جلسه چهارشنبه 97/6/7
اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ. الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ. امروز کسانی که کافرند از دین شما مایوس شده اند. هیچ امیدی ندارند بتوانند برای دین شما کاری بکنند. یک خرابی به بار بیاورند. امروز. فَلَا تَخْشَوْهُمْ از آنها نترسید.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی العالَمین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِتُرابِ المَقدَمِهِ الفِداه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

وقت مان کم است. امیدواریم که خدا برکت بدهد که بشود. اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ. الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ. امروز کسانی که کافرند از دین شما مایوس شده اند. هیچ امیدی ندارند بتوانند برای دین شما کاری بکنند. یک خرابی به بار بیاورند. امروز. فَلَا تَخْشَوْهُمْ از آنها نترسید. وَاخْشَوْنِ از من بترسید. یعنی اگر شما هواپرستی کنید، می توانید به دین لطمه بزنید. دشمن نمی تواند. شما می توانید به دین لطمه بزنید. شما. یعنی شما مسلمان ها. اما دشمن نمی تواند. امروز یک همچین روزی است. حالا چرا؟ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ امروز من دین شما را کامل کردم. ببینید کامل. دقت کنید. وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي. و نعمتم را بر شما تمام کردم. آنجا چه گفتیم؟ کامل. اینجا، تمام. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا. امروز روزی است که من از اسلام شما راضی ام. امروز از اسلام شما راضی ام. دیروز چه؟ فردا چه؟ تمام. این دوتا جمله را در یک آیه بزرگ قرار داده اند. او که دستور می داد که چه را کجا بگذارید. ذره ذره اش را پیغمبر دستور می داد که این آیه را کجا بگذارید. این آیه را در کدام سوره بگذارید. خب. آن کسی که این دستورات را می داده، لای یک آیه مفصلی که درمورد خون حرام است و مثلا خوردنش چطور است و گوشت خوک حرام است، بعد هم آخر آیه هم فرمود اگر یک وقت یک کسی مجبور شد، اگر یک کسی مجبور شد و مضطر شد گوشت خوک را هم در حدی که زنده بماند می تواند بخورد. این را گذاشتند آن بین. خب چرا نگذاشتند [جای دیگر؟] یک فصلی باز می کردند. یک سوره. مثلا سوره ولایت. این آیه را می گذاشتند. يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ که جلوتر از این است را هم می گذاشتند. مثلا حالا فرض کن یک آیه دیگر که مناسب با این بود را هم می گذاشتند می شد سوره ولایت. خب بعد چه؟ زمان یزید و بعد از یزید منجنیق گذاشتند و خانه کعبه را خراب کردند. دولت اسلام. دولت اسلام، دولت خلافت اسلام منجنیق گذاشته کعبه را خراب کرده. لشکر فرستاده مدینه را قتل عام کردند. باقیماندگان از اصحاب پیغمبر را قتل عام کردند. پسر پیغمبر را، خانواده پیغمبر را... چه؟ بگویید؟ قتل عام کردند. اسمش هم دولت اسلام بوده. خب یک سوره سه خطی را هم حذفش می کرد. زور است دیگر. با سرنیزه. بنابراین یک جایی گذاشتند که جلب توجه نکند. آن آیه که زودتر از این آمده در همین سوره است. آیه 67 است. این آیه 3 سوره مائده است. سوره مائده جزء آخرین سوره هایی است که بر پیامبر نازل شده. جزء آخرین سوره هایی که بر پیامبر نازل شده سوره مائده است که الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ و یَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ که مربوط به غدیر خم است در این سوره است. یکی آنجاهاست، یکی آنجاهاست. یعنی پنجاه تا آیه با هم فاصله دارند. با اینکه آن زودتر نازل شده. صبح روز هجدهم یَا أَيُّهَا الرَّسُولُ نازل شده. مثلا عصر روز هجدهم ماه ذی الحجه این آیات نازل شده. قانونا باید این را زودتر بگذارند. اما این دستوری است. این دلخواهی من نیست. دلخواهی هیچ کس نیست. دلخواه خود پیغمبر هم نیست. جبرئیل می آید می گوید این آیه را کجا بگذارید. در کدام سوره بگذارید. روایت دارد مثلا آیه 281 سوره بقره را جبرئیل آورده. حالا بعد نگاه کنید. 281. گفته این را بگذارید آنجا. دوتا آیه بعدش است. مثلا دویست و هشتاد آیه هم قبلش است. جای آیات را طبق دستور [تعیین می کردند.] این اکمال و اتمام را عرض کنم. قرآن دارد. می فرمایند که اگر کسی قربانی ندارد، در سفر حج قربانی گیر نمی آید، یا این پولش را ندارد، مثلا پولش را دزد برده و پول ندارد دیگر قربانی یک گوسفند بخرد، چکار کند؟ می فرمایند که سه روز در منا روزه بگیرد. روزه در سفر واجب است. باید بگیرد. هفت روز هم وقتی برگشتی. بعد می فرمایند که تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ. [آیه 196 سوره بقره] دقت کنید. تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ. اگر سه روز منا را بگیرد و هفت روز شهر خودش را نگیرد، چوب چه می زنند؟ چوب دهد روز می زنند؟ نه. چوب این هفت روز را می زنند. اگر این هفت روز را شش روز گرفت، این یک روز بدهکار است. یک واجبی را ترک کرده. یک روز. تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ معلوم است چه می گویم؟ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ یعنی امروز تمام دستورات دینی آمده. دین کامل شده. دیگر چیزی نمانده. خب اگر یک دانه از این دستورات دینی نمی آمد، هستند کسانی که روزه می گیرند و نماز نمی خوانند. هستند کسانی که روزه می گیرند و نماز نمی خوانند. حالا به آن کاری نداریم که عمل چه کسی قبول است اما روزه این صحیح است. روزه اش صحیح است. حالا نماز می خواند روزه نمی گیرد. خب نمازش صحیح است. قبول باشد، نباشد این به یک چیز دیگر مربوط است که می گویند شما باید اهل تقوا باشی تا اعمالت قبول باشد. آن به این ربطی ندارد. در هرصورت او نمازش را مثلا خوانده. حالا روزه اش را نگرفته. یا نمازش را خوانده و روزه اش را گرفته. مثل ماها مثلا ان شاء الله و خب بعد می گویند که تو پسر خوبی نیستی. مثلا. الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ. معلوم می شود یک حادثه ای اتفاق افتاده که این یکی از اجزا و اعضای دین بوده که تا حالا نود و نه تا آمده بوده، این هم صدمی است و کامل شده. آن روزی که این آیه نازل شده، یک روزی است که قبلا نود و نه تا دستور آمده بوده و یکی مانده بوده. آن یک دانه آمده و این دین کامل شده. اما حالا مثال دوم مان. شما نماز را می خوانی. حالا مثال می گویم. این مثال درست نیست. سلام نماز را نمی گویی. بلند می شوی می روی پی کارت. البته این مساله اش غیر از این است. حالا نمی خواهیم آن را عرض کنیم. خب نمازت باطل است. همه نماز را کامل می خوانی. الله اکبر اول را نمی گویی. ببینید نود و نه درصد نماز را خواندی. فقط یک ذره اش را نخواندی. باطل است. غیر از آن است. می گوید اگر روزه می گرفتی، نماز نمی خواندی، روزت ات درست است. نماز می خواندی، روزه نمی گرفتی، نمازت درست است. روزه ماه رمضان. من بیست و نه روزش را گرفته ام. روز سی ام را نگرفتم. آن بیست و نه روز باطل است؟ نه درست است. ولکن آن قبولی یک حرف دیگر است. ممکن است اصلا آدم تمام روزه ها را هم بگیرد و باز قبول نباشد. آن را کاری نداریم. من بیست و نه روز روزه گرفتم. روز سی ام را نگرفتم. به بیست و نه روز لطمه نمی خورد. باطل نمی شود. دقت کنید. اما نماز چه؟ فقط یک رکوعش را من یادم رفته. فقط یک رکوع. نماز چطور است؟ باطل است. الله اکبر اول را نگفتم یا مثلا سلام آخر را نگفتم. باطل است. بین تمام و کمال این فرق است. وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي یعنی این دین کامل شد و این دین نعمت من است که به شما رسیده. اگر این جزء اخیری که برایتان فرستادم و دستورش را دادم، گفتم که مثلا چه، امیرالمومنین را به عنوان ولی امر خودتان بپذیرید، به عنوان ولی امر خودتان بپذیرید، اگر این را نپذیرید، آن بقیه دیگر نعمت نیست. وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي. نعمت تمام نیست. نعمت تمام نیست یعنی چه؟ یعنی هیچی. اصلا نعمت، نعمت نیست. دقت کنید. نعمت، نعمت نیست. نود و نه تا هست. آن یکی آخری نیست. این نود و نه تا از بخش های دین را شما عمل کردی. همه هم صحیح است. آن یک دانه را عمل نکردی. خب آن یک دانه را عمل نکردی. به صحت آنها لطمه  نمی زند. البته می زندها. اما حالا می گوییم نمی زند. اما این دین نعمت است. اگر آن جزء آخر بود، این نعمت است. اگر جزء آخر نبود، می شود بلا. نعمت نیست دیگر. وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي. نعمت با این جزء تمام می شود. اگر نباشد، تمام نمی شود. تمام نمی شود یعنی چه؟ یعنی دیگر نعمت نیست. همان مثالی که عرض کردیم. من تمام نمازم را می خوانم. فقط سلام نماز را نمی گویم. یا مثلا همه نماز را می خوانم، تکبیرش را نگفتم. یک رکوعش را نرفتم. نمازت تمام نیست. وقتی تمام نیست یعنی اصلا نماز نیست. دین با این چیزی که در روز هجدهم اتفاق افتاد، یعنی پیغبر امیرالمومنین را به عنوان –دقت کنید- ولی امر بعد از خودش –دقت کنید- ولی امر بعد از خودش [تعیین فرمود]. دوتا نکته اساسی در روز غدیر خم اتفاق افتاده. دوتا حرف اصلی پیغمبر در آن خطبه مفصل ممکن است صدتا حرف فرموده باشند. یک خطبه مفصلی، به صورت مجزا هم چاپ شده و هست و اینها. ما اصلا آن را نمی گوییم. آن چیزی که در همه کتاب های اهل سنت هست، دوتا نکته اساسی است. یکی خاندان من مرجع دین شما هستند. دقت کنید، خاندان من مرجع دین شما هستند. حدیثش چیست؟ إنّی تارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَین کِتابَ اللهِ وَ عِترَتی أهلِ بَیتی. بعد ما إن تَمَسکتُم بِهِما. اگر به هردوی اینها تمسک کنید و چنگ بزنید، به هدایت رسیده اید. اگر به یک دانه اش، به هدایت نرسیده اید. به این یک دانه اش، آن را بگذارید کنار یا به آن یک دانه اش و آن را بگذاری کنار. به هدایت نرسیده اید. خب. با این حادثه که در غدیر خم اتفاق افتاد، دین نعمت شد. دین نعمت شد. نعمت تمام. وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي. و این اسلامی که با این جزء، حالا کامل شده، کامل شده، تمام شده، کامل شده، تمام شده، این اسلام را خدا می پسندد. رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ این اسلام را می پسندد. اگرنه چه؟ نمی پسندد. من در مسجدالحرام بودم. مثلا ساعت دو و سه بعد از نصف شب. یک آقایی مثلا فرض کن حدود چهل سال با یک دختر کوچولوی مثلا دوازده سیزده ساله با همدیگر آمدند. رفتند نزدیک خانه خدا به نماز ایستادند. خانه خدا هم خلوت بود. ماه شعبان بود. خلوت بود. سه بعد از نصف شب، دو بعد از نصف شب آمده اند به نماز. دلم سوخت. این دین را خدا راضی نیست. این دینی که این دارد، این دین دارد. اما این دین را خدا راضی نیست. این دینی که، دینی که این جزء آخر به آن ملحق باشد، این جزء آخر هم با آن باشد. و امیرالمومنین ولی امر مسلمین باشد. آن دین مورد رضای خداست. خیلی است ها. در آیه [55] سوره نور آنجا فرمودند که وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ. وقتی امام زمان علیه السلام تشریف می آورد آن دینی بر جهان حکومت خواهد کرد که خدا راضی است. ما مومنین اهل عمل صالح را در زمین خلافت می دهیم و به آنها قدرت می دهیم. وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ. دینی را که راضی هستیم. یک بار دیگر این دینی که راضی هستیم می آید بر صفحه روزگار حکومت خواهد کرد. آن زمان ما گفتیم آقا این دین مورد رضای ماست. شما نخواستید. گفتند که. از من بترسید. اگر هواپرستی کنید، این نعمت از دست تان می رود. اگر یادتان باشد اینها را در گذشته ها چندین بار عرض کردیم. بلافاصله بعد از وفات پیامبر یک مجموعه ای... البته زمان خود پیامبر هم این اواخر اینها ادعا کرده بودند. چهار نفر ادعای پیغمبری کردند. یکی شان به دست ایرانی هایی که پیغمبر فرستاده بود، سرش را زیر آب کردند. در یمن. آن نفری که در یمن ادعای پیغمبری کرده بود، ایرانی ها، حلال زاده از بین بردند. سه تا پیغمبر دیگر مانده بود. یکی زن بود. دوتا مرد. بعد آن زن به ازدواج یک از این مردها درآمد. این لشکر قبیله خودش را آورده بود. آن هم لشکر قبیله خودش را. عرب بود. گفت پیغمبر قبیله خودم. آن پیغمبر مال قریشی هاست. نه. پیغمبر قبیله خودم. اگر یادتان باشد قبلا گفتم خدا پرستی هم می کردند، یعنی بت پرستی هم می کردند، بت قبیله خودشان را می پرستیدند. ایام حج به حج که می آمدند آنجا سیصد و شصت تا بت همینطور به در و دیوار و این حرف ها آویزان بود. این بت قبیله خودش را می پرستید. بت قبیله خودش. حالا پیغمبر قبیله خودمان. پیغمبر قبیله خودمان. اینها شدند صد وچهل هزار سرباز. آمدند خاک مدینه را به توبره بکشند. اینجا -دقت کنید- امیرالمومنین با خلیفه بیعت کرد. شش ماه گذشته بود. در طول این شش ماه بیعت نکرده بود. چرا بیعت کرد؟ چون کسی برای جنگ از شهر بیرون نمی رفت. مردم شهر مدینه که جنگ دیده و به اصطلاح آشنا با فنون جنگ بودند، نمی رفتند بیرون برای جنگ. هی دولت هم از قبایل عرب لشکر می فرستاد مقابل این پیغمبران، آن لشکرها شکست می خوردند. امیرالمومنین که بیعت کرد، الا مردم مدینه از شهر مدینه برای جنگ بیرون رفتند. دقت کنید. سیزده هزار نفر بودند. مقابل آن لشکر عظیم، اینها غلبه کردند. مسیلمه کذاب که یکی از این پیغمبرها بود، را کشتند. او در یک قلعه ای پنهان شده بود. لشکر اسلام یعنی همین جمعیت هم آمده بودند محاصره کرده بودند. نمی توانستند عبور کنند. یکی گفت آقا من را بگذارید روی یک سپر. با چهارتا نیزه، پنج تا نیزه این سپر را بلند کنند. من می روم روی دیوار. از آنطرف می پرم پایین. من در را باز می کنم. آنور من را مثلا تکه پاره می کنند. حالا بکنند. که این آنجا شهید شد. در را باز کرد. لشکر اسلام داخل شد. مسیلمه کشته شد و تمام شد. یک دسته دیگر هم اسلام را کنار نگذاشته بودند. نماز هم می خواندند. خلیفه را قبول نداشتند. می گفتند این را پیغمبر نگذاشته. این را پیغمبر نگذاشته. ما زکات مان را به این نمی دهیم. این دولت را قبول نداریم. خالد بن ولید را فرستادند. اینها را سر بریدند. یعنی دولت اول بعد از پیامبر، دولت ابی بکر، این با کشتن مخالفان بر سر کار آمد. ماند. دقت کنید. می گویند دموکراسی. البته اصل دموکراسی بیخود. است. دموکراسی. نه. دموکراسی نبود. زور بود. مخالفان حکومت اولیه به دست ماموران دولت کشته شدند. دقت کنید. مخالفان حکومت. این اولش. چند سال بعد؟ بگویید چند سال بعد؟ پنجاه سال بعد. پنجاه سال بعد از وفات پیغمبر پسر پیغمبر، نوه پیغمبر و کل خانواده اش که مخالف دولت بودند، مخالف این خلافت بودند، اینها قتل عام شدند. سال بعد لشکر یزید به مکه رفت و مکه را محاصره کرد. البته وسط دوران محاصره یزید مرد. لشکر شام برگشت. چند سال دیگر آمد. مکه را به اصطلاح زمان خودمان  بمب باران کردند. با منجنیق، مثلا یک سنگ پاره بزرگ با کهنه های به نفت آلوده و آتش زده پرتاب می کردند. این پرتاب ها باعث شد که کعبه خراب شد. پرده خانه کعبه سوخت. دولت اسلام آمده به جنگ قبله اسلام. به جنگ خاندان پیغمبر. به جنگ اصحاب پیغمبر. به جنگ شهر پیغمبر. شهر مدینه را مثلا تا ده هزار نفر گفته اند. جمعیت کل مدینه مگر چقدر بوده که ده هزار نفرشان قتل عام شدند. اگر امیرالمومنین را بپذیری، دین برایت نعمت می شود. دیگر کسی سر بریده نمی شود. کسی نابود نمی شود. قبیله ای نابود نمی شود. زن ها آنهایی را که با خلیفه اول مخالفت کرده بودند، مردان شان را قتل عام کردند. یک شهر. گفتند ما کاری تان نداریم. اینها از شهر بیرون آمدند. همه مردها سر بریده شدند. اشعث را شنیده اید دیگر؟ اشعث. این رئیس اینها بود. با این لشکری که آمده شهر را محاصره کرده، به اصطلاح زد و بند کردند، خودش و خانواده اش سالم بمانند، تمام مردان قبیله اش به باد رفتند. بعد هم زن و بچه ها را بردند سر بازار فروختند. زمان خلیفه اول. که بسیار مهربان و با اخلاق ملایم و خوب بود.

یک شب هم آدم بر سر سفره کرم امیرالمومنین باشد، فقیر ها را هم سر این سفره راه می دهند. دم در، در را نمی بندند. در را به فقرا نمی بندند. در خانه امیرالمومنین. بلکه امیرالمومنین می دانید دیگر خودش می رفت دم در خانه فقرا. کریم آن است که خودش می رود دنبال فقرا. می گردد پیدایشان می کند. اداره شان می کند. اداره می کند. حالا. ما هم در درگاه امیرالمومنین هیچی. دست های خالی. هیچ چیز تویش نیست. یک وقت برایتان گفتم. آن آقا می خواند محتاج کرمت هستم. الا ما همه مان محتاج کرم امیرالمومنین هستیم. خودمان هم چیزی نیستیم. خودمان هم چیزی نیستیم. صلوات بفرستید.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای