شب دوم محرم 97/6/20
بساط دین را خدا متعال در این جهان برپا کرد. این جهان را خلق کرد. انسان را خلق کرد. پیامبران را فرستاد. کتاب های آسمانی را فرستاد برای اینکه موحد تربیت کند. تمام کارهایی که در دین دستور دادند برای این است که آدم موحد بشود.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

دیشب عرضی کردیم. مقدمه را عرض کنم. امر به معروف سه مرحله دارد. امر به معروف و نهی از منکر سه مرحله دارد. یک معروف و منکر معمولی است.یک کسی نماز نمی خواند. به او می گوییم نماز بخوان. یک کسی مثلا فرض کن دروغ می گوید. می گوییم آقا این دروغ چه بود گفتی؟ امر به معروف و نهی از منکر: منکر و معروف معمولی. این شرایط دارد. پنج تا شرط دارد. یکی این است که من معروف و منکر را دقیق بشناسم. مثلا خطری وجود نداشته باشد و این چیزها. این ها مال این امر به معروف و نهی از منکر است که اگر خطر باشد، خطر جانی، مالی، آبرویی باشد، دیگر واجب نیست. واجب نیست. واجب نیست. گفتنش عیب ندارد. شاید مستحب باشد. اما واجب نیست. این مال معروف و منکرهای معمولی است. گناهان معمولی. یک وقت یک بدعتی در عالم اسلام ایجاد شده است. یک بدعتی در عالم اسلام ایجاد شده است. اینجا هم امر به معروف و نهی از منکر واجب است. آن شرایط را ندارد. شرطش فقط این است که عالم باید چنین امر به معروف و نهی از منکری بکند. که می شناسد و می داند. در برابر بدعت عالم باید قد علم کند و مثلا از آن منکر نهی کند. یعنی بدعتی به دست کسی ایجاد شده است. یک وقتی فرض سومی هست که اصل اسلام در خطر است. اصل اسلام. مرحوم امام یک اعلامیه داشت می فرمودند که وَلَو بَلَغَ ما بَلَغ. باید فریاد بکشند، هر طور که شد. چون الان اصل اسلام در خطر است. اینجوری. وقتی اصل اسلام در خطر است دیگر هیچ شرطی نیست. امر به معروف کننده و نهی از منکر کننده جانش در خطر است. باشد. خانواده اش به باد می رود. باشد. این شرط ها مال آن امر به معروف اول است که معمولا هم ما با آن امر به معروف آشناییم. این دوتا فرض را کمتر می دانیم. وقتی اصل اسلام در خطر است باید ایستاد. هرطور شده. ولو نتیجه نداد. در مقابل بدعت باید ایستاد. ولو نتیجه نداد. در آن امر به معروف می گویند شما باید احتمال اثر بدهی. اگر احتمال اثر نمی دهی واجب نیست. اما در مقابل این دو تا قسم، یعنی در برابر بدعت و در برابر اینکه اصل اسلام در خطر است، هیچ شرطی نیست. ما می گوییم امام حسین علیه السلام قیام امر به معروف و نهی از منکر کرد. عبارتی که دیشب عرض کردیم می خواستیم بعد بخوانیم. عبارتی است که فکر می کنم... بله وصیت امام حسین به محمد بن حنفیه است. فرمود إنّی لَم أخرُج أشِراً ولا بَطِراً، ولا مُفسِداً ولا ظالِماً إنَّما خَرَجتُ من بر دولت حاکم بنی امیه خروج کردم. ببینید خروج کردم. نه از خانه بیرون آمدم. بر بنی امیه خروج کردم. در این خروج من هیچ دغدغه و هیچ شائبه ای وجود نداشت. برای کسب ریاست نبود. من حکومت نمی خواستم. إنَّما خَرَجتُ لِطلُبُ الإِصلاحَ فی أُمّةِ جَدّی. این عبارت هایی است که هزار بار شنیده اید و مثلا دیده اید و مثلا در پلاکارد خوانده اید و حداقل شنیده اید. إنَّما خَرَجتُ لِطلُبُ الإِصلاحَ فی أُمّةِ جَدّی. یک مشکلی در امت جدم پیدا شده. من می خواهم این مشکل را، این فساد را [حل کنم.] اصلاح در مقابل فساد است. من می خواهم این فساد را اصلاح کنم. می خواهم این فساد را ریشه کن کنم. إنَّما خَرَجتُ لِطلُبُ الإِصلاحَ فی أُمّةِ جَدّی. أُریدُ أن آمُرَ بِالمَعروفِ. چجوری می خواهم این فساد را اصلاح کنم؟ می خواهم امر به معروف کنم. وأنهی عَنِ المُنکَرِ. از منکر نهی کنم. تمام عاشورا در همین دو خط است. أُریدُ أن آمُرَ بِالمَعروفِ وأنهی عَنِ المُنکَرِ. دیشب یک عبارت خواندیم عرض کردیم کل عاشورا. آن به یک نحوی بود این به یک نحو دیگری. عاشورا برای امر به معروف بود. نهی از منکر بود. نه مقابله با ظلم یزید. آن وقتی که حضرت از مدینه حرکت کرده و بیرون آمده و با استاندار مدینه بیعت نکرده و از مدینه بیرون آمده که خروج ایشان شروع شده که ایشان فرمودند من می خواهم خروج کنم، خروج ایشان از مدینه شروع شده؛ بیست و هشتم ماه رجب، پانزده روز است معاویه مرده. معاویه پانزدهم رجب مرده. الان بیست و هشتم ماه رجب است. سیزده روز است. یزید هنوز اصلا کاری نکرده که ما بخواهیم برویم به جنگ ظلم یزید. ببینید حالا این حرف را برای بحث دیشب عرض می کنم و الان تمامش می کنیم. آنجا در بحث دیشب عرض کردیم که حکومت و خلافت یزید یک بدعت بود. امام به مقابله با بدعت، دقت کنید، بدعت حکومت یزید رفت. خب؟ مقابله با بدعت حکومت یزید. خود حکومت یزید بدعت است. یعنی بنابراین روز اول هم باید با آن جنگید. دیروز هم که می خواهند مقدمات جور کنند، مثلا باید با آن جنگید. آن روزی هم که دست مان می رسد باید با آن بجنگیم. بدعت است. این حکومت بدعت است. این حکومت بدعت است. عرض کردیم اول اسلام بعد از وفات پیامبر یک حکومتی برپا شد. بعد از پیغمبر. این حکومت بدعت بود. در آن هیچ مشکلی هم وجود نداشت. نه گناهی بود. نه ظلمی بود. هیچی نبود. مردم همچنان نماز می خوانند. همچنان نماز شب می خوانند. حالا البته عرض کردیم این حکومت قتل عام کرد و اینها. مال بعد است. [اما] همان روز اول این بدعت است. باید با این بدعت مقابله کرد. امیرالمومنین تا پای جان برای مقابله با بدعت حکومت اول ایستاده. می کشند؟ بکشند. شرط ندارد. مقابله با بدعت شرط ندارد. باید مقابله کرد. حالا اینجا امام دارد می فرماید أُریدُ أن آمُرَ بِالمَعروفِ وأنهی عَنِ المُنکَرِ. بعد هم أسِیرُ بِسِیرتِ جَدّی. همین تکه  اش را می خواستیم عرض کنیم. حرکت امام حسین یک حرکت است. امر به معروف و نهی از منکر. دیشب بدعت بودن حکومت یزید را عرض کردیم. حالا می خواهیم عرض کنیم که این حکومتم مساوی است با نابودی اصل اسلام. پس شد دو نوع امر به معروف. امر به معروف در برابر بدعت و امر به معروف در برابر نابودی اصل دین. اگر یزید... عبارتی که امام به مروان فرمود که دیشب هم عرض کردیم. فرمود اگر من حکومت یزید را بپذیرم اصل اسلام در خطر است. اصل اسلام. این را می خواهیم بگوییم چرا. اصل اسلام در خطر است. چرا؟ چگونه اصل اسلام در خطر است؟ ببینید دوران اولیه حکومت بعد از پیامبر، آنهایی که بعد از پیغمبر بر مسند قدرت نشستند قدرت ایشان را می خواستند. اصطلاحی آن روز ها به کار رفت. دقت کنید. اصطلاحی که همان روزها در جریان سقیفه و مقابله و این حرف ها صحبت شد سلطان محمد [بود.] (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) ما سلطنت پیامبر را می خواهیم. سلطنت ایشان را می خواهیم. آمدند گرفتند. چرا؟ چون کسی نبود. کسی نبود. کسی نبود. حالا آن بحث دارد. کار نداریم. آمدند آن سلطنت را گرفتند. پس ابتدائا در فکر سلطنت بودند. بعد همه چیز پیغمبر را گرفتند. پیغمبر اگر فرمایشی بکند، قانون است. فرمایش پیغمبر قانون است. قرآن فرموده. هرچه پیغمبر گفت بگیرید. عمل کنید. هرچه گفت نکنید، نکنید. قانون است. رفتار، اعمال، همه چیز پیغمبر قانون است. سخنش قانون است. حالا این آقایی که بر مسند قدرت و سلطنت پیامبر نشسته است، علاوه بر آن سلطنت این مقام را هم گرفت. ببینید در حضور عموم مسلمان ها، در حضور عموم مسلمان ها گفت که این چیز را پیغمبر حلال کرده، این چیز را حلال کرده، من حرام می کنم. من حرام می کنم. هرکس هم انجام بدهد، سنگسارش می کنیم. بابا دستور پیغمبر است. این حلال پیغمبر است. هرکس انجام بدهد، من به عنوان زنا سنگسارش می کنم. یعنی دستور پیغمبر، قدرت قانون گزاری پیغمبر را هم گرفتند. سلطنت را گرفتند. خب علاوه بر آن پیغمبری اش را هم گرفتند. خب. این رسیده تا به جایی که آن کس که بر جایگاه پیغمبر نشسته است، برجایگاه خدایی نشسته است. به آنجا می رسد. ببینید مردم طبق آن دستور، فرمایش پیغمبر و دستور پیغمبر را زمین گذاشتند و دستور خلیفه را عمل کردند. دستور پیغمبر را گذاشتند زمین و دستور خلیفه را عمل کردند. یواش یواش به جایی رسید که عجایب و غرایب است ها. مردم مکه قیام کردند. علیه یزید. مردم مدینه علیه یزید قیام کردند. به شهر مدینه لشکر فرستاده است. مکرر عرض کردیم. گفت اگر فرمان شما را بردند و حکومت مرا پذیرفتند فبها. رها می کنید و می آیید. اگر نپذیرفتند، شهر مدینه اگر نپذیرفتند با آنها بجنگید. اگر پیروز شدید سه روز من جان و مال و ناموس مردم مدینه را بر شما حلال کردم. حلال کردم. حواست اینجا باشد. من سه روز جان و مال و ناموس مردم، ناموس مردم را بر شما حلال کردم. سربازهای یزید سه روز هرکار در شهر مدینه ممکن بود کردند. هزار فرزند نامشروع به دنیا آمد. از آنجا به مکه رفتند. شهر مکه را محاصره کردند. البته وسط محاصره یزید مرد و این محاصره به هم خوردند و لشکرشان برگشت. پنج سال بعد برگشت. دومرتبه از شام برای شهر مکه لشکر آمد. چون در شهر مکه عبدالله بن زبیر ادعای خلافت کرده بود و نیمی از عالم اسلام را فرماندار و استاندار فرستاده بود و در تحت اختیار او بود. نیمی هم در تحت اختیار دولت اموی بود. حالا لشکر فرستادند به شهر مکه تا عبدالله بن زبیر را از بین ببرند. شهر محاصره شده. کوه های اطراف شهر، چون شهر مکه در گودال است دیگر. در دره است. اطرافش هم پر از کوه است. روی این کوه ها منجنیق گذاشتند و با منجنیق خانه کعبه و مسجد الحرام و شهر مکه را به اصطلاح امروز بمب باران کردند. با گلوله های منجنیق. اینهایی که بیرون بودند نماز می خواندند. بی نماز که نبودند. نماز می خواندند. روبه مکه و کعبه نماز می خواندند. قبل و بعد از نماز به منجنیق می بستند و بعد هم وقت نماز که می شد رو به کعبه می ایستادند و نماز می خواندند.  در وقتی که نماز می خوانند و جنگ آرام است، قاضی شهر مکه به بالای بام کعبه می رفت که بلندترین ساختمان مکه بود. آنجا فریاد می زد که اینجا حرم خداست. چون مکه در حرم خداست دیگر. حرم داریم. شما از لبه حرم بدون احرام نمی توانی وارد شوی. حرم است. چندین فرسخ مانده به کعبه و مسجد الحرام حرم است. خب اینجا حرم خداست. این هم خانه خداست. حرم و خانه خدا در عصر جاهلیت در امان بوده. اگر مثلا فرض کنید که شکارچی به دنبال پرنده ای بود و این پرنده وارد حرم می شد، دیگر دنبال نمی کرد. اگر یک شکارچی دنبال مثلا یک آهو بود و آهو وارد حرم می شد، دیگر دنبال نمی کرد. اینجا امان بود. اگر یک جنایتکار و آدم کشی فرار می کرد به داخل حرم، کسی کارش نداشت. در امان بود. اینجا امان بوده. در عصر جاهلیت. مردم کشنده پدرشان را اینجا نمی کشتند. اصلا به او کاری نداشتند. هرکس و هرچیز آنجا بود در امان بود. الان اسلام آمده است. اسلام این امان را تقویت کرده. امنیت این شهر بیشتر شده. حرمت این شهر و این حرم بیشتر شده. شما دارید این حرمت را می شکنید. آنها نمازشان تمام می شد و در جواب این قاضی که قاعدتا بارها این حرف گفته شده بود، می گفتند که ألطّاعَه. ألطّاعَه. لشکر شام می گفت. ألطّاعَه. ألطّاعَه. ما قبول داریم. حرمت خانه را قبول داریم. اما شما زیر بار اطاعت خلیفه نرفته اید. بین طاعت خلیفه و حرمت مسجد الحرام خانه خدا، معارضه شده. این دوتا مقابل هم قرار گرفته. اطاعت از حرمت خانه بیشتر است. اطاعت از خلیفه از حرمت خانه ارزشمندتر است. اما به خاطر اطاعت از خلیفه که شما زیر بار نرفته اید، با شما می جنگیم. ولو کعبه خراب بشود. که شد و کعبه سوخت و خراب شد. بعدها دوباره ساختند. این یکی بود. این عبارت هم مکرر شنیده ایم. امام حسین علیه السلام برای عبادت برادر آمد. وقتی که ایشان را مسموم کردند. امام حسن علیه السلام مسموم شده. به برادر خبر دادند به سرعت خودش را رساند بالا سر برادرش و وضع سخت در حال احتضار برادرش را دید. گریه اش گرفت. اشک ریخت. امام حسن سر بلند کرد. ایشان را نگاه کرد. فرمود که بله من را کشتند. با دسیسه و توطئه من را مسموم کردم. دشمن کرده. أمّا لا یَومَ کَیَومَکَ یا أبا عَبدِالله. یَزدَلِفُ إلَیکَ ثَلاثِینَ ألفَ رَجُل. سی هزار مرد به دور تو جمع می شوند. یَدَّعُونَ أنَّهُم مِن اُمَّتِ جَدِّنا. آنها ادعای اسلام می کنند. ادعا می کنند از امت جد ما هستند. یَنتَحِلُونَ دینَ الإسلام. مدعی دین اسلام هستند. فَیَجتَمِعُونَ عَلَی قَتلِکَ. سی هزار اجتماع برای کشتن تو جمع می شوند. وَ سَفکِ دَمِکَ ریختن خون تو، إنتِهاکَ حُرمَتِکَ می خواهند حرمت تو را زیر پا بگذارند. و می خواهند فرزندان و زنان تو را اسیر کنند. اموال تو را غارت کنند. اسلام. مدعی اسلام اند. مسلمان اند. این عبارت حضرت مجتبی است. عبارتی حضرت زین العابدین علیه السلام دارد که بیشتر ازا ین است. می گویند ایشان فرزندان حضرت عباس را می دید. یک روز که دید یاد عمو افتاد که در کربلا چجور کشته شد. می گوید به فرزندان حضرت عباس، عبیدالله بن عباس نظر فرمود و متاثر شد و گریه کرد. فرمود لا یَومَ کَیَومَ الحُسَین. هیچ روزی مثل روز حسین نبود. ببینید همان عبارت تکرار می شود با یک اضافه که آن اضافه مهم است. إزدَلَفَ إلَیهِ ثَلاثُونَ ألف رَجُل. سی هزار مرد به دور ایشان جمع شدند. یَزعَمُونَ أنَّهُم مِن هذِهِ الأمَّه. آنها گمان می کردند مسلمان اند و از امت این پیامبرند. کُلٌ یَتَقَرَّبُ إلَی اللهِ بِدَمِهِ. هرکس شمشیر می زد به قصد قربت شمشیر بالا می برد و پایین می آورد. کُلٌ یَتَقَرَّبُ إلَی اللهِ بِدَمِهِ. سی هزار نفر آمده اند جمع شده اند که تو را تکه تکه کنند. با قصد قربت. کُلٌ یَتَقَرَّبُ إلَی اللهِ بِدَمِهِ. در طول این سال ها یک چیزی شده. آنها سلطان خواستند. حکومت خواستند. به حکومت رسیدند. بعد هم سخن شان فوق سخن پیامبر شد. حالا امروز دیگر به عصر معاویه و یزید که رسیده، خلیفه جای خدا نشسته است. من حلال می کنم. عبیدالله گفت من آب را حرام کردم. من آب را بر حسین و اصحابش حرام کردم. عبیدالله بر جای خدا نشسته است. حلال و حرام به دست خداست. پیغمبر هم یک کلمه، از خودش یک کلمه نمی گوید. یک کلمه. اینها به راحتی حلال خدا را حرام می کنند، حرام خدا را حلال می کنند. حکم حرمت می کند. حکم حلیت می کند. این واجب است. به فرمان من عمل کنید. اینها بر جایگاه خدایی نشسته اند. اگر یزید با آن فضاحتش، با آن فسق و فجورش با آن کفرش، زندقه، کفر، لامذهب، بر مسند خدایی و پیغمبری بنشیند چه می شود؟ از اسلام چه می ماند. فرمود که اگر حکومت به دست یزید باشد از اسلام هیچ چیز نمی ماند. عَلَی الإسلامِ السَّلام إذا بُلِیَتِ الأمَّهِ بِراعٍ مِثلِ یَزید. اگر امت اسلام  یک راعی و یک حاکم مثل یزید پیدا کند از اسلام هیچ چیز نمی ماند. من آمده ام با این [مبارزه کنم.] این چیزی که الان شده. یعنی مقام خلافت یک حرمت یافته است. بالاتر از پیغمبر. بالاتر از خدا. حکم خدا را زیر پایش می گذارد. راحت. مردم هم حرف او را می پذیرند. نه حرف قرآن را. حکم پیغمبر را زیر پایش می گذارد و مردم حرف او را می پذیرند. نه حرف پیغمبر را. خلیفه از خدا و پیغمبر بالاتر رفته است. حالا این خلیفه شراب خوار است. قمار می کند. با محارمش... و همه چیز. یک همچین کسی می خواهد بیاید بر جای خدایی بنشیند. بر جای پیغمبری بنشیند. از اسلام، از نماز، از روزه چه باقی می ماند؟ امام حسین به جنگ این رفته بود. به جنگ خلافتی رفته بود. می خواست خلافتی را بشکند که به جای خدا نشسته است. به جای پیغمبر نشسته است. امر به معروف دوم و سوم. مقابله با بدعت. حکومت یزید یک بدعت بود. فاسق ترین فرد روزگار بر جای پیامبر نشسته است. مردم وقتی به او سلام می کنند می گویند اسلام علیه یا امیرالمومنین. السلام علیک یا خلیفه رسول الله. به این عنوان سلام می کنند. فرمانش را به عنوان خلیفه پیامبر می برند. یک. دوم این آدم، آدمی است که به هیچ چیز، هیچ چیز، به هیچ چیز معتقد نیست. دشمنی های قبیله خودشان را هم به ارث برده. چون پدربزرگ معاویه، عموی معاویه، برادر معاویه، در جنگ بدر به دست امیرالمومنین و به دست حمزه و آن پسرعمه شان کشته شدند. اینها اولین بار به میدان آمدند و به دست اینها کشته شدند. یعنی حضرت حمزه مقابل عتبه ایستاده بود. عتبه پدر مادر معاویه بود. پدربزرگ معاویه بود. اگر اشتباه نکرده باشم. الان حواسم نیست. در هرصورت پدر بزرگ کشته بود و عمو کشته بود و برادر. به دست بنی هاشم. اینها یادشان نمی رفت. لذا وقتی که اسیرهای کربلا را آوردند گفت که من به آرزویم رسیدم. شعر خواند. لَیتَ أشیاخِی بِبَدرٍ شَهِدُوا. ای کاش آن بزرگان قوم ما که در بدر حضور داشتند و کشته شدند امروز می بودند و می دیدند من چگونه انتقام خون آنها را گرفتم. خب. یک همچین آدمی که با پیامبر و اسلام کینه دارد. خودش هم به هیچ چیز معتقد نیست. به هیچ چیز. این می خواهد بیاید بر جای پیغمبر بنشیند. دقت کنید زمام دار اسلام بشود. زمام دار اسلام بشود. امام حسین می فرمود اگر یک همچین کسی بیاید زمام دار اسلام بشود، از اسلام هیچ چیز نمی ماند. من به مقابله می روم. امر به معروف نوع سوم. مقابله با بدعت. حکومت یزید یک بدعت بود. مقابله با حکومت یزید، حکومت یزید مساوی بود با نابودی اصل اسلام. پس کار امام حسین یک امر به معروف بود. برای مقابله با بدعت که در اینجا اگر کشته شود، عیب ندارد. زن و بچه اش به باد می روند. عیب ندارد. اینجا هیچ شرطی ندارد. هیچ چیزی مانع نیست. امام حسین رفته به جنگ جریانی که آن جریان می خواهند اصل اسلام را نابود کند. امام حسین باید در مقابل این هرکاری می توانست بکند. کرد. بچه شش ماهه را هم به میدان آورده. برای مقابله با این جریان. این جریانی که همه چیز را... ببینید پنجاه سال از وفات پیغمبر گذشته بود. نیم قرن کسی بر مسند پیغمبر نشسته است که همه چیز را زیر پا می گذارد. همه چیز را زیر پا می گذارد. امام به مقابله امر به معروف برای این منکرها، این منکرهای اینجوری که بالاتر از این منکری نیست، آمده بود. عرض تمام شد.

 دیشب یک حرف دوم عرض کردیم. وقت مان هم گذشته. عرض کردیم که بساط دین را خدا متعال در این جهان برپا کرد. این جهان را خلق کرد. انسان را خلق کرد. پیامبران را فرستاد. کتاب های آسمانی را فرستاد برای اینکه موحد تربیت کند. تمام کارهایی که در دین دستور دادند برای این است که آدم موحد بشود. شما نماز می خوانی. می گویی قربت الی الله. در نماز می گویی ایاک نعبد و ایاک نستعین. هیچ کس هیچ کاره نیست. یک نفر در عالم اختیار دارد. یک نفر. من از او کمک می خواهم. می خواهند ما این را باور کنیم. روزی که دستور می دهند من این سختی را برای چه می کشم؟ قربت الی الله. هیچ دلیلی وجود ندارد. هیچ دلیلی وجود ندارد. فقط به خاطر خدا. تمرین توحید است. اگر کسی در این تمرین به نتیجه برسد، به هدف خلقت رسیده است. می خواستیم حدیث بخوانیم. دیگر دیر شده.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای