جلسه شب ميلاد امام علي عليه السلام هيات محبان العباس ع 1/2/95
به در خانه شما آمده ایم. با همه روسیاهی ها. نه اینکه فقط یک چیزی بخواهیم. همه چیز می خواهیم. دامان کرم شما اگر بسته است که خب بسته است. اما بسته که نیست. دست های ما کوتاه است. اما خب وقتی دست من کوتاه است، وقتی یک مریض و یک فقیری دستش کوتاه است، آن صاحب کرم دستش را دراز می کند...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین من الانِ إلی قیام یَوم الدّین

یک ذره یک بحث مقدماتی عرض کنم. در کتاب های درجه اول اهل سنت یک روایت هایی داریم که پیامبر فرمود من دوازده خلیفه دارم. خب با خلفای بنی امیه نمی سازد. اینها سیزده چهارده نفر اند. اگر به این چهار پنج تا اضافه کنیم عدد از دوازده بیرون می رود. به طور جدی گیرند که این را چکار کنند. عرض کردم کتاب، از نظر مقبولیت ، درجه اول است. نمی توانند ردش کنند. حالا چطور شده که آن آقا اینها را آورده نمی دانیم. از آن جاهایی است که خدای متعال پس گردن آدم می زند که یک چیزهایی را بگوید. در آن کتاب صحیح بخاری با رفقا صحبت بود. هفت بار داستان إن الرجل لیهجر را داریم. عبارت ها عوض می شود. مثلا می گوید گفتند. آنهایی که بالا سر پیغمبر بودند گفتند که وضع حال پیغمبر خوب نیست. ما قرآن داریم و قرآن برایمان بس است. این گردن شان بار است. باید یک جوری از شرش راحت بشوند. حالا آن را کار نداریم. برمی گردیم به حدیث دوازده خلیفه. چاره ندارند. نمی شود درستش کرد. یزید خلیفه ای است که در عصر او اسلام عزیز است. بابا. شما می گویید یزید خلیفه ای است که پیغمبر فرموده و توصیفش را کرده و فضایلش را گفته و گفته اند در عصر او اسلام عزیز است؟ نمی شود. او کعبه را به منجنیق بسته. آتش بردند و کعبه را خراب کردند. پسر پیغمبر و همه خاندانش را قتل عام کردند. مردم مدینه، شهر پیغمبر و اصحاب پیغمبر.  ده هزار آدم کشتند. ناموس... این اسلام عزیز است [با این وضع] نمی شود. چکارت کنیم؟ فقط تنها حرفی که می توانند بزنند این است که پیامبر خوب های خلفا را گفته. چندتایشان آمده اند و چندتای دیگر هم ان شاء الله در آینده می آیند. در این حدیث بیچاره شدند. یک اشکال می کنند که آقا حدیث به این مهمی، حرف خیلی مهم است. پیغمبر دارد برای آینده دینش پیشگویی می کند. چطور فقط همین آقا شنیده؟ حالا آن وقتی که شنیده هم ده دوازده سالش بوده. می گوید من از پدرم پرسیدم یک کلمه ای فرمود که مردم سر و صدا کردند و من درست نشنیدم. من پرسیدم پیغمبر چه گفت؟ این می گوید که پدرش گفت پیغمبر فرمود که اینها همه از قریش اند. مگر خلفای پیغمبر همه از قریش نیستند؟ هستند یا نیستند؟ بنی هاشم یک تیره از تیره های قریش است دیگر. حالا آن اشکال ندارد. می گویند چطور شد فقط این یک بچه این را نقل کرده و هیچ کس دیگر نقل نکرده؟ این مال همین مقداری بود که جلوی چشم ما بود و ما دیده بودیم و اینها. بعد کاری که آن دوستان ما کردند، گشتند و دنبال گشتند و دنبال گشتند و دنبال گشتند. معلوم می شود که مثلا شاید ده دوازده نفر، شاید، ده دوزاده نفر از اصحاب پیغمبر این حدیث را نقل کرده اند. حالا ما ندیدیم. گشتیم و پیدایشان کردیم. آن وقت بعد سلسله های بعدش را که نگاه می کنیم، سلسله ها به عددهای خیلی بزرگ می رسد. مثلا بیست و پنج نفر از آن بنده خدا شنیده اند. او برای بیست و پنج نفر نقل کرده. نفر بعد گفته. نفر بعد گفته. نفر بعد گفته. یک نفر و دو نفر نیست. بچه نیست. یک حرف و یک اشکال دیگر به آن بوده که آقا این چرا فقط یک بار نقل شده؟ نه اتفاقا یک بار هم نقل نشده. پیغمبر مکرر این را فرموده. باز جاهایش مشخص است. وقتی گشتیم پیدا کردیم که آقا جاهای متعدد هست. چون حرف بزرگی بوده. برای آینده همه اسلام. دوازده تا خلیفه دارم که اگر آنها بر سر کار باشندها، [اسلام عزیز است]. نه اینکه در خانه باشد. خب امیرالمومنین در خانه است. اینها اسلام را نابود کردند. این را که نمی خواهیم بگوییم. می خواهیم بگوییم اگر بر سر کار باشند. اگر به ولایت امر برسند. اگر صاحب ولایت امر بشوند. ولایت امر. ولایت امر یعنی صاحب حکومت و قدرت. اگر صاحب حکومت و قدرت بشوند، اسلام عزیز است. هیچ گوشه ای از آن خدشه وارد نمی شود. خب. معلوم می شود پیغمبر ما بارها فرموده. نه یک بار فرموده باشد. خب این اشکال هم برطرف شد. اولا یک نفر نگفته. مکرر گفته اند. غیر از روایات شیعه ها. روایات شیعه را نمی گوییم. روایات اهل سنت. کتاب ها، کتاب های درجه اول اند. کتاب ها، کتاب های درجه اول. در گذشته وقتی علمای ما از امامت بحث می کردند، بعضی از امیرالمومنین شروع می کردند. بعد می ماندند که برای امام حسن چکار کنیم؟ باید یک دلایلی برای امام حسن بیاورند. پیغمبر امیرالمومنین را فرموده. یک بار، دوبار، ده بار، صدبار. باور کنید صد بارها. در دوران بنی امیه اینها با تمام قدرت [بودند.] معاویه بیست سال حاکم بوده. بعد بیست سال خلیفه بوده. بعد هم تیر و طایفه شان بودند. قرآن [در آیه 3 سوره مبارکه قدر] دارد که: لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ. می گویند الف شهر هشتاد سال می شود. هزار ماه، هشتاد سال. اینها هشتاد سال حکومت کردند. سال چهل امیرالمومنین شهید شده و اینها بر سر کار آمدند. حالا بجز آن دوران کوتاه حضرت مجتبی. مثلا صد و بیست سال، چقدر اینها حکومت کردند. بعد هم که بنی عباس حکومت کردند. ششصد سال. همیشه دشمن بر سر کار بوده. البته در میان بنی عباس یک آدم هایی هم بودند. آدم حسابی. عرضم به حضورتان مثلا خلیفه دنبال امام زمان می گشته. یک چنین جورهایی در میان شان بوده. در هر صورت. دشمن بوده. دشمن بوده. دشمن بوده. نابود کردند. نابود کردند. کتاب سوزاندند. کتاب سوزاندند. آدم کشتند. آدم کشتند. یک آدمی بود که اسمش ع ل ی بود. خب ع ل ی چه می شود؟ علی. می گفت نه آقا به من نگویید علی. اسمم علی نیست. عُلَی است. در کتاب رجال اهل سنت هست. می گفت اسم من عُلَی است. چرا؟ اگر اسمش علی بود ممکن بود همه چیزش به باد فنا برود. خانواده اش، خودش، زن و فرزند. یک چنین دوران هایی در تاریخ اسلام گذشته. انقدر دشمنی. انقدر دشمنی. خب حالا. فضایل امیرالمومنین اجازه نمی دهد. ببینید نسائی صاحب یکی از کتاب های درجه اول اهل سنت است. الان کتاب سنن نسائی یک کتاب درجه اول است که به آن مراجعه می کنند. یک کتاب است که در خصایص امیرالمومنین نوشته که روایات فضایل امیرالمومنین در آن هست. خصائص علی بن ابی طالب. این به شام رفته بود. مردم گفتند خب شما خصائص علی را نوشتی، خصایص معاویه را هم بنویس. فضایل علی را نوشتی، فضایل معاویه را هم بنویس. گفت من فضیلتی برای معاویه نمی دانم. او راضی نیست که سر به سر باشید. شما می خواهی برایش فضیلت بگویی؟ انقدر او را زدند که از آنجا او را به شهر بعد بردند و آنجا فوت کرده. عرض کردم از آدم های تراز اول است. اینجوری. اگر یک حدیثی باشد که ده دوازده تا از صحابه پیامبر نقل کرده باشند و نسل های بعدش یک مرتبه پنجاه نفر صد نفر می شوند، هی نسل بعد زیاد شده و اگر بخواهیم [بنویسیم] یک کتاب در این زمینه می شود. حدیث ثقلین آقا. اگر بخواهیم بنویسیم یک کتاب پر هست. این چه شده؟ یک معجزه اتفاق افتاده. خدا می خواسته امیرالمومنین بماند. همه عالم می خواستند نماند. یک دولت به قدرت بنی امیه. سراسر عالم اسلام از دریای مدیترانه مثلا تا دیوار چین. این مقدار امپراطوری با آن قدرت، با همه ثروتش می خواسته نامی از امیرالمومنین نماند. حالا مانده. عرض می کنم که این، همین یک روایت دوازده خلیفه که اول عرض کردم برای ما کافی است. هیچ تفسیری وجود ندارد. این یکی تفسیر او را رد کرده و گفته آن بیخود است. این یکی می گوید تفسیر این بیخود است. آن هم می گوید تفسیر آن بیخود است. تمام شارحان، هرکدام تفسیر دیگری را رد کردند. اینجوری است. نمی شود درستش کرد. فقط با ائمه شیعه قابل تطبیق است. وهابی های یک مورخی دارند که در بین چند نفر رئوس اولیه وهابی ها راس است. نامش ابن کثیر است. این حدیث را در تاریخ خودش می آورد. بعد می گوید اتفاقا اهل تورات هم از دوازده امام صحبت کردند. در تورات آمده وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام از پسرش اسماعیل سخن می گوید، می فرماید یک قوم بزرگی از این پدید می آید و در میان آنها دوازده سید [هست.] لغتی که گفتند به سید قابل ترجمه است. به امام هم قابل ترجمه است. از اسماعیل یک قوم بزرگی پدید خواهد آمد که در میان آنها دوازده سید یا بفرمایید دوازده امام [هست.] گفته این هم باعث شد یک مجموعه ای از یهودی ها بیایند شیعه شوند و مسلمان و شیعه شوند. عبارت متن تورات است و هنوز هم هست. در این تغییر و تحولاتی که در تورات دادند این دست نخورده و موجود است. می گویند این با آن دوازد خلیفه ای که پیغمبر فرموده تطبیق می کند و اینها آمده اند شیعه شده اند. اما نه بیخود می گویند و این اینطوری است. همان خلفای بنی امیه را می آورد که آقا آنها دوازده تا فلان. حالا این یک حرف مقدماتی بود. دوزاده نفر تا قیامت دیگر. حداقل یک نفرشان باید عمر مبارکش انقدر دراز باشد تا به قیامت برساند دیگر. آن هم حضرت ولی عصر است. حالا. ببینید پیغمبر دوازده خلیفه دارد. ایشان فرموده من دوازده خلیفه دارم. خلیفه های ایشان چه کسانی هستند؟ ما نام شان را امام می گذاریم. قرآن [در آیه 55 سوره مائده] فرموده: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا. اول یک نکته درمورد این آیه عرض کنیم. ببینید إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ. ولایت خدا تا چه اندازه است؟ ولایت الهی تا چه اندازه است؟ مطلق. هیچ قیدی ندارد. یک جا هست که نیست؟ نداریم. إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ. رسول هم همانطور است. نگفتند که و رسوله اینجور. اینجور ندارد. عین همانجوری که ولایت الهی هست، ولایت رسول هم هست. بعد وَالَّذِينَ آمَنُوا. حالا به بقیه اش کاری نداریم. وَالَّذِينَ آمَنُوا یعنی امیرالمومنین. حالا فعلا به بحث هایش کاری نداریم. وَالَّذِينَ آمَنُوا را امیرالمومنین می گویند. ولایت ایشان هم مثل ولایت خداست. ببینید قرآن دوجور حرف نزده. یک وقت قرآن [در آیه 54 سوره نور] می فرماید: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ. یک لفظ دیگر برای رسول می گذارد. حالا به آن کاری نداریم. اینجا می فرماید: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ و بعد هم چجوری رسول و بعد هم چجوری امیرالمومنین. سه جور حرف نزده. این را دقت کنید. سه جور حرف نزده. یک جور حرف زده. ولیّ شما خداست. همانطور رسول او ولیّ شماست. همانطور آن مومنینی که نماز می خوانند و در رکوع صدقه می دهند هم ولیّ شما هستند. دو جور نیست. ببینید ولایت مطلق است. دقت کنید. قرآن است. قرآن حرف دقیق می زند. شبهه دار نمی زند. مثالش گفتند در اطاعت از پدر فرمودند از پدر اطاعت کنید مگر اینکه به شما دستور شرک بدهد. یعنی دستور گناه بدهد. اگر دستور گناه داد، دیگر اطاعت ندارد. پدر و مادر اگر دستور گناه بدهند، اطاعت شان لازم نیست. ناراحت می شوند؟ بشوند. اینجا رضایت شان شرط نیست که من بخواهم به خاطر رضایت آنها مثلا یک گناهی بکنم. نه جایز نیست. اصلا گناه جایز نیست. این هم اگر دستور پدر و مادر باشد، باز هم جایز نیست. فرق نمی کند. درهرصورت گناه جایز نیست. ببینید آنجا را قید زدند. اطاعت از پدر و مادر [قید دارد]. مثلا احسان به پدر و مادر همه اش درست است. لازم است. واجب است. اما همیشه نه. مطلق نیست. اطاعت مطلق نیست. احسان مطلق نیست. مشروط است. اینجا ولایت الهی مطلق است. همان. ببینید لفظ را عوض نکردند. مثلا نگفتند انما ولیکم الله و انما ولیکم الرسول. اینجوری هم نگفتند. دو جا هم نگفتند. دو کلمه نگفتند. یک کلمه گفتند. ولایت الهی مطلق است. ولایت رسول هم مطلق است. ولایت امام هم مطلق است. این ولایت مطلق فرض ندارد جز با عصمت. ولایت مطلق فرض ندارد جز با عصمت. حتما این ولیّ که اینجا فرموده باید معصوم باشد. که ولایت مطلق داشته باشد. مطلق. خب. قرآن از ولی ما سخن گفته و عصمتش را اثبات کرده است. حالا می شود ما این آیه را بخوانیم و بنویسیم و تفسیر کنیم و این تکه اش را نگوییم. می شود. در تفاسیر اهل سنت از اینجا رد می شوند. روی آیه و روی کلمه دقت نمی کنند. ممکن است بفهمدها. اما دقت نمی کند که ولایت الهی ولایت مطلق است. بقیه را هم رد می شوند. در آن الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ [که در آیه 3 سوره مائده آمده] این را می گویند و تفیسر هم می کند اما نمی گوید که شرایط و خصوصیات چگونه است؟ ببینیم آیا با آنهایی که شما گفتید و حرف هایی که در باب کمال دین و تمام نعمت مدعی هستید تطبیق می کند؟ کمال دین و تمام نعمت یعنی چه؟ هرجوری تفسیر کنید با حرف هایی که شما می زنید نمی خواند. فقط با حرف های ما تطبیق می کند. اما با آن آیه کاری ندارند. اصلا با آیه کاری ندارند که از درونش خلاف حرف شان دربیاید. اینجا هم رد می شوند. خب این حرف خدای متعال است. پیامبران را فرستاد و ائمه را قرار داد برای اینکه مردم زیر بار ولایت آنها بروند. ولیّ شما یعنی تمام جوانب شما در تحت ولایت ولیّ است. من می توانم یک بخشی را آزاد باشم؟ نه نمی شود. مگر اینکه ایشان آن آزادی را اجازه بدهد. اگر [اجازه بدهند]. آزادی که اصلا نداریم. می خواهم چه عرض کنم؟ می خواهم آیه بعد را عرض کنم. آیه بعد [یعنی آیه 56 سوره مائده] بلافاصله می فرماید: وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا دقیقا هم همانجور است. إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ. بعد در آیه بعد می فرماید: وَمَن يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا. کسانی که این ولایت را بپذیرند. بپذیرند. نسبتی که بین ما و ائمه هست همین است که آنها ولیّ امر ما هستند و ما باید ولایت آنها را بپذیریم. امام و ماموم یعنی این. امام یعنی صاحب ولایت. ما هم که به امامت آنها معتقدیم یعنی کسی که ولایت آنها را می پذیرد. اگر ولایت را پذیرفتیم، همه خوشبختی ها، همه خوشبختی ها ها، همه خوشخبتی ها در انتظار ماست. همه خوشبختی ها در انتظار مردم ماست. همه خوشبختی ها در انتظار کشور ماست. یک جا، یک جاها لنگ نمی شویم. از اینجا تا دامنه بهشت یک سره است. خدای متعال یک معلم قرار داده است. یک معلم. البته معلم کسی است که فقط به آدم حرف یاد می دهد. اما یک معلم واقعی آن وقتی است که هم چیز یاد می دهد هم تربیت می کند. ببینید آموزش و پرورش. طرح اولیه این است که آموزش باشد و پرورش. حالا این معلمان بزرگوار ما به معنای آموزش و پرورش معلم هستند. ما باید پرورش و تربیت آنها را بپذیریم. بپذیریم. تعلیمات آن جاهایی است که دین ماست دیگر. ما که نباید دین مان را از مسیحیت بگیریم. ببینید امامت در فرض قبول ولایت است. شما وقتی واقعا امام داری که ولایتش را قبول کنی. ببینید ما نماز مان را طبق ولایت امیرالمومنین می خوانیم. نماز را خودمان نمی خوانیم. در نماز کم و زیاد نمی کنیم. روضه را کم و زیاد می کنیم. سینه زنی را کم و زیاد می کنیم. اما در نمازمان کم و زیاد نمی کنیم. مگر اینکه مساله بلد نباشم. خب روزه مان چه؟ روزه مان را هم کم و زیاد نمی کنیم. حتی احتیاط می کنیم. می دانید که بعضی از بزرگان و فقها فتوا داده اند غروب و بعضی فتوا داده اند مغرب. خب مغرب یک ربع ساعت است دیگر. این یک ربع ساعت را احتیاط می کنیم و آن را هم باز گرسنگی می کشیم برای اینکه نکند. نکند یک وقت خلاف دستور خدا باشد. خمس مان را طبق دستور می دهیم. زکات اگر بدهیم طبق دستور می دهیم. یک جاهایی را خودمان رای می دهیم و خب آنها خراب می شود. ببینید اعتقادات. اعتقادات. ما کاملا و صد در صد [به] آنچه که اولیاء امور ما، جمع ولی امر اولیاء امور است، [به] آنچه که اولیاء امور ما گفته اند [اعتقاد داریم]. یعنی ائمه ما. ائمه ما اولیاء امور ما هستند. آنها در نماز چه گفته اند؟ ما طبق آن عمل می کنیم. دقیق. کم و زیاد هم نمی کنیم. معمول این است دیگر. در نمازمان. در روزه مان. در اعتقادات مان. در اعتقادات مان به ائمه فرمودند ما را از ربوبیت پایین بیاورید. هرچه در فضیلت ما بگویید عیب ندارد. نمی رسید. شما به فضایل ما احاطه پیدا نمی کنید. اما ربوبیت نگویید. ربوبیت آخرین مرحله توحید است. شیطان در این مرحله گیر کرده بود. آقا قبلی هایش را قبول داشت ها. خدا یکی است را کاملا قبول داشت. قبول داشت قبول داشت تا اینکه. این ربوبیت مشکل کرد و مثل کفار شد. چرا؟ چون این مرحله آخر است. ما را اینجا نبرید. این آخرین مرحله توحید است. از آن پایین تر دیگر هرچه بگویید به فضایل ما نرسیده اید. خب. در اعتقادات مان هم عین همین است. من امروز داشتم فکر می کردم در این اشعاری که در فضایل امیرالمومنین خوانده می شود، حالا شاعرش خیلی سواد نداشته. درمورد امیرالمومنین علی اعلا می گویند. علی اعلا اسم خاص خدای متعال است. علی اعلا! ما نباید بگوییم. درمورد امیرالمومنین درست نیست. ببینید علی اعلا. حتی مکرر در این جلسه خودمان شنیده ام. دوستان خوانده اند. حالا شاعرش خیلی... ما دقیق آنچه گفته اند می گوییم. آنچه نگفته اند را نمی گوییم. اشکال دارد حاج آقا؟ آنچه گفته اند می گوییم و آنچه نگفته اند نمی گوییم. این مرحله اول است. بعد هم در عمل. هرچه داریم و می توانیم می کوشیم که اعمال مان به اعمال ائمه مان نزدیک شود. هرچه نزدیک تر شوی، آن وقت نزدیک تر خواهی بود. ببینید این را مکرر برایتان عرض کرده ایم. بهشت را از نور حضرت حسین ساخته اند. امام حسین چقدر برتر از بهشت است؟ نمی دانیم. اگر آدم حرف هایی که می زند، معتقداتش، و اعمال و اخلاقش با امام حسین تطبیق کند، با امام حسین محشور است نه با بهشت. این هزار مرتبه بالاتر از بهشت است. هزار چیست؟ آن فقط در فرض تطبیق افکار من، اعمال و اخلاق من با ائمه و با امام حسین و با امیرالمومنین، فرقی نمی کند؛ فقط در آن صورت درست می شود. اگر من یک اخلاقم بد باشد، من به اندازه یک اخلاق از امام حسین دورم. اخلاق او که بد نیست. آنها حد اعلای خوبی اخلاق هستند دیگر. اگر من یک عملم، یک گوشه ای از عملم بلغزد، گاهی چشمم بلغزد، اگر گاهی چشمم می لغزد، خب تو دوری. چون امامت هیچ وقت چشمش نمی لغزیده. پس به اندازه این مقدار دوری. همینطور. من به اندازه کافی ... ببینید حضرت زین العابدین علیه السلام دایه داشتند دیگر. می گویند مادر بزرگوارشان در هنگام تولد ایشان از دنیا رفته. بنابراین دایه داشتند. ایشان هیچ وقت با آن دایه هم غذا نمی شدند. آقا چرا هم غذا نمی شوی؟ می ترسم یک لقمه ای را ایشان خواسته باشد بردارد. سابقا من یادم هست در خانه ما یک دانه بادیه مسی بزرگ بود. در آن آبگوشت می ریختند و همه از آن غذا می خوردند. مثل حالا نبود که در و دیوار عالم میکروب داشته باشد و همه باید جدا از هم غذا بخورند. به هر صورت. من با ایشان هم غذا نمی شوم. برای اینکه می ترسم ایشان خواسته باشد یک لقمه ای را بردارد و من زودتر از ایشان آن لقمه را بردارم. نکند اینجوری شود و ایشان یک ذره، یک ذره دلش... بابا دایه بود. مادر نبود. انقدر احترام. انقدر احترام. عرض من تمام شد.

ما سال هاست که در این شب به این خانه آمده ایم. دست مان را به دامان امیرالمومنین دراز می کنیم. عرضم به حضورتان هرکس حرف گوش کن باشد، حرف می زند و آنها هم گوش می کنند. به طور دودوتا چهارتا. من حرف آنها را گوش می کنم و آنها هم حرف من را گوش می کنند. داستانش را شنیده اید. می گویند یک بچه ای داشت از بلندی می افتاد و یکی داشت رد می شد. گفت نگهش دار. خب چه شد؟ تو چطور اینطوری شدی؟ خب من یک عمر حرف گوش کردم. قانونش است. حالا این داستان را کار نداریم. قانونش این است که من حرف گوش می کنم. خب آنها هم حرف گوش می کنند. بروبرگرد هم ندارد. آدم در اطاعت به اینجا می رسد. حالا ما اینجا را کسری و نقص داریم. از این راه ها وارد نمی شویم. اما می گوییم شب تولد است. فردا روز تولد است. در عیدهای بزرگ مثل چنین عیدی زندانی ها را آزاد می کنند. ما همه زندان اخلاق و رفتار خودمان هستیم. عیدی می دهند. نگاه هم نمی کنند چه کسی است. نگاه نمی کند این کیست که عیدی می گیرد. از اول تا آخر را می دهد. من یک وقت هایی، یک وقت هایی، در حسینیه یک غذایی چیزی هست. می گویم اول دم دری ها. آنها مهم تر هستند. اینطوری. حالا ما هم دم دری که هستیم دیگر. به در خانه شما آمده ایم. به در خانه شما آمده ایم. با همه روسیاهی ها. نه اینکه فقط یک چیزی بخواهیم. همه چیز می خواهیم. دامان کرم شما اگر بسته است که خب بسته است. اما بسته که نیست. دست های ما کوتاه است. اما خب وقتی دست من کوتاه است، وقتی یک مریض و یک فقیری دستش کوتاه است، آن صاحب کرم دستش را دراز می کند. ما انتظار داریم که شما بیایید دنبال ما. ما اینجا وامانده ایم. وامانده ایم دیگر. واقعا وامانده ایم. اما انتظار. انتظار. انتظار. من چندین روز است که هی منتظرم که سیزده رجب در پیش است. به تولد حضرت صدیقه انتظار کشیدیم. حالا به تولد امیرالمومنین انتظار می کشیم و همه این روزهای بزرگی که در پیش داریم. انتظار داریم که از سوی شما باران رحمتی ببارد. اگر باران رحمت ببارد، چرک ها و آلودگی ها را هم می شوید. خدا برای همه مان بخواهد. یک صلوات لطف کنید.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای