جلسه 10/1/64 (چگونه واقعيت را درك كنيم؟)
آقا این سقف هایی که بالا سرت ساخته ای را خراب کن. آن خورشید برای تو هم طالع می شود. آن خورشید که در طلوعش مشکل ندارد. از ازل تا ابد به صورت بی نهایت طالع است. پس ما چرا خبر نداریم؟ خب تو صد تا سقف بالای سر خودت ساختی...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

شب های گذشته عرض کرده بودیم که بزرگان سه نوع از بهشت نام برده اند. سه نوع بهشت وجود دارد. یک بهشتی است که بهشت اعمال آدمی است. که در نتیجه اعمال به آن بهشت خواهد رسید. یک بهشتی است که بهشت صفات آدمی است که آدم در اثر داشتن صفات بهشتی به آن بهشت می رسد. فاصله بهشت اعمال و بهشت صفات فاصله بی نهایت است. و بعد یک بهشتی است که بهشت ذات آدمی است که در اثر اینکه ذات آدمی به آنچه که باید از توحید برسد، به آن بهشت خواهد رسید. بهشت ذات آن وقت است که شخص موحد شده باشد. اگر شخص موحد شده باشد به بهشت ذات خواهد رسید. حالا اینها حرف هایی بیشتر از اینها دارد که عرض می کنیم. می خواهم یک مثال عرض کنم که قبلا هم یک وقت هایی عرض کرده ام. مثال ما داستان خورشید و ماه است. الان منطقه ي ما تاریک است. شب است و تاریک است. خب چرا تاریک است؟ خورشید نیست؟ خورشید از عالم جمع شده است؟ خورشید هست. خورشید همانطور که صبح امروز می تابیده، الان هم می تابد. هزاران سال و میلیون ها سال است که دارد می تابد. یک ذره کم نشده. پس چرا ما تاریکیم؟ می گوییم آخر ما به خورشید پشت کرده ایم. ما به خورشید پشت کرده ایم. الان کره زمین پشت کرده دیگر. آن سوی کره زمین روشن است و این سو تاریک است. چرا؟ چون پشتش به خورشید است. حالا بر فرض الان روز هم باشد، ما این سقف را داریم. یک سقف دیگر و یک سقف دیگر هم داریم. سه تا سقف بالا سر ماست. خودمان سقف ساختیم. خودمان برای خودمان سقف ساخته ایم. سقفی که ساخته ایم حایل و مانع شده و برا ما سایه افکنده و ما را از خورشید محروم کرده است. هر وقت ما دست مان به خورشید نمی رسد، خودمان آن را از خودمان گرفته ایم. خودمان، خودمان را محروم کرده ایم. حالا این یک مثال بود. عرضم به حضورتان خورشید حقیقت همیشه مثل این خورشید ظاهری، نه مثل این خورشید ظاهری بلکه هزار هزار هزار برابر یا بی نهایت برابر، همیشه طالع است و همیشه تابان است. پس چرا ما...؟ فقط خبری از آن شنیده ایم. و گاهی هم آن خبر را به زبان می گوییم و می گوییم لا اله الا الله. خبر از آن خورشید می دهیم که از ازل تا ابد تابان است. خورشید این جهان ما یک ستاره کوچکی است دیگر. در میان خورشیدهایی که در جهان است یک چیز کوچکی است. برای ما خیلی بزرگ است اما چیز کوچکی است. خورشیدهایی که میلیون برابر این خورشید است، در عالم فراوان است. آن خورشید چگونه است؟ اینها همه در برابر آن خورشید عالم حقیقت هیچ هیچ اند. نمی دانم معلوم است چه عرض می کنم؟ خورشید بینهایت است. از ازل تا ابد. یک خورشیدی با بی نهایت بزرگی و عظمت. آن توصیفی که بزرگان علمای ما می کنند، می فرمایند که فوق بی نهایت به بی نهایت. بی نهایت، فوق بی نهایت. درمورد خدای متعال می گویند فوق بی نهایت به بی نهایت. نه بی نهایت. امیرالمومنین بی نهایت است. او فوق بی نهایت است به بی نهایت. خب؟ پس چرا ما از او هیچ خبر نداریم. عرض کردم فقط یک وقت می گوییم. لا اله الا الله را فقط می گوییم. فقط می گوییم. یعنی فقط به زبان می گوییم. خدا کند فقط، فقط ها؛ فقط به دل باور داشته باشیم. از این لا اله الا الله. حالا به هر صورت. او به بی نهایت تابان است. امیرالمومنین که عرض می کنیم، اصلا ما واقعا درک نمی کنیم ها. یعنی به صورت تصوری هم امیرالمومنین و عظمت امیرالمومنین را درک نمی کنیم. تصورش را هم درک نمی کنیم. او سایه ای از این حقیقت بی نهایت است. می گویند آقا این سقف هایی که بالا سرت ساخته ای را خراب کن. آن خورشید برای تو هم طالع می شود. آن خورشید که در طلوعش مشکل ندارد. از ازل تا ابد به صورت بی نهایت طالع است. پس ما چرا خبر نداریم. خب تو صد تا سقف بالای سر خودت ساختی. صد تا سقف ساختی. بزرگان علمای اخلاق یک مثالی زده اند. حالا مثالش کامل در خاطرم نیست. هرچه هم گشتم نتوانستم پیدا کنم. اما مثال خیلی خوبی است. قلب آدمی را به یک آینه مثال می زنند. آینه ای که در برابر خورشید گذاشته اند. این باید نور خورشید را بگیرد و بتاباند. این آینه پنج تا شرط دارد. اولا شیشه ای که آینه را از آن ساخته اند، باید شیشه درستی باشد. شیشه خراب نباشد. سنگی که این شیشه از آن ساخته شده است، سنگ خالصی باشد. حالا از هر جنسی که هست. شیشه از سنگ درست می شود دیگر. سنگ را آب می کنند و تبدیل به شیشه می شود. این باید هیچ ناخالصی نداشته باشد. اگر ناخالصی داشته باشد، آینه نمی تواند نور را بتاباند. و و همینطور می گویند. مثلا پشت این شیشه باید جیوه داشته باشد. اگر جیوه نداشته باشد شیشه که آینه نمی شود. بعد مثلا جیوه اش باید درست باشد و بعد من می خواهم این را عرض کنم. اگر یک ذره مقابله ی آینه و خورشید دقیق نباشد. یک ذره کج باشد، [نمی شود] مثال بود. اگر اعتقادات شما یک ذره نادرست باشد، نمی شود. نمی شود. یک ذره اعتقادات ها. مثال اعتقادات نادرست با مثال آینه و خورشید، این است که آینه دقیق و صد در صد مقابل است یا نه یک ذره کج است. اگر یک ذره کج باشد، دیگر نشان نمی دهد. اعتقادات هم اگر یک ذره کج باشد، [نمی شود.] آن اعتقادات اولیه ای که از خانواده های قدیمی، خانواده های قدیمی نه خانواده های جدید که از دست رفته اند؛ آن اعتقاداتی که در خانواده های قدیمی وجود داشته، بچه هایی که در آن اعتقادات بزرگ شده اند، همان مانده و سالم است. دست نخورده. نرفته دانشگاه خرابش کنند. نمی دانم نرفته به حزب فلان خرابش کنند. اگر جایی خرابش نکرده باشند، همان اعتقادات اولیه، اعتقادات صحیحی است. اجمال هم هست دیگر. به طور تفضیل که نیست. اعتقادات اجمالی صحیح. همان خوب است. اما اگر یک ذره آدم کج شده باشد، نمی شود. این همان آینه ای است که در برابر خورشید کج نگاه داشته اند. نشان نمی دهد. خب این یک مساله است که قدم اول و نقطه اول و عامل اول است. اینکه آدم در جهات اعتقادی هیچ کجی و انحرافی نداشته باشد. اعتقادات را دقیق و صحیح ولو اجمالی نه به طور تفصیل [داشته باشد] لازم نیست که شما مثلا ده تا کتاب چه خوانده باشی و ده جور درس خوانده باشی. لزومی ندارد. همین که اعتقادات اولیه صحیحی داری، کافی است. خب. اگر من هیچ عیبی ندارم و فقط کمی بخل دارم، نمی شود. فقط ها. یک کمی. گفته اند که مرحوم آیت اللع العظمی بروجردی یک بار عصبانی شده بودند. یک سال روزه نذر کردند. یک سال روزه. برای یک عصبانیت. نمی شود. صفات مانع اند. چقدر؟ خیلی عمیق. صفات. می دانید یک صفت بد یا حالا یک صفت خوب؛ یک صفت بد در اثر تکرار هزار بار یک عمل بدی در آدم پدید آمده. یک صفت بد در اثر تکرار هزار بار هزار بار یک عمل بد به وجود آمده. هزار که می گویم به معنای هزار نیست. یعنی خیلی. خب عمیق است. نمی گذارد. تابش آن خورشید هیچ وقت، هیچ وقت اتفاق نمی افتد. ببینید پایین ترین مانع آدمی، به یک معنا اولین مانع آدمی، اعمال است. خدایی نکرده من دروغ گفته ام. گاهی غیبت می کنم. نامحرم برایم نامحرم نیست. هی از این چیزهایی که همه اش را بلد هستید بشمارید. غیبت که می دانید گناه کبیره است. تهمت گناه کبیره است. بابا این گناه کبیره است. من اگر مساله اش را ندانم، مساله غیبت را ندانم، ممکن است ده بار در روز غیبت کنم و ندانم. خب اگر من ندانم، یعنی گناه برداشته می شود؟ یعنی نمی نویسند غیبت کرد؟ یا می نویسند غیبت کرد. حالا چون ندانسته یک ذره بار گناهش سبک تر است. اگر منی که مساله بلد هستم غیبت کنم، بار سنگین تر است. آن که مساله بلد نیست هم در هرصورت غیبت کرده. می گویند چرا نرفتی یاد بگیری. داریم دیگر. می گویند جاهل مقصر یا جاهل قاصر. جاهل مقصر که ماها [هستیم]. خب در هرصورت برایش گناه نوشته می شود. گناه مانع است. گناه مانع است. اولین مانع آدمی است. مرحله بعد. ببینید از بالا آمدیم پایین، حالا می خواهیم از پایین برویم بالا. مانع اول ما مانع گناهان ماست. مانع بعد ما، مانع اخلاق های ماست. ببینید وقتی من می ترسم و ترسو هستم، این ترس مانع است. صفت ترسویی مانع است. صفت بخل مانع است. بعد می رسد تا به اعتقادات که عرض کردیم. اینها یک کمی سخت تر است. چون من برای اینکه بتوانم گناه را ترک کنم، باید با هوا و هوس خودم بجنگم. اما در هرصورت. یا. گناه مانع است. کاری هم نمی شود کرد. من نباید گناه کنم. خدمت مرحوم آقای کشمیری می آمدند و ایشان یک دستوراتی می فرمود. بعد از یک مدتی، مثلا شش ماه بعد می آمدند و مثلا می گفتند آقا هیچ چیز نشد. هیچ خبری نشده. گفت آخر تو سال ها آن طرف بودی. در جاده ترکستان قدم زدی. باید آن را درستش کنی. اگر آدم کجی هایش را درست نکند، نمی شود. یادم هست حاج آقای حق شناس می فرمودند اگر کسی به تو چیزی گفت، مثلا گفت به کربلا که می روی از جانب من هم سلام کن و تو هم گفتی بله چشم و نکردی، گیر هستی. نمی گذارد. همین نمی گذارد. قول دادی دیگر. قول دادی و خلاف کردی. این خلاف اخلاق است. اما گیر می کند. آدم را گیر می اندازد. من درمورد یک آقایی فکر بد می کنم. بیخود است. خب. درمورد یک آقایی فکر بد می کنم. این بیخود است. خب گیر هستم. آن چیزی که آرزوی انبیاء و اولیاء است، آرزوی انبیاء و اولیاست. آن بزرگ می گفت که سرهایشان را روی دست گرفته اند و آمده اند در صف ایستاده اند. آن که آرزوی آنهاست، به این سهل و سادگی نیست. جنت ذات. ما باید به همان چمن های بهشت که دم در است [اکتفا کنیم] دم در بهشت چمن است و بعد هرچه بالاتر می رود، بالاتر است. ما باید [به] همان چمن ها [اکتفا کنیم]. البته اگر راه مان بدهند. حالا می خواهم یک چیزی عرض کنم که این خیلی مهم است. آن چهارده نفر، دقت کنید. حالا اول این مثال را بگویم. این منزل های قدیمی که یک حیاطی داشت را فرض کنید. مثلا شما یک منزلی دارید و مثلا حیاط منزل تان صد متر زیر بناست و صد متر هم حیاط است. خب با صدمتر حیاط، صد متر از خورشید بهره مند می شوی. یعنی طول و عرض تابش خورشید در خانه شما صد متر است. خب اگر حیاط منزل تان دویست متر بود، خب از دویست متر برخوردار بودی. اگر یک باغ بود، مثلا دو هزار متر و ده هزار متر بود، خب ده هزار متر از خورشید بهره مند می شوی. اگر دیوار نداشت چه؟ اصلا نه سقف داشت و نه دیوار داشت. آن چهارده نفر اینگونه اند. خورشید در صحرای وجود آنها تابیده است. اولا از ازل تا ابد تابیده است. [ثانیا] هیچ حد و مرزی ندارد. بنابراین خلیفه خدا هستند. و هیچ، هیچ کس دیگری در حد آنها نیست. هیچ کس نیست. حالا یک چیز دیگر. آنها سقف عالم اند. باران اول درون خانه آنها می بارد بعد به دیگران می رسد. ما می گوییم واسطه فیض. اصطلاح مان این است. اول مخلوق خدا هستند. هرچه، هرچه از خدا صادر شده، به خانه آنها آمده. خزینه دار الهی هستند. خزینه دارند. همه سرمایه. دقت کنید. همه سرمایه خدا نه ها. آن اصلا فرض ندارد. همه سرمایه خدا که صادر شده و به خلقت آمده، هرچه سرمایه از طرف خدا به عالم خلقت آمده، در خانه آنهاست. هیچ کس دیگر، هیچ کس دیگری در این جایگاه نیست. همه بعد هستند. وقتی همه بعد هستند، یعنی واسطه فیض اند برای حضرت نوح. این بزرگواران واسطه فیض اند برای حضرت ابراهیم. آن بزرگواران واسطه فیض اند برای حضرت موسی. آن بزرگواران واسطه فیض اند برای همه خلقت. همه، همیشه زیر سایه آنها هستند. همه همیشه.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای