جلسه چهارشنبه 13/12/93 (هركس به پدرش ملحق مي شود!)
هدف نهایی خلقت انسان این است که موحد شود. چندین نفر از موحدان از بندگانش را هم به عنوان امامت برای مردم فرستاده است و در اختیار مردم نهاده است که اینها را ببینید. اینها موحد اند...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

طرح عالم، طرح ساختمان عالم برای این ریخته شده است که از این عالم انسان موحد بدست بیاید. هرکس موحد شد این به هدف نهایی خلقت انسان و عالم رسیده است. اگرنه، نه. همه هم می توانند به این هدف نهایی برسند. اگر همت کنند. اگرنه، خودش را، خودش را و جهان را حرام کرده. خیلی حرف مهمی بود که عرض کردم. هدف نهایی خلقت انسان این است که موحد شود. چندین نفر از موحدان از بندگانش را هم به عنوان امامت برای مردم فرستاده است و در اختیار مردم نهاده است که اینها را ببینید. اینها موحد اند. اگر بر راه اینها بروید و اگر از اینها متابعت کنید، شما هم موحد خواهید شد. اگر به هدف نهایی خلقت برسید، نمی دانید به کجا رسیده اید. امروز و هر روز موحدان اند که بر عالم خلقت سلطنت می کنند. امروز و هر روز، موحدانند که بر عالم خلقت، نه فقط انسان و این جهان ما؛ بر عالم خلقت سلطنت می کنند. نه این است که این خلقت درست شده که شما سینه بزنید. این هدف نیست. این راه است. این راه است. راه رسیدن به آن هدف است. روضه آمدن و شرکت کردن در آن راه رسیدن به آن هدف است. نماز خواندن راه رسیدن به آن هدف است. اگر نماز درست بخوانی می رسی. اگر سینه درست بزنی، به آن می رسی. این هدف نیست. هدف اوست. یک عده خوشبخت بودند و به این هدف رسیدند. ما... ما در راه هم نیستیم. ما در راهش هم نیستیم. یک چیز دیگر می خواستم عرض کنم. حالا من این را عرض کردم و شما هم شنیدید و ان شاء الله با صحبت های بعدی یادتان می رود و بعد هم یادتان می رود. آن غصه ندارد. یعنی غصه اش را نمی خورید که ما به هدف نرسیدیم.

در آیه 21 سوره مبارکه طور می فرماید: وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَانٍ کسانی که ایمان آورده اند و فرزندان و ذریه شان در ایمان از آنها متابعت کردند، یعنی راه دیگری نرفتند و راه ایمان را پیمودند و بر همان راه ایمان پدران شان رفتند. سادات فرزندان امیرالمومنین اند. خب. اگر آنها بر راه ایمان جد بزرگوارشان رفتند و همان راه را پیمودند و راه دیگری نرفتند و راه را عوض نکردند. أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ ما فرزندان را به پدران ملحق می کنیم. خیلی حرف خوبی است. ما فرزندان را به پدران ملحق می کنیم. وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ در عمل شان اشکالی پیش نمی آوریم. لفظ هنوز درست به نظرم نمی آید. در عمل شان کم نمی گذاریم. حالا نمی خواهیم این را عرض کنیم ها. می خواهیم یک مطلب دیگر بگوییم. حالا آن که به نظرم می آید را عرض کنم. اگر کسی، فرزندی در ایمان بر همان راه پدر رفت، او را به پدر ملحق می کنیم و هرکس هم به عمل خودش می رسد. هرکس به عمل خودش می رسد. حرف آخرم همین است. هرکس به عمل خودش می رسد. شما به پدرت ملحق می شوی. اما شما بر سر سفره عمل خودت می نشینی. نه بر سر سفره عمل پدر. پدر موحد بود. موحدان بر سر سفره ای می نشینند. موحدان بر سر سفره ای می نشینند که بر سر آن سفره از دست خدای تبارک و تعالی رزق می خورند. معلوم است؟ ببینید در آیه 21 سوره مبارکه انسان می فرماید: وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا رب شان به آنها شراب طهور سقایت می کند. نه فرشته. موحدان بر سر سفره ای می نشینند که وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا. ساقی آنها رب شان است. حالا مثلا عرض می کنیم. آن کس که بر سر آن سفره نان می گذارد، آن رب شان است. حالا اینجا مثال سقایت را فرمودند. سقایت می کند، ساقی، سقایت می کند، رب شان آنها را. مهمان می کند، ربّ شان آنها را. پذیرایی می کند، ربّ شان آن ها را. درمورد شهدا چه فرموده؟ آنجا می فرماید نزد ربّ شان. نزد ربّ شان رزق می خورند. اینجا می فرماید خود ربّ آنها را رزق می دهد. ما می فهمیم این یعنی چه آقا؟ خب نمی فهمیم. رهایش کن. اما یک چیزی است دیگر. یک چیز خاصی است. خب این بچه اگر اهل آن درجه نبود، دیگر آنگونه نیست. کنار پدرش هم نشسته. اما پدرش را ربّش سقایت می کند. ربّش به او روزی می دهد. در نزد ربّش نشسته است و رزق می خورد. ای کاش حالا ما معنایش را بفهمیم. معنای این جمله. من برای شما تفسیر گفتم؟ تفسیر بود؟ ترجمه بود. ترجمه آیه بود. من دارم ترجمه عرض می کنم. تفسیر که نمی گویم. در نزد رب ّشان روزی می خورند. به دست ربّ شان روزی می خورند. به دست ربّ شان سقایت می شوند. کسی که به دست ربّش سقایت می شود و به دست ربّش روزی می خورد، اصلا یاد خودش می افتد؟ خب. اگر آن فرزند اهل این درجه نیست، آدم خوبی بوده. یعنی درست فکر می کرده. اعتقادش درست بوده. ببینید اعتقاد درست چقدر قیمت دارد. اعتقادش درست بوده. زمان ما، زمانی است که اعتقاد را غارت می کنند. شما پای کامپیوترت بنشین و برو توی اینترنت. خدا این بلاها را از این کشور دور کند. دفع کند. بلایش را بر سر دشمن مان بیاورد. آن دشمنی که اینها را طرح کرده. شما نمی دانید که یهود و صهیونیسم چقدر برای ما نقشه می کشند. جریان اتمی را می دانید دیگر. لحظه ای از جنگ با ما دست برنمی دارند. فقط هم با ما ها. کره شمالی بمب اتم دارد. دارد. موشک های قاره پیما دارد. با آن جنگ نمی کنند. با این جنگ می کنند. با ایران جنگ می کنند. چه عرض کردیم؟ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَيْءٍ هرکسی عمل خودش را. آقا شما بر سر سفره عمل خودت می نشینی. در ادامه می فرماید: كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ حرف مان این است. این حرف اصلی مان بود. كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ هرکس بند عمل خودش است. اگر عمل تو موحدانه بود، از تو پذیرایی موحدانه می شود. اگر عملت همین عمل ها بود، همینطور است. شاید می خواهند بگویند ما احترام یک پدر موحد را نگاه می داریم. فرزندانش را به او ملحق می کنیم. اما خب این نمی تواند بر سر آن سفره باشد. اصلا نمی تواند. حدش نیست. قد و قامتش آن اندازه نیست که بر سر سفره موحدان بنشیند. آقا موحدان هم هزار فرقه اند. هزار طبقه اند. هرکس در طبقه خودش می نشیند. ببینید فرمودند که وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ. ربّ شان. به پیامبر می فرماید که ربّ تو آخرین ربّ موجود عالم است. از ربّ تو ربّی برتر نیست. می فهمید؟ بالاتر از ربّ تو، هیچ ربّ دیگری نیست. ربّ در درجات هست. ربّ پیامبران هم درجات دارد. چندتایشان به همان ربّی که پیامبر دارد رسیدند. مثلا حضرت نوح. دقت کنید. حضرت نوح نهصد و پنجاه سال از دست مردم بلا کشیده. بلای از دست مردم خیلی سخت است. به جگر آدم. یک چیزی می گویند جگر آدم زخم می شود. نه اینکه سنگش بزنند. به حضرت نوح سنگ هم می زدند. نهصد و پنجاه سال زجر کشیده. از دست مردم زجر کشیده. تا طوفان آمد و راحت شد. خب؟ آن وقت می گویند که ربّ تو الله تبارک و تعالی است. ما الله را چه می گوییم آقا؟ بگویید؟ الله اسم اعظم است. درست است؟ آن اسم اعظم ربّش است. حضرت نوح آخرهای عمری می فرمود که دست من پیش اسم اعظم دراز است. اوایل عمرش هم هست. اما آن حرف را نمی زند. حالا رسول خدا چه بود؟ از روز اول با اسم اعظم کار داشت. می گویند ربّ تو از همه ربّ ها برتر است. ای کاش ما این را بفهمیم. كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ بستگی دارد به اینکه تو چقدر همت داری. اگر همت داری که فقط نماز بخوانی، خب خوب است. عیب ندارد. خیلی هم خوب است. به همین اندازه. انقدر همت داریم. انقدر همت کرده ای و انقدر زحمت کشیده ای که یک نماز بخوانی و سراسر نماز جز خدا چیزی به خاطرت نباشد. خب برای این آدم یک بهره ای هست. می خواستیم چه عرض کنیم؟ كُلُّ امْرِئٍ بِمَا كَسَبَ رَهِينٌ. هرکس بند عمل خودش است. اگر کسی درست کار کند، درست کار کردن را هفته پیش عرض کردیم. اگر یک گناه در کار آدم باشد، کار آدم را خراب می کند. خدای متعال دوست دارد که شما اصلا گناه نکنید. اصلا. چون می داند یک دانه گناه هم خراب می کند. ساختمان را خراب می کند. حالا اگر آدم هیچ گناه نکرد، یک چیزی اتفاق می افتد. یک چیزی اتفاق می افتد. در آیه 141 سوره مبارکه آل عمران می فرماید: وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ این آیه آن را می گوید که عرض می کنم. اگر آدم به طور جدی گناه نکند، اگر به طور جدی گناه نکند، خدا با آدم یک کاری می کند. بستگی به همت آدم دارد ها. به همت آدم و اینکه چقدر در آن راه زحمت می کشد. این آیه آن را می گوید. وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا خدای تبارک و تعالی کسانی را که ایمان آورده اند، تمحیص می کند. تمحیص می کند، یعنی خالص می کند. خالص می کند یعنی چه؟ آن جمله اول چه بود؟ جهان خلق شده است برای اینکه یک انسان بیاید و موحد بشود. اصلا جهان ساخته شده است برای اینکه انسان موحد شود. حالا در هر نسل، الان شما که نمی دانید در نسل ما چند نفر در این راه هستند. ما نمی دانیم چند نفر در این راه هستند و چند نفر به مقصد رسیده اند. خیلی از آدم ها هستند که دارند زحمت می کشند و از چشم من و شما پنهان اند. ما فرض کنید یک حاج آقای حق شناس شناختیم. آن هم چون خدا خواسته بود آشکار شود. خود ایشان می کوشید پنهان باشد. سال های دراز. بعد از اینکه خطر گذشت، آشکار شد. وقتی خطر دارد و هنوز خطر هست، سعی می کنند که پوشیده بماند. اما وقتی خطر گذشت، دیگر باکش نیست. اگر آشکار هم شد، شد. یک حرف هایی هست که مدتی طول می کشد تا آدم بفهمد. حالا. دو نفر می شناسیم. مثلا آیت الله بهجت را می شناسیم. اما شما دو نفر را می شناسید. صد نفر، هزار نفر دارند در این راه زحمت می کشند. زحمت می کشندها. ما نمی دانیم زحمت می کشند، یعنی چه؟ خدای متعال هرکس که ایمان آورده باشد،... نشانه ایمان آوردن او چیست؟ چند بار عرض کردیم. گناه نمی کند. من می دانم این آتش است. خب وقتی بدانم این آتش است که دست نمی زنم. بچه کوچک را دیده اید. یکی دو بار به بخاری دست می زند و می سوزد و دیگر ایمان می آورد که این آتش است. من ایمان دارم. ایمان دارم که این آتش است. خب به آتش دست نمی زنم. بنابراین مومن گناه نمی کند. حالا نه اینکه سنّش کم است و هنوز توانایی ایمانی اش به اندازه نشده و یک وقت هایی خطا می کند و از دستش در می رود. نمی خواهیم آن را بگوییم. آن آدم باید بکوشد و بکوشد و بکوشد، ان شاء الله به جایی برسد که اصلا در زندگی اش هیچ گناهی نباشد. خب. اگر هیچ گناهی نباشد، نامش می شود مومن. این در چه درجه ای از ایمان است؟ در چه درجه ای؟ حداقل. حداقل. حداقل. خب وقتی کار کند این حداقل تبدیل به حداکثر می شود. راهش هم باز همین است که گناه نکند. باز گناه نکند، باز گناه نکند. جدی گناه نکند. این حداقلش می شود حداکثر. حالا به اندازه ای که ایمان دارد. اگر به اندازه حداقل است، حداقل و اگر به اندازه حداکثر است، حداکثر. چه؟ وَلِيُمَحِّصَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا این را آن مرتبه دیگر عرض کرده بود و به این لفظ گفته بودم. البته لفظش صحیح نیست و نمی توان درمورد خدای متعال این لفظ را به کار برد. اما برای فهم ما خوب است. خدای متعال می کوشد که این بنده را خالص کند. عرض کردم به کار بردن می کوشد برای خدای متعال صحیح نیست. خدای متعال می خواهد و روی این آدم عمل می کند. روی این آدم عمل می کند که این خالص شود. اگر خالص شود و کاملا خالص شود، می رود جزء اهداف خلقت. خدا این عالم را برای او خلق کرده است. پس عیب ندارد که اگر یک مومن خالص و کاملی بود بگوییم خدای متعال جهان را برای او خلق کرده است. این حرف درست است. آن وقت به همین معنا و به همین مضمون ما می گوییم خدای متعال جهان را برای پنج تن خلق کرده است. چرا؟ چون آنها حد اعلای این هستند. آنها موحدان تام و تمام اند. ببینید تام و تمام. موحدان تام و تمام اند. جهان خلق شده است برای اینکه از آن موحد ثمر بدهد. جهان ثمر بدهد. موحد میوه جهان است. گل خلقت است. آنها موحدان برتر عالم اند. بنابراین جهان برای آنها خلق شده است. اگر یک مومن کامل دیگری هم بود و موحد بود، اگر بگوییم خدا جهان را برای این هم خلق کرده است، عیب ندارد. چون این هم یکی از آن اهداف خلقت است. خب. این کاری است که خدای متعال دائما دارد با مومن می کند. دائما خدای متعال دارد با مومن کار می کند و رویش اعمال نظر می کند و عمل می کند که او را... مثلا آن شعر مشهور است. می گوید خلق را با تو بد و بدخو کنند. مثلا این یکی است. با مومن این کار را می کند. خلق را با تو بد و بدخو کنند. پشت سرش حرف می زنند. جلوی رویش می آیند فحشش می دهند. دشمنی بیخود. با او دشمنی می کنند. در مصرع بعد می گوید تا تو را ناچار رو آن سو کنند. این دلش از مردم می برد. دلش کنده می شود. همه اش می گوید خدا. این کاری است که خدا کرده. خدا با این مومن کرده که موحد شود. دلش به مردم خوش نباشد. ما نمونه هایش را دیده ایم ها. مثلا. دائما مریضی می کشد. برشکستگی و بی پولی می کشد. در این دنیا هیچ دلخوشی ای برایش نیست. خیلی خوب است ها. البته ماها تحملش را نداریم. خیلی خوب است. در این عالم هیچ چیزی که دلش به آن خوش باشد، نیست. زنش دائما با او دعوا دارد. ان شاء الله هیچ وقت برای شماها نباشد. اینها از آن راه هایی است که خدای متعال می کوشد تا بنده دل از این دنیا بکند، از مردم بکند. دلش به مردم خوش نباشد. دلش به کار و کسبش و به مال و ثروتش خوش نباشد. دلش به علاقمندان و مریدانش خوش نباشد. فقط و فقط بگوید خدا. معنای اینکه آدم فقط و فقط بگوید خدا چیست؟ یعنی موحد شده. فقط دلش به خدا خوش است. اینگونه. برای من و شما اینگونه نیست. معلوم می شود همچین طرحی برای من و شما نیست. ایمان مان به آنجا نرسیده است که خدای متعال درمورد ما تصمیم بگیرد. شب عروسی حضرت صدیقه بود. پیغمبر به امیرالمومنین فرمود که یا علی چه داری؟ گفت آقا یک اسب یا یک شتر دارم. یک شمشیر دارم. یک ضره دارم. فرمود خب با آن شترت که مثلا باید بروی آب بکشی. برای زندگی ات لازم است. شمشیرت را هم که برای جنگ لازم داری. زره ات را بفروش. کسی دستش به امیرالمومنین نمی رسد. نمی تواند نزدیک بیاید که به امیرالمومنین شمشیر بزند. خب فروختند و خرج زندگی کردند که مثلا چکار کنند. یک دانه پیرهن هم خریدند. یک پیراهن نو برای عروس خانم خریدند. خب. ایشان یک پیراهن قبلی داشت. خب آن پیراهن را درآوردند و پیراهن نو را پوشیدند. دارند از خانه پدر به خانه شوهر می آیند. اوایل امیرالمومنین خانه اجاره کرده بودند. در خانه اجاره ای بودند. خب دارند می روند. یک فقیر رسید. دختر پیامبر من لباس به تن ندارم. فرمود یک کسی برود از خانه مان آن پیراهن کهنه را بیاورد. رفتند آوردند. دور من را بگیرید. خانم ها دورشان را گرفتند و چادر کشیدند و ایشان لباسش را عوض کرد و لباس نو را داد به آن فقیر و دومرتبه لباس کهنه خودش را پوشید. خب تمام شد. صبح پدر آمده برای دیدن دخترش. دخترم پیراهنت کو؟ آن پیراهن را به فقیر دادم؟ خب چرا آن را به فقیر دادی؟ می خواستی این پیراهن مستعمل را بدهی. فرمودند از شما یاد گرفتم. شما فرموده بودید اگر می خواهید یک چیزی به فقیر بدهید، خوبه را بدهید. جبرئیل نازل شد. یا رسول الله، یا رسول الله. خدای تبارک و تعالی برای دخترت یک دعای مستجاب قرار داده. پدرش یک دعای مستجاب داشته. یک دعای مستجاب. که هرچه دعا کنی قبول است. یک دعاست. در دعاهای دیگر شرایط سنجیده می شود. پدرش مستجاب الدعوة است. اما این یک دعا، دعای خاصی است. حضرت عیسی دعا کرد. یک دعای مستجاب داشت. در آیه 144 سوره مبارکه مائده می فرماید: رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائِدَةً مِّنَ السَّمَاءِ از آسمان مائده بیاید. هر پیامبری یک دعای مستجاب دارد. ببینید یک دعایی که هرچه باشد مستجاب است. پیامبر این دعا را گذاشته برای شفاعت امتش. آن یک دعا را. هرچه دعا کند، می شود. فرمود دخترم فرمودند برای تو یک دعا هست. دعا کن. عرض کرد یا ابتاه یا رسول الله من نمی توانم دعا کنم. انقدر در محبتش غرقم که دستم به دعا بلند نمی شود. فرمود من دعا می کنم، تو آمین بگو. باز برای شفاعت امت دعا کرد. خب امت چه؟ جمع شدند و آتش آوردند. گفتند در این خانه دختر پیغمبر هم هست. گفتند خب باشد.

 

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای