أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین
این جلسه هم در ادامه صحبتهای جلسات گذشته است. از شب اوّل عرض کردیم که ادیان آسمانی برای تربیت انسانها آمدهاند. این خلاصه ی حرف بود. در شبهای مختلف این را در چند بیان و زبان عرض کردیم و به این بخش رسیدیم که در آیه 70-71 سوره مبارکه احزاب فرموده يا أيّها الذينَ آمَنوا اتقوا اللهَ وَقولوا قوْلا سَديدًا يُصْلِحْ لكُمْ أعْمالكُمْ وَيَغفِرْ لكُمْ ذنُوبَكُمْ ای کسانیکه ایمان آوردید تقوا داشته باشید. عرض کردیم که این حداقل رضا است. حداقلی از تقوا داشتن این است که انسان گناه نکند. و بعد از آن وَقولوا قوْلا سَديدًا و قول سدید به معنای قول صواب است. مفسرین فرموده اند: به معنای عمل صواب است. نه فقط سخن صواب گفتن. هر چه میکنید صواب باشد. دیشب با دو سه بیان عرض کردیم. حداقلش این است که کاری را انجام دهید که لازم است. شب اول یک توضیحی را عرض کردم که شاید کمی سخت به نظر میآمد. حالا این مطلب را بیان میکنم آسانتر به نظر میرسد اما این هم سهل نیست. هر عملی که میخواهید انجام دهید، نیتتان رضای خدا باشد. اگر هر کاری را با نیت رضای خداوند انجام دادید، آن کار صواب میشود.
حالا با یک بیان دیگر عرض کنیم. هر کاری لازم است بکنید و هر کاری که لازم نیست نکنید. عمل درست یعنی نماز را درست بخوانید. این نماز درست از آنجا شروع میشود که انسان مقدمات اولیه مسلمانی را درست انجام دهد که شامل درست انجام دادن تقلید، وضو، غسل و درست خواندن حمد، سوره است. باید مسائل نماز را بدانید. این مرحله اول است. نماز که درست باشد، شخص صالح میشود. باز عرض کردیم من که دارم نماز میخوانم چرا صدای شخصی که کنارم است را میشنوم؟ چرا میفهمم این الان از من جلو افتاده یا اینکه از من عقب افتاده؟ اشتباه کرد. چرا اشتباه کرد چرا من این فکرها را میکنم؟ چرا میفهمم؟حالا بیرون که میروم، معلوم میشود نمازم درست نیست. اگر آدم نماز را درست بخواند یک نتیجهای میدهد. یک روزه نه اما خود شخص کم کم صالح میشود. آیه إنَّ الذينَ آمَنوا وَعَمِلوا الصّالِحاتِ که بارها در قرآن آمده همان نماز درست است. اگر انسان نماز درست خواند صالح میشود. عرض کردیم عمل صالح یعنی عمل درست. انسان زمانی حواسش در نماز پرت میشود که اعمالش نادرست است و یک گوشهاش ناقص است. اگر نماز را درست نمیخواند بسیار بیشتر با مشکل برخورد میکند. حواس جمع در نماز اصل و روح و ریشه نماز است. اگر حواستان جمع نیست نماز ناقص است. در مورد نماز گفتهاند آن مقداری از نماز قبول است که آدم حواسش جمع است. این را دقت کنید. در نماز حواس به چه چیزی جمع باشد؟ به همین حمد و سورهای که میخوانم. حواسم جمع باشد. اصلاًچیز دیگری بخاطرم نگذرد.
شخصی به بزرگی عرض کرده بود در موقع نماز به معانی آیات و عبارات توجه میکنم. فرموده بود چه زمان نماز میخوانی؟ نماز مناجات با خدا است. کجاست؟
نماز با این مقدمه درست میشود که انسان تمام اعمالش تحت کنترل خودش باشد. توجه کند آیا خداوند به این کار راضی هست یا نیست. دانه دانه را حساب کند. و اگر خداوند راضی بود به آن عمل کند. این کار سخت است. اما بعد از مدتی آسان میشود. اگر این مقدمه انجام شود، آنوقت توفیق چنین نمازی به انسان دست میدهد. اگر توانست 5 دقیقه نماز را درست بخواند، کم کم خود این آدم درست میشود. یعنی چه؟ این را در شبهای گذشته عرض نکردم. ببینید مثلا شخصی میترسد. از چه چیزی میترسد؟ از این میترسد که خدای نخواسته زلزله بیاید. از بیکاری و مریضی یا بیاحترامی مردم ترس دارد. این ترسهای ما است. اینها پستترین نوع ترسهاست. پستترین نوع امیدها هم این است که مثلا به برنده شدن در مسابقه امید دارند یا شخصی به آنها سلام کند و حقوقشان زیاد شود. که هر کدامش یک نوع شرک است. در آیه 106 سوره مبارکه یوسف میفرماید: وَما يُؤمِنُ أكثرُهُمْ باللهِ إِلا وَهُمْ مُشْركونَ اینها که مسلمان و مؤمن هستند وَما يُؤمِنُ أكثرُهُمْ باللهِ اکثرشان به خدا ایمان ندارند. اینها مشرکند. در این آیه این نوع شرک را میگویند. البته گفتند شرک طاعت است. یعنی من در طاعت خدا کوتاهی میکنم. از این نوع شرکها. اکثر مسلمانها، اکثر مومنها، اکثر نماز خوانها ایمانشان درست نیست. اینها مشرک هستند و گرفتارند.
اگر از این نجات پیدا کند و دیگر از کسی نترسد، این خیلی خوب است. هول قیامت صد هزار برابر هول و ترسهای این دنیا است. وقتی شخص از هیچکس و هیچ حادثه ای نترسد، از قیامت هم نمیترسد. آدم به طور طبیعی میترسد. چگونه است؟ ظاهراً در آیه داریم که لفظش به این مضمون است. قلبشان در حنجره شان است. این مطلب بزرگی است. اصلاً به ترسهای اینجا ربطی ندارد. اما کسیکه در اینجا توانست ترسها را دور بریزد و اصلاً جنس ترس را دور ریخت، جز از خدا نمیترسد. یعنی در ترسش موحد شد. آدم صالح که در آیه 9 سوره مبارکه عنکبوت درمورد او میفرماید لنُدْخِلنَّهُمْ في الصَّالِحِينَ یعنی او موحد میشود.
زمانیکه نمازش را درست خواند و روزهی درست گرفت و همه کارهایش را درست انجام داد، ثمرهاش موحد شدن است. ترسش میریزد و امیدش به غیر خدا تمام میشود.
در آیه 39 سوره مبارکه احزاب در مورد پیامبران میفرماید:الذينَ يُبَلغونَ رسالاتِ اللهِ کسانیکه رسالت خدا را تبلیغ میکنند. یعنی پیامبر و ائمه الذينَ يُبَلغونَ رسالاتِ اللهِ وَيَخشَوْنهُ وَلا يَخشَوْنَ أَحَدًا إِلا اللهَ در خشیت، یعنی در ترس واقعی که عمق وجود انسانها را به لرزه در میآورد، جز از خدا نمیترسند. موحد در خشیت. حالا بفرمایید در ترس. در امید موحد است. ما به چند جا دلبستگی داریم؟ صد هزار. نشانهاش نماز است. الله اکبر را که میگویند اولی اش، دومی اش، سومی اش و ... اگر تا انتهای نماز بتوانید بشمارید، میبیند صد چیز را بخاطرآورده است. در نمازهای بعد و بعد هم صدها فکر و چیز دیگر در فکرشان میآید. بعضی هایش هم مشترک است. در دلبستگی هایشان نمیتوان عدد قرار داد. این صحبتی که در اینجا عرض میکنم حرف بسیار بد و سنگین است. در مورد مومن فرموده اند: مومن؛ اشدّحُباً لله این مومن است. تازه وقتی به اینجا برسد، مومن است. خدا را بیشتر از هر چیز دوست دارد. اگر در نماز مثلاً یک دقیقه به شما فکر کنم، یعنی خدا را میگذارم کنار به شما فکر میکنم. اینجا باید به خدا فکر کنم حالا فکر کنم و خدا را یاد کنم. نمیدانم یعنی چه. باید به خدا فکر کنم. به خدا فکر نمیکنم. خدا را میگذارم کنار به شما فکر میکنم. یعنی شما را در یک دقیقه بیشتر از خدا دوست دارم. همین کافی است که بگوئیم مومن نیست. خیلی واضح و روشن است. یک درد همگانی و عمومی است.
داستانی که در اینجا عرض میکنم بین حضرت امام حسین (علیه السلام) و حضرت علی اکبر (علیه السلام) بود. پرسید من را دوست داری بابا؟ فرمود بله دوست دارم. چطور میشود دوستی من با دوستی خدا جمع شود؟ فرمود تو را برای او دوست دارم. تو را در در عرض خدا دوست ندارم. اینجوری نیست که بگویم خدا را دوست دارم تو را هم دوست دارم. خدا را دوست دارم و تو را بخاطر او دوست دارم. این حرف باعث میشود گیر نکند. دیگر در نماز آن بیاد نمیآید. وقتی دوست داشتن کسی در عرض خداست حتی اگر او خیلی هم کوچک باشد و مثلاً خدا 99 باشد و این 1 باشد، باز نمیشود. باز شریک خدا است. بت پرستها، بت را چیز خیلی مهمی نمیدانستند. یک چیز کوچکی است که میتواند یک کارهایی بکند. همین. دیگر نمیشود. شرک آدم تمام میشود. این جا است که آن تربیت به ثمر میرسد.
ادامه مطلبی که دیشب عرض کردم: در آیه 19 سوره مبارکه جاثیه میفرماید:وَاللهُ وَليُّ المُتــّقينَ اگر تقوا از مرحله عمل من بیشتر رفت و تقوا در صفات من حضور یافت، این مرحله اول متقین است. از اینجا تحت تربیت آسمان میرود و به ثمر میرسد. نمیگذارند حرام شود. ماها معمولاً حرام میشویم. فقط اگر شخصی به آن مرحله برسد، حرام نمیشود.
آن طرف عالم آدم را باز میکنند. در این مورد قرآن در آیه 10 سوره مبارکه عادیات میفرماید:وَحُصِّلَ ما في الصُّدور آنچه در این سینه است را باز میکنند. آنچه در سینه انسانها هست را باز میکنند. مثلاً میگذارند در یک سینی و به همه عالم نشان میدهند. یا به خود آدم نشان میدهند و آن وقت میبیند که چه کارهایی میتوانست بکند و چه تواناییهایی داشت. میبیند چه چیز کارهایش را خراب کرده است.
اگر انسان مراقبت از اعمالش را بیشتر کند و کمی بیشتر با خودش بجنگد و صفاتش را تسویه و تهذیب کند، او شایسته است. هر گناهی یک ضیق صدر است و هر گناه انسان ضیق صدری است که از یک ضیق صدری نشأت میگیرد. صفات بد ریشهی گناهان آدم است. شهوت پرستی در انسان باعث میشود گناهان دیگری را انجام دهد. غضب و شیطنت باعث میشود گناهان دیگری را انجام دهد. برای اینکه انسان درست شود در اولین مرحله باید عملش را کنترل کند. این عملی که میخواهد آن را درست کند، ممکن است ریشه های درهم تنیده خیلی قطور داشته باشد که الان سر شاخه را زده. اگر یک لیوان آب بریزی میبینی با سرعت یک درخت در میآید. تا آن ریشه ها بخواهند خشک شوند، زمان میخواهد.
دو تا داستان عرض کنم. این را در مورد سيد بحرالعلوم که انسان بسیار بزرگی بوده است و اصلاً در ترازوهای ما نمیگنجد نقل کردهاند. گفتند که یک روزی ایشان آمده بود و خیلی شادمان بود. شاگردها دیدند استاد خیلی شادمان است. بعنوان مثال فرمود فهمیدم ریا ندارم. شاید هم صفت بخل را فرموده بودند یا هر دو را نقل کردهاند.
میخواهم از آقای حقشناس مطلبی را عرض کنم که میترسم باور نکنید. یادم هست 30-40 سال پیش ایشان با یک شادمانی فرمودند که دیشب یک زنجیر پاره کردهام. با همین اصطلاح و حرف فرمودند یک زنجیر پاره کردم. وقتی انسان توانست همه زنجیرها را پاره کند و آزاد شود، در آن هنگام دست مهربان مربی، بالای سرش میآید.
از داستان حضرت آدم عرض کنم. خدای متعال در آیه 30 سوره مبارکه بقره میفرماید:إنـّي أَعْلَمُ ما لا تعْلمونَ من یک چیزی را میدانم که شماها نمیدانید. من میگویم شماها به این آدم سجده کنید. در آیه بعد میفرماید:وَعَلــّمَ آدَمَ الأسْماءَ اسماء را تعلیم فرمودند. بعد فرمودند به اینها خبر بده. آنها نمیتوانستند تعلیم بگیرند. آدم میتوانست اسماء را بیاموزد. آنها نمیتوانستند. فقط به آنها خبر داد. مثلاً من به شما خبر میدهم که زبان عربی را خوب میدانم. فقط شما شنیدید. در آیه 33 سوره مبارکه بقره فرمود: إنـّي أَعْلمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَالأرْضِ من اینجوری عرض میکنم که شاید اینگونه درست باشد که آدم در غیب آسمانها بود. فرشتگان اهل آسمان هستند برای آنها آسمان واضح و روشن است. اما وقتی آدم در غیب آسمانها است دستشان به آدم نمیرسد. اصلاً نمیتوانند بفهمند آدم چیست. برای آدم امیرالمومنین در غیب بود. مرتبت امیرالمومنین آنجا قرار داشت. با اینکه آدم اهل غیب است اما امیرالمومنین در یک جایگاهی از غیب است که آدم به آنجا راه نداشت.
انسان میتواند به آنجا برود که دیگر هیچ چشمی او را نبیند. آرزویش هم خوب است. آرزو بر جوانان عیب نیست. این آرزو بر پیرها هم عیب نیست. موحد شدن درجه دارد. انسان وقتی موحد شد و به مقصد رسید آن وقت میکوشد به درجات بالاتر هم برود.
ما فقط همین السلام علیک یا ابا عبدالله را داریم. این را قدر بدانید. این را قدر بدانید.