را برای دنیا بکشی، خب یک نتیجه ای دارد دیگر. حقوقت بالا می رود. چه می شود. چه. مکرر عرض کردم. یک کبوتری این بالا دور می زند و یک تکه نان خشکیده کف صحن مطهر دیده. آمد پایین و یک نوک زد و دید قابل خوردن نیست و رفت. یک دوری زد و برگشت. دومرتبه نوک زد و رفت. رفت. برگشت. رفت. برگشت. مثلا نیم ساعت داشت می رفت و برمی گشت. آخر نان را خرد کرد، خورد و رفت. عجب. داشت به من درس می داد. در پیگیری می شود. پی گیری چه؟ عرض کردم شما خط را پی گیری کنی، خطت خوب می شود. دوچرخه سوار شوی و روی دوچرخه سواری کار کنی، قهرمان دوچرخه سواری می شوی. هرچه دیگر. اگر ریاضیات کار کنی، ریاضی دان می شوی. حالا مثلا اگر استعداد داشته باشی. البته این راه از همه آنها سخت تر است. نتیجه اش هم انقدر عظیم است که صدهزار تا از آنها در یک انگشتش است. بنابراین اگر آدم چیزی می خواهد، باید زحمت بکشد. دو سال آمدی اینجا. آقا حمد و سوره ات را یاد گرفتی یا نه؟ خب بارک الله حمد و سوره یاد گرفتی. دو سال آمدی حمد و سوره یاد گرفتی. تقلیدت صحیح شده، نماز که می خوانی، نماز درست می خوانی. مگر اینها کم است؟ پس این قطعا یک خیال شیطانی است. خجالت دارد. ببینید آدم باید سرش را پایین بیندازد و آنگونه کار کند. من این را از آقا شیخ علی آقای بهجت شنیدم. چون از قدیم یک آشنایی بود و با هم دوست بودیم. گفت آقای بهجت در طول بیست و چهار ساعت دوازده ساعت مشغول عبادت بود. یازده یا دوازده. می گفتیم آقا شما درس داری. درس مطالعه می خواهد. فرمودند تجربه شده کسی که این طرف را زیادتر کند، می تواند آن طرف را با ده دقیقه درست کند. تجربه شده. یک کسی که درس می گوید باید یک حرف تازه بزند. حرف هایی که قدیم بوده که در کتاب ها هست. اگر من می خواهم حرف تازه بزنم، حرف تازه را چه کسی به آدم می دهد؟ دو تا کار لازم دارد. یا پنج شش ساعت مطالعه و فکر کنم، که ممکن است به ثمر برسد و ثمرش حرف تازه باشد یا اگر یک کار دیگر بکنم هم می شود. ایشان آن کار دیگر را انتخاب کرده. اگر آن کار را بکنی، ده دقیقه مطالعه کنی، به ثمر می رسد. می توان حرف تازه زد. به هرصورت نمی دانم چرا همچین فکری به ذهن این دوستان آمده. ببینید آخر اگر شما دو سال کار کرده بودی، باز یک چیزی بود. فقط گاهی به نماز جماعت آمدی و گاهی هم نیامدی. در جلسات هم گاهی آمدی و گاهی نیامدی. آدم را به جایی نمی رساند. همین مقداری که به دست آوردیم، عرض کردم زمان ما بدترین عصری است که فرزند آدم در آن گرفتار بوده است. حالا روزهای آینده عالم را می بینید. خودتان هم توجه دارید دیگر. امریکایی ها تصمیم دارند، مشکل را حل کنند. انشاء الله به آرزویشان نرسند و ثمرش برایشان برعکس شود. آقای نصرالله هفت هشت سال پیش به ایران آمده بود و خدمت رهبر رفته بود. ایشان فرمودند شانزده سال دیگر از اسرائیل هیچ خبری نیست. خب هشت سال دیگر طول می کشد. نمی دانم در این هشت ساله چه می شود. خدا برای مردم ایران و عراق و لبنان و بحرین و افغانستان و برای هرجا که دوستان امیرالمومنین هستند بهترین تقدیر را مقدر بفرماید. ماهایی که خدمت شما هستیم و شما اینجا تشریف دارید، این محموعه، دین و دنیا و اخلاق و خانواده و دوستان وخویشان و همه چیزمان را از همه جهات و ابعاد حفظ کند. ما چیزی را برای آخر نگه داریم و چیزی برای آن آخر برایمان بماند. ببینید یک قانونی هست. در قرآن آمده دیگر. وقتی قرآن می فرماید بنابراین یک قانون قطعی است. می فرمایند اگر اهل کتاب یا اهل قریه ها، ظاهرا هردو صورتش وجود دارد، اگر اینها تقوا اختیار کنند، مردمان هر شهری که باشند، اگر یک ده کوچک هم که هستند، اینها دقیق به وظایفشان عمل کنند، عالم آتش می گیرد اما آنها آتش نمی گیرند. این یک دانه ده کوچک را خدا از میان همه هفتاد هزار ده ایران حفظ می کند. اگر مردم شهری، مردم یک شهر به تقوا عمل کنند، یعنی به وظایف دین شان صحیح عمل کنند، نه آن کارهایی که مرحوم آخوند ملا حسین قلی می گوید، نه. وظایف شان را درست عمل کنند. یعنی وقتی خرید و فروش می کنند، خرید و فروش صحیح باشد. اگر زن و مرد با هم برخورد می کنند، برخورد صحیح می کنند. اگر اگر اگر. همه درست باشد. خدا حفظ شان می کند. هیچ خطری نمی تواند این مجموعه را تهدید کند. هیچ خطری. در هیچ شرایطی. عرض کردم، عالم هم آتش گرفته باشد اینها حفظ می شوند. آیه شریفه دیگری هست که در حدیثی معنایش کرده اند. گفته اند اگر همه درهای عالم بسته شود، برای این یک نفر در باز می شود. همه عالم در بسته شود. حالا بفرمایید برای یک ده، برای یک شهر، برای یک مجموعه، برای یک خانواده. اینها دقیق به همه وظایفشان عمل می کنند. خدا اینها را حفظ می کند. خدایا کمک کن ما دقیق به وظایف مان عمل کنیم.

آن دوستمان گفت من سر قبر علامه مجلسی که رفتم یک آقایی آنجا خادم بود. گفتم آقا شما که خادم این بزرگ هستی چه شده؟ گفت سه بار به حج رفته ام. از اینها بود که یک قران هم نداشت ها. گفت به برکت صاحب این قبر من را سه بار برده اند حج.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای