جلسه چهارشنبه 25/10/92 ( راه مقبول بودن نزد پروردگار )
جلسه چهارشنبه 25/10/92 ( راه مقبول بودن نزد پروردگار )
اگر انسان درقدم اول ازگناه پرهیز کرد، بعد درقدم دوم کوشید اعمال درست انجام دهد،نتیجه اش اینست که خدای تبارک وتعالی نمازت را درست می کند.از هرراهی که بروید،ازراه ترك گناه ميگذرد...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

در داستان حضرت مریم سلام الله علیها یک مطلبی آمده. در آیه 35 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: إذ قالـَتِ امْرَأتُ عِمْرانَ رَبِّ إنـّي نـَذرْتُ لـَكَ ما في بَطـْني مُحَرَّرًا فـَتـَقـَبَّلْ مِنـّي إنـَّكَ أنتَ السَّميعُ العَليمُ زن ِ عمران به درگاه الهی عرض می کند پروردگارا من نذر کردم آنچه در رحم من است بیاید و خدمتگزار خانه تو باشد. خدمت گزار خانه تو. یک کسانی می آمدند آنجا. ماها نظیرش را نداریم. مثلا نذر می شد این بچه به خانه خدا که بیت المقدس باشد، بیاید و آنجا خدمتِ خانه کند. خانه ي بزرگی بود دیگر. مانند مسجدالحرام ما که یک خانه بزرگی است و صدتا خدمتگزار لازم دارد. ایشان هم به آنجا برود و جزء خدمت گزاران آن خانه باشد. ایشان فکر می کرد که فرزندش پسر است و نذر کرد که برود آنجا خدمتگزار باشد. رَبِّ إنـّي نـَذرْتُ لـَكَ ما في بَطـْني مُحَرَّرًا فـَتـَقـَبَّلْ مِنـّي نذر من را بپذیر. إنـَّكَ أنتَ السَّميعُ العَليمُ تو سمیع و علیم هستی. در آیه بعد می فرماید: فـَلـَمّا وَضَعَتـْها وقتی فرزند به دنیا آمد معلوم شد دختر است و دختر جزء کسانی که برای خدمت به خانه خدا برود نیست. نمی شود. فرضش فقط این بود که پسر باشد. فـَلـَمّا وَضَعَتـْهاقالـَتْ رَبِّ إنـِّي وَضَعْتـُهَا اُنثى خدایا من این فرزند را دختر به دنیا آوردم. وَاللهُ أعْلـَمُ بـِما وَضَعَتْ خدا بهتر می دانست که فرزند او دختر است. وَلـَيْسَ الذكـَرُ كـَالاُنثى پسر با دختر فرق می کند. پسر می تواند برای همیشه برود در آن خانه بماند و خدمتگزار باشد و دختر نمی تواند. پس از نذر گذشتیم. قابل اجرا نبود. وقتی انسان نذر می کند و قابل اجرا نباشد دیگر مشکلی ندارد. وَإنـِّي سَمَّيْتـُها مَرْيَمَ من اسم او را مریم گذاشتم. وَإنـِّي اُعيذها بـِكَ وَ ذرّيَّتـَها مِنَ الشَّيْطان الرَّجيم من او و فرزندان و ذریه او را از شیطان رجیم به پناه تو سپردم. حالا این زن چه کسی بوده؟ ممکن است ما هم خیلی از این حرف ها بزنیم اما کسی برای حرف ما فاتحه ای نمی خواند. معلوم می شود ایشان یک کسی بوده. من او را و فرزندان او را از شر شیطان به پناه تو سپردم. یک حرفی می زند که ما می خواهیم آن حرف را عرض کنیم. در آیه بعد می فرماید: فـَتـَقـَبَّلـَها رَبُّها بـِقـَبولٍ حَسَنٍ خدای تبارک و تعالی او را قبول کرد. او یعنی مریم را. مثلا جا داشت که ایشان گفته باشد خدایا من بچه ام را نذر تو کردم و می گویند با اینکه نشد اما نذر تو را قبول کردیم. ایرادی ندارد. ما نذر تو را قبول کردیم. اما نمی فرماید ما نذر تو را قبول کردیم. می فرماید ما مریم را قبول کردیم. بین قبول مریم و قبول نذر مادرش فرق هست. مادرش نذر کرده. مثلا مادرش صدقه داده، مادرش نماز خوانده. مادرش هرکاری کرده باشد، یا خود مریم، نماز خوانده باشد، نذر کرده باشد، جهاد کرده باشد، هرکاری که کرده باشد، این کارها قبول می شود؟ یا اینکه خودش قبول می شود؟ اینجا می فرماید فـَتـَقـَبَّلـَها خدای تبارک و تعالی مریم را قبول کرد. بـِقـَبولٍ حَسَنٍ خب نتیجه اینکه او را به قبول حسن، قبول کرد و مریم را پذیرفت، نه عمل و نذر مادرش را، خود مریم را پذیرفت، چه نتیجه ای داشت؟ عبارت بعدی می فرماید: وَأنبَتـَها نَباتاً حَسَناً او را رویانید رویاندنی خوب. مریم را پذیرفت و به زبان خودمان، خودش عهده دار رشد و به کمال رساندن مریم شد. این مهم است. او را پذیرفت و خودش عهده دار به کمال رساندن او شد. خب از نظر ظاهری با او چکار کرد؟ در ادامه آیه می فرماید: وَكـَفـَّلـَها زَكـَريّا پیامبر زمان را فرستاد که کفالت مریم را به عهده بگیرد. این جزء همان رویاندن خوب بود. اگر کسی بخواهد به کمال برسد یک معلم می خواهد. برای حضرت مریم از چه زمانی معلم فرستادند؟ از خردسالی. حالا دقت کنید. در ادامه آیه می فرماید: كُلـَّما دَخَلَ عَلـَيْها زَكـَريّا المِحْرابَ هر زمان که حضرت زکریا به محراب عبادت مریم می آمد. چون مریم با دیگران فرق پیدا کرد دیگر. یک کسی است که خدای تبارک و تعالی خودش عهده دارد تربیت او شده است. بنابراین در خردسالی یک عابده و زاهده شد. حالا او خیلی خردسال بوده. محراب عبادت دارد و مشغول عبادت است. خب كُلـَّما دَخَلَ عَلـَيْها زَكـَريّا المِحْرابَوَجَدَ عِندَها رزْقاهروقت که حضرت زکریا در محراب به دیدن مریم می آمد وَجَدَ عِندَها رزْقا رزق او را می یافت که در کنار محراب عبادتش است. قالَ يا مَرْيَمُ أنـَّى لـَكِ هَذا؟ این رزق از کجا آمده؟ قالـَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللهِ این رزق از طرف خدا آمده. برای اینکه او را به کمال برسانند، حتی رزق و روزی اش را هم به عهده گرفتند. ناهارش را از آسمان برایش می فرستند. حالا نمی دانیم چگونه. در هر صورت خدای متعال می فرستد. اگر خدا آدم را بپذیرد، اگر آدم را بپذیرد. این را عرض کردیم برای اینکه چه بگوییم؟ ما که اینجاها نیستیم. می خواهیم راهش را عرض کنیم.

من و شما، اگر عمل مان قبول شود باید کلاه مان را به هفت آسمان بیندازیم. یک عملی کردیم و این عمل قبول شده. گاهی در عمر انسان ممکن است بشود. ممكن است قبول بشود. باید هیچ چیز درونش نباشد تا قبول شود. بايد هیچ خدشه و خراشی در عمل نباشد تا قبول شود. خب اگر عمل انسان قبول شود چه می شود؟ تازه عملت قبول شده. اگر عمل انسان قبول شود، تازه فقط عملش قبول شده. تا زمانی که خودش قبول شود باز هزار فرسنگ راه است. از حالا تا وقتی که ما بکوشیم و زحمت بکشیم و زحمت بکشیم و اعمالی انجام دهیم که قبول باشد، خب خودش راهی طولاني است دیگر. اگر عملمان قبول شد تازه قدم بعدی این است که عمل قبول به یک جایی برسد که خودِ آدم قبول شود. حالا کمی سر عمل  مقبول صحبت کنیم. ببینید خیلی ساده است. قبل هم این را عرض کرده ایم. قاعدتا ممکن است خیلی از شماها هم بلد باشید. می گویند آن مقداری از نماز قبول است که دل آدم در نماز است. دل آدم در نماز است و حضور قلب دارد. این که مشخص است. همه ما هم دلمان می خواهد که در نماز حضور قلب داشته باشیم. می گویند گاهی یک نفر ثلثی از نمازش قبول است. چون در ثلثی از نماز حواسش بود. یک وقت دو ثلثش است. یک وقت نصفش است. یک وقت یک دهمش است. بستگی دارد. خب این نماز یک دهمش قبول است. تا نماز قبول، راه است. اگر نماز آدم قبول شود قدم اول را برداشته برای اینکه خودش قبول شود. نماز قبول قدم اول است برای اینکه خود آدم قبول شود. ثمر می دهد. عمل قبول ثمر می دهد. ثمرش این است که خود آدم قبول می شود. خب اگر عمل خوب است، بی عیب است، چرا قبول نباشد؟ این روشن است دیگر. عمل بی عیب و عمل خوب و درست، قبول است. این حرفی است که هفته های پیش عرض کردیم. در آیه 2 سوره مبارکه ملک می فرماید: لِيَبْلـُوَكـُمْ أيُّكـُمْ أحْسَنُ عَمَلاً. در آیه قبل می فرماید: تـَبارَكَ الـَّذي بـِيَدِهِ المُلكُ وَهُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ * الـَّذي خَلَقَ المَوْتَ وَ الحَياةَ لِيَبْلـُوَكـُمْ این زندگی پیش آمده، این حیات و موت، پیش آمده. شما یک اولی دارید و یک آخری دارید. صد سال، هشتاد سال باید عمر کنید. برای چه؟ لِيَبْلـُوَكـُمْ أيُّكـُمْ أحْسَنُ عَمَلاً به این عالم آمدی برای اینکه یک کاری کنی که عملت خوب شود. لِيَبْلـُوَكـُمْ أيُّكـُمْ أحْسَنُ عَمَلاً همه کوشش ها برای این است که چه کسی بهتر عمل می کند. آن وقت در ذیلش چه فرمودند؟ فرمودند نگفتند چه کسی بیشتر عمل می کند. بیشتر نگفتند. عبارت فرمودند احسن يعني أصوَبُ عَمَلا. أیُّکُم أصوَبُ عَمَلا کدام صواب تر و درست تر است. کدام عملش درست تر است. این عالم یک مسابقه است. این مسابقه ترتیب داده شده است برای اینکه می خواستند ببینند أیُّکُم أصوَبُ عَمَلا چه كسي عملش بهتر است. نه بیشتر است. چه كسي عملش به جا تر است؟ ما در بند این نیستیم. چه عرض می کردم؟ برای اینکه انسان به این عمل اصوب و صواب برسد، به عمل اصوب برسد، چکار کند؟ در آیه 70 و 71 سوره مبارکه احزاب می فرماید: يا أيُّها الـَّذينَ آمَنوا اتـَّقوا اللهَ وَ قولوا قـَوْلاً سَديدًا * يُصْلِحْ لـَكُمْ أعْمالـَكـُمْ دو مقدمه دارد تا عمل انسان اصلاح شود و عیب هایش برطرف شود. اگر عیبش برطرف شد، عمل اصوب می شود. اگر عیب ها برطرف شد عمل قبول می شود. خب مقدمه اش چیست؟ مقدمه اولیه این است: يا أيُّها الـَّذينَ آمَنوا اتـَّقوا اللهَ حالا می خواهیم بعد از ایمان را بگوییم. ای کسانی که ایمان آورده اید، این را مکرر عرض کردیم. می فرماید ای کسانی که ایمان آورده اید. نمی گوید آقای فلان، آقای فلانی. اگر ایمان داری، باید مراقب خودت باشی. نمی توانی آزاد زندگی کنی. آدمی که خدا را قبول دارد نمی تواند آزاد زندگی کند. من دستم رسیده به مال مردم. نمی توانم. دست نمی زنم. الان روبه رویم یک منظره هست. من خدا را قبول دارم. از خدا می ترسم. نمی توانم نگاه کنم. ببینید جلوی آزادی انسان را می گیرد. اگر خدا را قبول داری، اصلا نمی توانی. اصلا نمی توانی ها. اگر خدا را قبول دارد و به زور خودش را نگاه می دارد، معلوم می شود این قبول داشتنش هنوز سست است و محکم نشده است. اگر نه ایمان اصلا نمی گذارد. نمی گذارد. انسان نمی تواند. نمی تواند گناه کند. خب این. يا أيُّها الـَّذينَ آمَنوا گناه نکنید. ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پرهیز کنید. خدا را در نظر داشته باشید. خدا را حساب کنید. خب این قدم اول است. اگر خدا را حساب کردی، این حرفی است که صد بار گفته ایم. اگر من خدا را حساب کردم، یکی از نتایجش این بود که همه گناهان از زندگی من پاک می شود دیگر. همه گناهان. این را مکرر عرض کردیم. اگر یک جا دیدم نمی توانم یک گناهی را انجام ندهم، بدانید به طور جدی در ایمان مشکل و خدشه هست. خراش دارد. ایمانم خراش دارد. اگر خراش ایمان برطرف شود انسان به راحتی گناه نمی کند. این قدم اول است. ای کسانی که ایمان آورده اید تقوا داشته باشید. یعنی از گناه پرهیز کنید. این حداقلش است دیگر. قدم دوم، وَ قولوا قـَوْلاً سَديدًا سدید یعنی صواب. همانکه آنجا فرمودند أيُّكـُمْ أحْسَنُ عَمَلاً یعنی أیُّکُم أصوَبُ عَمَلا اینجا می فرمایند قول سدید یعنی قول صواب. بکوشید عملتان صواب باشد. اصلا بعد از این ممکن است بشود. بعد از اینکه انسان گناه نکند، تازه ممکن است عملش صواب شود. در عمل کسی که گناه نمی کند، صواب درمی آید. صواب یعنی چه؟ یعنی درست دیگر. عمل درست، آنجا درمی آید. هرچه انسان بیشتر از گناه پرهیز کند، نمازش بهتر است. به صورت دودوتا چهارتا. نمازش بهتر است. همه اعمال دیگرش بهتر است. یکی از اعمال خوب ما که انشاء الله خوب باشد و قبول باشد این است که یک وقتی برای حضرت حسین علیه السلام گریه می کنیم. حالا این گریه یکی از اعمال خوب ماست. هرچه پرهیز انسان از گناه بیشتر باشد، امکان گریه بهتر دارد. همانطور که امکان نماز بهتر دارد. بهتر می تواند نماز بخواند. قرآن که می خواند، بهتر می تواند بخواند. خب. يا أيُّها الـَّذينَ آمَنوا اتـَّقوا اللهَ وَ قولوا قـَوْلاً سَديدًا قول سدید. ظاهر عبارت این است که سخن به صواب بگویید. سخن درست بگویید. حرف درست بزنید. این را تفسیر فرموده اند که یعنی عمل صواب بکنید. نه اینکه فقط حرف صواب بزنید. اینکه آدم حرف درست بزند خیلی بزرگ است. اینکه هیچ حرف نادرستی از دهان انسان خارج نشود خیلی عظیم است. معجره است که انسان بتواند هرچه می گوید، درست بگوید. این در آن کوششی است که شما کوشیده اید همه اعمالتان را درست انجام بدهید. خب در این فرض حرف زدنت هم درست می شود. نگاهت هم درست می شود. گوش دادنت هم درست می شود. حرف زدن و خوردنت هم درست می شود. همه چیزش درست می شود. هر فرض دیگری فرض درویشی است. ما فرض درویشی نداریم. راه درستش این است که من به طور جدی از گناه پرهیز کنم. آن وقت کم کم می شود که اعمالت درست باشد. درستی اعمال بعد از این فرض دارد. بدون این فرض ندارد. اینکه من آزاد رفتار کنم و هرجور که دلم خواست و بعد هم نماز خوب بخوانم، نمی شود. اگر آن نماز را خوب خواندی، مانند آن آقایی که گفت من حال خیلی خوبی داشتم، اصلا وضو نداشتم. امروز که حال خوبی داشتم، اصلا وضو نداشتم یا مثلا پشت به قبله نماز خوانده بودم. اینطوری می شود. آن نماز خوبی که در روز بیست تا دروغ گفته باشم و باز هم نماز درست بخوانم، اینگونه می شود. اصلا فرض ندارد ها. خب. در اثر پرهیز از گناه امکان اینکه انسان بتواند عمل درست انجام دهد پیدا می شود. تازه آن زمان پیدا می شود. اگر این راه را نخوابد و چُرت نزند و عمل خوب انجام دهد، در همان فرض ترک گناه و ترک اخلاق های بد، می شود. اگر اخلاق بد باشد، نمی توانم نماز بخوانم. آدمی که اخلاقش بد است و این اخلاق بد را بروز می دهد، مثلا سر مادرش داد می زند، این نمی تواند نماز بخواند. بايد مودب باشم. هرچه مودب تر باشم، بهتر نماز می خوانم. هرچه پرهیزم از گناه بیشتر باشد، بهتر می توانم نماز بخوانم. یک موقع که صحبت نماز می شود من به دوستان عرض می کنم که از چشم تان مراقبت کنید. هرچه بیشتر از چشم تان مراقبت کنید نمازتان بهتر می شود. اینها همه اش دودوتا چهارتا است. فرض های دیگر نداریم. اگر کسی خیلی جدی از چشمش مراقبت کند، نمازش به طور جدی خوب می شود. وقتی نمازش خوب مي شود که از همه ی خودش مراقبت کند. حالا اگر نماز خوب خواندی، به مقداری است که از اعمالت مراقبت می کنی و سعی می کنی، عملت خوب دربیاید. ببینید انسان یک کارهای خوب انجام می دهد. حالا مثلا از نوع مستحب. خب لزومی ندارد این را کسی بفهمد. لزومی ندارد. اصلا خوب نیست کسی بفهمد. یک کارهایی هم هست که اگر من نگویم اصلا هیچکس نمی فهمد. ببینید اگر من نگویم اصلا هیچ کس نمی فهمد. خب نباید بگویم. یکی از وجوه خوبی عمل این است که پنهان باشد. یکی از وجوه و ابعاد خوبی کارهای خوب این است که کسی خبردار نشود. حالا اگر من اینگونه عمل می کنم، عملی که با دقت و مراقبت کامل انجام داده ام، در آیه 71 فرموده يُصْلِحْ لـَكُمْ أعْمالـَكـُمْ اعمال شما را خدا درست می کند. ببینید ما همه در نماز این تجربه را داریم. من می گویم الله اکبر و بسم الله الرحمن الرحیم را که می گویم می روم بیرون. من نمی خواهم بروم بیرون، من را می برند. یک کسی باید نگذارد من را بیرون ببرند. یک کسی باید. در مثال نماز، یک وقت شما یک طوری نماز می خوانی که خبر نداری بغل دستی ات چه خواند. خبر پیدا نمی کنی بغل دستی ات حمد و سوره اش را خواند؟ ذکر رکوعش را گفت؟ من اگر دارم نماز می خوانم، چرا از رکوع بغل دستی ام خبردار می شوم؟ این اوجش است. البته اوج های اولیه اش. خب اگر انسان در قدم اول از گناه پرهیز کرد، بعد در قدم دوم کوشید اعمال درست انجام بدهد، نتیجه اش این است که خدای تبارک و تعالی نمازت را درست می کند. اگر نماز درست شد تازه چه می شود؟ قبول است دیگر. نماز درست قبول است. تازه به مرحله اول رسیدیم. تا برسیم به جایی که خود آدم قبول شود. داریم از این قدم به آن قدم می رویم. ببینید از هر راهی که بروید، از راه ترک گناه می گذرید. از هر طرف که بروی. بدون این هیچ چیز نمی شود.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای