جلسه چهارشنبه 97/5/24
در کوچه های مدینه راه می رفت. پیرمرد. عصا زنان. می گفت که أدِّبوا اولادَکُم. اولادتان را تربیت کنید به محبت امیرالمومنین.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ [آیه 122 سوره انعام]. در روایات ما دارد که یک عده ای نماز نمی خوانند. خب اینها یک بلا به بار می آورند. خدای متعال به برکت آنهایی که نماز می خوانند، این بلا را برطرف می کند. یک عده ای روزه نمی گیرند. خدای متعال به برکت آنهایی که روزه می گیرند، بلا را، بلایی که اینها به بار می آورند برطرف می کند. این یک جریان خیلی جدی در جامعه اسلامی است. جامعه اسلامی به خودش رها نیست. جامعه اسلامی به خودش رها نیست. و آثار اعمال خودش را خواهد چشید. مگر اینکه به یک برکتی، به یک بهانه دیگری، خدا آن بلاهایی را که مسلمان ها، مسلمان ها در جامعه اسلامی به بار می آورند، مگر به برکت آنها برطرف کند. بی حجابی هایی که در زمان ما هست، بی حجابی های بدی است. دیگر حد و حدود برداشته شده. حد و حدود برداشته شده. با نهایت شجاعت یک کسانی موهای سرشان را، بخش هایی از بدن شان را، در معرض دید بیگانگان قرار می دهند. خب این هم یک بلا به بار می آورد. یک بلا به بار می آورد. این را هفته پیش هم عرض کردم که این که ما می گوییم بلا، باطن حوادث را نظر می کنیم. باطنی را که دین آن باطن را می بیند و تشخیص می دهد. یک گناهانی هست که به ظاهر پیش هر طبیبی بروی نمی تواند مشکلی برای آن گناه تشخیص بدهد. هیچ آزمایشگاهی برای آن گناه مشکلی تشخیص نمی دهد. اما اینها در باطن مشکلات به بار می آورد. ما داریم آن باطن را می گوییم. نه این ظواهر را که اگر مثلا فرض کنید تهران روی گسل نبود، مثلا هیچ وقت گرفتار زلزله مثلا سخت نمی شد. تهران یک گسل های مهم دارد. اگر این گسل ها نبود، تهران مثلا هیچ وقت گرفتار زلزله های سخت نمی شد. این قوانین ظاهری. ما نمی خواهیم این را بگوییم. اینها طبق قوانین خودشان این ظواهر مادی، فیزیکی، طبق قوانین خودشان عمل می کنند. یک قوانین از باطن عالم سرچشمه می گیرد که ما به آن می گوییم بلا. که ممکن است با این قوانین ظاهری مطابقت بکند، ممکن است نکند. چون آن هم دارد طبق عوامل خودش عمل می کند. آن عوامل اصطلاحا بر این عوامل قاهر اند. آن عوامل باطنی بر عوامل ظاهری سلطنت دارند. می توانند آنها را کم و زیاد بکنند. ما داریم آن را عرض می کنیم. آنها طبق یک ضوابطی عمل می کنند. اگر اینطور بشود این بلا به دنبال می آید. اگر این گناه شایع بشود، اگر این گناه شایع بشود، این نتیجه را به بار می آورد. اینها مال قوانین باطن این عالم است. مال قوانین باطنی عالم است. این قوانین ظاهری منافاتی با آن ندارد. ممکن است این باشد، آن نباشد. ممکن است آن باشد، این نباشد. هرکدام با ضوابط خودشان عمل می کنند. حالا. می خواهیم عرض بکنیم که خب حجاب جزء مسلمات اسلام است. حجاب جزء مسلمات اسلام است. نمی شود آدم مسلمات را زیر پا بگذارد و نتیجه ای نداشته باشد. حالا من می خواستم این را عرض کنم که خانم های ما، مثلا خانم هایی که فرض کنید در طبقه پایین در روضه شرکت دارند، اینها اگر به دقت، با مراقبت جدی از حجاب شان مراقبت کنند، می توانند بلایی را که آن دیگران به خاطر عدم مراقبت ممکن است به بار بیاورند، اینها برطرف کنند. این یک نکته مهم است. در حد تذکر.

آیه ای که برایتان عرض کردیم، این را قبلا هم بارها عرض کردیم. خدای متعال مومن را، کسی را که به ایمان رسیده است، زنده حساب می کند. می فرماید که کسی را که مرده بود و ما او را زنده کردیم، بفرمایید یعنی ایمان نداشت و به ایمان رسید، به دلایل- خود ایمان هم دلایل دارد- به دلایل ظاهری یا به دلایل باطنی، این کسی که ایمان نداشت و به ایمان رسید، ما او را زنده کردیم. أَوَمَنْ كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ. آیا آن کسی که مرده بود و ما او را زنده کردیم. و بعد این نکته بعدی در نظر بنده مهم است. وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا. یک نوری برای او قرار دادیم. یک چراغ به دستش دادیم. حرف مان سر این است. یک چراغی به دستش دادیم. دنبال آیات دیگری را می گردیم که از این نور سخن گفته است. می فرماید که يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ بُشْرَاكُمُ الْيَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ[آیه 12 سوره حدید]. قیامت یک روزی است که تو مومنین و مومنات را مشاهده می کنی. این ثمره ایمان است. آنجا عرض کردیم که شخصی که ایمان ندارد وقتی به ایمان رسید، یعنی در دلش ترس از خدا پیدا شد، اگر خدایی نکرده یک اشتباه کرد، حالا از اشتباه خودش می ترسد، راحت نمی خوابد. امروز از دهانش در رفت یک دروغ گفت. این آرامش نمی گذارد. ایمان آن چیزی است که اگر من یک دروغ گفتم، آرام نمی گذارد. دغدغه به بار می آورد. اگر ایمان قوی تر هم باشد، ممکن است خواب را از چشم آدم بگیرد. در اثر یک گناه خواب از چشم آدم برود. خب؟ این ایمان واقعی. می فرمایند این ایمان واقعی یک نور است. حالا می فرمایند که آن روز قیامت روزی است که تو مومنین و مومنات را مشاهده می کنی که يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ که نورشان سعی می کند. سعی یعنی چه؟ یعنی گویی دارد می دود. نورشان جلوی راه شان. ماشین ها را دیده اید دیگر. وقتی ماشین حرکت می کند، چراغش روشن است، نورش جلویش را روشن می کند. جلوی او می رود. مثل اینکه دارد می دود. يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ. در برابر آنها نورشان حرکت می کند. وَبِأَيْمَانِهِمْ و در دست راست آنها. این دو سوی آنها در قیامت روشن و نورانی است. این سرمایه ای است که از اینجا برداشته برده. اگر بردی، بردی. اگر این سرمایه را بردی، بردی. نبردی... ببینید برای بعضی ها قیامت ظلمانی است. ظلمانی که هیچ نور درش نیست. اینجا را فرض کنید که ما را در یک زندانی، زندانی کنند که تمام دیوارهایش سنگی و پوشیده است. هیچ در و پنجره ای ندارد. اینجا ما مطلقا در ظلمت هستیم. یک ظلمت مطلق. آدمی که نور را هم از اینجا همراه خودش برده، برده. نور در پیش روی او راه را برایش روشن می کند. راه چه؟ راهی که به سوی سعادت است. راه بهشت را باید بروی. با نور خودت. يَسْعَى نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَبِأَيْمَانِهِمْ. به آنها می گویند بشارت باد شما را امروز. چه چیزی می خواهیم به شما بشارت بدهیم؟ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ باغ هایی که یادتان باشد هی مکرر عرض کردیم. جنت را جنت می گویند چون زمین هایش پوشیده از گل و گیاه است. یک بخشی از آن زمین را شما خالی نمی بینی. جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ. که زیر درختانش نهرها جاری است. خَالِدِينَ فِيهَا. تا ابد. این باغ ها، باغ های ابدی است. اگر یادتان باشد عرض کردیم. مثلا گویی اینکه هر شب که شما می خوابی، که حالا در بهشت اصلا خواب وجود دارد؟ اصلا خواب وجود دارد؟ یعنی آدم خسته می شود که خوابش می برد؟ خستگی وجود دارد؟ در بهشت خستگی وجود ندارد. بنابراین خوابی که ناشی از خستگی باشد وجود ندارد. حالا مثال عرض کردیم؛ شب که شما می خوابی، صبح از خواب بلند می شوی، باغ هایی را که دیروز دیده بودی، می بینی باغ امروز خیلی از آن باغ های دیروز زیباتر است. مثلا فرض کن در برابر پنجره اتاق شما اگر دیروز ده تا بوته گل کاشته شده بود، امروز بیدار می شوی می بینی بیست تا بوته گل است. اگر گلش مثلا فرض کن انقدری بود می بینیم که گل خیلی بزرگ تری است. اگر گلش این مقدار معطر بود، می بینیم که آقا چند برابر معطر است. مثلا. اینجا عطر اگر زیاد بشود، همینطور که اگر بوی بد زیاد بشود، آدم تحمل نمی کند. آدم تحمل نمی کند. اعصاب آدم تحمل نمی کند. آنجا هرچه نور زیادتر بشود، هرچه عطر زیادتر بشود، آدم لذت بالاتر می برد. آزار در آن عطر وجود ندارد. آزار در آن نور [نیست.] هرچه نور بیشتر می شود، درش آزار وجود ندارد. درش شادمانی دارد. شادمانی اش بیشتر می شود. خب. تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ. بعد دقت کنید. آن چیزی که عرض کردیم. [آیه بعد] يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا ببینید همه در یک مسیر بودند. یادتان هست یک جوانی بود. پیامبر بعد از نمازها رو به مردم می کرد. رسم شان این بود. و همه اذکار نمازشان و بعد از نماز و تعقیبات را همینطور که رو به مردم نشسته بودند انجام می دادند. ما رسم مان نیست. امام جماعت همانطور که رو به قبله نشسته اگر می خواهد دعا بخواند، دعا می خواند. بخواهد ذکر بگوید، ذکر می گوید. اگر می خواهد مثلا مساله مردم را جواب بدهد، همینطور که رو به قبله است. پیغمبر اینجوری نبود. بعد از نماز رو به مردم می نشست. همینطوری که دارد نگاه می کند آن پایان مسجد  دید یک جوانی است چرت می زند. نمی تواند خودش را از فشار خواب نگاه دارد. فرمود هان چه خبر؟ چرا اینجوری هستی؟ چرا نمی توانی خودت را کنترل کنی؟ گفت آقا من از قیامت می ترسم. من از حساب و کتاب قیامت می ترسم. خب من نمی ترسم. بله؟ حساب و کتاب قیامت. می ترسم، نمی ترسم. حالا من به زبان خودم عرض می کنم. من از حساب و کتاب قیامت می ترسم. دلیل حرفت چیست؟ گفت آقا صورتم را نگاه کن. یک ذره گوشت دیگر در این صورت نمانده. همه آب شده. پای چشمانم فرو رفته. تا صبح خوابم نمی برد. گویی صدای جهنمی ها را در جهنم که اینها ناله می کنند می شنوم. دلیل این است که حرفم راست است. بعد عرض کرد آقا می خواهید بهتان عرض کنم اینها که در مسجد در محضر شما نشسته اند و پشت سر پیغمبر نماز خوانده اند، نشان بدهم کدام جهنمی اند کدام بهشتی اند؟ واقعیت دارد دیگر. من جهنمی ام واقعیت دارد. شما بهشتی هستی واقعیت دارد. واقعیتش هم همینجا همراه است. این واقعیت همراه من است. اینها اینجوری می گویند. يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ. ما با هم در یک مسجد بودیم. با هم رفیق بودیم. یک جا جلسه می رفتیم. لِلَّذِينَ آمَنُوا. منافقین و منافقات، مردان منافق و زنان منافق به مومنینی که الان اسم شان را بردیم، يَسْعَى نُورُهُمْ، به اینها می گویند که انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ. انْظُرُونَا را ترجمه کردند به اینکه به ما مهلت دهید تا پرتوی از نورتان برگیریم. صبر کن. داری تند تند می روی. یک کمی صبر کن من هم بتوانم در سایه نور تو این راه را بیایم. قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ. می گویند برگردید به عقب فَالْتَمِسُوا نُورًا. برگردید به عقب. یعنی به دنیا برگردید. آنجا ممکن بود نور تهیه کرد. بروید دومرتبه به دنیا و از آنجا برای خودتان نور تهیه کنید. اینجا امکان، امکان ندارد یک ذره از نور من راه تو را روشن کند. امکان ندارد. امکان ندارد یک ذره از نور شما راه مرا روشن کند. یک ذره از خوشبختی شما برای من خوشبختی بیاورد. ببینید در این دنیا اینجوری است دیگر. من مثلا خبردار می شوم که شما مثلا در امتحان قبول شده اید. من خوشحال می شوم. خب از شادمانی شما به من منتقل می شود. آنجا نمی شود. هرکس شادمان است، خودش شادمانی را تهیه کرده است. هرکس نوری دارد خودش آن را تهیه کرده است. قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ. برگردید به عقب. فَالْتَمِسُوا نُورًا. آنجا نور التماس کنید. التماسی هم نیست ها. به معنای التماس به زبان فارسی. یعنی آنجا بروید تهیه کنید. فَضُرِبَ بَيْنَهُمْ بِسُورٍ یک دیواری میان این دو دسته قرار داده می شود که آن سوی این دیوار که به سوی مومنان است، رحمت است. بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِنْ قِبَلِهِ الْعَذَابُ. آن سوی دیوار که به سوی منافقان است عذاب است. از آنور آتش می بارد. از اینور گل می بارد. [آیه بعد:] يُنَادُونَهُمْ أَلَمْ نَكُنْ مَعَكُمْ اینها آنها را صدا می زنند می گویند مگر ما در دنیا با هم نبودیم؟ در یک بازار بودیم. در یک اداره بودیم. در یک کلاس و مدرسه بودیم. قَالُوا بَلَى وَلَكِنَّكُمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَكُمْ شما خودتان را به آتش سپردید. آدم حرف می زند. برای خودش آتش به بار می آورد. حرف می زند. حرف می زند. پشت سر مردم. برای خودش آتش... نه از این آتشها ها. آتش به بار می آورد. ...وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ. وَغَرَّتْكُمُ الْأَمَانِيُّ آرزوها شما را گول زده بود. فریفته بود. ما، بنده و شما که اینجا دور هم نشسته ایم همه مان در آرزوی خودمان زندگی می کنیم. همین الان یک کاغذ دستت بگیری بشماری آرزوهایت را بشماری یک صفحه کافی نیست. آرزو، آرزو، آرزو. یک وقت می شود که آدم آرزویش فقط یک دانه می شود. یک آرزو دارد. او به سعادت می رسد. [آیه بعد:] فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ. شما هرچه بخواهی بدهی نجات پیدا کنی، امروز نمی شود. امروز یعنی قیامت. امروزی که ما در برابر هم نشسته ایم می شود. شما امروز می توانی فدیه بدهی. اگر صدقه دادی، بلا را از تو دور می کند. اگر استغفار کردی، استغفار بلا را از تو دور می کند. اگر نماز را سعی کردی خوب بخوانی، نماز خوب بلا را از آدم دور می کند. بلای دنیا و آخرتی را. اینجا می شود فدیه داد. فَالْيَوْمَ لَا يُؤْخَذُ مِنْكُمْ فِدْيَةٌ وَلَا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا. شما که منافقید نمی توانید فدیه بپردازید. از کفار فدیه پذیرفته نمی شود. اینجا فقط ایمان فدیه آدم است. ایمان فدیه آدم است. خب آقا باید از ایمان مواظبت کنم. من باید ایمان را مواظبت کنم. زخمی می شود. ایمان زخمی می شود. حالا مثال مان دروغ بود. من یک دروغ که می گویم ایمان من زخمی می شود. خیلی جدی زخمی می شود. اگر تهمت زدم آقا ایمان من زخمی می شود. آقا اگر چهارتا پنج تا، شش تا ده تا زخم به ایمان من خورد چیزی ازش نمی ماند. درمورد بعضی از گناهان دارد که ایمان مثل نمک که در آب حل می شود، حل می شود. آدم باید از ایمانش مواظبت کند. از ایمانش مواظبت کند.

وفات حضرت باقر علیه السلام را در پیش داریم. ببینید خوب دقت کنید. بنیان گذار تشیع حضرت باقر است و حضرت صادق. اینجوری. ما اگر بخواهیم بگوییم مذهب ما چیست، مذهب ما باقری و صادقی است. حالا شهرت پیش مان هست که ما بر مذهب جعفری هستیم. اما در واقع بنیان آن مذهبی را که ما داریم، حضرت باقر نهاده است. تا قبل از این هیچ سخنی نیست. اگر یادتان باشد عرض کرده بودیم بنی امیه با تمام توان یک امپراطوری بزرگ... یک امپراطوری بزرگ بود، بنی امیه یک امپراطوری بزرگ داشتند. از هند تا دریای مدیترانه. تمام این کشور های شما ایران، اینها داخلش اند. ایران بزرگ قدیم. خب؟ همه در تحت فرمان این امپراطوری، سربازان این امپراطوری در سراسر این کشور می تازند. اینها با تمام قدرت، کوشیده بودند که با تمام ثروت و قدرت کوشیدند که مردم مسلمان خاندان پیغمبر را دشمن بدارند. به چه دلیل می گوییم؟ در تمام دوران حکومت بنی امیه جز دو سال عمر بن عبدالعزیز، در سراسر عالم امیرالمومنین لعن می شود. خب؟ دشمنی. بنابراین یک دوره سنگین سختی حضرت زین العابدین علیه السلام کوشیدند که  این دشمنی را حل کنند و معالجه کنند. این را دقت کنید. دوران حضرت زین العابدین یکی از ادوار امامت است. خودش یک دوره است. در این دوره کوشش امام برای این است که مردم آنها را کمتر دشمن داشته باشند. یعنی همه آنها را دشمن نداشته باشند. همه دشمن نباشند. آنها کوشیندند همه دشمن باشند. ایشان کوشیده است که این دشمنی همگانی را بردارد. خب؟ بعد از این دوره، دوره حضرت زین العابدین، حضرت باقر علیه السلام در میان آن کسانی که به این خاندان علاقمند شده اند و این خاندان را پیدا کرده اند، شروع کرده بذر دین را [پاشیدن]. معارف دین را به آنها تعلیم کند. از زمان حضرت باقر مردم مسلمان دانسته اند نجس چیست. پاک چیست. حرام چیست. حلال چیست. اصطلاحا درونش دارد. می گوید حج را امام باقر آموخته است. اتفاقا در میان اهل سنت هم روایت حج شان که حج را طبق آن انجام می دهند، روایتی است که حضرت باقر از قول جابر نقل کرده. آنجا هست. خب ایشان خودش که پیغمبر را ندیده. ما می گوییم دیده و ندیده فرق نمی کند. ایشان برای آنها از قول جابر نقل می کند که جابر حج پیامبر را توضیح داده. امام باقر تمام آنچه که در حج پیامبر بوده، مثلا به قول جابر برای اهل سنت نقل کرده. آنها در کتاب هایشان حج را از حضرت باقر علیه اسلام دارند. روایت حج را از ایشان دارند. بنابراین ببینید جابر یک شخصیت بزرگی است که بر تشیع و بر اسلام حق دارد. یک نفر آدم بر تشیع و بر اسلام حق پیدا کرده است. در کوچه های مدینه راه می رفت. پیرمرد. عصا زنان. می گفت که أدِّبوا اولادَکُم. اولادتان را تربیت کنید به محبت امیرالمومنین. حالا این را من همچین پوشیده عرض می کنم. می فرمود که بچه هایتان را به محبت امیرالمومنین امتحان کنید. محبت امیرالمومنین را عرضه کردید، اگر پذیرفت و اگر نپذیرفت. اینجوری. دارد چهل سال، پنجاه سال. در زمانی که... یعنی بعد از معاویه. زمان معاویه نمی شد. همانجا تکه تکه اش می کردند. بعد از معاویه توانسته. هم بر گردن تشیع حق دارد هم بر گردن تسنن حق دارد که حج آنها هم حج درست است. چرا؟ چون روایتش را حضرت باقر نقل کرده است. حالا یک اختلافاتی دارد اما اصول حج درست است. یکسان است. آنهایی که حج رفته اند می دانند. همه یکسان.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای