شب اول فاطمیه دوم 1438 - 95/12/9
وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ انسان را نسبت به بسیاری از موجودات برتر خلق کرد. آقا اگر کار کند و زحمت بکشد، می شود نسبت به همه موجودات برتر شود. ساختمان انسان برای این است که بتواند بر همه موجودات برتر باشد. همت نکند، آن وقت برایش مشکل پیش می آید.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

یک روایت ممتازی از حضرت حسین علیه السلام هست که نکته بسیار مهم و جالبی در آن فرمایش فرموده اند. قاعدتا در همان سفر به کربلا است. می گوید ایشان از خیمه خودش بیرون آمد. مثلا فرض کنید وقت نماز بود. از خیمه خودش بیرون آمد و با اصحاب شان نماز خواندند. یا وقت دیگری در جمع اصحاب شان یک همچین فرمایشی فرمودند که هم به شرایط زمانه شان می خورد و هم برای همیشه است. فرمودند اَيّهَا النّاسُ إِنّ اللّهَ جَلّ ذِكْرُهُ مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِيَعْرِفُوهُ، خدای تبارک و تعالی جل ذکره بندگان را خلق نفرمود مگر برای اینکه او را بشناسند. بعد اگر شناختند چه؟ فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ اگر او را شناختند او را بندگی خواهند کرد. ببینید این بندگی به معنای کرنش و به خاک افتادن و احساس ذلت کردن و اینکه واقعا بفهمد من در برابر آن قدرت کوچک هستم و هیچ هستم، همیشه عبادت اینجاست. اگر من [به] قدرت های دیگری که در این جهان است [اعتقاد نداشته باشم،] ببینید مثلا من به قدرت پول معتقدم. بنابراین در برابر پول بندگی می کنم. به فرمان پول عمل می کنم. به هر طریقی بشود می خواهم پول را به دست بیاورم. این می شود عبادت درهم و دینار. عبادت زیبایی های این جهانی. هر نوع از این زیبایی ها. من اگر در برابر آن احساس کوچکی کنم، در مقابل قدرت های موجود در جهان، اگر من احساس کوچکی کنم، بندگی خواهم کرد. فرمانبری خواهم کرد. اما اگر عظمت خدا را درک کنم، دیگر هیچ جایی سر به خاک نمی گذارم. مساله در حد دو دوتا چهارتاست. خدای تبارک و تعالی بندگان را خلق کرده است که او را بشناسند. اگر او را بشناسند، اگر او را بشناسند، او را بندگی خواهند کرد. ما هم الان به اندازه ای که خدا را می شناسیم او را بندگی می کنیم. فقط یک چیزی می گویند. می گویند تو بندگی را بکن. ولو نمی شناسی. دستورات را عمل کن. آن دستورات عمل کردن، شناسایی می آورد. بحثی که روزهای چهارشنبه عرض کردیم. اگر بندگی کنی. بندگی یعنی چه؟ یعنی اطاعت کردن و حرف گوش کردن. اگر من حرف گوش کنم. حرف های خدا را دقیق هم نمی دانم. فقط می دانم این را خدا گفته. همین. بیشتر از این هیچ چیز نمی دانم. همین. این را عمل می کنم. این یقین می آورد. شناسایی خدا می آورد. عبادت شناسایی می آورد. شناسایی عبادت می آورد. فرقش این است که وقتی آدم بشناسد، خدا را آنطور که هست و آنطور که باید عبادت می کند. ما هیچ وقت عبادت هایمان آنطور که باید نیست دیگر. عبادت می کنیم. شما این را صد در صد بکن. آن شناسایی می آید. با همدیگر لازم و ملزوم اند. مَا خَلَقَ الْعِبَادَ إِلاّ لِيَعْرِفُوهُ. بندگان را نیافرید مگر اینکه او را بشناسند. بشناسند. فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ اگر شناختد، او را عبادت خواهند کرد. اصلا برو برگرد ندارد. اگر بشناسند او را عبادت خواهند کرد. در هیچ جای دیگری سر به خاک نمی گذارند. در برابر هیچ قدرتی. هیچ زیبایی. هیچ ثروت. هیچ. هیچ. برای هیچ چیز سر به خاک نمی گذارند. می خواهند همت کنید. اگر بشناسی او را عبادت خواهی کرد. برای اینکه بشناسیم و او را عبادت کنیم، می گوید آقا عبادت بکن، می شناسی. من دلیل نمی دانم ها. نمی دانم نماز چقدر خوب است. می گویند بفهمی سر و جانت را برای نماز فدا می کنی. این را نمی فهمم. تو نماز را خوب بخوان. هرچه می توانی بکوش که بهتر بخوانی. این ثمره می دهد. نتیجه می دهد و این شناخت خداست. فَإِذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ. خب. فَإِذَا عَبَدُوهُ اسْتَغْنَوْا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِوَاهُ. وقتی او را بندگی کردند، دیگر به هیچ چیز دیگری، به هیچ عبادت دیگری، به سر به خاک نهادن دیگری، کرنش کردن در برابر بزرگی و قدرت و زیبایی دیگری احتیاج نخواهد داشت. خودش می فهمد که این چیزی نیست. این زیبایی دو روز است. این قدرت نیم روز است. قدرت نیم روز است دیگر. همین جلوی چشم ما چندین قدرت با چیزهای مختلف عوض و بدل شده و قبلی به باد رفته. این هم دارد همانجور اعمال قدرت می کند. این هم به باد خواهد رفت. جلوی چشم مان بوده. می خواهم بگویم دوره دارد. دوره کوتاهی است. آقا این دوره کوتاه برای چیست؟ برای امتحان است. برای امتحان او یا امتحان ما. مثلا. فَإِذَا عَبَدُوهُ اگر او را بندگی کردند، با این عبادت از همه چیز دیگر مستغنی می شوند. فَقالَ لَهُ رَجُلٌ. یک نفر از آن یارانی که همراه آن حضرت بود، حالا مثلا فرض کنید از جا برخاست و عرض کرد یَابنَ رَسُولِ الله بِأبی أنتَ وَ اُمی. پدر و مادرم به فدایت باد. این لفظ ادبی بود که معمولا اصحاب اهل معرفت نسبت به ائمه به کار می بردند. یا می گفتند خدا مرا فدای تو بکند. جُئِلتُ فِداک. حالا اینجا گفته پدر و مادرم فدایت باد. فَما مَعرِفَتُ الله. شما گفتی معرف خدا بندگی می آورد. بندگی می آورد. قطعا می آورد. صد در صد می آورد. اصلا بندگی صد در صد می شود. فَما مَعرِفَتُ الله. قالَ مَعرِفَتِ أهلِ کُلِّ زَمانٍ إمامَهُم. خداشناسی واقعی عبارت از این است که اهل هر زمانی می خواهی باشی، اهل هر جایی می خواهی باشی، باش؛ اگر امام زمانت را بشناسی، آن وقت به معرفت خدا می رسی. معرفت امام معرفت خداست. معرفت امام، معرفت خداست. معرفت خدا چیست؟ فرمود اهل هر زمانی و هر دورانی، امام زمان خودشان را که بشناسند، خدا را شناخته اند. حرف این است که آخر امام که است؟ ما یک ذره در امام شناسی روی شخص می رویم. روی شخص. اگر آدم امامش را درست بشناسد، دیگر شخص برایش امام نیست. امام شخص نیست. امام نایب خداست. فرستاده خداست. در زیارت دارد سفیر خداست. شما اگر یک کسی را به عنوان سفیر خدا بشناسی و او واقعا باشد، شما اینجا خدا را واقعا شناختی. ببینید در میان صفات الهی یک صفت است که با خلق ارتباط صد در صد دارد. آن صفت، صفت ربوبیت است. امام فرستاده رب است. همانطور که پیغمبر فرستاده رب است. همه پیغمبران. کتاب های آسمانی فرستاده رب اند. رب جهان. حضرت موسی علیه السلام با فرعون هی داشت دعوای رب می کرد. می کوشید فرعون را زیر بار رب جهان بیاورد. [در آیه 49 سوره طه می فرماید که] فرعون گفت آقا فَما رَبُّکُما یا موسی؟ موسی با هارون با همدیگر آمده بودند. فَما رَبُّکُما یا موسی؟ دعوا بین این دوتا سر رب است. فرعون چه بود؟ یادتان هست؟ مدعی چه بود؟ [در آیه 24 سوره نازعات می فرماید که] می گفت أناَ رَبُّکُمْ الأعْلی. نه آقا. تو رب اعلا نیستی. رب اعلا دیگری است. تو هم باید او را بپذیری. زیر بارش بروی. دعوا سر این است. او می گوید من رب اعلا هستم. این می گوید نه تو نیستی. رب اعلا دیگری است. تو هم باید زیر بار او بروی. من هم فرستاده او هستم. فَما رَبُّکُما یا موسی؟ [در آیه بعد می فرماید:] قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى. رب ما آن کسی است که  خلق همه موجودات را او داده است. ببینید رَبُّنَا الَّذی أَعْطى کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ. هر موجودی را خلقت خاص خودش را داده. او داده. طبق همان ربوبیت به این یک خلقتی داده. مثلا خلقت انسان یک خلقتی است دیگر. با خلقت حیوان فرق می کند. با خلقت جمادات فرق می کند. این خلقت خاص را او داده. ثُمَّ هَدَى. او خلقت را داده. خلقت خاص شما را. خلقت خاص شما را. خلقت خاص شما را. خلقت خاص بنده را. او داده. طبق همان خلقت هدایت هم کرده. ثُمَّ هَدَى. در سوره اعلی. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم* سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الْأَعْلَى بعد این رب اعلی کیست؟ [در آیه بعد می فرماید:] الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى اوست خلقت کرده. بعد این خلقت را به اعتدال آفریده. الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى هر موجودی اندوخته دارد. او داده. اصل خلقتش را او داده. اندازه ها هم مال اوست. بعد هدایت کرده. طبق همان ساختمان. ببینید قرآن درمورد زنبور عسل می فرماید ما به او گفتیم. [در آیه 68 سوره نحل می فرماید:] أَوْحي رَبُّکَ إِلَي النَّحْلِ وحی کرده. به زنبور عسل امر کرده است که کجا خانه بساز. در جبال. مثلا بعد در بلندی درخت ها بساز. بعد در سقف خانه ها بساز. بلندی. از ابتدا تا انتهای خلقت زنبور عسل تا به نتیجه می رسد و به عسل می رسد، طبق دستوری بوده که او به این موجود وحی کرده. حالا ما به آن می گوییم غریزه. طبق غریزه عمل می کند. مثلا اگر بشود از او بپرسی، خودش نمی داند. اما این راه را می رود. نمی دانم. در فرزند انسان می گویند بچه که به دنیا می آید به دنیا شیر مادر می گردد. کی این را به تو گفته بوده؟ تا ناراحت می شود گریه می  کند. خب چرا گریه می کنی؟ غریزه او را به این [سمت می کشاند.] ببینید یک دانایی است که آدم از خود آن دانایی خبر ندارد. یک دانایی هست که آدم از دانایی اش خبر ندارد. می گویند شما هم در خدا شناسی همه تان خدا شناس صد در صد هستید. اما از این خبر ندارید. هر کوششی می کنید، برای این است که از این خبر، خبردار شوید. کوشش هایی که آدم در دین می کند و دستورات دینی را عمل می کند، اگر دقیق و جدی عمل کند، به معرفت دوم می رسد. یک معرفت اولیه وجود دارد که معرفت فطری است. ما از آن معرفت فطری خبر نداریم. حالا باید بیاییم اینجا برای ما دلیل بیاورند و نمی دانم کتاب بخوانیم و برای ما درس بگویند تا بفهمیم خدایی هست و خدای واحدی هست و این را از پدر و مادر می آموزیم دیگر. ذره ذره هی می گویند خدا و این هم مثلا نمی فهمد که یعنی چه. یواش یواش در طول زمان یک معرفت جزئی پیدا می کند. می خواهند به آن معرفت اصلی که همه موجودات دارند و آن خدا شناسی در فطرت انسان وجود دارد، اگر به این دستورات عمل کند به آن ششناخت دوم می رسد. حرف قبلی مان است ها. شناخت از شناخت. اگر به شناخت از شناخت رسیدی، نجات یافتی. به مقصد رسیدی. ظهر به آن دوستان عرض می کردیم. اگر به مقصد رسیدی، دیگر هیچ خطری شما را تهدید نمی کند. اگر وسط راهی، خطر هست. تا آدم وسط راه است، خطر هست. اگر به پایان راه رسیدی، به مقصد رسیدی و دیگر خطر برداشته می شود. آدم عاقبت به خیر می شود. آدم می تواند به آن عاقبت به خیر برسد. همینجا برسد. دیگر همه ترس ها برداشته می شود. در سوره اعلی عرض کردیم که هی ذره ذره نکته نکته می گویند. خلق کرد. هدایت کرد. بعد الَّذِي خَلَقَ فَسَوَّى * وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى. بعد برای هر موجودی یک تقدیر، تقدیر یعنی اندازه؛ یک اندازه خاصی قرار داده. برای انسان برترینش را قرار داده. [در آیه 70 سوره اسراء می فرماید:] وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَني‏ آدَمَ انسان را نسبت به بسیاری از موجودات برتر خلق کرد. آقا اگر کار کند و زحمت بکشد، می شود نسبت به همه موجودات برتر شود. ساختمان انسان برای این است که بتواند بر همه موجودات برتر باشد. همت نکند، آن وقت برایش مشکل پیش می آید. خب. وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدَى. هدایت انسانی از طریق فطرت است. هدایت عقلانی است. هدایت انبیاء است. هدات انبیاء دقیق ترین و مفصل ترین هدایت است. در آن هدایت باطنی فطری، مثل اینکه حوادث روزگار آن را از چشم ماپنهان کرده. آقای جوادی فرمودند که من به گورباچف گفتم آقا این خدایی که ما می گوییم شما تا حالا در هواپیما سوار نشدی؟ خب چرا سوار شدیم. هواپیما به مشکل برنخورده که خیلی جدی احساس خطر کنید؟ چرا. آنجا یک احساسی نکردی یک کسی هست که می تواند؟ حالا در قرآن این را با کشتی مثال زده اند. در کشتی سوار شوی و مثلا دریا طوفانی شود. گفت چرا. ما همان را قبول نداریم. یک روزی احساسش را کرده ام. همان را قبول نداریم. خب نفهمی که زیاد باشد... در اثر فشار زندگی پرده ها از آن فطرت برداشته می شود. برای مومنین هم گاهی حوادث می آید. حوادث می آید. سختی می آید. سختی می آید. سختی می آید. برای اینکه آن بشود. اگر قدر بداند، خودش هم کمک کند، می شود. آن شناختی که بایست می آید. حداقل شناخت را چه عرض کرده بودیم؟ شناخت یقینی. من باید یقین کنم. یقینی که هرچه کتاب برای من علیه مساله بیاورند، اثر نمی کند. من می دانم این حرف

 بی خود است. می دانم. یک می دانم است. آدم می تواند خدا را حس کند. خب. چه عرض می کردیم؟ معرفت امام هر زمانی، معرفت خدای تبارک و تعالی است. عرض کردیم که امام یعنی چه؟ یعنی سفیر خدا. نماینده خدا. او را به نمایندگی خدا [می شناسیم.] خدا [بعد] امام. عرض کردیم آن خدایی که امام را می فرستند، خدای رب است. رب العالمین است. اگر شما رب العالمین را قبول کنید، این همان چیزی است که شیطان زیر بارش نرفت. خدای رب را نپذیرفت. ببینید شیطان خدای واحد احد را قبول داشت. خدای واحد احد. قیامت را هم قبول داشت. دانشجویان دانشگاه بغداد خدمت آیت الله خویی آمده بودند. عرض کردند که آقا مذهب تشیع قدیمی تر است یا مذهب تسنن؟ ایشان فرموده بود که مذهب تسنن قدیمی تر است. اینها هم بر خلاف انتظار شان بود. چطور؟ این چه فرمایشی بود فرمودید؟ ایشان فرمودند که مذهب تسنن مال اول خلقت است. شیطان تمام اعتقادات را دارد. این اعتقادات را دارد. خدا را می شناسد. قبول دارد. خدای واحد است. قیامت را هم قبول دارد. انبیاء را هم قبول دارد. گفت من همه را گمراه می کنم الا المخلَصین. معلوم است بندگان برگزیده خدا را می شناسد. قبول دارد. قبول دارد. چه را قبول نداشت؟ یک حرف از حرف های پیغمبر را. حالا آنجا پیغبمر او مثلا حضرت جبرئیل بوده که فرموده به آدم سجده کن. زیر بارش نرفت. پس آن قدیمی تر است. حالا به آن کاری نداریم. بحث یک مقدار [فنی] است. خب. شیطان کجا اشکال داشت؟ یک فرمان خدا را نبرد. یک فرمان نبرد، خب ما هم ده هزار بار فرمان نبردیم. نه. گفت این فرمان درست نیست. اگر ما هم بگوییم حجاب زن درست نیست، می شویم عین شیطان. یکی از احکام الهی را انکار کرده ایم. کسی که یکی از احکام الهی را انکار کند، در عداد و روال شیطان می شود. ما ان شاء الله احکام را قبول داریم. اگر هم یک وقت مخالفت کنیم، مخالفت از سر مغلوبیت در مقابل هواست. خدا کند همیشه همینجور باشد. من با خیال راحت گناه نکنم. اگر یادتان باشد عرض کردم اگر آدم با خیال راحت گناه کند، معلوم می شود مشکل اساسی دارد. اگر بر اثر هوا مغلوب شود و گناه کند، خب این یک کمی ضعف ایمانی دارد. اگر آنجور باشد، آن وقت مشکل دارد. یکی از احکام مسلم را می گوییم ها. در یکی از احکام مسلم الهی حرف دارد. هی بالا پایین می کند و به نظرش نمی آید این درست است. این مشکل است. می گویند چه زمانی اعتقاد آدم صد در صد می شود؟ آیه قرآن دارد. [آیه 22 سوره زمر می فرماید:] أَفَمَن شَرَحَ ٱللَّهُ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ یک کسانی به شرح صدر می رسند. در شرح صدر به قبول کل اسلام می رسند. دیگر همه اش را قبول دارد. در شرح صدر ممکن است. خب. امام را بشناسد، خدایی را که بایست بشناسد، می شناسد. امام فرستاده رب العالمین است. اگر شما او را به عنوان فرستاده رب العالمین بشناسی، رب العالمین را شناختی. ایشان فرع است. اصل خداست. اگر این فرع را شناختی، فرع به عنوان... ببینید اگر شما سایه را دیدی، اصل سایه را می شناسی. سایه درخت را می بینی، درخت را می شناسی. نمی گوییم صد در صدها. از دیدن سایه درخت را دیده ای. بفرمایید سایه درخت را دیده ای. امام هم سایه خداست. اگر او را دیدی و شناختی، خدا را دیدی و شناختی. بنابراین مَعْرِفَةُ أَهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إِمَامَهُمُ الَّذِی یَجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ. امام کسی است که واجب الاطاعه است. چرا؟ چون از خودش یک کلمه حرف نمی زند. از امام صادق علیه السلام یک سوال کرد. امام جواب فرمودند. عبارت این است. عرض کرد که آقا أخبِرنی عَن رَأیِکَ. یعنی نظر مبارک شما چیست؟ اگر اینطور شود چه؟ مثلا فرض دیگر مساله را سوال کرد. فرمود که  لَسْنَا مِنْ أَ رَأَیْتَ فِی شَیْ ءٍ. ما اصلا هیچ وقت خبر رای نمی دهیم. ما خبر از رای نداریم. من اصلا رای ندارم که خبر از رای بدهم. من رای ندارم که خبر از رای بدهم. من هرچه می گویم، حرف های پدرم است. پدرم هرچه می گوید، حرف های پدرش است. همینطور تا رسیدند به امیرالمومنین. امیرالمومنین هرچه می گوید از پیامبر می گوید. پیامبر هرچه می گوید از جبرئیل می گوید. جبرئیل هرچه می گوید از خدا می گوید. می گویند فقط در این مذهب گیر می آید. شما در عالم، در عالم، هیچ مذهب دیگری نداری که خبر از رای ندهند. در مسیحیت در اناجیل موجود هست. مثلا از زبان حضرت مسیح نقل می کنند که حضرت مسیح گفت من کلیسای خودم را بر این صخره بنیان می کنم. بنا می کنم. همین جا که امروز واتیکان است. همانجاست. من کلیسای خودم را در اینجا بنیان می کنم. اینجا هرچه بسته شود، در آسمان بسته می شود. یعنی رای از اینجا بالا می رود. نه اینکه از بالا می آید پایین. هرچه اینجا باز شود، آنجا باز می شود. لذا مثلا قبل از این قتل حضرت مسیح را به گردن یهودیان می انداختند و آنها را مسئول این گناه بزرگ می دانستند. چند پاپ قبل بخشید. یهودی ها را بخشید. می گویند که مثلا در جریان شام دیپلماتیک، مثلا فرض کن نخست وزیر یا رئیس جمهور مثلا فرض کن ایتالیا، به یک کشور دیگری رفته و آنجا زمان، زمان روزه مسیحی بوده که هر مسیحی باید روزه بگیرد. خب آن کشور هم دعوت کرده. یک مهمانی رسمی است. حالا رئیس جمهور یا نخست وزیر باید در آن مهمانی رسمی شرکت کند و با رئیس جمهور آنجا هم غذا شود. اینها گفتند آقا ما گیر کردیم. چکار کنیم؟ به حضرت پاپ گفتند و ایشان اجازه فرمود. اینجوری است. ما نداریم. در میان دیگران از اهل اسلام هم همین مشکلات هست. آخرش به رای می رسند. حالا درمورد خلیفه یادتان هست؟ یکی شان گفت که پیامبر دوتا چیز را حلال کرده بوده من حرام می کنم. بابا حلال خدا را؟ من حرام می کنم. هرکس هم عمل کند، سنگسارش می کنیم. رای. مذهب رای. همه جای عالم. ما در آن فاطمیه گذشته اینجا عرض کردیم که بعد از پیامبر دوتا مذهب شد. یک مذهبی که قائل به تجدید نظر بودند. یعنی طبق شرایط زمانه هرچه به نظرشان می آمد، آن می شد. حکم اصلی الهی را عوض می کردند. بر خلاف راه و رسم پیغمبر عمل می کردند. یک دسته هم بودند که پای حرف ها و سنت پیغمبر استاده بودند. ببینید این دوتا اصل است ها. امیرالمومنین یک سو ایستاده. دیگران هم یک سو ایستاده اند. آن سو که امیرالمومنین ایستاده، عین آنچه که پیغمبر فرموده را فرمود و عمل کرد. آنهای دیگر هروقت مصلحت بدانند. ببینید امام یعنی یک همچین چیزی. امام کسی است که سفیر خداست. نماینده خداست. حرف های خدا را به او می زنند. یک کلمه از خودش حرف نمی زند. رضای او، رضای خداست. اینجوری.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای