جلسه ظهر شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام) 99/8/4
قیامت یک روزی است که تو مومنین و مومنات را مشاهده خواهی کرد. مومنین و مومنات را. چون ایمان آن ریشه نور است.

اَعوذُ بالله مِنَ الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قُوَهَ إلّا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاه وَ السَّلامَ عَلی سَیِّدِنا وَ نَبیِّنا خاتَمِ الأنبیاءِ وَ المُرسَلین أبِی القاسِمِ مُحمَّد (اللهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمَّد وَ آلِ مُحمَّد و عَجِّل فَرَجَهُم) وَ عَلی آلِهِ الطَّیِبینَ الطّاهِرینَ المَعصومین المُنتَجَبین سِیَّما بَقیهِ اللهِ فِی الأرَضین عَجَّل الله تَعَالی فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ مَخرَجَه وَ لَعنَهُ اللهُ عَلی أعدائِهِم أجمَعین من الآن إلی قیام یَومِ الدّین

این مجلس کوچک، کوچک کوچک و حقیر ما به عنوان عرض ادب و تسلیت به محضر صاحب زمان ما، صاحب عالم تشکیل شده. امیدواریم که نظر مرحمت ایشان به قبول بنگرد. دیشب یک آیه از سوره حدید خواندیم. حالا یک آیه دیگر از این سوره عرض می کنیم. در حد ده دقیقه، یک ربع. يَوْمَ تَرَي الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعي‏ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ قیامت یک روزی است که تو مومنین و مومنات را مشاهده خواهی کرد. مومنین و مومنات را. چون ایمان آن ریشه نور است. مشاهده می کنی که نورشان در پیش روی آنها می دود. شما ماشین ها را دیده اید. مثلا فرض کن در بیابان ها و کوه و کمر نورش جلوتر می رود. مثل اینکه دارد جلوی ماشین می دود. نور اینها هم يَسْعي. نورشان حرکت می کند. در جلوی آنها و در دست راست آنها. حالا چرا دست چپ شان نیست؟ بعد یک بشارت برایشان می آید. ببینید این مومن است و همه سرمایه اش همان نورش است. همان نور بهشتش می شود. همان نور لذایذش می شود. همان نور راحتی اش می شود. همان نور همه چیزش می شود. اگر داشته باشد. گفته اند که بعضی ها برای اینکه راه قیامت را بپیمایند... آنجا تاریک است، نه از این تاریکی ها، یعنی یا نور هست که حالا می گوییم خودت کسب کردی، یا اصلا نور نیست. هیچ نور نیست. مثلا ممکن است در این شب های تاریک ما، یک ستاره ای بدرخشد. [اما او] یک ستاره ندارد. هیچ چیز ندارد. نور اینها در پیش رویشان و در دست راست شان، می شتابد. پیش می رود. بُشْراکُمُ الْيَوْمَ به آنها بشارت می رسد که امروز شما را بشارت باد. جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ. عرض کردیم جنت زمین های پوشیده از سبزی و خرمی است. باغی که شما هیچ زمینش را نمی بینید. هرچه هست سبزی و خرمی و گل و سنبل است. جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ. زیر این درخت ها نهرها جاریست. نه درختش از این درخت هاست و نه آبش و نهرش از این آب هاست. مَاءٍ غَيْرِ آسِنٍ[15 محمد]. این آب اگر بماند بو نمی گیرد. آبش زنده است. اصلا زنده است. یک موجود زنده است. سنگ ریزه های بهشت موجودات زنده اند. درختش موجود زنده است. درخت موجود زنده است. امروز به شما بشارت باد به باغ هایی که در زیر درختانش نهرها جاریست. خالِدينَ فيها هیچ غصه تمام شدن ندارد. مزه تمام شدن هم ندارد. من یادم است اولین بار خیلی سال های پیش در خدمت استاد رفته بودیم یا رفته بودیم برسیم خدمت ایشان. شهرستانک. شهرستانک خیلی قشنگ بود. نظر اول که نگاه می کردیم خیلی قشنگ بود. یواش یواش عادی شد. دو روز، قاعدتا ما بیشتر هم نماندیم، دو سه روز بعد عادی شد. درختان را نگاه می کردی، عادی است. آب و سنگ و نهر هم عادی می شود. برای صاحبان آنجا هیچ فرقی نمی کند که آنجا هستند و این جزء ییلاق های درجه اول  است. این خاصیت اینجاست. آن طرف عالم هر نگاه تازه ای که شما به این درخت ها و نهرها و گل و گیاه می کنی برایت تازه است. هر نگاهی که می کنی. یعنی چشمت را می بندی، باز می کنی، می بندی باز می کنی. هرچه می بینی، تازه است. لذت بخش است. اگر بیشتر نباشد. که قاعدتا بیشتر است. هربار که نگاه می کنی، یک لذت تازه می بری. ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ. اگر این اخبارهای تلویزیون عربی را نگاه کرده باشید، دوتا تیم که با هم مسابقه می دهند، فوز [می گویند]. برندگی واقعی این است. اگر این را بردی، بردی. زندگی ات را دادی و این را بردی. اگر این را بردی، این بردن، بردن است. ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ. بردن بسیار بزرگ است. یک جایزه خیلی بزرگی است. خب. یک تکه در آن بعدی دارد که می خواهیم همان را عرض کنیم. يَوْمَ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ لِلَّذِينَ آمَنُوا انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ [13 حدید]. ببینید دو نفر در صف نماز جماعت نشسته بودند. یک نفر منافق بود. یک نفر مومن بود. حالا آن زمان هایی که اوائل اسلام بود، اینجوری بود دیگر. در صف اول یک سری آدم های منافق نشسته اند، یک سری آدم های مومن نشسته اند. در جنگ بدر که به یک معنا مهم ترین جنگ است و اولین جنگ اسلام است، و بسیار هم برایشان خطرناک بود، باز منافق هست. در بین شان منافق هست. به جنگ آمده. همراه پیامبر آمده. نمی شد نیاید. اما منافق است. پس منافق و مومن. نه کافر. چون اگر کافر باشد که خودش جدا می رود. راه جدا می رود. آن طرف می رود. این طرف نمی ماند. چون منافق است، این طرف است. این منافقان، حالا مرد یا زن، به کسانی که ایمان آورده اند می گویند که یک دقیقه صبر کن من از نور تو استفاده کنم. در این صحرای تاریک و سیاه. این نمی تواند از نور او استفاده کند. فرض کن با هم در یک صف باشند. چون این نور مال اوست. چون مال اوست، مال این نیست. یک ذره سر سوزنی از آن نور به این نمی رسد. چون آن مال خودش است. مال خودش است. به معنای واقعی مال خودش است. انْظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ. اینجا نوشته مهلت دهید تا ما از نور شما اقتباس کنیم. یک ذره از نور شما استفاده کنیم. قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا. به دنیا برگردید و التماس نور کنید. در این دنیا می شود التماس نور کرد. برای به دست آوردن نور در این دنیا می شود. همین. شما هرچه می گویی خودت التماسش را کرده ای. به دست آوردی. محبت امام حسین می خواستی فالتمسوا محبت الحسین. اینجا باید. آن طرف دیگر نمی شود کاری کرد. بسته شد. در بسته شد. هرچه خوبی می خواهی باید اینجا [کسب کنی]. هر کاری بکنی، نتیجه همان کار را می گیری. شما برای امام حسین چایی بریزی، چایی اجر خودش را دارد. اجر چایی دارد. اگر کفش جفت کردی، اجر کفش جفت کردن دارد. [برایش] اجر چایی دادن به تو نمی دهند. پدر آن دوست مان کفش جفت می کرد. گفت آن بنده خدا که خوابش را دیده بود، دیده بود ایشان دارد به یک مجلسی می رود. گفت اینجا تو را راه نمی دهند. اینجا، جای کفش جفت کن هاست. آن آقا هم رفت صدر آن مجلس نشست. کفش جفت کنی یک نتیجه ای دارد. اگر سحر بیدار شوی یک نتیجه دیگری دارد. نشوی، ندارد. آن آدمی زرنگ است، آن آدمی زرنگ است که برای همه اش می کوشد. شما سحر باید بیدار شوی. برای امام حسین هم باید سینه بزنی. دوتاست. دوتا چیز است. هر کدام بهره خودش را دارد. آن نوری که ثمر می دهد. جون ثمرش نور است. این کار ثمرش این نور است، آن کار ثمرش آن نور است. تمام. قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُورًا. به عقب، به دنیا برگردید و نور تحصیل کنید. اینجا جای تحصیل نور نیست. جای بهره مندی از نور کسی نیست. مگر مومن باشد. اگر مومن باشد، ممکن است نقایصش به برکت شفیعانی که در قیامت هستند، به برکت آنها، برطرف شود. به برکت شفاعت. اما به شرط اینکه با ایمان از دنیا برود. اگر شما به امام حسین علاقمندی، او شفیع توست. اگر به امیرالمومنین علاقمندی، علاقه ها، علاقه یعنی بستگی داری. اگر به امیرالمومنین علاقمندی، از شفاعت او برخوردار می شوی.

السلام علیک یا ابا عبدالله. السلام علیک یا ابا عبدالله. السلام علیک یا ابا عبدالله وَ عَلَی الاَرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ.

هم نواده تشنه بود، هم جد بزرگوارش تشنه بود. ایشان تشنه بود. چرا؟ چون زهر به او خورانده بودند. هرچه هم آب می خورد، این آب آن تشنگی که از زهر نتیجه می شود که جگر عیب می کند، جگر پرپر می شود، آن برطرف نمی شود. هی هم شما آب می خوری، اما کاری که آن زهر کرده، کرده. در کربلا امام حسین هم، هم تیر سه شعبه زهرآلود در سینه اش داشت، هم گرمای روزگار را داشت که خود گرما تشنگی می آورد. آب نیست. خب آدم تشنه می شود. با نبود آب تشنه می شود. هوا گرم است، تشنه تر می شود. هم غصه داشت. غصه، غصه. هم غصه فردا را داشت که این خانم ها به دست این گرگ های بیابان چجوری می شوند. اینها را اسیر می کنند. چه کار می کنند. گرفتار چقدر زجر و شکنجه می شوند. این خانم ها. بچه های کوچک. این هم آن تشنگی بود. همه دلایل تشنگی در صحرای کربلا وجود داشت. لباسش فولاد بود. کلاه خود فولادی سرش بود. خب این آفتاب می تابد. می سوزاند. تشنگی می آورد. هوا گرم است. تشنگی می آورد. زهر است، تشنگی می آورد. خون از بدن رفته. تشنگی می آورد. غصه دارد. غصه دارد. تشنگی می آورد. غم از دست دادن دوستانش را دارد. و لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.

 

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای