شب بیست و سوم ماه رمضان ۱۴۴1، 99/2/27
در شب بیست و سوم مهر و امضای نهایی می شود. الان شب بیست و سوم است. مهر و امضای نهایی تمام سرنوشت [سال] ما در این شب باید انجام شود.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین المُنتَجَبین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین عَجَّل الله تَعَالی فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ مَخرَجَه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

نکته اول این است که شما اگر نگاه کرده باشید در سقف این مسجد نام شهدایی که در این محل شهید شده اند، مظلومانه شهید شده اند، به دست بدترین آدم های دوران شهید شده اند، نام شان هست. من یک نفر از آن آقایانی که در آن جریان حضور داشت و زیر آوار بود دیدم. او برای من می گفت. گفت رفیق بغل دستی من به من گفت من یک بوی عطر فوق العاده ای می شنوم. تو هم می شنوی؟ گفتم من نه. آن بنده خدا گفت پس معلوم می شود من شهید می شوم و تو زنده می مانی. ایشان زنده مانده بود و البته زخمی و شکستگی و این حرف ها. آن نفر هم شهید شده بود. شاید او اسم ایشان را گفت اما من الان یادم نیست. اینها پای دین کشته شده اند. آن دشمنان حکومت دین را بر این کشور نمی خواستند. ولو حکومت دین که الان بر این کشور هست، ناقص است، صد جایش کم و کسری دارد، اما در هرصورت حکومت دین است. آنها این را نمی خواستند. خب. ما از خدای متعال درخواست می کنیم که اینها به هر مرتبه و مقامی که هستند، خدای متعال به همه شان رفعت بالاتری در مقام عالی بهشتی مرحمت کند. آنها و همه شهدا را با امام حسین محشور کند. این بهترین دعا برای شهدا و اموات است. با امام حسین محشور شنود. ببینید من مکرر این را عرض کرده ام. در روایاتی که از خلقت آدم سخن گفته می شود، گفته می شود از نور حضرت پیامبر مثلا آسمان ها خلق شدند. همینطور می گویند و می گویند تا آخر می گویند از نور حضرت حسین علیه السلام بهشت خلق شد. از نور حضرت حسین بهشت خلق شد. حالا خود حضرت حسین، نورش چیست که از نورش بهشت خلق شد. حالا لفظش دقیق نیست. نورش حالق بهشت است. خود او صاحب این نور است. حالا اگر این شهدا همه شان، آنهایی که ما می شناختیم، از نزدیک می شناختیم، آدم های خوبی بودند. آنهایی که از نزدیک می شناختیم. من نگاه می کنم بعضی هارا از نزدیک می شناختم. ان شاء الله همه شان با امام حسین محشور شوند. خب ما باید حقی که این جا بر ما داشت را ادا می کردیم. ان شاء الله با این دعا یک کمی از آن حق ادا شده باشد.

مطلب دوم. شب های قدر، شب نوزدهم است، شب بیست و یکم است، شب بیست و سوم است. این را مکرر، مکرر از حاج آقای حق شناس می شنیدیم. حالا نام ایشان را هم به زبان بیاوریم و باعث برکت شود. ایشان می فرمودند در شب نوزدهم، در روایات دارد نه اینکه ایشان از خوش می گفت؛ در شب نوزدهم سرنوشت شما نوشته می شود. در سال آینده باید بر شما چه بگذرد. در شب بیست و یکم این کم و زیاد می شود. ناله ای که شما برای امام حسین می زنید اثر می کند. استغفاری که می کنید، العفوی که می گویید، اگر از دل بگویید، تاثیر می کند. کم و زیاد می شود. مثلا، مثلا بنا بوده در طول این سال شما سه بار تب کنید. دو بارش حذف می شود. مثلا می گویم. مثلا مقدر نبوده که شما به کربلا مشرف شوی. در این کم و زیادی مقدر می شود. در شب بیست و یکم. در شب بیست و سوم مهر و امضای نهایی می شود. الان شب بیست و سوم است. مهر و امضای نهایی تمام سرنوشت [سال] ما در این شب باید انجام شود. ما به حضرت ولیعصر عرض می کنیم. ببینید یک چیز خیلی عجیب و غریب است. خیلی عجیب است. تعداد افراد بشر روی کره زمین امروز چند میلیاردند؟ مثلا هشت میلیارد. هشت میلیارد. سرنوشت هشت میلیارد. اگر فقط انسان ها سرنوشت شان معین شود، سرنوشت هشت میلیارد آدم را فرشتگان برای یک انسان می آورند. انسانی است که مثل من و شماست. قد و قامت است. چشم است. گوش است. زبان است. انسان است دیگر. یک انسان. این انسان چقدر بزرگ است. انسان چقدر می تواند بزرگ باشد. بشود. چقدر می تواند بزرگ بشود، باشد. باور کنید. اگر شما همت کنید، از بنده که گذشته؛ اما شماها که جوان هستید همت کنید. همت کنید بزرگ می شوید. خیلی بزرگ می شوید. زمین به فرمان شما می آید. ممکن است آسمان به فرمان شما بیاید. شما از آسمان ها برتر باشید. نمونه داریم. یک انسان. هشت میلیارد بشر در طول یک سال چه کار خواهند کرد؟ ذره ذره کارها و حوادثی که باید در سرنوشت شان برایشان پیش بیاید، همه به ایشان عرضه می شود و ایشان باید اینها را امضا کند. امضا کننده نهایی سرنوشت شما امام زمان علیه السلام است. می گویند که یک پیرمردی بود. کربلایی. این متعدد موفق می شد که خدمت حضرت ولیعصر برسد. حالا دارم فکر می کنم اسمش یادم بیاید. چه کسی یادش است؟ این شب بیست و سوم در مسجد سهله محضر امام زمان بود. دو نفر عالم دیگر هم بودند. در محراب نشسته بودند. حضرت با آن دونفر صحبت می کرد. این هم در دلش می گفت که بابا چرا این آقایان با هم حرف می زنند؟ چرا نماز و دعا و ذکر نمی گویند. حالا مثلا به تعداد افراد. حالا ممکن است من یک کمی اشتباه [بگویم]. جام آوردند. سحر. یک جام خدمت امام دادند. دو تا جام به آن دو نفر دادند. یک جام هم به ایشان تعارف کردند. ایشان قبول نکرد. قد و قامتش همین بود. اندازه معرفتش. بعد هم مثلا صبح شد و بلند شد و اینها. حالا خدا کند من نامش را یادم بیاید. امشب یک چنین چیزی است. آن جام که آوردند یعنی چه؟ آن حرف هایی که با هم می زدند یعنی چه؟ حالا همه کارهای عالم دست امام زمان علیه السلام است. ما به درگاه ایشان عرض می کنیم که جمعیتی که اینجا هست و هرجای دیگر هست، چیزی در دست ندارد که به درگاه شما بیاورد و در درگاه شما بیارزد. بیاورد و بیارزد. پس ما با دست خالی آمده ایم. هر کاری می کنی، شما باید بکنی. به این سو، یعنی به سوی ما نگاه نکنی. به کرم و مرحمت خودت نگاه کنی. ببینید در دعا دارم یا مَن یَقبَلُ الیَسِیر وَ یَعفُ عَنِ الکَثِیر. آن بزرگان می گفتند یسیرش را چه کسی دارد؟ چه کسی آورده است؟ یسیر. یسیر را چه کسی آورده؟ شنیده اید که حضرت زینب سلام الله علیها عرض کرد خدایا این قربانی را ... بابا قربانی امام حسین است. این قربانی را از ما قبول کن. تو باید قبول کنی. امام حسین را تو باید قبول کنی. ما اصلا چه ربطی داریم؟ ما هیچ ربطی به آن بزرگان نداریم. از نظر ارزش و مرتبت می خواهیم عرض کنیم. ما هیچ چیزی نداریم. در خواست ما از کرم توست. درخواست مان از کرم توست. هزارجور هم حاجت داریم. اولین حاجت ما عافیت در طول سال آینده است. عافیت برای خودمان. مردم شهرمان که مرکز کروناست. و مردم کشورمان و از همه مهمتر رهبرمان. عافیت کامل از کرم تو درخواست می کنیم. چیزی هم نیاورده ایم. ببینید امیرالمومنین در کفن سلمان نوشتند وَفَدتُ عَلَی الکَرِیم بِغِیرِ زادٍ. من بر کریم مهمان شده ام. وارد شده ام. هیچ زادی نیاورده ام. هیچ چیز ندارم. سلمان. من هیچ چیز ندارم. اصلا بد است. یک آقای محترمی شما را مهمان کرده. صاحب شخصیت است. وقتی داری به آنجا می روی، در راه غذا بخری و به آنجا ببری. این توهین به اوست. وَفَدتُ عَلَی الکَرِیم بِغِیرِ زادٍ. ما هم امشب که شب شماست، شب امامت است، امامت امشب تجلی کامل می کند. امضای سرنوشت همه خلق خدا. حالا حداقل انسان ها که هشت میلیارد می شوند. دیگر سایر موجودات را نمی دانیم. ایشان از دادن چیزی به کسی که بی چیز است، ابا دارد؟ اوقاتش تلخ می شود؟ نه. اگر یادتان باشد سال های گذشته عرض می کردیم. خدای متعال فرمود که اگر همه مردم هرچه حاجت در ذهن شان دارند تصور کنند. به تعداد همه آدم های عالم حاجت ها همه در ذهن هایشان، به تعداد حوائجی که همه دارند به نفر نفرشان بدهم. یعنی آن هشت میلیارد هرکدام هرچه حاجت دارند برای یک نفر جمع کنیم. به تک تک انسان ها به تعداد حاجت و خواسته های کل عطا کنم به زبان من سر سوزنی از خزانه من کم نمی شود. این خزانه اینجور است. به تعداد تمام حوائج بشریت. به نفر به نفر بدهند. از خزانه من یک سر سوزن، یک ذره کم نمی شود. خب طرف ما یک چنین آدمی است. خدای متعال و صاحب خزینه او، خزینه دار او امام زمان است. بنابراین هیچ چیز از خزانه شما کاسته نمی شود. اگر همه حوائج ما را بدهی، همه حوائج همه کسانی که امشب احیاء گرفته اند، در خانه اند، در مسجد هستند، هرجا هستند، و همه مردم ایران، همه مردم عراق، هرجا که همه دوستان امیرالمومنین هستند، هرجا مسلمان ها هستند، متاسفانه مسلمان های دیگر شب بیست و هفتم را شب احیاء می دانند. شب قدرمی دانند. از این شب های سه گانه محروم اند. خدا به حرمت امیرالمومنین و به زحماتی که ائمه کشیده اند ما را به واقعیت این شب ها نزدیک کرده اند. در هرصورت ما همه حوائج مان را به در خانه شما آورده ایم بدون اینکه خودمان چیزی داشته باشیم یا خودمان ادعای چیزی داشته باشیم. در دعا دارد ما لا اُستُوجِبَهُ من از تو چیزی می خواهم که شایسته اش نیستم. شایسته اش نیستم. هیچ کاری نکردم که بایستی در مقابلش چیزی به این شخص بدهند. خب. این هم از قیمت امشب.

ببینید کوچک ترین حاجتی که اگر امشب خدا بخواهد برآورده کند، کوچک ترین حاجت این است که از گناهان ما درگذرد. در دعاهایمان داریم دیگر. گردن های ما را از آتش جهنم نجات بده. ما را زنجیر می کنند و می کشند و در آتش می برند. حالا بعضی ها را که یک جرقه هایی از جهنم می جهد. قرآن دارد کَالقَصر. مثل یک ساختمان پنج طبقه است. یک جرقه از دهانم می جهد. به صحرای محشر می آید. آن کسی را که بایست می بلعد و به جهنم می برد. صحرای محشر. یک چنین ترسی وجود دارد. هر لحظه یک جرقه دارد از بالای سر ما عبور می کند. می خواهد برود یک نفر را ببلعد و ببرد. انقدر ترس است. اگر گناه نکنی، آنجا اصلا نخواهی ترسید. اگر شخص هیچ گناه نکند، آنجا هیچ ترسی برایش نیست. فرمودند إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ [51 دخان]. یک وقتی صحبت بود. به مناسبت زلزله گفته بودند در این ساختمان های بزرگ یک اتاق امن درست کنید. در این اتاق امن هرجور زلزله باشد لطمه نمی خورد. کسانی که در آن هستند هم سالم می مانند. إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي مَقامٍ أَمِينٍ. هیچ خطری، هیچ ترسی، هیچ هولی، هیچ مشکلی برایشان پیش نمی آید. اگر گناه را به جدیت ترک کند. جد. نه یک وقت یک وقت. جد. آن شب چه عرض کردیم؟ فرمودند که غَضُّوا أَبْصَارَكُمْ شما چشم هایتان را ببندید. یک کسی هست چشمش را از گناه می بندد. آن حدیث دوم مربوط به او بود. همه کسانی که در محشراند گریه می کنند. آنها گریه نمی کنند. کسی که چشمش را از گناه بسته. اما یک کسی چشمش را از چیزی که برایش سود ندارد می بندد. اگر شما به چیزی که برای شما سوددارد نگاه کنی و غیر آن را اصلا نگاه نکنی، این می شود آن دسته. غَضُّوا أَبْصَارَكُمْ تَرَون العَجائِب. آنچه که یک چنین آدم هایی می بینند اگر... مرحوم سید حیدر عاملی در اول کتابش مطلبی نوشته حالا من به زبان خودم می گویم. اگر یک دائره المعارف هزار جلدی، من دارم عرض می کنم، اصلا در عالم نداریم، اگر یک دائره المعارف هزار جلدی از آنچه که من در عالم دیدم و چشیدم و شنیدم و اینها بخواهیم بنویسیم نمی شود. جا نمی گیرد. عرض می کنم یک دائره المعارف هزار جلدی. تَرَون العَجائِب. قاعدتا داستان مرحوم آقای طباطبایی را شنیده اید. ایشان می گفتند من در مسجد سهله بودم. شب چهارشنبه یا شب جمعه. داشتم نافله نماز عشا را می خواندم. سوره صاد را می خواندم. یک حمد خواندم. بعد سوره صاد را می خواندم. سوره صاد در شب های جمعه مهم است. من عرض می کنم. شماها هم یادتان می رود. اما سوره صاد در شب های جمعه مهم است. خیلی مهم است. عرضم به حضورتان داشتم سوره صاد را می خواندم. یک حوریه آمد دست راست من نشست. استاد ما گفته بود هرچه پیش آمد شماها توجه نکنید. من رویم را گرداندم. این آمد جلوی من نشست. من رویم را گرداندم. این آمد دست چپ نشست. یک چیز کوچک. ما خیالش را هم نمی توانیم بکنیم. در خواب هم نمی شود. تَرَون العَجائِب. اگر چشم تان را درست ببندید، نه اینکه چشم را ببندید و در خیابان راه برویدها که بروید زیر ماشین و در چاله بیفتید. نه. چشمت را پایین بینداز. جلوی پایت را نگاه کن. اگر کسی انقدر مرد باشد تَرَون العَجائِب. یک چیز دیگر هم شب اول عرض کردیم که خیلی مهم بود. داستان آن زنی بود که از صبح تا مثلا عصر دستور می داد که کنیزکانی که دارد، یک قالیچه ببافند. یک پارچه ببافند. دم غروب هم می گفت بازش کنید. این بیچاره ها دومرتبه تمام آنچه که بافته بودند باز می کردند. فرمودند مثل این نباشید. عرض کردیم که اگر من یک شب تا صبح بیدار ماندم، العفو گفتم، گریه کردم، قرآن خواندم، قرآن به سر گرفتم، بعد فردا صبح وقتی به خانه رفتم، پدرم، مادرم یک حرف بلندی، درشتی به من زد و من هم جوابش را دادم. حرف درشت او را با حرف درشت دیگری جواب دادم. هرچه ساختی و پرداختی، به باد دادی. این هم مال حرف شب اول. کوشش بکنیم که بماند. بماند. یک غیبت بشنویم، یک غیبت بکنیم، بدتر از آن اگر تهمت بزنیم. اگر یک کسی را تخریب کنیم. الان کاملا رسم است. من هی از دوستانی که در شرکت ها و ادارات و جاهای مختلف هستند [ می شنوم]. همین تازگی می گفت که جای من یک کمی عوض و بدل شده. یک ذره بهترشده. ریختند علیه من. هم دروغ می گویند و تهمت می زنند هم یک ممکن است یک چیزهایی به خاطر آشنایی بدانند. می روند این را به رئیس ها می رسانند. می گویند مرحوم میرزای شیرازی، میرزای دوم هرکسی می آمد خدمتش که درمورد یک کسی حرف بزند، ایشان می فرمود که اگر حرفی بزنی، تو در نظر من خراب می شوی نه او. آن مرد خیلی بزرگ بوده. ماها اگر کسی درمورد کسی حرفی بزند، دلمان چرکین می شود. آدم کوچکی هستیم. دل مان چرکین می شود. شنیدن غیبت. حتی من می دانم این دارد دروغ می گوید. مثلاها. باز دل من را چرکین می کند. اینجا آدم باید جلوی این را بگیرد. بر دهانش بزند. بر دهانش بزند. نه با دست. با صحبت. نگذارد. نگذارد. خب. دیگر چه بگوییم؟

عرضم به حضورتان در سوره حدید [می فرماید] يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى‌ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ [12]. قیامت یک روزی است که تو می بینی و مشاهده می کنی مومنین و مومنات وقتی دارند حرکت می کنند، به سوی بهشت حرکت می کنند. وقتی دارند حرکت می کنند نورشان در پیش روی آنها حرکت می کند. از این قیافه، از این هیکل نور می تراود و جلوی راهش را روشن می کند. يَسْعى‌ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ به دست راست شان هم نور می تابد. از صورتش نور. جلوی راهش، دست راستش می تابد. بُشْراكُمُ الْيَوْمَ بشارت باد شما را ای مومنین. جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ. بهشتی که... جنت آن باغی ست که زمین آن از شدت گل و گیاه دیده نمی شود. هرجا نگاه می کنید، سبزی و خرمی و گل و درخت می بینید. جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها. زیر این درخت ها هرها جاری ست. ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ این. آدم برنده می شود. می گویند این برندگی بزرگ است. شما عمرتان را داده اید، برده اید. یا عمرتان را داده اید، باخته اید. عمرت را داده ای بردی. چه بردی؟ این. يَسْعى‌ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ... جَنَّاتٌ تَجْرِي بهشتی که بهشتش چقدر است؟ باز ذکر خیر حاج آقای حق شناس را عرض کنیم. ایشان فرمود که من را بردند بهشتم را دیدم. اواخر بود که فرمودند. من را بردند بهشتم را دیدم. این بهشت برزخی ایشان بود. این بهشت دو برابر کره زمین بود. چرا؟ به این اندازه کار کرده. ما به این اندازه حرف زده ایم. حرف. حرف بی ثمر. نگاه بیخود کردیم. بعد می فرماید یوْمَ یقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذِینَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکمْ. منافقین و منافقات یعنی کسانی که یک وقتی با مومنین در یک صف جماعت بودند. خب یک نفر که این شهیدها را به بهشت فرستاد جزء اعضای حزب بوده. دائما در مجالس شان رفت و آمد می کرده. این بمب را برداشته آورده. منافقین و منافقات به مومنین می گویند که انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکمْ. مثلا معطل ما شوید یا به ما نگاه کنید که ما از نور شما بهره مند شویم. آن ها خودشان در ظلمات اند دیگر. ظلمات. چه ظلماتی. چه ظلماتی. نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکمْ. ما از نور شما اقتباس کنیم. بهره مند شویم. قِیلَ ارْجِعُوا وَراءَکمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً می گویند برگردید به عقب. به دنیا. آنجا باید نور کسب کرد. با چه باید نور کسب کرد؟ با نماز خوب. با چشم بسته از گناه. با چشم بسته از گناه. با زبان بسته از غیبت. با این نور کسب می شود. با نماز شب. با نماز شب. با نماز شب. با آن نور کسب می شود. بروید آنجا نور التماس کنید. برای درخواست نور به دنیا برگردید. بعد هم می گویند که یک دیواری بین شان حائل می شود. بین منافقین و مومنین. طرف مومنین نعمت است. خوبی است. خوشی است. این طرف دیوار آتش است. عذاب است. [در آیه] بعد می فرمایند که ینادُونَهُمْ. حالا چون فاصله افتاد داد می زنند. ندا می کنند. فریاد می زنند. می گویند أَلَمْ نَکنْ مَعَکمْ. مگر ما با هم نبودیم؟ مگر در یک مسجد با هم نبودیم؟ مگر در یک اداره با هم نبودیم؟ دوتا میز ما در کنار هم قرار داشت. مومنین جواب می دهند قالُوا بَلی وَ لکنَّکمْ فَتَنْتُمْ أَنْفُسَکمْ شما خودتان، خودتان را آتشی کردید. در قیامت شک و شبهه داشتید. شک و شبهه داشتید. آیه دیگر می فرماید که مردم دو دسته اند. یک دسته کسانی هستند که تمام هیکلش نور است. اینها بهشتی هستند. یک دسته اصلا نور در وجودشان نیست. جای آنها جهنم است. آنهایی که نور درشان نیست ذغال اند. جای ذغال در آتش دان است. جای نور هم در مرکز نور است که بهشت است. ما باید یک مقداری جمع و جورتر زندگی کنیم. انقدر گسترده نکنیم. رفیق هزارتا. صدجا می روم برای گردش. صدجور جا می روم برای مثلا فرض کنید غذا خوردن. آخر نمی شود هرجایی رفت غذا خورد. از هر رَستورانی. آقای حسن زاده فرمودند رِستوران. معلوم شد چون این لغت فرانسوی است رِستوران درست است. آدم نمی تواند به هر رستورانی برود غذا بخورد. از هر غذا فروشی، دکه غذا فروشی، نمی شود آدم پیتزا بگیرد یا از این غذاهای آماده. نمی شود از هرجا غذا خورد. با هرکسی نمی شود رفیق بود. با هرکسی نمی شود رفیق بود. شما را از خدا و قیامت و حساب دور می کنند. برایت فراموشی می آورند. همه اش حرف دنیا می زند. همه اش حرف دنیا می زند. خدا را فراموش می کند. مردن. بابا یک روز مردن هست. مردن مال دیگران است. آدم فراموش می کند. خب این فراموشی ها ثمر دارد. این فراموشی ها ثمر دارد. آن نوری که آدم را به سوی بهشت می کشاند، بهای بهشت است. اصلا بهای بهشت آن نوری است که همراه شماست. نوری که در سینه شماست. نوری که در سینه های شماست. این نور بهای بهشت است. درجه بهشتی شما به مقدار نوری است که داری. نعمت های بهشتی شما به اندازه نوری است که داری. اصلا آن بهشت با خودت است. با آن نوری که خدا در اثر اعمال خوب در شما قرار می دهد. آن بهشت است. اگر یک ذره قوی شود، اینجا بهشتش را می فهمید. بهشتی بودن را اینجا لمس می کنید. معنای بهشت را، مزه بهشت را اینجا لمس می کنید. درک می کنید. همین برای شام قبر پر از روح و ریحان می شود. همین برای شما در قیامت امن و امان می شود. همین می شود سرنوشت نهایی تان که بهشت است. به مقدار نوری که همراه تان هست و این نور از اخلاق خوب، از اعمال خوب، از محبت امام حسین، از محبت امیرالمومنین به دست می آید. عرضم تمام. باز هم عرض می کنیم خدایا در این شب برای ما، برای وابستگان به ما، آنهایی که به ما التماس دعا گفتند، خویشان ما، دوستان ما، آنهایی که چشم به دعای ما دارند، مردم شهر ما، مردم کشور ما، دوستان امیرالمومنین هرجا هستند، و در نهایت برای مسلمان ها عافیت کامل مقدر بفرما. الهی آمین. به شلی آمینی که این دوستان گفتند نگاه نکن. الهی آمین. برای همه ما، همه کسانی که گفتیم عافیت کامل مقدر کن. هرچه بلاس از کشور ما دور کن. علی الخصوص نعمت وجود رهبر ما را برای ما مستدام بدار. بر عمر و عزت ایشان، قوت و سلامت ایشان، نفوذ کلام ایشان بر اصحاب دولت، نفوذ کلام ایشان برا اصحاب دولت که هرچه می گوید آنها گوش کنند، بشنوند، بفهمند و عمل کنند، بیفزا. این جمع و همه جمع های نظیر این را عاقیت به خیر، عاقبت به خیر و به عافیت قرار بده. اموات ما، همه اموات ما، هرکس حقی بر ما داشته و از دنیا رفته، خویشان ما، دوستان ما، و هرکس که یک یا حسین گفته، یک یا علی گفته و ازدنیا رفته غریق بهار رحمت و مغفرت و رضایت خودت قرار بده. اموات ما را از ما راضی و دعاگو برای ما قرار بده. توفیقات ما را در این تتمه ماه رمضان، و در تتمه عمر ما، توفیقات ما را برای بندگی خودت بیشتر و بیشتر و بیشتر از گذشته بفرما. ما را به طور کلی از گناه دور بفرما. از خیال گناه به طور کلی دور بفرما.

 السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

اگر امیرالمومنین خودش به کنار در خانه آمده بود، اگر با شمشیر آمده بود، آنهایی که پشت در بودند، هیچ چیز نبودند. اما اگر امیرالمومنین با آنها برخورد می کرد، با شمشیر برخورد می کرد، دین در خطر بود. اسلام در خطر بود. لذا ناگزیر شده بود. مجبور شده بود. می گویند پیغمبر این حرف ها را به ایشان فرمود. آقا شما می گویید که خانم من برود پشت در؟ من نروم بنشینم در خانه؟ هربلایی سر ایشان آمد تحمل کنم؟ بله دستور خدا درمورد شما این است. برای حفظ دین ناگزیری. چاره نداری. باید خون جگر بخوری. در خانه بنشینی. خانمت برود پشت در. ایشان رفته. با آنها صحبت کرده. نقل می کنند که قسم داده. آنها را به خدا قسم داد. به پدرش قسم داد. این حرف را بگذار کنار. ما باید علی را برای بیعت ببریم. در بسته است. اما آتش پایه های در را سوزانده. بنابراین یک لگد زد. هم در شکسته شد. هم پهلو، هم بچه اش. ناله سومی که بی بی زد فرمود که یا فِضَّهُ خُذِینِی. فضه به دادم برس. بیا من را بگیر. بچه ام را کشتند. خب آنها که به این حرف ها توجه نداشتند. ریختند داخل خانه. چجوری شده؟ نمی دانیم. این لنگه در که شکسته و اگر در یک لنگه بوده، این یک لنگه که شکسته و پایش آتش گرفته، افتاده روی حضرت بی بی؟ آنها پا را گذاشتند روی این در و عبور کردند؟ گریبان امیرالمومنین را گرفتند و کشان کشان به مسجد بردند. اما امیرالمومنین نباید بیعت می کرد. مجاز نبود که بیعت کند. ولو کشته شود. خب اگر ایشان بخواهد کشته شود، باید همه کسانی که ایمان دارند، زودتر از ایشان کشته شوند. پس دوتا بچه هایش کشته می شدند. هرکس مومن بود باید جلوتر از ایشان خودش را جلوی شمشیر بیندازد تا امام محفوظ بماند. سرانجام پس همه مومنان علی الخصوص دو امام آینده کشته می شدند بعد امیرالمومنین کشته می شد. این یعنی جمع شدن بساط هدایت. خب خدای متعال باید دومرتبه پیغمبر بفرستد. بنابراین بی بی از جا برخاست. با همه مشکلاتی که داشت. بچه اش سقط شده. پهلویش شکسته. آمد دم در فریاد زد دست از پسرعمویم بردارید اگرنه نفرین می کنم. زمین لرزید. آنها که به نفرین ایشان اعتقاد نداشتند. زمین لرزید. دیدند نمی شود. ناگزیر امیرالمومنین را رها کردند و ایشان بیعت نکرده به خانه بازگشت. جان بی بی فدای شوهرش شد. روز عاشورا چه؟ همه باید خودشان را برای امام فدا کنند. همه باید خودشان را برای امام فدا کنند. علی اصغر. باید زودتر از پدرش. عبدالله باید زودتر از عمویش. قاسم باید زودتر از عمویش. علی اکبر باید زودتر از پدرش. عباس باید زودتر از برادرش. آن آخر دیگر هیچ کس نمانده بود.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای