شب دهم محرم 99/6/8
در نماز وزن آدم معلوم می شود. حالا این آثاری که اینجا گفتند، نشان دهنده آن وزن هاست. اولین درجه، اولین درجه نماز این است که اگر آدم نماز بخواند، نمازش به درد خور باشد، تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین عَجَّل الله تَعَالی فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ مَخرَجَه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. اتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنَ الْكِتَابِ وَأَقِمِ الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تَصْنَعُونَ [آیه 45 سوره عنکبوت] اینجا دو اثر بسیار بزرگ از نماز را می فرمایند. دیشب حدیث های ممتازی خدمتتان عرض کردم. یک حدیث این بود که الصَّلاهُ مِیزانٌ. اگر آدم بخواهد وزن خودش را، وزن آخرتی خودش را بداند، وزنی که در ترازوهای آخرت می گذارند و به آدم توزین می کنند، نماز بخواند. در نماز وزن آدم معلوم می شود. حالا این آثاری که اینجا گفتند، نشان دهنده آن وزن هاست. اولین درجه، اولین درجه نماز این است که اگر آدم نماز بخواند، نمازش به درد خور باشد، تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ. جلوی گناه کردن آدم را می گیرد. اگر من می توانم. حالا به سختی یا به راحتی؛ می توانم گناه نکنم، نشان می دهد که نماز من اولین درجه اش را پیدا کرده. اولین درجه نماز این است که تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ. نمی گذارد من گناه کنم. نماز نمی گذارد من گناه بکنم. یعنی در آدم یک قدرتی ایجاد می کند. در آدم یک قدرتی ایجاد می کند که آدم می تواند به نامحرم نگاه نکند. می تواند دروغ نگوید. می تواند. اگر آدمی را دیدید که نماز می خواند و گناهانی را هم انجام می دهد، این مال ناتوانی نمازش است. نادرستی نمازش است. اگر نماز آدم نادرست باشد، نادرست شرعی یعنی وضویش درست نیست. غسلش درست نیست. مثلا. مسائل نماز را درست بلد نیست. نمازش غلط است. خب نماز غلط اثر ندارد. اگر نمازش درست است،از نظر ضوابط شرعی نمازش درست است، این ناگزیر اثر دارد. و درجه دارد. به درجه ای که شما نماز می خوانی، نماز اثردارد. اثر حد نصابش، اثر حدنصابش این است که آدم را از فحشا و منکر بازدارد. حالا نماز شده حداقل مقبول. نماز حداقل مقبول این است که انسان را از گناه بازمی دارد. یک حالت طرفینی وجود دارد. اگر من زحمت می کشم، زحمت می کشم و از گناه با زحمت، با سختی، با جنگ کردن با هوا و هوس خودم، از گناه پرهیز می کنم، ثمره اش این است که شما می توانی نماز حداقلی را بخوانی. حالا می توانی بخوانی. و حالا اگر به یک دلیلی من توانستم نماز حداقل را، حداقل از توانایی نماز را به جای بیاورم، این نماز نمی گذارد من گناه بکنم. طرفینی است. اگر من نمازم را درست بخوانم، گناه نخواهم کرد. اگر گناه  نکنم، خواهم توانست که نماز بخوانم. این قانون همه جایی و به همه کس ساری و جاری است. اگر کسی نمازش را درست بخواند، گناه نکردن برایش قابل عمل می شود. قابل انجام می شود. من می توانم دیگر بعد از این گناه نکنم. اگر به دلیلی از گناه پرهیز کرده ام، مثلا فرض کنید یک کسی یک قصه ای گفته، من یک حادثه ای را دیده ام، مثلا فرض کنید که بالای سر جنازه یک عزیزی رفته ام و آن خیلی در من اثر کرده و باعث شده گناه نکنم. یک روز، دو روز، سه روز، چهار روز گناه نکنم. این یک روز، دو روز، سه روز چهار روز، ناگزیر نماز من بهتر خواهد بود. طرفینی است. نماز بهتر، گناه کمتر. گناه کمتر، نماز بهتر. این حرف اولی که درمورد نماز داریم. بعد می فرماید که اینجا جای نماز نیست. جایگاه بلندتر و بسیار بلندتری دارد. بفرمایید که شما هرمقامی را، به هر مقامی از مقامات معنوی برسید، نشانه اش در نماز است. هر مقامی برسید، نشانه اش را در نماز خواهی دید. اثرش را در نماز خواهی دید. اگر تقوای شما به درجه اعلا برسد، به سرعت اولین اثر آن را آدم در نمازش خواهد دید. یک روز است، مثل می گوییم ها. یک روز است که من هیچ گناهی نمی کنم. حتی خیال گناه هم به خاطرم نمی گذرد. خیال گناه هم نمی کنم. این خودش را در نماز شما نشان می دهد. نماز آدم پاکیزه می شود. نماز آدم نماز می شود. یک قدم بالاتر. فرمایش قرآن است. [سوره مومنون] بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ* قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ. نشانه مومن است. حالا ببینید چه مومنی. قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ* الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ* وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ. این درجه بالاتر است. من از گناه پرهیز می کنم. یک درجه. این یک نماز نصیب آدم می شود. کسی که از گناه کامل پرهیز کرد، یک درجه ای از نماز نصیبش می شود. از خیال گناه هم پرهیز کرد. اصلا خیال گناه هم به خاطرش نمی گذراند. خب یک درجه بالاتری از نماز نصیبش می شود. اینجا می فرمایند وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ.. لغو یعنی کاری که سودی برای آدم ندارد. سود دنیایی، یا سود اخروی. شما اگر قرآن بخوانی، برایت سود اخروی دارد. بعد هم رفته ای سر کار. مثلا در یک مغازه کاسبی. آن خریدار آمده و از شما جنس خواسته. شما می گویی جنس فلان جور این است. و درجه و خوبی و درستی اش هم این مقدار است. قیمتش هم این مقدار است. این حرف هایی است که لازم است بزنیم. برای خرید و فروش لازم است این حرف ها را بزنیم. خب من در خرید و فروش حرف های لازم را گفتم. دیگر بیشتر از آن حرفی نزدم. آنهایی که گفتم لازم بود. پس لغو نبود. اگر شما از این لغو پرهیز کردی، بلافاصله به نماز می رود. در نماز اثرش را خواهی دید. الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ. آدم به خشوع در نماز می رسد. یعنی احساس عظمت الهی [درک می کند]. ما الان هستیم. خدا هم هست دیگر. هست. برای خودش است. ما هم برای خودمان هستیم. هیچ ربطی، هیچ ربطی. اما آدمی که از لغو اعراض کرد و پرهیز کرد، حالا احساس عظمت می کند. احساس حضور خدای تبارک و تعالی را می کند. احساس می کند. من واقعا هیچ احساسی ندارم. یعنی با ترک گناه شما به این احساس نمی رسی. با ترک لغو می رسی. یعنی آدم هرکاری در زندگی انجام می دهد کار حساب شده است. شب های قبل هم عرض کردیم. اگر همه کارهای شما حساب شده است، خوابت حساب شده است. غذایت حساب شده است. مقدار غذایت حساب شده است. نوع غذایت حساب شده است. حالا مثال عرض می کنیم. یکی از حساب شده ها. خادم پیامبر عرض می کرد که پیامبر هیچ وقت، هیچ وقت به ما نگفت که چرا این کار را کردی، چرا این کار را نکردی. هیچ وقت. ایشان آمد به خانه. هر غذایی جلویش گذاشتند، اصلا اعتراض نکرد. غذا را خورد. این می شود [پرهیز از] حرف لغو. اگر یک ذره بیشتر پیش بروی، یعنی مثلا من با اهل خانه ام داد و بیداد کردم که چرا این غذا را درست کردید؟ خب شد... اگر هر غذایی آوردند من با کمال خوش رویی برخورد کردم، دست شما درد نکند هم گفتم. این لغو نداشت. در این عملش لغو نکرد. اگر آدم از لغو پرهیز کند، بتواند از لغو پرهیز کند، حالا لغو در نگاه را چکار کنیم؟ لغو در نگاه را چکار کنیم؟ من یادم هست که وقت هایی که ما خدمت حاج آقای حق شناس رسیدیم، اصلا در تمام عمرش به نظرم از هفده هجده سالگی این کار را می کرد. سر پایین بود. نگاه لازم. هرمقدار که نگاه لازم است، نگاه می کرد. یعنی من باید جلوی پایم را نگاه کنم. لازم است. نمی توانم چشمم را ببندم راه بروم. این لازم است. من عرض می کردم که شما اگر دارید در خیابان راه می روید، اگر روبه رویتان را نگاه کنید، به نامحرم می خورد. اگر دست راست تان را نگاه کنید، به نامحرم می خورد. دست چپ همینطور. اما اگر زمین را نگاه کنید، ممکن است بخورد، مثلا به یک پای برهنه ای. اما چاره ندارد. این نگاه چاره ندارد. اگر چاره ندارد پس عیب ندارد. اما اگر سرم را بالا نگاه دارم، در ماشین که نشسته ام، همینطور این اینور و آنور را نگاه می کنم. خب چشمم می افتد. به مرد می افتد می شود نگاه لغو. اگر به نامحرم بیفتد... یک چیز دیگر. نگاه لغو. من نگاه لغو ندارم. اگر نگاه لغو  نداری، آن وقت نماز می خوانی. الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ. خشوع در نماز نصیب می شود. ما تمام عمرمان یک بار نماز با خشوع نخوانده ایم. اگر یادتان باشد باز دیشب فرمودند اگر شما دو رکعت نماز بخوانی و هیچ فکری جز فکر نماز در ذهنت نباشد، نمازت را که تمام کردی، هیچ گناهی بین شما و خدای شما نمی ماند. دو رکعت نماز درست. دو رکعت نماز درست. دو رکعت. با دورکعت. همه گناهان آدم بخشیده می شود. یعنی بخشیده شده که توانسته، بخشیده شده که توانسته دو رکعت نماز درست بخواند. پس الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ. مومن آن کسی است که در نمازش خاشع است. و مومن کسی است که از لغو پرهیز می کند. هرکاری می کند کار لازم است. هرکاری می کند، کار لازم است. کاری است که می تواند جواب بدهد. کاری است که می تواند جواب بدهد.آن وقت این نماز آدم را درست می کند. این نماز آدم را درست می کند. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ. [آیه 9 سوره عنکبوت]. وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُدْخِلَنَّهُمْ فِي الصَّالِحِينَ. یک قدم بزرگ تر. بعد از اینکه شما توانستی نمازت را درست کنی، نماز شما را درست می کند. دل من فقط در این فرض از حسد پاک می شود. از بخل پاک می شود از تکبر پاک می وشد. از ریا پاک می شود. دیشب یک داستان از حاج آقای حق شناس عرض کردم. این از مرحوم علامه بحرالعلوم است که ایشان یک روزی به جمع شاگردان آمد. با شادمانی فرمود که من توانستم ریا را بردارم. ریا از عملم پاک پاک شد. بفرمایید اگر ریا پاک شد، یعنی بخلت هم پاک شد. آن خاصیت نماز است. نماز آدم را اصلاح می کند. نماز درست آدم را اصلاح می کند. نماز دسرت آدم را اصلاح می کند. ببینم می توانیم آیه دیگری پیدا کنیم خدمت شما عرض کنیم. آن در سوره فاطر است. آیه می فرماید که اگر شما تقوا داشتید، قدم اول؛ یعنی هیچ گناه نکردید. پرهیز کامل از گناه. مرحله دوم سخن به سداد گفتی. اصطلاح قرآن این است. سداد یعنی صواب. صواب با صاد. یعنی سخن درست گفتی. سخن درست آن سخنی است که من می توانم جوابش را بدهم. اگر از من پرسیدند چرا این حرف را زدی، می توانم بگویم به این دلیل مشروع قانونی خود تو ای خدا من این حرف را زدم. مثل اینکه مثلا امر به معروف می کنم. در امر به معروف هم مثلا یک کمی با اوقات تلخی این کار را می کنم. مثلا. خب این اوقات تلخی معقول و مشروع است. من می توانم جواب بدهم. تکرار کردم. حرفم را در امر به معروف تکرار کردم. چند بار گفتم. می گویند چرا چند بار گفتی؟ خب امر به معروف بود. لازم بود. تا گفتی لازم بود دیگر از تو سوال نمی کنند. تمام شد. جوابش داده شد. حالا آیه اینجوری می فرماید. کسانی که تقوا داشته باشند و سخن به سداد بگویند. به صواب بگویند. اینکه به صواب سخن بگویند را تعبیر می کنیم یعنی به صواب عمل کند. نه تنها سخن به صواب بگوید. البته کسی که سخنش همه اش حساب شده است، ناگزیر بقیه اعمالش هم همه اش حساب شده است. حساب شده. خب. بعد چه می گویند؟ می فرمایند که ما به اینها عمل صالح می دهیم. حالا می تواند نماز درست بخواند. این آدم می تواند نماز درست بخواند. و بعد از اینکه می تواند نماز درست بخواند، می گویند گناهانش را هم می بخشیم. کسی که اینجور اهل تقواست، اینجور مراقب اعمال و رفتارش است، همه اعمالش صالح است، دیگر گناه ندارد. این را بیاورید روی آن چیزهایی که در سینه من است. یک ذره کینه هست. نمی توانم کینه فلانی را که من فکر می کنم یک روزی به من ظلم کرده و بد کرده، فراموش کنم. این گناه است. این گناه با آن نماز درستی که می خوانی پاک می شود. دیگر در سینه شما هیچ مشکلی نیست. اگر در سینه آدم هیچ مشکلی وجود نداشته باشد، بعد از آن دیگر هیچ مشکلی برایش وجود ندارد. تا به اعلا علیین بهشت برسد هیچ مشکلی نخواهد داشت. بلکه من برای این آدم ها [چیزی] عرض می کنم که در گذشته هم گفته بودم. الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ. الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِكَةُ طَيِّبِينَ. تا ملائکه می آیند آدمی که طیب است، [را ببرند] یعنی آدمی که در سینه اش بخل نیست، کینه نیست، غل و غشی ندارد، پاک پاک است، وقتی فرشتگان برای قبض روحش می آیند، به او سلام می کنند. همان لحظه. لحظه مرگ به او سلام می کنند. سلام فرشته ها پیام سلام الهی است. بعد می فرمایند که حالا بفرمایید داخل بهشت. از لحظه مرگ به بهشت می رود. هیچ چیز دیگری، هیچ مشکلی در آینده نخواهید داشت. هیچ مشکلی نخواهید داشت. چون خودش هیچ مشکلی ندارد. من که ته دلم کینه است، من که بخل دارم، مشکل دارم. این مشکل برایم مشکل ایجاد می کند. اگر خدایی نکرده مشکل گناه داشته باشم که دیگر ده برابر. چه عرض می کردیم؟ إنَّ الصَّلاهَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ [آیه 45 سوره عنکبوت] می گویند ذکر خدا در دل آدم بالاترین اثر نماز است. ذکر خدا در دل آدم یعنی چه؟ یعنی بهشت نقد. حافظ یک شعری دارد. من که امروزم بهشت نقد حاصل می شود. من بهشت نقد را دارم. بهشت نقد برایم حاصل شده است. بهشت نقد چیست؟ همان لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ. اگر یاد خدا در دل شما باشد، یک بهشت همراهت است. در قیامت فرمودند که نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ* الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ [آیه 6 و 7 همزه] آتشی الهی که زبانه می کشد. گُر و گُر می کند. در دل. این مال جهنمیان. در عمق جان شان جهنم است. بیرون شان هم برایشان جهنم است. در عمق جان شان هم جهنم است. ببینید این در دلش شرک بوده، کینه بوده، خشم بیجا بوده. ریا بوده، کلک بوده، صد تا بدی. خب صدتا بدی تبدیل به صدتا آتش می شود. همه اش در دلش است. بعد هم این گناهان و این صفات بدش در دست و بال و چشم و گوشش اجرا می شده. عمل می شده. هیچ وقت دستش در جیبش نمی رفته. به خاطر بخل. خب آن هم مال آتش بیرون. آتش بیرون، آتش درون. عین این هم برای بهشتی ها هست. یک بهشتی در دل شان است. بستگی دارد به آن صفات خوب شان. چقدر صفات خوب دارند. اگر شجاع است، شجاعت یک بهشت است. اگر سخی است، سخاوت یک بهشت است. اگر متواضع است، تواضع یک بهشت است. هرکدام یک بهشتی است. هریک از این بهشت ها برای اینکه مدهوش آن بهشت شود، کافی است. انقدر خوب است. خب. عرض می کنیم دل که از  گناهان دل، از گناهان دل مثل بخل و کینه و حسد و تکبر و اینها پاک شد، یاد خدا می آید. یاد خدا که می آید یعنی بهشت به دلش می آید. لَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ بالاترین و بیشترین اثر نماز است که اگر آدم بکوشد هی نمازش را بهتر بخواند و اعمالش را مواظبت کند که نتیجتا نمازش بهتر شود [به آن ذکر الله اکبر می رسد.] اگر نمازش بهتر شد دلش از کینه و بخل و حسد پاک می شود. [این] اثر نماز است. دل را پاک می کند.

 می خواستیم یک چیزی هم درمورد حضرت حسین عرض کنیم. اگر به دو سه تا کلمه هم بشود. بعضی از اولیاء الهی هستند که غرق در جمال الهی هستند. ببینید فرمودند حضرت عیسی و حضرت یحیی در یک دوره بودند دیگر. حضرت عیسی و حضرت یحیی. حضرت یحیی دائما داشت از خوف خدا گریه می کرد. حالا مثلا دائما. حضرت عیسی اصلا نه. چرا؟ فرمودند حضرت عیسی برتر و بالاتر است. چون رجا و امید به خدا او را شادمان کرده. اصلا یاد جهنم و غضب الهی نیست. حضرت یحیی هم همه اش یاد عذاب و غضب و جهنم است. آن دائما دارد گریه می کند و ایشان هم دائما دارد لبخند می زند. مقام ایشان برتر است. کسی که به رجاء الهی و مراحم الهی خشنود است، مقامش برتر است. حالا این یک مقدمه بود برای آن چیزی که می خواهیم عرض کنیم. بعضی از اولیاء الهی غرق در جمال الهی هستند. مثلا شب سرش را بر سجده می گذاشت. اویس. امشب شب سجده است. تا صبح سجده می کرد. امشب شب رکوع است. تمام شب را به رکوع می گذرانید. این از سلسله اولیاء خدا. یک ولیّ ای هم هست که باز داستانش را دارد به حضرت موسی گفتند ما یک بنده برگزیده ای در کجا داریم. برو او را ببین. رفت دید دست ندارد. پا ندارد. مثلا دارد شکر خدا را می کند. خدایا اصلا این چیزی ندارد که. تو برای چه شکر می کنی؟ کدام نعمت خدا را شکر می کنی. گفت به. در میان تمام بندگان تنها من خدا را می شناسم. در میان این همه بندگانی که در هول و هوش من هستند، تنها من او را می شناسم. من شکر این را چکار کنم؟ حضرت موسی هم خیلی تعجب کرد. بعد می گویند خدای متعال به حضرت جبرئیل علیه السلام امر کرد که تشریف آوردند و با یک اشاره دوتا چشمش ریخت. فرض کن دوتا چشمش از سر جایش ریخت روی دامنش. شکرش بیشتر شد. این بنده ای ست که در مقام جلال الهی بلا را می کشد. بلا را می کشد. اولیاء درجه اول خدا مثل ائمه ما، هر دو وجه را دارند. هم آن را دارد و هم آن را دارد. بلا. سراپای عمرشان پر از بلاست. سراپای وجودشان پر از بلاست. از آن طرف هم سراپای وجودشان غرق شکر و نماز و سجده و ذکر است. مثلا امیرالمومنین در نماز غش می کند. مثلا اینجوری. از هردو وجه برخوردارند. اینها کامل ترین بندگان خدا هستند. حالا ما می خواهیم عرض کنیم که حضرت حسین علیه السلام را در مقام جلال الهی، جمال و جلال؛ در مقام جلال الهی هر بلایی را که برایش فرض داشته و در آن شرایط ممکن بوده [پیش آمده]. ببینید مثلا آن روز ممکن نبوده که یک تانک بیاید از روی جسد آدم حرکت کند. اما خب می توانستند اسب بتازند. اسب را تاختند. ابن زیاد پیغاما داده بود که اسب را بدن های این اهل کربلا بتازید. من می دانم که اسب تاختن بر بدن مرده اثری ندارد. برایش دردی ندارد. اما من این را نذر کردم. آب را بستند. می گویند شیطان به درگاه الهی عرض کرده بود که خدایا این بندگانت که صبر می کنند و تحمل می کنند چون هوا خیلی گرم نیست. بنابراین آن روز شد گرم ترین روز سال. اینها باز هم تحمل کردند و صبر کردند شکر خدا کردند. بلا از همه انواع بلا بر سرش ریخته است. ایشان چه فرمود؟ فرمود رِضَاالله رِضانا أهلَ البِیت. رضای خدا رضای ماست. او از مقام رضا هم بالاتر بود. از مقام رضا هم بالاتر بود. در داستان ابراهیم دارد که فَلَمَّا أَسْلَمَا [آیه 103 سوره صافات]. خودش و پسرش تسلیم شدند. ما همین را می خواستیم. تسلیم تو را می خواستیم. گفتیم بس است. نمی خواهد سر پسرت را ببری. چاقو نبرید. بعد یک گوسفند فرستادند. می فرمایند بعد از اینکه حضرت ابراهیم به مقام تسلیم رسید، او را در عالم آخرت و در بهشت در کنار چهارده معصوم جای دادیم. مقام آنها مقام تسلیم است. حضرت حسین علیه السلام و شاید بعضی از یاران شان هم در این مقام بودند. به مقام تسلیم رسیده اند. در مقابل هرچه جلال الهی تجلی کند و برای او بلا و سختی به بار بیاورد، او تسلیم شده. برترین مقامی که حضرت حسین علیه السلام فرمود تو در بهشت مقامی داری که جز با شهادت به آنجا نمی رسی. حالا در این حدی که می توان گفت. ان شاء الله امیدواریم که فهمیده شده باشد.

السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ.

این عاشورا را عاشورای آخر عمر ما قرار مده.

وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.

هیچ کس دیگر برایش نمانده. هیچ کس نمانده. وقتی که حضرت ابالفضل می خواست به میدان برود، فرمود که اگر تو بروی، تَفَرَّقَ عَسگَری. لشکر من متفرق می شود. بابا دیگر کسی نمانده. اما ابالفضل را طبق این نقل یک لشکر حساب کرده اند. اگر تو بروی من دیگر لشکری نخواهم داشت. حالا عباس هم رفته. ایشان هم هرچه کوشیده که جنازه و جسد پاره پاره عباس را بیاورد نتوانست. چون دست زیر هر قسمت از بدن می کرد که بلند کند، بقیه بدن روی زمین می ماند. بنابراین رها کرد و به خیمه ها آمد. به اهل حرم فرمود آماده اسیری باشید. بنابراین خانم ها رفتند هرچه زر و زیور و گوشواره گردنبند و النگو داشتند ریختند داخل خیمه. لباس های خوب شان درآودرند و لباس ها کهنه به تن کردند که لشکر که حمله می کند برود غارت کند و چیزهایی که غارت شدنی است غارت کند. دیگر به اینها دست نزند. اما نمی دانیم. در بعضی از مقاتل دارد که این سربند خانم های عرب که ما به آن معجر می گوییم... در هر صورت امام حالا تنها به میدان می رود. تنهایی به میدان می رود و لشکر را به هم می پیچد. می گوید مردم شهامت ها و شجاعت های امیرالمومنین را یادشان افتاد. یا با شجاعتی که از حضرت حسین دیدند شجاعت های امیرالمومنین را فراموش کردند با همه تشنگی و گرسنگی و بلا دیدگی. بلا دیده بود. بلا دیده بود. عزیزترین عزیزانش را خودش آورده بود. پاره پاره شدنش را خودش دیده بود. علی اکبرش را. اربا اربایش را دیده بود. خودش که نتوانسته بود او را بیاورد. گفته بود که جوانان بنی هاشم بیایید. این همه بلا دیده بود. مع الوصف با نهایت شجاعت طومار لشکر را در هم پیچیده بود. اما خسته شد. از بس که جنگ کرده بود خسته شد. از صبح تا به آن وقت که دیگر عصر بود، نزدیک عصر بود. چون نماز ظهر را خواندند و بعد هم باز یک مجموعه بزرگی جنگ داشتند. بزرگان صحابه بعد از نماز به میدان رفتند. حالا حدود عصر است. وقت نماز عصر است. گوشه ای از میدان را انتخاب کرد که خستگی در کند. یک سنگی آمد. سنگ، سنگ بزرگی بود. پیشانی را شکست. به طوری که خون ریخت توی صورت. چشم های حضرت را خون پوشانید. دیگر بعد از این نمی تواند با این خون چشم ها بجنگد. بنابراین پیراهنش را بالا آورد که خون چشم را پاک کند. قلب مبارکش پیدا شد. شاید یکی از این چندتا تیری که حرمله ملعون به کار برده است این تیر باشد. یک تیر سه شعبه مسموم. جز بلاهایی که امام کشیده مسموم هم شده. آن هم با این تیر مسموم شده. تیر یک جوری در قلب و سینه حضرت حسین علیه السلام جای گرفت که هرچه کوشید از جلو آن را بیرون بیاورد، نشد و نتوانست. ناگزیر خم شد و از پشت سر تیر را بالا آورد. خون مثل ناودان جاری شد. دیگر امام نتوانست روی اسب بماند. می گویند دعای قربانی خواند. بِسمِ الله وَ بِالله وَ فِی سَبِیلِ الله وَ عَلَی مِلَّهِ رَسُولِ الله. یک مقدار از خاک های گرم کربلا را جمع کرد و پیشانی بر خاک گذاشت. آنجا با خدای متعال مناجات کرد. در آن مناجات به ایشان چه دادند؟ چه به دست آورد؟ که عرض کرد بارالهی هرچه به من داده ای مجانی داده ای. من برای تو هیچ کاری نکرده ام. نه عباسم را دادم. من ندادم. نه علی اکبرم را دادم. نه یاران عزیزم را دادم. نه علی اصغرم را دادم. یک وقت دید سینه اش سنگین شده. چشمش را باز کرد. دید شمر... فرمود من شفاعت جدم را برایت تضمین می کنم. تو دست از کشتن من بردار. گفت مثلا دودانه جایزه یزید برای من از شفاعت جدت بهتر است. من آن را ترجیح می دهم. فرمود که جدم به من فرموده بود یک کسی تو را می کشد که... و لا حول و لا قوه الا بالله.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای