شب چهارم محرم الحرام1392- (بدست آوردن زندگي سودبخش)
شب چهارم محرم الحرام1392- (بدست آوردن زندگي سودبخش)
برای این آدم، در این عالَم هیچ چیز محبوبتر از این نیست که زودتر عمرش تمام شود و بميرد. برود و زودتر به کارها و زحمت هایی که در دنيا کشیده است، برسد...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

خلاصه ای از بحث های شبهای گذشته را خدمتتان عرض می کنم. شب اول عرض کردیم که برای دو دسته از افراد زندگی سود بخش است. ببینید، اگر معتقد هستید که زندگی همین است، بعد، دیگر همه چیز تمام می شود، خب، پس هر جور دلتان می خواهد، زندگی کنید. اما چون ما معتقدیم بعد از این عالَم خبری هست، هر طور دلمان بخواهد، نمی شود زندگی کنیم. بنابراین بایستی فکر کنیم که آیا این زندگی سود بخش است؟ به درد آن طرف می خورد یا نه؟ چکار باید کرد؟ چنین فکرهایی برای آدمی پیش می آید که معتقد به آخرت است. آنهایی که معتقد نیستند، می دانیم دیگر چکار می کنند. هر کاری دلشان بخواهد، می کنند. چون ما اینگونه نیستیم، بنابراین فکر می کنیم، می اندیشیم، برای اینکه زندگی مان سود بخش باشد یا نباشد. خلاصه بحث این بود که زندگی ای سود بخش است که آدم فقط کار خیر انجام دهد. کسی که تمام زندگی اش غرق خوبی است. خب، بارک الله. این زندگی، حتما برایش سود بخش است. دسته دوم؛ کسانی که مشکلات و اشتباهات گذشته شان را جبران می کنند. یعنی ضررها را جبران می کنند. بارک الله. این دسته از افراد هم زندگی شان سود بخش است. خب، حرف بعد چه بود؟ این بود که حالا با این لفظ بیان کردیم؛ مرگ برای کسی عروسی است که 1- دیگر اصلا گناه نکند، نسبت به گناهانش توبه کند. 2- دائما مشغول کار خوب باشد. این هم نتیجه بخش است دیگر. ببینید؛ شما سی سال، چهل سال، زحمت می کشید، سعی می کنید هیچ گناهی در زندگی تان نباشد، سی سال، چهل سال بعد نتیجه اش چقدر است؟ تا ابد است. تا ابد یعنی چه؟ یعنی بی نهایت است. اصلا ما بی نهایت را نمی توانیم تصور کنیم. چون ما همیشه در زمان محدود هستیم دیگر. نمی توانیم تصور کنیم. این زندگی سود بخش است یعنی چه؟ یعنی آن ابدیت را به بهترین وجه تأمین می کند. آن شب هم عرض کردیم اصلا خوبی هایی که آن طرف است، قابل مقایسه با این دنیا نیست. قابل احساس و درک نیست. مثلا فرض کنید عدد دو، ده، صد، با عدد بی نهایت، اصلا هیچ ربطی ندارند. قابل مقایسه نیستند. حالا شما هر مقدار هم عدد را بزرگ بگیرید، ده هزار، صد هزار، صد میلیون هم در برابر بی نهایت، مثل عدد دو در برابر بی نهایت است. تقسیم بر بی نهایت کنیم چه می شود؟ اصلا قابل مقایسه نیست. آن خوبی ها، لذتها، راحتی ها، خوشی ها، اصلا عدد ندارد. خب، بنابراین اگر آدم غصه چنین چیزهایی را بخورد، می ارزد. حالا امشب باز هم می خواهیم حدیث برای شما بخوانیم. حدیثی در همین زمینه ها.

ابوبصیر از زبان حضرت امام صادق علیه السلام می فرماید: برای کسی که لحظات آخر عمرش است، إذا حيلَ بَيْنـَهُ وَ بَيْنَ الكـَلام. هنگامی که دیگر نمی تواند حرف بزند.أتاهُ رَسُولُ الله‏. رسول خدا می آید.

این مطلب را برای قیمتی بودن محبت امام حسین علیه السلام می خواهیم عرض کنیم. محبت امام حسین علیه السلام چقدر قیمت دارد؟ یک مطلبی را هم دیشب خدمتتان عرض کردم، این را باور کنید وقتی انسان در مجلس امام حسین علیه السلام می آید، بالخصوص، لحظاتی که توجهش به امام حسین علیه السلام زیاد است، هنگام سینه زنی و گریه، لحظاتی، دقایقی که غرق در روضه است، آن لحظات به خصوص، باعث می شود انسان شستشو شود. این شعر نیست، واقعیت است. گناهان انسان شستشو می شود. این مجلس امام حسین علیه السلام خیلی قیمتی است. حالا شرایط و فرصت مناسب نیست برای شما عرض کنم. کسی که امام حسین علیه السلام را دوست دارد و به آخرین لحظات عمرش رسیده است، دیگر نمی تواند صحبت کند. اول، رسول خدا تشریف می آورند. در سمت راست، بالای سر او می نشیند. البته اینجا اسم نبردند. در روایت دیگر دارد امیرالمؤمنین تشریف می آورند. اینجا اسم مبهم گفتند. وَ مَنْ شاءَ الله. آن کسی که خدا می خواهد. ما می گوییم امیرالمؤمنین است، ایشان می آید و در سمت چپ می نشیند. رسول خدا سمت راست، ایشان سمت چپ. ببینید؛ رسول الله چه فرمایشی دارند؟. پیامبر می فرمایند: رفیق! همه آرزوهایت فردا است. پیش رویت است. آدم خیلی آرزوها در این دنیا داشته که برآورده نشده است. همه آرزوهایت فردا است. پیش روی تو است.أمّا ما كـُنـْتَ تـَرْجو فـَهُوَ ذا أمامَكَ. آنچه از راحتی، خوبی، امنیت، امید داشتی، همه اینها در پیش روی تو است. و أمّا ما كـُنـْتَ تـَخافُ مِنـْهَُ فـَقـَدْ أمِنـْتَ مِنـْهُ. از هر چیزی که می ترسیدی، دیگر در امان هستی. همه امیدها اینجاست، همه ترس ها از بین رفت. دیگر ترسی وجود ندارد. از این لحظه به بعد، برای دوست صادق دیگر ترسی وجود ندارد. دوست صادق چه کسی است؟ دوست صادق امام حسین علیه السلام چه کسی است؟ دوستی، گذشت می آورد. پدر، فرزندش را دوست دارد، وقتی سرش درد می گیرد، هر چه پول دارد، برایش خرج می کند. برای راحتی فرزندش از همه چیز می گذرد. از وقتش، پولش و از راحتی اش می گذرد. اینها نشانه محبت است. نشانه محبت، گذشت است. مثلا این که شما بلند شدی، وقتت را رها کردی، حالا کارهای دیگری می توانستی داشته باشی، آنها را رها کردی و اینجا آمدی، این، گذشت است. من از وقتم برای امام حسین علیه السلام گذشتم. البته کار کردن برای امام حسین علیه السلام، فقط در این دهه نباشد. بعد از این ایام هم انسان، برای امام حسین علیه السلام کار انجام دهد. هر چه شما اینجا بیشتر وقت بگذارید، بیشتر بدست می آورید. البته منظور از اینکه بیشتر بدست می آورید، این نیست که تو یک ریال می دهی، یک میلیارد تومان نصیبت می شود. مثال عرض کردم برای اینکه بیشتر بفهمیم. خب، اما آنچه که دوست داشتی، در پیش روی تو است. از آنچه که می ترسیدی، دیگر امان یافتی. به ایمنی رسیدی. ثـُمَّ يُفـْتـَحُ لـَهُ بابٌ إلى الجَنـَّة. از همان لحظه آخر عمرش، برایش دری به سوی بهشت باز می شود. فـَيَقولُ هذا مَنـْزِلـُكَ. این خانه ات در بهشت است. آیا اینجا را می خواهی یا خانه خودت را؟ اصلا خانه خودش را یادش می رود. حالا در حدیث های دیگر دارد. اینجا نداریم. خب، مثلا می فرمایند که تو در این دنیا همسر ، فرزند ، برادر، خواهر و دوستان داشتی. مجموعه ای را انسان علاقه دارد دیگر. در آنجا نشان می دهند که رفقای تو، رسول خدا، امیرالمؤمنین، چهارده معصوم، بزرگان، نیکان، پاکان و اینها هستند. آیا اینها را می خواهی یا آنها را؟ آنها را فراموش می کند. دوستی های این جهان را یادش می رود.هذا مَنـْزلـُكَ مِنَ الجَنَّة. آیا می خواهی تو را به این دنیا برگردانیم؟ چیزهایی را دیده که حتی یک ذره هم میل به برگشتن ندارد. فـَإنْ شِئـْتَ رَدَدْناكَ إلى الدُّنـْيا. اگر بخواهی، تو را به دنیا برمی گردانیم. انسان می گوید؛ نه. نه. اصلا نمی خواهم. وليکن می گویند این دنیا را نه، دنیایی که تمامش برایت طلا و نقره باشد. فـَيَقولُ لا حَاجَة َ لي في الدُّنـْيا. می گوید: من حتی یک ذره هم میلی به دنیا ندارم. بعد می گویند انسان، در این شرایط  که آخرین لحظات عمرش است، رنگش سفید می شود، پیشانی اش عرق می کند، الی آخر. اگر این علامات را دیدی، بدان که دیگر عمر انسان تمام است. خب، وقتی روح از بدن خارج می شود، دوباره به انسان می گویند. می خواهی به دنیا برگردی؟ اگر بخواهی، تو را بر می گردانیم. اگر دلت بخواهد، تو را بر می گردانیم. انسان می گوید؛ نه. اصلا نمی خواهم و آخرت را اختیار می کند. بعد او را می برند، غسلش می دهند و زیر و رویش می کنند، بعد کفنش می کنند و در تابوت می گذارند، می برند. آنجا روحش، در پیش روی این جمعیتی که برای تشییع جنازه اش آمدند، حرکت می کند. ما امروز صبح، برای تشییع جنازه آقای حاج حبیب الله عسگر اولادی آمده بودیم، خدا رحمتش کند. یک عمر را در پاکدامنی گذرانده بود. من ایشان را زمان جوانی، در مسجد امین الدوله یادم می آید که با رفقای خودشان ،هیئت های مؤتلفه درست کرده بودند، وقتی شبها درب مسجد بسته می شد، می نشستند با هم مشورت می کردند که چکار باید بکنند. آنها مقدمه انقلاب بودند. خدا رحمتش کند. بنابراین روح انسان، در پیش روی جمعیتی که پشت سرش برای تشییع جنازه اش آمده اند، حرکت می کند. وَ تـَلـْقاهُ أرْواحُ المُؤْمِنين. ارواح مؤمنین از عالم آخرت به پیشوازش آمده اند. اگر انسان درست باشد، خیلی مهم است. به او سلام می کنند، به پیشوازش می آیند و به او بشارت می دهند که ببین؛ خدای متعال برای تو چه چیزهايي از نعمت ها آماده کرده است. خب، هنگامی که او را در قبر می گذارند، روحش به او باز می گردد. مثلا روح، نیمی از بدنش را می گیرد، بعد، ملائکه نکیر و منکر از او سؤال می کنند. سؤال و جواب داخل قبر را می گوییم. خب، او همه چیزش درست بود. یعنی، اعتقاداتش دُرست بود، دقت کنید؛ رفتار دُرست او، اعتقادات درستش را تأیید کرده بود. ببینید؛ عمل آدمی، اعتقاداتش را تقویت می کند. شک را از دلش می برد. برای آدم یقین به بار می آورد. مثلا وقتی در یک روز ده بار پیش می آید که دروغ بگوید و یک سود بزرگی ببرد، اما دروغ نمی گوید. در واقع دارد چکش روی اعتقاداتش می زند. اعتقاداتش قرص و محکم تر می شود. هر چه قوت اعتقادات انسان بیشتر شود، قیمتش بیشتر می شود. آن چیزهایی که می گوییم، برای این دسته از انسانها است. من دینم را برای صد هزار تومان می فروشم. خب، این نه. نمی شود. یکی از دوستانمان می گفت؛ یک آقایی از آشنایانش، معامله ای برایش پیش آمده بود که دو میلیارد سود داشت. فکر می کنم حدود ده سال پیش بود. خب، ده سال پیش، مبلغ دو میلیارد تومان خیلی زیاد بود. ما به عمرمان، تا الان هم یک میلیارد تومان ندیدیم. به او گفتند طبق فتوای آیت الله بهجت که مرجع شما است، این معامله درست نیست. خب، گفت ولش کن. معامله را رها کرد. باور کنید این آدم می بَرد، نه آن کسی که به دنبال آن پول رفت.  برای جوانها امتحاناتی پیش می آید، مثلا یک موسیقی به گوشش می خورد که خیلی محرک است، با خودش می گوید نمی توانم. دستم نمی رود که این موسیقی را خاموش کنم. امتحان است دیگر. یا یک صحنه مبتذلی می بیند که می گوید؛ نمی توانم رویم را بر گردانم. نمی توانم تلویزیون را خاموش کنم. نمی توانم اینترنتم را قطع کنم و یا اینکه می توانم. هر عمل درستی که انجام می دهیم، بالخصوص مقابله با گناه و هوی و هوس، شخصیت انسان را می سازد. انسان، شخصیت پیدا می کند. یک شخصیتی خیلی کم می ارزد، اما شخصیت دیگری را هر مقدار هم در ترازو قرار دهید، نمی توانید آن را بخرید. وقتی ملائکه از او سؤال می کنند؛ سؤالاتی که تمام عمر، پایش ایستاده بود، به راحتی می تواند جواب دهد، مشکلی برایش نخواهد بود.

وقتی سؤال و جواب قبر تمام شد، فـُتِحَ لـَهُ ذلِكَ الباب. در لحظه مرگ، دری که به سوی بهشت برایش باز شده بود، حالا از آنجا، نورهای بهشتی، هوای خنک، بوی خوش و عطر بهشتی، بیرون می آید. ابو بصیر می گوید آقا! پس فشار قبر چه شد؟ مگر کسی از فشار قبر هم نجات پیدا می کند؟ فرمود:هيْهاتَ ما عَلى المُؤْمِنينَ مِنها شَيْ‏ء. مؤمن که فشار قبر نمی بیند. اگر انسان درست باشد که فشار قبر ندارد. هیچ مشکلی ندارد. ببینید؛ در این دنیا، سختی برای همه وجود دارد. ممکن است، برای مؤمنین بیشتر باشد. باشد، اشکالی ندارد. تا چهل یا پنجاه سال، این سختی تمام می شود. بعدش چه؟ دیگر چیزی نیست. هیچ سختی نیست. از لحظه مرگ، کاملا برایش راحتی و خوشی است. فرمود: هيْهاتَ ما عَلى المُؤْمِنينَ مِنها شَيْ‏ء وَ اللهِ إنَّ هَذِهِ الأرْض. بعد یک فرمایشی دارند. زمینی که می گویید قرار است این آدم را فشار دهد، وقتی روی آن راه می رفت، زمین به این شخص افتخار می کرد. آن زمین می گفت خوش به حال من که این انسان درست روی من راه می رود. ما افتخار می کنیم که فقط یکبار چنین آدمی را دیدیم. مثلا بنده با دو تا از دوستانمان، بعد از نماز آیت الله بهجت، همراه ایشان، داخل منزلشان رفتیم، خدمت ایشان نشستیم، ایشان بود و ما سه نفر. مطالبی را برای ما حدود یک ربع یا بیست دقیقه فرمودند. باور کنید ها. بعد که از منزلشان بیرون آمدیم، یکی از دوستانمان  گفت من می دانم که تمام حرفهایش به من بود. آن رفیقمان هم همین حرف را گفت. ایشان با هر سه نفرمان صحبت می کرد اما واقعا احساس می کردیم که فقط با من، تک نفر، دارد صحبت می کند و همه حرفهایش با من است. آن دوستمان می گفت همه حرفهایش به من بود. خب، آدم به این شخص افتخار می کند دیگر. البته ما بیشتر از یکبار ایشان را دیدیم. زمین افتخار می کند که این آدم، روی من راه رفته است. زمین می گوید؛ من تو را دوست داشتم وقتی روی من راه می رفتی. حالا وقتی که به درون من وارد شدی، خواهی دید که من چگونه با تو رفتار خواهم کرد. آن وقت قبر، برایش باز می شود. تا آنجا که چشم کار می کند. چشم چقدر کار می کند؟ مثلا وقتی ما خورشید را می بینیم، به اینگونه باز می  شود. اصلا فشار و تنگی قبری وجود ندارد. یک حدیث دیگری هم آوردم که برای شما عرض کنم. حدیث دوم؛ از سُدیر صِیرَفی است که می گوید من به حضرت امام صادق علیه السلام عرض کردم:جُعِلـْتُ فِداک. فدایت شوم،هَلْ يَكـْرَهُ المُؤْمِنُ عَلى قـَبْض روحِه؟ آیا می شود که مؤمن از مرگ خودش کراهت داشته باشد؟ حضرت فرمودند: لا وَ الله. به خدا قسم. نه. وقتی که فرشته مرگ برای قبض روح او می آید، به او می گوید: يا وَليَّ اللهِ. چون مؤمن است دیگر. مؤمن، ولیّ خدا است يا وَليَّ اللهِ لا تـَجْزَع. هیچ ناراحت نباش. اصلا. هیچ ناراحتی برایت نیست. فـَوَ الـَّذي بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) لـَأنا أبَرُّ بـِكَ وَ أشْفـَقُ عَلـَيْكَ مِنْ والِدٍ رَحِيم. قسم به آن کسی که پیامبر را مبعوث فرموده، من با تو از یک پدر مهربان خوش رفتارتر و دلسوزتر هستم. چشمهایت را باز کن و نگاه کن. قالَ وَ يُمَثـَّلُ لـَهُ رَسولُ اللهِ. پیامبر، در برابرش تجسم پیدا می کند. در حدیث قبلی هم اینگونه بود. پیامبر، به بالای سرش می آید. امیرالمؤمنین علی علیه السلام، حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها، حضرت امام حسن علیه السلام، حضرت امام حسین علیه السلام و همه ائمه علیها السلام. ملک الموت می گوید. فـَيُقالُ لـَهُ هَذا رَسولُ اللهِ، أَميرُ المُؤْمِنينَ وَ فاطِمَة وَ الحَسَنُ وَ الحُسَيْنُ وَ الأئِمَّةُ(ع) رُفـَقاؤُک. چه عرض کردم؟ آدم، این رفقا را اینجا تحصیل کرده است. اگر من با امیرالمؤمنین دوست نباشم، آنجا که دیگر رفیق نمی شود درست کرد. من قبلا رفیق درست کردم. با امیرالمؤمنین رفیق بودم. صحبت از محبت و دوستی بود دیگر. امیرالمؤمنین را دوست دارم، یعنی ایشان با من رفیق است. آن هم رفیق به این توانایی.

سلطنت عالَم آخرت، با امیرالمؤمنین است. رفیق به این توانایی به داد آدم می رسد، در چه لحظه ای؟ در لحظه ای که چشمش را باز می کند. فـَيَنـْظـُرُ فـَيُنادي رُوحَهُ مُنادٍ. یک مُنادی از طرف خدای تبارک و تعالی، او را ندا می کند. می گوید: يا أيَّتـُهَا النـَّفـْسُ المُطـْمَئِنـَّة. مطمئنه به چه کسی؟ إلى مُحَمَّدٍ وَ أَهْل بَيْتِهِ.إرْجـِعي إلى‏ رَبّكِ راضيَة ًبـِالوَلايَةِ. به سوی پروردگارت برگرد با رضایتی که به ولایت امیرالمؤمنین داشته ای و آن را پسندیدی، انتخاب کردی. ولایت را انتخاب کردی. نه اینکه از پدرت ارث رسیده بود. خودت انتخاب کردی. ببینید؛ آن شب عرض کردم؛ درآن عالَم، ما چیزی نداریم که خودمان آن را تهیه نکرده باشیم. همه خوبی ها و بدی های آنجا را خودم تهیه کردم. اگر آتش است، خودم ساختم. اگر گُل است، خودم کاشتم. ببینید؛ کارهای ما حتی به اندازه یک ذره هم، از دست نمی رود. آیه 7 سوره زلزال می فرماید: فـَمَنْ يَعْمَلْ مِثـْقالَ ذرَّةٍ.مثقال یعنی وزن. به وزن یک ذره. ذره چیست؟ وقتی که نور از یک روزنه در تاریکی می افتد، ذراتی در هوا می چرخند دیگر. آن را ذره می گویند. اگر به وزن یک ذره خوبی کرده باشید، خوبی می بینید. یا مثلا اگر در جایی یک ذره ابرویت را نابجا جمع کرده باشید، این، یک ذره ابرو جمع شدن را می بینید. اگر با مادرت سَرد صحبت کرده باشید، می بینید. اگر گرم و با محبت صحبت کردید، باز هم نتیجه اش را می بینید. این مطلب را دائما عرض کردم. یکبار آقای بزرگواری را در شهر مشهد توفیق شد دیدیم، حدود نیم ساعت یا سه ربعی که خدمت ایشان بودیم، حظّ بردیم. اتفاقا روز عرفه هم بود. ایشان برای مردم مشهد استخاره می گرفت. از این تلفن های قدیمی مقابلش بود، زنگ تلفن را هم کم کرده بود که صدای زنگ، دیگران را اذیت نکند. مثلا هر دو، سه دقیقه ای زنگ تلفن برای استخاره به صدا در می آمد، وقتی ایشان گوشی تلفن را بر می داشت، می دیدم که می فرمود سَلامٌ عَلیکُم. اول؛ ایشان سلام می کرد. همین. بعد هم می گفت چشم. این دو تا کلمه را شما از ایشان می شنیدید. بعد هم قرآن را باز می کرد و نگاه می کرد و می گفت خوب یا بد است. من گفتم آیا ایشان هر سلامی که می کند، گُم می شود؟ اگر شما یک سلامی کنید گُم می شود؟ نه. گُم نمی شود. اگر یک چَشم گفتی، گم می شود؟ نه. ایشان چشم را خیلی خوب می گفت ها. مثلا هر چشمی که گفتی برایت نوشتند و یک درخت گل برایت کاشتند. حالا این شخص، روزی چند تا چشم می گفت و سلام می کرد؟ مثلا روزی پانصد تا چشم می گفت و سلام می کرد. اینگونه است، گُم نمی شود. حالا مثال پدر و مادر را عرض می کنم، آقا! پدر دلش خوش باشد، یک چیزی می شود ها. آی نوجوانها اگر پدر شما دلش خوش باشد، لازم نیست چیزی بگوید ها. لازم نیست دعا بکند ها. وقتی دلش خوش می شود، عالَم برای شما عوض می شود. باور کنید؛ سرنوشت آدم، به دل خوشی پدر و مادر عوض می شود. ادامه حدیث، شما به ولایت امیرالمؤمنین رضایت داشتید. عرض کردم؛ من ولایت را انتخاب کردم، می فهمم چه چیز خوبی را انتخاب کردم. خب، اگر من بخواهم ولایت امیرالمؤمنین را انتخاب کنم، می شود همین طوری باشد؟ خب، اگر انسان دو تا کلمه از استادی بشنود، یا یک کتاب خوبی مطالعه کند، بفهمد که ما چه حرفی داریم. یک دکتری به نام آقای تیجانی هست که اسمش هم مشهور است، کتابهای قشنگی دارد. می شود همه کتابهایش را خواند. قدمش هم خوب است. مقداری از این کتاب را هم به صورت داستان نوشته است که من قبلا چه بودم؟ چون ایشان زمانی به طور جدّی وهّابی بود و حالا برگشته است و گفته که به چه دلیل از دین وهاّبیت برگشته است. خب، من می فهمم که این انتخابی را که کردم، از پدر و مادرم نیست. اگر از پدر و مادرم باشد، می ترسم که یک وقت بلایی سرش بیاید. خب، اگر انتخاب خودم است و با دلیل انتخابش کردم، آیا این به درد می خورد؟ من آن طرف هیچ چيز ندارم، مگر اینکه اعمالم را خودم انتخاب کرده باشم. مثلا زمانی، دلی را خوش کردم. بعد می فرمایند: راضيَة ً بـِالوَلايَةِمَرْضيَّة ً بـِالثـَّواب. می بینی که چه ثوابی دارد. عرض کردم که آن عالَم، قابل مقایسه با این دنیا نیست. ما نمی توانیم با چیزی در دنیا مقایسه کنیم. فـَادْخُلي في عبادي. در جمع بندگان من برو. بندگان من چه کسانی هستند؟ مُحَمَّداً وَ أهْلَ بَيْتِه. به بهشت من وارد شو. ببینید؛ صد جور بهشت داریم. یک بهشت من است. خدای متعال می فرماید به بهشت من وارد شو. این بشارت را منادی از طرف خدای متعال، ندا می کند. بعد می گوید که برای این آدم، در این عالَم هیچ چیز محبوبتر از این نیست که زودتر تمام شود و برود. برود و زودتر به کارها و زحمت هایی که کشیده است، برسد.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای