أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
درباره ي مقامات و مراتب امام بحث می کردیم. عرض کردم که امام دارای سه نسبت است. یک نسبت با خدای تبارک و تعالی دارد. امام با خدا نسبت دارد. یک نسبت با پیامبر دارد و یک نسبت با مردم دارد. من فکر می کنم ما بتوانیم تمام مراتب و مقامات ائمه را در این سه نسبتی که عرض کردم جمع کنیم و بگوییم کل مقاماتشان در این سه نسبت خلاصه می شود. اینها را تکرار می کنم تا برایتان به صورت ذهنیت درآید. نسبت با خدای تعالی را در دو کلمه و اصطلاح عرض کردیم. عرض کردیم یکی از نسبت های ائمه ما که پیامبر هم همینجاست و اول است، با خدای تبارک و تعالی این است که خلیفه خداست. خلیفه خدا را چه معنا کردیم؟ عرض کردیم یعنی انسانی که می تواند کار خدایی بکند.آیت الله جوادی حفظه الله تعریفی در مقام خلیفة الله فرمودند که عرض می کنم. فرمودند خلیفه معمولا کسی است که مثلا بنده خدمت شما نمی رسم و آقای فلانی می آید جای من می نشیند و همین کاری که من انجام می دهم را ایشان به جای من انجام می دهد. ایشان خلیفه من می شود. خلیفه کسی است که در غیاب مستخلفٌ عنه کار او را به عهده بگیرد. حرفی که ایشان می زد که خیلی جالب بود این بود که فرمودند خلیفة الله آن کسی است که می داند خودش غائب است، نه خدا. خدا که هیچ وقت غائب نیست که من جای او که غائب است بنشینم. بنابراین خلیفة الله آن کسی است که می داند خودش غائب است نه خدا. حضور همیشگی خدای متعال را می یابد. خب این یک تعریف تازه بود. عرض کردیم خلیفة الله کسی است که می تواند کارهای خدایی بکند و بعد هم درجات داشتند. یک نفر خلیفه یکی از صفات الهی است. مثلا حضرت عیسی علیه السلام در چند تا از صفات الهی خلیفه بودند. خدای متعال می تواند مرده زنده کند، ایشان هم می توانست مرده زنده کند. خدای متعال می تواند شفا بدهد، ایشان هم می توانست. همینطور بشمارید. این مواردی که در قرآن بود را برایتان خواندیم. ظاهرا در چهار صفت از صفات الهی ایشان خلیفه بود. خب خلیفه ي بزرگی است. بعد عرض کردیم بزرگ ترین خلیفه های خدا، چهارده معصوم هستند که ما به آنها اعتقاد داریم. پیامبر و سایر چهارده معصوم. دقت کنید.در این مقام هیچ فرقی بین زن و مرد نیست. چون یک مقام واقعی است. اگر این را متوجه شویم خیلی خوب است. خلیفة الله بودن یک مقام واقعی است. یعنی انسانی که خلیفة الله است، دارای قدرت ها و دارایی های بزرگ معنوی است. دارایی، زن و مرد ندارد. بنابراین حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها به همان اندازه خلیفة الله است که امیرالمومنین هست. اما تا به مقامات بعد برسیم، در آنجاها ممکن است بین زن و مرد فرق کند. مثلا می گویم، در علم، زن هم می تواند عالم شود. تا چه درجه ای؟ به هر درجه ای که ممکن است. فرقی دارد؟ نه. می تواند از همه مردان عالَم، عالِم تر باشد. حالا مثال علوم دینی را می گوییم. مجتهده است و علمش از همه بیشتر است. می شود. واقعی است. یک صفت و حقیقت واقعی است. اما همین زن می خواهد قاضی شود. می گوییم آقا نمی تواند قاضی شود. این یک صفت ظاهری است. در واقعیت بین زن و مرد هیچ فرقی نیست. اگر این را بفهمیم خیلی خوب است. خب معنای دوم را گفتیم و عرض کردیم امام ولیّ خداست و دو جلسه درمورد این صحبت کردیم که یک معنای ولایت را عرض کردیم و آیه آن این بود:در آیه ۲۵۷سوره مبارکه بقره می فرماید: اللهُ وَليُّ الـَّذينَ آمَنوا به این معنای ولایت، همه چهارده معصوم و بفرمایید همه انبیاء و اولیاء ولیّ خدا هستند. یعنی چه؟ یعنی تحت تربیت الهی هستند. نمونه اش را درمورد رسول خدا عرض کردیم که امیرالمومنین فرمود از آن لحظه ای که ایشان از شیر گرفته شد، خدای تبارک و تعالی بزرگ ترین فرشته خودش را به محضر ایشان فرستاده و او تربیت ایشان را به عهده داشته است. عرض کردیم آن مقام برای همه قابل تحصیل است. چون یک مقام واقعی است. هرکس واقعیت کسب کند می تواند از مقام خلیفة الله بهره مند شود. درجه خیلی بالاست. هرکس مقدمات این صفت دوم را هم کسب کند هم می تواند آن را تحصیل کند. باز می خواهیم در مورد این صفت دوم بحث کنیم. عرض کردیم در آیه اللهُ وَليُّ الـَّذينَ آمَنوا قرآن این ولایت را بر ایمان مبتنی کرده است. هرکس مومن است، خدا ولیّ اوست. هرکس. ببینید نگفتند هرکس امام است و هرکس پیامبر است. هرکس معصوم است. نه فرمودند هرکس مومن است. می خواستم امشب به عنوان نکته اخلاقی این را عرض کنم. ببینید شما هرمقداری پرهیزت قوی تر و دقیق تر شود، آن جریان مهر و محبت تربیتی الهی درمورد شما بیشتر خواهد شد. هرکس؟ بله هرکس. باید سید باشد؟ نه. باید عالم باشد؟ نه. باید امامزاده باشد؟ نه. هرکس مومن باشد. عرض کردیم حداقلش چه بود؟ حداقلش این بود که آدم گناه نکند. در این صورت ایمانش به حد معیار می رسد. به حد نصاب می رسد. نصاب اول ایمان این است که شخص گناه نکند. گناه نکند یعنی به نصاب ایمان رسیده. یعنی ایمانش قبول است. مومن است. به او می گویند مومن. البته تا مراتب بالاتر. چون ملاک این ولایت الهی، یعنی تحت تربیت الهی قرار گرفتن، تحت نظر مرحمت و عنایت و مهر الهی قرار گرفتن، موکول است به ایمان، هرچه ایمان بیشتر، آن مهر و محبت و تربیت و ولایت بیشتر می شود و بالاتر می رود. ببینید این مقام از ولایت را همه ما می توانیم کسب کنیم. اگر زحمت بکشی و دقیق و صحیح به پرهیز از گناه عمل کنی، حتما می بینی. حتما حتما دست عنایت الهی را می بینی. آن ولایت را می بینی. هرچه بیشتر زحمت بکشی. عرض کردیم مرحله اولش ترک گناه است و بعد هم می رسد به اخلاق و اینکه انسان جهات اخلاقی را مراعات کند. هرچه بیشتر، بهتر. اگر یک کسی اخلاقش کاملا پاکیزه شد، آن ولایت کامل می شود. همه امورش می رود تحت تربیت و نظر مرحمت. تمام زندگی اش. این را هم عرض کردیم که تنها این آدم است که حرام نمی شود، عمرش حرام نمی شود، سرمایه های خودش را از دست نمی دهد. همه دیگران می بازند. همه دیگران. همه می بازند مگر آن کسی که در سوره مبارکه کوثر می فرماید. در آیه دو این سوره می فرماید: إنَّ الإنسانَ لفي خُسْرٍهمه می بازند. انسان می بازد. نه یک نفر. انسان می بازد. در آیه بعد می فرماید:إلـّا الـَّذينَ آمَنوا وَعَمِلوا الصّالِحاتِ مگر کسی که دقیقا مراقب اعمال و رفتار خودش است. آن نمی بازد. هیچ چیز را نمی بازد. خب از این بگذریم.
می خواهیم یک معنای دومی از ولایت را عرض کنیم که همه آشنا هستید. در آیه ۵۵سوره مبارکه مائده می فرماید: إنـَّما وَليُّكُمُ اللهُ وَ رَسولـُهُ وَالـَّذينَ آمَنوا ولیّ شما خداست، رسول اوست و آن کسانی که ایمان آوردند. معنای دوم را عرض می کنیم. ولیّ شما خدا و رسول و آن کسانی که ایمان آورده اند هستند. آن کسانی که ایمان آورده اند چه نشانی هایی دارند؟ در ادامه آیه می فرماید: الـَّذينَ يُقيمونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتونَ الزَّكاة وَهُمْ راكِعونَ در مورد این چه اصطلاحی به کار بردیم؟ درمورد این مجموعه الـَّذينَ يُقيمونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتونَ الزَّكاة وَهُمْ راكِعونَ؟ می گویند وصف مُشیر است. یک وقت شخصی خدمت حضرت صادق علیه السلام آمده بود و عرض کرد آقا من چکار کنم؟ مطالب دینی ام را از چه کسی بیاموزم؟ فرمودند عَلـَیکَ بِهذا الجالِس. زراره آنجا نشسته بود و یک مجموعه از شاگردانش هم دور او جمع بودند و داشت برای آنها درس می گفت. حضرت فرمود: عَلـَیکَ بِهذا الجالِس برو پیش این آدمی که اینجا نشسته. خب نشسته یعنی چه؟ معرفی کنید دیگر. این نشستن صفتی است برای معرفی شخص. نشستن اصلا مهم نیست. اگر آن وقت ایستاده بود حضرت می فرمودند عَلـَیکَ بِهذا القائم. اگر آن وقت داشت نماز می خواند می فرمودند عَلـَیکَ بـِهذا المُصَلـّی. هرکاری می کرد. این صفت ها، همه صفت هایی هستند که طرف مان را نشان می دهند. نه اینکه این صفت مهم باشد. بنابراین اینجا هم فرمودند الـَّذينَ يُقيمونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتونَ الزَّكاة وَهُمْ راكِعونَ چون حادثه در حال نماز اتفاق افتاد و در آن لحظه امیرالمومنین انگشترشان را به فقیر دادند، خدای متعال به این مناسبت ایشان را به مقام ولایت منسوب فرمود و آیه اش برای پیغمبر نازل شد. ایشان در منزل بودند. امیرالمومنین در مسجد بود. فقیر آمده بود و درخواست کرده بود و کسی اعتنا نکرده بود. امیرالمومنین اشاره کردند بیا جلو و آمده و اشاره کردند که انگشتر من را از دستم دربیاور. درآورد و مثلا انگشتر ده تومان می ارزید و رفته فروخته و دوتا نان خریده. اینهایی که به عنوان نشانه به کار رفته، نشانه است. مومنی که وقتی حادثه اتفاق افتاد دارای این صفت بوده. به آن صفت مُشیر می گوییم. خب؟ این یک معناست. ما در اذان و اقامه به عنوان تبرک و تیمن بعد از اینکه نام مبارک پیامبر را می بریم می گوییم أشهد أن علیّاً ولیّ الله. یا هر وقت دیگری مثلا می خواهیم شهادتین را بگوییم، می گوییم أشهد أن علیّاً ولیّ الله و أولاده. اولاد ایشان اولیاء خدا هستند. اولیاء خدا به معنای اولی؟ اینجا نمی خواهیم آن را بگوییم. ببینید وقتی داریم شهادت می دهیم و می گوییم أشهد أن لا إله الله و أشهد أن محمّد رسول الله. بعد أشهد أن علیّاً ولیّ الله را می گوییم. این را به معنای اول در نظر نداریم. به این معنایی که در آیه آمده در نظر ماست. ببینید قبلا قرآن در آیه ۵۱سوره مبارکه مائده می فرماید: يا أيُّهَا الـَّذينَ آمَنوا لا تـَتـَّخِذوا اليَهودَ وَالنـَّصارَى أوْلياءَ مانند عربستان سعودی، آمریکا و اسرائیل را ولیّ خودتان قرار ندهید. در ادامه آیه می فرماید: بَعْضُهُمْ أوْلياءُ بَعْضٍ اینها به هم مرتبط هستند. به شما ربطی ندارند. وَمَن يَتـَوَلـَّهُم مِنكـُمْ فـَإنـَّهُ مِنـْهُمْ هرکس ولایت آنها را بپذیرد جزء آنهاست. عربستان سعودی ظاهرا مسلمان اند دیگر. مردم بیچاره که نه. آن وهابی ها و آن دولت. هرکس ولایت آنها را بپذیرد جزء آنها حساب می شود. اینها همه یهودی هستند. بعد در آیه ۵۵می فرماید: إنـَّما وَليُّكُمُ اللهُ ولیّ شما خداست. ببینید این ولایت اجتماعی در نظر است. آن ولایتی که آنجا عرض کردیم، ولایت اخلاقی بود. این ولایت اجتماعی است. در جامعه انسانی، بفرمایید در جامعه اسلامی، هردو صحیح است، در جامعه انسانی و اسلامی یک نفر ولیّ لازم است. حالا به اصطلاح زمان ما می گوییم رهبر. یا هر اصطلاح دیگری. یک نفر که زمام امور کشور را بدست دارد. خب. اینجا می خواهیم این معنای دوم را بگوییم. کسی که صاحب زمام امور است، آن چیزی که ما در غدیر خم می دانیم. آنکه پیغمبر در غدیر خم فرموده این معناست. فرمود ألستُ أولـَی بکـُم من أنفـُسکـُم. آیا ولایت من نسبت به شما از شما به خودتان بیشتر است یا نه؟ همه گفتند بله یا رسول الله ما قبول داریم ولایت شما بر ما از خودمان بر خودمان بیشتر است. این معنای ولایتی است که قرآن برای پیامبر فرموده. در آیه ۶سوره مبارکه احزاب می فرماید: النـَّبـِيُّ أوْلى بـِالمُؤْمِنينَ مِنْ أنفـُسِهـِمْ این آیه قرآن است. ولایت پیامبر بر مردم مسلمان مومن از خودشان بر خودشان بیشتر است. خب این را فرمود و سوال کرد. آیا من ولیّ شما هستم؟ گفتند بله یا رسول الله. بعد فرمود مَن کـُنتُ مَولاه فـَهذا عَلیٌ مَولاه. دست امیرالمومنین را بالا گرفته بودند و فرمودند هرکس که من ولیّ او هستم، علی ولیّ اوست. ما در مورد پیامبر می گوییم ایشان اولی الامر است. در آن دورانی که ایشان به مدینه آمده و مردم با او بیعت کرده اند و به اصطلاح امروز ما مردم به او رای داده اند و یک حکومت اسلامی تشکیل شده است، پیامبر اولی الامر است. آن وقت کشور فقط یک شهر است. بفرمایید حتی بخشی از یک شهر است. بخش های عرب نشین، نه یهودی نشین. بخش های عرب نشین شهر مدینه تحت حکومت پیامبر بودند. ایشان نسبت به این مجموعه اولی الامر بودند. این را از مردم سوال کرد که شما قبول دارید که من اولی الامر و ولی امر هستم؟ مردم گفتند بله. فرمود بعد از من علی ولی امر است. خب. یک نکته. ببینید آیه بعد یک مطلبی را می فرماید: وَ مَن يَتـَوَلَّ اللهَ وَ رَسولـَهُ وَالـَّذينَ آمَنوا فـَإنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الغالِبونَ ببینید ولایت از نظر لغت سه معنا دارد. یکی نصرت، یکی محبت و یکی ولایت امر. خب. اینجا قرآن کریم نصرت را فرموده. نکته جالب است. فرموده اگر شما خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری می کند. در آیه ۷سوره مبارکه محمد می فرماید: إن تـَنصُروا اللهَ يَنصُرْكُمْ هرکس خدا را یاری کند، خدا او را یاری می کند. ببینید نصرت یک امر طرفینی است. اگر شما خدا را یاری کنید، خدا شما را یاری می کند و اگر خدا شما را یاری کند، شما خدا را یاری می کنید. طرفینی است. نصرت یک طرفه نداریم. وجود ندارد. دوم اینکه محبت هم همینطور است. در آیه ۵۴سوره مبارکه مائده می فرماید: يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبّونـَهُ خدا آنها را دوست دارد و آنها خدا را دوست دارند و برعکس. دوستی هم طرفینی است. این نکته بسیار مهمی است. اما ولایت یک طرفه است. یک نفر صاحب ولایت است و یک نفر ولایت پذیر است. ولایت پذیر. ببینید یک کسی ولایت دارد و دیگری ولایت او را قبول کرده است. این با محبت نمی سازد. پس ولایت اینجا نمی تواند به معنای محبت باشد. ما نمی توانیم ولایت مَن کـُنتُ مَولاه فـَهذا عَلیٌ مَولاه را به عنوان محبت درنظر بگیریم. اگر این ولایت را به معنای محبت در نظر بگیریم غلط است. معلوم می شود مطلب فهمیده نشده. این ولایت به معنای ولایت یک طرفه است. یک صاحب ولایت و اولی الامر داریم که صاحب فرمان است. یک نفر هم فرمان پذیر است. مانند اینکه دولت که قانون می گذارد و ما باید به قانون دولت عمل کنیم. گفتند دست راست خیابان بروید، باید عمل کنیم. از چراغ قرمز عبور نکنید، باید عبور نکنیم. قانون دولت باید اجرا شود. هر دولتی اعمال ولایت می کند دیگر. لذا اینجا هم می فرماید وَ مَن يَتـَوَلَّ اللهَ. هرکس ولایت خدا و رسول او و این مومنانی که نام بردیم را بپذیرد، این آدم حزب الله است. بعد هم می فرماید: فـَإنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الغالِبونَ حالا بقیه بحث ها هم بماند.