جلسه چهارشنبه 28/11/94 (ولايت)
اگر من گناه نکنم، می آیم تحت سرپرستی الهی. خب اگر خیلی جدی و بیشتر بکوشم، سرپرستی بیشتر و قوی تر می شود و آدم به یک جایی می رسد که به او ولیّ می گویند. ما می گوییم اولیاء خدا...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

از آیه 257 سوره بقره شروع می کنیم که همه بلد هستیم. اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم* اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا. قبلا هم به نوعی عرض کرده بودم. یک وقت ما می گوییم که اشهد ان علی ولی الله. این را که می گوییم می خواهیم چه بگوییم؟ در اشهد ان علی ولی الله می خواهیم چه بگوییم؟ داریم چه را اقرار می کنیم که اگر شما چنین چیزی را اقرار کنید، شیعه هستید و اگر نکنید، نیستید. اشهد ان علی ولی الله. چه معنایی در این هست که اگر من آن را اقرار کنم، شیعه هستم و اگر اقرار نکنم، شیعه نیستم؟ ما ایشان را به عنوان ولیّ خودمان می گوییم. ما می گوییم او ولیّ ماست. پس چرا گفتیم ولیّ الله؟ یعنی ولیّ ایست که خدا معین کرده. اشهد ان علی ولی الله یعنی خدایا ما قبول داریم و شهادت می دهیم که امیرالمومنین ولیّ ماست. ولی ای که تو معین کردی. آیه اش را بلد هستید دیگر. [در آیه 55 سوره مائده می فرماید:] إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ. خدای متعال دارد می گوید ولیّ شما خداست. خب. ولایت الهی، ولایت ذاتی اوست. ذاتا ولی ماست. چرا؟ چون خالق ماست. چون خالق ماست، اختیاردار ماست. ببینید یک مهندس، یک ماشین می سازد. مهندس مرده. سال ها مرده. ماشین هست. او سازنده است اما اختیار دار نیست. خدای تبارک و تعالی اختیار دار ما هست. همیشه هست. چرا؟ چون خالق ماست. چون که او خالق ماست، او ولیّ ماست. معلوم است؟ او چون خالق ماست، اختیار دار ماست. خب. چرا ولیّ ماست، اختیار دار ماست؟ چون خالق همه چیز ماست. آن مهندس، آهنی که در این ماشین به کار برده را که خلق نکرده. آن را کم و زیاد کرده. مثلا ذوب کرده و با یک چیزی آلیاژ کرده و یک بخشی از این ماشین را ساخته. فرض کنید یک بخشش را هم از جنس پلاستیک استفاده کرده. یک بخشی را هم مثلا از آلومینیوم استفاده کرده. نه آلومینیوم را ایشان خلق کرده و نه آن پلاستیک را و نه آهنش را. خدای متعال که ولیّ ماست و اختیار دار ماست، اختیار دار همه چیز ماست، چون خالق همه چیز ماست. چشم شما که می بیند، خدا هم چشمش را خلق کرده و هم دیدنش را. هم بینش چشم را. می شود چشم باشد و نبیند. داستان حضرت ابراهیم. هرچه با کارد به گردن پسرش می کشید، نمی برید. خدای متعال برندگی را از این چاقو گرفته بود. ببینید او هم چاقو را خلق کرده و هم برندگی اش را خلق کرده. می شد، مثلا فرض کنید تا ایشان چاقو را به گلوی پسرش گذاشت، یک دانه فرشته بیاید و با بالش بزند و این چاقو از دست حضرت ابراهیم پرت شود آن طرف. این می شد. نکردند. برای خدا که فرق نمی کند. وقتی اختیاردار است، اختیاردار مطلق است. خواسته اینگونه بکند. حالا طبق حکمت. می شد آنطوری بکند. هی که کشیده بود، یک جای قرمزی ماند. رفت خانه و مادرش گفت این چیست روی گلویت و مثلا غش کرد. کاری نداریم. خدای متعال ولیّ ماست. یعنی صاحب اختیار ماست. چجور صاحب اختیار ماست؟ مطلق. بعد می فرماید که: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ. رسولش هم ولیّ شماست. خب ولایت رسول چجوری است؟ ولایت رسول، ولایتی است که خدا به او داده است. ببینید فرق کرد. ولایت الهی، ولایت اصلی اوست. ذاتی است. مال خودش است. ولایت پیامبر خدادادی است. خدادادی است. موهبت است. خدا به او ولایت را داده. خب؟ بعد هم إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا. وَالَّذِينَ آمَنُوا هم که می گوییم دوازده امام اند. یعنی پیامبر فرموده. در توصیف و تفسیر این آیه، وَالَّذِينَ آمَنُوا را [دوازده امام معرفی کردند]. البته این آیه به خصوص به امیرالمومنین مربوط است. چون نشانه های امیرالمومنین در آن آمده. ولایت امیرالمومنین است. حالا ولایت امیرالمومنین چطور است؟ با یک واسطه خدادادی است. پیامبر ولیّ است. بی واسطه است. خدادادی است. امیرالمومنین با واسطه خدادادی است. یعنی پیامبر فرد اول است و فرد دوم امیرالمومین است. درهرصورت ولایتی است که خدا داده. ولایت آنها را خدا داده. پس ما گفتیم اشهد ان علی ولی الله یعنی ولایتی که امیرالمومنین دارد، یعنی صاحب اختیار ماست، حد و مرز دارد. این حد و مرز دارد و خدادادی است. حد و مرز دارد و خدادادی است. ولایت الهی، ولایت بی حد و مرز است و ذاتی است. مال خودش است. ذاتی اش است. کسی به او نداده. ولایت الهی را کسی به او نداده. ولایت پیامبر و ولایت امیرالمومنین خدادادی است. خب. پس در اشهد ان علی ولی الله، علی، ولیّ خداست. ولیّ خداست یعنی چه؟ یعنی او بر ما ولایت دارد و این ولایت، ولایتی است که خدا به او داده است. ما بایستی به این ولایت اقرار کنیم و عمل کنیم. اقرار کنیم و طبق این ولایت عمل کنیم. در آیه بعد چه فرمودند؟ فرمودند وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، دقت کنید. وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ. يَتَوَلَّ یعنی چه؟ کسی که ولایت خدا را بپذیرد. الان در عالم خیلی ها ولایت خدا را نمی پذیرند. اصلا ممکن است خدا را هم قبول نداشته باشد. اگر هم خدا را قبول داشته باشد، به ولایت الهی عمل نمی کند. نپذیرفته است. باید به ولایت عمل کرد. هرکس که ولایت خدا را بپذیرد. ولایت رسول را بپذیرد. ولایت وَالَّذِينَ آمَنُوا، آن مومنانی که آنجا نام بردیم را بپذیرد. بعدش چیست؟ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ. اینها حزب الله اند. اینها که ولایت را پذیرفتند. و حزب الله، هُمُ الْغَالِبُونَ. به غلبه کامل. اصلا فرض شکست ندارد. حالا فعلا به آن کاری نداریم. ببینید این ولایتی است که آدم باید بپذیرد. ولایت خدا را بپذیرد. ولایت رسول را بپذیرد. ولایت امیرالمومنین را بپذیرد. در اشهد ان علی ولی الله این را می گوییم. ما می گوییم ما او را به ولایت قبول داریم. ما ولایت او را پذیرفته ایم. اگر ولایت او را پذیرفته اید، شما شیعه هستید. اگر کاملا پذیرفته اید، یک شیعه کامل هستید. داستان عبدالله بن ابی یعفور از اصحاب حضرت صادق خیلی برجسته است. خیلی برجسته است. ایشان آمده خدمت امام. عرض می کند که آقا این درخت در این باغ و مزرعه کاشته شده است، این انار از این درخت روئیده است. اگر شما بفرمایید که نصف این انار حرام است و نصفش حلال است، [من می پذیرم.] بابا زمینش که یکی است. آبش هم یکی است. هوایش هم یکی است. آفتابش هم یکی است. صاحبش هم یکی است. اما اگر شما بفرمایید نصف این انار حلال است و نصفش حرام است، من می گویم نصفش حرام است و نصفش حلال است. اینجور من ولایت شما را قبول کردم. حالا البته این را مثال فرمودند. او برای نشان دادن این مثال را گفته. فرقی نمی کند. من صد در صد حرف های شما را روی چشمم می گذارم. من ولایت شما را پذیرفتم. داستان را مکرر خدمت تان عرض کرده ام. حالا اینطوری گفته اند. امیرالمومنین به بازار کوفه می آمد. به قول ماها در زمان خلافت شان. زمان حکومت شان. ایشان در کوفه پایتخت داشتند دیگر. به بازار خرما فروش ها می آمدند. بازاری بود به نام بازار خرما فروش ها. میثم تمار در آن بازار یک مغازه یا دکه داشت. مثلا می فرمودند این خرماها چند است؟ مثلا فلان نوع خرما را چند می فروشی؟ ایشان می گفت که آقا این مقدار می فروشم. چقدر سودش است؟ مثلا می گفت کیلویی یک تومان می فروشم و یک ریال هم سودش است. با انصاف بودند. یک ریال سودش است. خب. شما از امروز به بعد شما از این نیم ریال سود بگیر. چشم. چرا هم نمی کنم که چرا. شما فرمودید نیم ریال سود بگیر من هم می گویم چشم. نیم ریال سود گرفت. از امروز به بعد نیم ریال سود گرفت. مثلا هفته بعد باز هم به راسته خرما فروش ها تشریف آوردند. چون بازار که یک راسته ندارد. در همه اش دور می زنند. آنجا فرمودند چند می فروشی؟ مثلا یک تومان می فروشم. شما فرمودید سودش را نصف کن. فرمودند که این نصفه را هم نگیر. به همان قیمتی که خریدی بفروش. چشم. چرا؟ نگفت چرا. آن آدم عادی نبودها. این حرف مال آدم عادی نیست. آدم های عادی اگر بگویی آقا شما یک قران سود می گیری. خب طبق انصاف است. عیب ندارد. خوب است. همان باشد. سعی کن یک وقت بیشتر نکنی. قیمت خرما را اضافه نکنی. خرما غذای مردم است. بالخصوص در کشورهای عربی غذای مردم است. او هم مثلا می گفت چشم. از دوستان معمولی امام. مثلا. اما حالا. میثم تمار. میثم آدم برجسته ای است. به او یک حرف های سخت تر گفتند. این مثالش بود برای اینکه این آدم حرف گوش می کند. باز داستان علی بن یقطین در خاطرتان هست. به امام نوشت آقا من یک مقداری در وضو شک کردم. چجوری وضو بگیرم؟ امام در نامه نوشتند که در وضو وقتی می خواهی دستت را بشویی، دستت را بالا بگیر و از بالا به پایین بشور. بعد هم سرت را بشور. مسح نکن. بعد هم پایت را بشور. مسح نکن. عجب. من تا حالا فکر می کردم که این وضو، وضوی اهل سنت است. ما این وضو را درست نمی دانیم. برخلاف قرآن است. خب امام فرموده دیگر. چشم. چشم. در همان ایام علیه ایشان پیش هارون سعایت کرده بودند. وزیر هارون بود. سعایت کرده بودند که این شیعه است. پنهان کرده. اگر این حرفی می زند شما باور نکنید. خب امتحانش می کنیم. یک روز ضمن کار انقدر نگاهش داشتند تا ظهر شد. مثلا یک کم هم از ظهر گذشت. خب باید برود نماز بخواند دیگر. ایشان رفت و مثلا یک جای پنهان برایش آماده کردند و رفت آنجا که وضو بگیرد و نماز بخواند و بعد هم به دربار برگردد و به خدمتش ادامه دهد. هارون هم از یک پنجره بالایی این حوض خانه را نگاه می کرد. قدیم ها در خانه ها حوض خانه بود و ممکن بود آن بالا پنجره داشته باشد. نگاه کرد و دید نه بابا. عین خودمان وضو می گیرد. آمد پایین و گفت آقا دیگر هرگز حرفی را علیه تو نمی پذیرم. دیگر هرگز علیه تو حرفی را نمی پذیرم. اینها دشمن بودند. بیخود گفتند. تو را بیخود معرفی کردند. تمام شد. خطر برطرف شد. بلافاصله همان روز بعد از ظهر از حضرت موسی بن جعفر نامه رسید. امام است دیگر. جوانب را می داند. از حضرت موسی بن جعفر نامه رسید که وضویت را همانطور که قبلا می گرفتی بگیر. آن درست بود و دقیق بود. مثلا. حرف پذیری است. امامش می گوید. اگر به ما بگوید نمی کنیم. آن باطل است. بابا امامت گفته. وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ هرکس حرف خدا را صد در صد بپذیرد. حرف را صد در صد بپذیرد. ولایت الهی را صد در صد بپذیرد. ولایت پیامبر را صد در صد بپذیرد. ببینید هیچ قیدی هم نزدند. قرآن دارد که می گویند شما باید به پدرت احسان کنی. پدر و مادر را باید احسان کنی. اما مطلقا؟ یک مثال برایتان بزنم. اگر گفت برو برایم سیگار بخر و بیاور؟ من می دانم سیگار حرام است. حالا مثلا اگر حرام باشد. نمی توانم بروم بخرم. پدر گفته. نمی توانم بروم بخرم. ناراضی می شود. بشود. ببینید صد در صد نیست. اطاعت از پدر و مادر صد در صد نیست. اگر به گناه بخورد. نه. اما درمورد امام و پیغمبر چه؟ صد در صد است. هرچه گفتند. حالا یک نکته هم عرض کنم. آقا ممکن است خدا یا پیغمبر یک دستوری بدهد و به ضرر ما باشد؟ نمی شود. ولیّ آن کسی است که هرچه می گوید به نفع است. لذا بنابراین شما باید صد در صد بپذیری. به نفع است. ممکن است خودت ندانی. به نفع توست. مثلا همان آقایانی که ولیّ ما هستند گفتند نمازت را اول وقت بخوان. خب اگر گفتند نمازت را اول وقت بخوان، بدانی حتما به سود توست. اگر عقب بیندازی ضرر می کنی ها. ضرر هم ضرر هنگفت است. همه دستوراتی که می دهند به سود است. مخالفتش ضرر است. اصلا تا اینجا حرف آمده. گفتند اصلا ولایت در آنجایی است که حرف ولیّ و دستور ولیّ طبق مصلحت اشخاص است. اصلا اگر طبق مصلحت نباشد، ولایت نیست. ولایت فقط در فرض مصلحت است. چون این مصلحت این است. معمولا هم پدرها نسبت به بچه هایشان دلسوزاند و تجربه شان بیشتر است. حالا پدر معمولی. هرکاری نسبت به بچه اش می کند [صلاح او است.] مثلا می فرستد این مدرسه. البته به فرض اینکه آدم پول مدرسه را داشته باشد و نمی دانم چند میلیون و فلان. اگر به یک مدرسه ای برد، حتما که دلش می خواهد بچه اش را بهترین مدرسه بگذارد. حالا اگر نتوانسته، نتواسته. کاری که یک ولیّ معمولا نسبت به موَلّا علیه خودش می کند، آن کار به مصلحت است. اصلا ولایت در فرض مصلحت است. معلوم است چه می گویم؟ اصلا در فرض مصلحت است. آنچه که خدای متعال به عنوان ولایت در مورد بندگانش اعمال می کند، همین دستوراتی که نماز و روزه و اینهاست، همه مصلحت است. مصلحت های درجه اول که مخالفتش ضرر درجه اول دارد. واجب و حرام. فرموده غیبت نکن. غیبت خیلی بد است آقا. گناهش خیلی بد است. از بس که سخت است من نمی توانم لفظش را بگویم. حالا قرآن می فرماید که این خوردن گوشت مرده برادر توست. اگر من غیبت کسی را کردم مثل اینکه مرده و من دارم گوشتش را تکه تکه می کنم و می خورم. انقدر بد است. به نظرم یکی از این زوجات پیامبر، حالا در نقل هایش اینجوری است و اسمش را هم گفته اند؛ این پشت سر یک کسی حرفی زد. پیغمبر فرمودند که این گوشت را از دهانت بینداز. احساس کرد که در دهانش یک تکه گوشت است. حالا این از بابی بود که پیامبر اعمال ولایت کرد و واقعیت آن گناه را نشانش داد. ما واقعیتش را نمی بینیم. اینجوری است. اما حالا بعد نتیجه اش چه می شود؟ واقعیتش و نتیجه اش چه می شود؟ اگر به آن دنیا رفتی گوشت مرده او را می آورند و من که غیبت کرده ام آن گوشت را می خورم. همه اینها مقدمه بود. بحث ولایت الهی. خب گفتیم اشهد ان علی ولی الله به معنای این است که خدایا ما را قبول داریم تو امیرالمومنین را برای ما ولیّ قرار دادی. ولیّ کسی است که باید فرمانش را ببرند. باید نسبت به او فرمانبری کنند. اینجا فرمودند اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا. این یک معنای دیگر است. یک معنای دیگر است. معنای ولایتش یکی است ها. اما نوعش فرق می کند. خدا ولیّ کسانی است که ایمان آورده اند. دقت کنید. هرکس ایمان داشته باشد، اینجا در تحت ولایت الهی است. آن ولایتی که آنجا گفتیم، ولایت قانونی است. شما قانونا باید حرف خدا را گوش بدهید. این غیر از آن است. خدای متعال درمورد کسانی که به او ایمان دارند، اعمال ولایت می کند. یعنی آن شخص را سرپرستی می کند. سرپرستی می کند یعنی چه؟ یعنی مراقبت می کند اشتباه نکند. پایش به چاله نرود. خیلی خوب است. خدای متعال بالا سر ما ایستاده. همیشه ایستاده. می گوید من ایستاده ام و دارم تمام اعمالتان را نگاه می کنم. من فکر نکنم در یک خلوت هستم و یک مرتبه داد بزنم. مثلا در خانه من هستم و خانم. ایشان یک حرفی زد و من هم یک مرتبه داد زدم. یک حرف بدی زدم. هیچ کس ندید. نه. دید. آن کسی که ولیّ من است، بالا سر من ایستاده. دارد ذره ذره اعمال من را می بیند. ما معتقدیم دیگر. خدا بیناست. خدا را بینا می دانیم. حالا. بالا سر آدم ایستاده. کسی که ایمان داشته باشد، خدا بالا سرش ایستاده. مراقبت می کند که او اشتباه نکند. خب این قانون است. یک قانون. خدا بالا سر کسانی که ایمان آورده اند ایستاده. حالا ایستاده که می گوییم به زبان خودمان می گوییم. خدای متعال بالا سر کسانی که به او ایمان آورده اند ایستاده. مراقبت می کند پایشان به چاله نرود. این معنای ولایت است. امور آنها را سرپرستی می کند. امور آنها را سرپرستی می کند. آقا اگر این قانون است، خب پس صد در صد است. همیشه هست. اما یک چیزی در آن بود. در این آیه فرمودند اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا. خدا ولیّ کسانی است که ایمان آورده اند. خدا ولیّ کسانی است که ایمان آورده اند. نه ولیّ من. اسم من را نگفتند. گفتند کسانی که ایمان آوردند. یعنی معیار اینکه خدای متعال سرپرستی کند این است که شخص ایمان آورده باشد. خب. اصلش. و معیار اینکه چه مقدار سرپرستی کند این است که شما چقدر ایمان داری. دلیل سرپرستی الهی ایمان است دیگر. پس به مقدار ایمان. اگر ایمان داشته باشی، او سرپرستی می کند. به مقداری که ایمان آوردی او سرپرستی می کند. اگر ایمانت کامل است، پس سرپرستی او کامل است. پیامبر و انبیاء و اولیاء چرا هیچ اشتباهی نمی کنند. ما می گوییم هیچ اشتباهی نمی کنند دیگر. پیامبر و امام نه گناه می کنند و نه خطا. چرا ما اینگونه می گوییم؟ دلیل دارد. دلیلش هم همین آیه است. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا. چون ایمان آنها کامل است و خدا را قبول دارند، خدا را قبول دارند. صد در صد قبول دارند. اگر صد در صد قبول دارد پس، پس سرپرستی الهی نسبت به آنها کامل و صد در صد است. قانون است دیگر. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا. خدا ولیّ است. سرپرست است. بفرمایید مواظب است. مواظب کسانی است که ایمان آورده اند. کاملا مواظب است. آقا کاملا مواظب است در فرضی است که ایمان او کامل باشد. پنجاه درصد مواظب است و سرپرستی می کند که پایش به چاله نرود. وقتی که ایمانش پنجاه درصد است. اگر ایمانش ده درصد است، ده درصد. قانونش است. به مقداری که ایمان آورده ای، او امور تو را سرپرستی می کند. اگر کسی یک ذره به این راه آمده باشد می بیند یک جاهایی خدا دخالت کرد و نگذاشت من پایم در چاله برود. ممکن است همه کسانی که اینجا نشسته اند همچین تجربه ای داشته باشند. من در زندگی ام متعدد داشتم. حتی وقتی بچه بودم، می گویم خدای متعال یک کاری کرده که اگر آن کار اتفاق نمی افتاد چطور می شد. حالا مثالش را عرض می کنم. یک وقتی جور شده بود که ما از این محله برویم. محله ما، آن وقت محله خیلی خوبی بود. آقا از اینجا به کجا برویم؟ جاده شمرون. اگر من به جاده شمرون می رفتم، الان خدمت شما نبودم دیگر. یک جای دیگر بودم. مثلا. اینگونه است. سرپرستی که عرض می کنم اینگونه است. نگذاشت. نگذاشت. اصلا اگر بخواهم برای شما بگویم می بینید که چطور نگذاشت. از این کارها. آن وقت اگر ایمان شما درست باشد، دائما می بینی که او دارد مواظبت می کند که مثلا این معامله را نکنی. ضرر می کنی. مرحوم آقا سید مهدی خرازی جزء اصحاب مرحوم آقا شیخ مرتضی بود. قرار بود یک پارتی بزرگ قرقره بخرد. شب آمد نماز خدمت آقای آقا شیخ مرتضی. ایشان فرمودند که فقط یک دانه کارتن می خری. چشم. قرار گذاشته بودند که فردا بیایند و بیع بکنند و کار تمام شود و جنس را بفرستد. فردا رفت گفت آقا نه. نمی توانم بخرم. مثلا نمی توانم صد تا کارتن بخرم. یک کارتن می خرم. دو روز بعد بازار شکست. اگر ایشان این جنس ها را اینطوری خریده بود تمام زندگی اش به باد رفته بود. مثلا. مثال اینجوری می گوییم ها. حالا اینجا به وسیله یک مرد خدایی راه به شما نشان داده می شود. یک وقت هم همینطوری یک وسیله ای جور می کنند که نشود. نمی گذارند آدم اشتباه کند. حالا این اشتباه های معمولی مال زندگی مادی و کسب و کار آدم است. در همه زمینه ها [همینطور است]. خب. اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا. عرض کردیم دلیلش را چه فرمودند؟ به چه دلیل خدا اعمال ولایت و سرپرستی می کند؟ به چه دلیل؟ گفتند به دلیل اینکه ایمان دارد. خب اگر او به دلیل ایمان داشتن ولایت را درمورد بنده عمل می کند و سرپرستی می کند، به مقداری که او ایمان دارد، به همان مقدار سرپرستی می کند نه بیشتر و نه کمتر. اگر صد در صد ایمان داری، صد در صد عمل می کند و اگر کمتر دارد کمتر. خب. دلیل چه بود؟ دلیل ایمان بود. پس اگر شما بکوشی، ایمانت بیشتر شود چه می شود؟ دائما هرچه شما می کوشی ایمانت بیشتر شود، آن سرپرستی الهی بیشتر می شود. اگر سرپرستی الهی بیشتر شود، آدم در زندگی اش کمتر اشتباه می کند. من یک دوره گذشته زندگی ام را نگاه کنم، می بینم چند تا اشتباه کردم. که اگر این اشتباه را نمی کردم، اینطور می شد و اگر آن اشتباه را نمی کردم، آنطور می شد. اینگونه. اگر آدم برای خودش یک زندگی نامه بنویسد و بررسی کند، می بیند در طول عمرش چندتا اشتباه کرده بود که اگر آن اشتباه را نمی کرد، چطور می شد. دلیلش ایمان بود دیگر. دلیل اینکه خدای متعال درمورد بنده اش ولایت می کند، ایمان بنده بود. خب ایمان با چه زیاد و کم می شود؟ با گناه. اگر من گناه نکنم، ایمانم کامل است. اگر گاهی گناه می کنم، یک مقداری. بیشتر از گاهی، بیشتر. معیار ایمان شما و من گناه من و گناه نکردن من است. اگر ایمان آدم حداقل مقبول را داشته باشد، ببینید حداقل می گوییم؛ حداقل مقبول از ایمان را بارها عرض کردیم. اگر من حداقل مقبول از ایمان را دارم، هیچ گناه نمی کنم. اصلا نمی توانم دروغ بگویم. نمی توانم دروغ بگویم. نمی توام دروغ بگویم. غیبت مردم، نمی توانم. اصلا نمی توانم. نمی توانم نه اینکه مجبور هستم ها. نمی توانم. انقدر بدی این کار برای من جدی است که نمی توام گناه کنم. پس ملاک و معیار ایمان بستگی دارد به کار کردن و نکردن. اگر ایمان آدم درست باشد، ایمان درست و مقبول ایمانی است که آدم دیگر گناه نمی کند. ایمان درست و مقبول. درست ها. ایمان درست. ایمان من ناقص است. نه اینکه ایمان ندارم ها. ایمان ناقص است. دیشب یک دوستی، یک کسی را گفت. اسمش را نگفت ها. من هم اصلا نمی شناسم. گفت این گرفتار یک گناهی شده بود. خب این نماز هم می خواند. در جماعت هم شرکت می کند. مثلا فرض کنید مکه هم می رود. خب این گناهی که این گرفتار است، الان گرفتار است. مال نقص ایمان است. اگر ایمان ناقص نباشد، آدم گرفتار نمی شود. ایمان ناقص نباشد، آدم گرفتار نمی شود. شیطان از پس آدم برنمی آید. اگر ایمان ناقص نباشد، شیطان از پس آدم برنمی آید. خب. اگر من گناه نکنم، می آیم تحت سرپرستی الهی. خب اگر خیلی جدی و بیشتر بکوشم، سرپرستی بیشتر و قوی تر می شود و آدم به یک جایی می رسد که به او ولیّ می گویند. ما می گوییم اولیاء خدا. قرآن [در آیه 62 سوره مبارکه یونس] می فرماید: أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ. کسانی که ولیّ خدا هستند، نه ترسی خواهند داشت و نه اندوه. به این دقت کنید. در زندگی اصلا اندوهی ندارد. اصلا اندوهی ندارد. هیچ اندوهی برایش پیش نمی آید. هیچ ترسی پیش نمی آید. اصلا هیچ ترسی پیش نمی آید. کسانی که ولیّ خدا هستند، هیچ وقت هیچ ترسی برایشان پیش نمی آید. هیچ وقت. مرگ ترس دارد؟ ترس ندارد. این شخص از زندگی، خانواده، بچه ها جدا می شود. در مرگ اندوه است؟ نه اندوه ندارد. نه اندوهی برای او پیش خواهند آمد و نه ترسی. هیچ حادثه ای که برای او ترس به بار بیاورد نیست. هیچ حادثه ای وجود ندارد که برای او ترس پیش بیاورد. این کسانی که ما می گوییم ولیّ خدا هستند، کسانی هستند که در این راه قدم برداشته اند. هی کوشیده گناهش کمتر شود. آن وقت گناه بعد هم به درجه بالاتر می رود. من یک مرتبه یک چیزی در دلم درمورد یک کسی بگذرد. یک فکر بد. من اگر روی این فکر بایستم و آن را پی بگیرم، می شود گناه. اگر فقط عبور کرد، عبور شیطان است. من هم اعتنا نکردم. خیال بد در مورد یک نفری. یک کسی یک کاری می کند. یک خیال بدی در ذهن آدم می آید. آمد و من ردش کردم رفت. یک دقیقه هم نگاهش داری و رویش فکر کنی، نمی شود. می خواهم بگویم اینجوری می شود. آدم باید اینجور دقت کند. درمورد فکری که درمورد مردم می کند، مواظبت کند و همه چیزهای دیگرش. هر چه دقتش بیشتر شود، ایمانش بیشتر است و آن سرپرستی الهی درمورد او قوی تر و بیشتر است. عرض کردم به یک جایی می رسد که کاملا در تحت سرپرستی الهی است. چون کاملا، کاملا از همه بدی ها پرهیز می کند. از همه بدی ها. بدی های اخلاقی. فکری. نیتش چگونه است. در نیتش اصلا هیچ بدی نمی آید. در خیالش هیچ فکر بد نمی کند. هیچ اخلاق بد ندارد. هیچ عمل بد ندارد. آن وقت آنجا سرپرستی الهی برایش صد در صد می شود و ولیّ خدا می شود. همه اینها را عرض کردیم برای اینکه به اینجا برسیم که مثلا حضرت معصومه سلام علیها مگر چه بوده؟ یک دختر جوان بوده. پس چرا انقدر مردم دورش می گردند؟ از بس از ایشان معجره و کرامت دیده اند. خود بنده. چرا؟ برای اینکه این ولیّ خداست. حالا باز ایشان را هم به عنوان مقدمه عرض کردیم. می خواهیم درمورد حضرت زینب سلام الله علیها عرض کنیم. حضرت زینب سلام الله علیها یک ولیّ بزرگ خداست. ولیّ بزرگ خداست. آخرین پله رشد و تکامل ایشان آن وقتی بود که برادر بزرگوارشان دست روی قلب ایشان گذاشت و ایشان آن وقت به آنجایی که باید برسد رسید. دقت کنید. بعد از این حوادث عاشورا، حوادث متن دین ماست. یعنی ذره ذره اش در دین است. در چارچوب دین جا می گیرد. ذره ذره حوادث عاشورا در چارجوب دین جا می گیرد. ایشان بخشی از این چارچوب را اداره کرده. مگر کسی غیر معصوم می تواند؟ ببینید تا عصر عاشورا، اداره جریان عاشورا را حضرت حسین انجام داده است دیگر. تا عصر عاشورا که ایشان روی پایش هست، دارد حوادث عاشورا را کنترل می کند. مثلا یک مرتبه خانم ها شیون کردند. امام به خیمه ها برگشت که مگر من نگفته بودم؟ مثلا آنها گفتند دلیلش این بود. کنترل می کند. ایشان تمام حوادث را کنترل می کند. بعد از ایشان چه؟ حضرت زین العابدین امام است. اما نباید مطرح باشد. اگر مطرح می شد، به آنی می کشتند. ایشان باید بماند. برای اینکه امامت ادامه پیدا کند. چون سر سلسله یک مجموعه از ائمه هستند دیگر. حضرت زین العابدین امام چندم است؟ خب بعد از ایشان چند امام دیگر باید باشد؟ پس ایشان سر یک سلسله از امامان است. اگر ایشان را بکشند، که آمدند بکشند. ایشان در خیمه افتاده بود. قیافه را که نگاه کردند گفتند این دارد می میرد. انقدر لاغر شده. مریضی ایشان را از بین برده بود. در حدی که آمدند و گفتند خودش می میرد. البته شمر می خواست بکشد. باز حضرت زینب سلام الله علیها آمد و نگذاشت. حالا. کاری ندارم. امام، ایشان است. اما الان حضرت زینب عهده دار است. مثلا ایشان باید جان امام را حفظ کند. کرد. ایشان باید حوادث اسارت را اداره کند. کرد. چجوری اداره کرد؟ دقیق. قبل از ایشان چه کسی اداره می کرد؟ امام. حالا ایشان کیست؟ امام نیست. اما همه کارهایی که اداره کرده است،  دقیق و صحیح است. هیچ جایش خدشه دار نیست. ببینید گفتیم حضرت زین العابدین برای هشت امام بعد سر سلسله امامت است. ما می گوییم از آنجا و از آن روز، یعنی از روز عاشورا به بعد، یک جریان تاریخ اسلام است. از اینجا. در این تاریخ اسلام، اگر یک نکته کج و یک نکته اشتباه بود، به اصطلاح امروز، این خط یک میلی متر کج می شد، امروز چقدر می شد؟ اینجور. نبایست هیچ اشتباهی باشد و هیچ اشتباهی هم اتفاق نیفتاده. اصلا اتفاق نیفتاده. مثلا یکی از بچه ها اظهار ذلت کند. بچه گرسنه است. ده بیست روز است گرسنه است. چوب خورده. کتک خورده. خواب نداشته. اما اظهار ذلت می کند؟ هیچ کس اظهار ذلت نکرده. دقیق. همه دقیق عمل کردند. چون یک رهبری داشتند که ولیّ خدا بود. ولیّ بزرگ خدا بود. ما این را در فرمایش حضرت زین العابدین می بینیم. بعد ها می گوید عمة بِحَمدِ الله أنتِ عالِمة ٌ غَیرَ مُعلـّمة. تو عالمی هستی که پیش معلم مکتب خانه تعلیم ندیدی. کس دیگری تو را تعلیم داده است. هرکاری کردی، دقیق بوده. فَهِمَة ٌ غَیرَ مُفَهَّمة. تو می فهمی اما نه از طریق بشر معمولی. مثلا به زبان ما به علم لدنّی رسیده ای. این آن چیزی است که ما می گوییم ولایت. ایشان به مقام ولایتی رسیده است که بالاتر از او فقط امام است. تمام آنچه که در این دوران دو ماهه، کمتر و بیشتر؛ از اسارت عمل کرده است دقیق و صحیح است. خیلی است. یک نفر غیر معصوم هرچه می کند، دقیق و صحیح است. این فقط در فرض ولایت، آن هم در درجه اعلای از ولایت امکان دارد. سرپرستی الهی نسبت به او کامل و دقیق و صد در صد اعمال می شود. بعد از او هم تا ایشان زنده است، اگر یک نفر شیعه وجود دارد، به ایشان مراجعه می کند. از ایشان دستور می گیرد. امام باید دیده نشود. امام باید دیده نشود. چون برای جانش خطر دارد. خطر برای جان او، خطر برای جریان امامت می شد.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای