متن سخنراني جلسه پنجشنبه28/11/89( دينداري = فهم و شعور)
متن سخنراني جلسه پنجشنبه28/11/89( دينداري = فهم و شعور)

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

هفته گذشته عرض کردیم ما در این ساختمان اولیه که برایمان ساخته­اند، گرفتار جهلی به عمق تمام عالم هستیم. به عمق تمام عالم. یک پوسته بسیار ظاهری عالم را می­دانیم. در آیه  7 سوره مبارکه روم می­فرماید: يَعلمونَ ظاهِرًا مِنَ الحَياةِ الدّنيا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلونَ عالم یک ظاهر و یک باطن دارد. باطن عالم آخرت است. ظاهر آن همان دنیایی است که ما می­شناسیم. ما تنها ظاهر را می­شناسیم که همان ظاهر جهان است. اگر این ظاهر بشکند و شما به باطن علم پیدا کنید اهل آخرت خواهید بود. در اینجا زندگی می­کنید اما اهل آخرت هستید. این مطلبِ بسیار بزرگی است. برای شکستن این پوسته راه­هایی وجود دارد. نمی­گویم شما قواعد و ضوابط را به هم بزنید نه مانند همه زندگی کنید. بزرگترین شخصیت­های عالم که به معنای واقعی کلمه اهل آخرتند و اصلا غرق آخرت هستند هم مانند ما زندگی کرده­اند.

چند بار برایتان این مثال را عرض کرده­ام. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) روز وفاتشان را می­دانستند. زیرا مکرر فرموده بودند همانا من دارم می­روم و در میان شما دو چیز گرانبها گذاشته­ام. دلایل و سخنان دیگری نیز فرموده بودند. ایشان با وجود اینکه کاملا از زمان وفاتشان مطلع بودند، صبح آن روز زمانی که از خواب برخواستند اولین کاری که کردند این بود که مسواک زدند. خب زمانی که ایشان قرار بود بروند دیگر به آن دندان­ها احتیاجی نداشتند. اما صبح بعد از بیدار شدن بلافاصله مثل همیشه مسواک زدند. درست مانند هر روز تمام ضوابط دنیا را عمل کردند. البته آن روز توانایی نداشتند اما مثلا فرض کنید اگر روز جمعه بود غسل هم می­کردند. تمام ضوابط دنیا را عمل می­کردند. اگر انسان به آن عمق پی ببرد، یک فهمی پیدا می­کند. آن فهم چقدر عمیق می­شود؟

در آیه 1 و 2 سوره مبارکه مزمل می­فرماید: يا أيّها المُزَّمِّلُ* قــُم اللــّيْلَ إِلــّا قليلا شب را به پا برخیز جز اندکی. اندکی بخواب و بقیه آن را مشغول کار باش. در آیه بعد می­فرماید: نِصْفهُ لا اقل نصف آن را بیدار باش. این به ما مربوط نیست. به پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرموده­اند. أو انـْقـُصْ مِنهُ قَليلا اگر کمی هم از نیمه کم کردی ایرادی ندارد. در آیه بعد می­فرماید: أوْ زدْ عَليْهِ یا بیشتر کن. حد متوسط نصف است و می­توانی کمی کمتر از آن را بخوابی یا بیدار باشی. وَرتــّل القرآنَ ترتيلا شب قرآن بخوان. در آیه بعد می­فرماید: إنـّا سَنـُلقي عَليكَ قوْلا ثقيلا ما یک سخن بسیار گرانی را به تو القا خواهیم کرد. بعد می­فرماید شب برای این کار بهتر است. اگر می­خواهی به خودت برسی، زمانش شب است. دیگر سر و صدایی نیست. کسی تلفن نمی­کند. سایرین خواب هستند و مزاحمت نیستند. در شب جای پای محکم­تری برای راه رفتن وجود دارد. در آیه 7 می­فرماید: إنَّ لكَ في اَلنـّهار سَبْحًا طويلا تو در روز به طور مفصل کار می­کنی و کارهای زیادی به عهده توست. دیگر شب برای خودت است.

قبلا برایتان عرض کرده­ام. در حدیثی شرح احوالات امیرالمومنین (علیه السلام) را فرموده بود. فرموده بود صبح برای نماز صبح به مسجد می­آمدند و قاعدتا عبادات شبانه را در منزل انجام می­دادند. بعد از نماز صبح هم تا ظهر مشغول کار مردم بودند. بعد از نماز ظهر هم به کار و گرفتاری مردم رسیدگی می­کردند تا نماز عصر و بعد از نماز عصر تا مغرب هم به همین ترتیب. ایشان بعد از نماز عشاء به منزل می­رفتند. یعنی یک ساعت و نیم یا دو ساعت بعد از نماز مغرب. در منزل تا صبح به کار خودشان مشغول بودند. چه زمان غذا می­خوردند؟ چه زمانی می­خوابیدند؟

إنَّ لكَ في اَلنـّهار سَبْحًا طويلا در روز بسیار کار می­کنی. حالا شب چطور؟ در آیه بعد می­فرماید: وَاذكـُر اسْمَ رَبّكَ یاد نام خدای خودت باش. وَتبَتــّلْ إليْهِ تبتيلا حرف اصلی ما در این تبتل است. معنای تبتل قطع است. تمام ارتباطات­هایت را در هنگام یاد خدا قطع کن. ما در هنگام نماز صد فکر هم می­کنیم. گاهی آن فکرها نماز ما را از بین می­برد که بسیار بد است. اما گاهی، هم نماز می­خوانیم و هم فکر می­کنیم. یک زمانی هم تنها نماز می­خوانیم. یا فقط دنیا یا فقط نماز یا مخلوطی از هردو. اگر مخلوطی از هر دو باشد هم فایده ندارد. می­گویند تمام یادها را در هنگام یاد خدا فراموش کن. این معنای تبتل است. قطع ارتباط با همه حتی با خودت. ارتباطت را با خودت هم قطع کن. نتیجه این کار چیست؟ آن فهمی که نیاز است تا از پوسته عالم به عمق آن برود، در اینجا پیدا می­شود.

یک نمونه دیگر هم داریم. در آیه 45 سوره مبارکه ص می­فرماید: وَاذكـُرْ عِبادَنا إبْراهيمَ وَإِسْحاقَ وَيَعْقـُوبَ أُولي الأيْدي وَالأبْصار بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را یاد کن که صاحبان دست­ها هستند. چند دست دارند. و چند چشم دارند. صاحبان دست­ها و چشم­ها هستند، یعنی صاحبان قدرتند. ید به معنای قدرت است. بصر هم به معنا بصیرت آمده. چشمشان می­بیند. در رابطه با حضرت ابراهیم (علیه السلام) داستانی هست که می­گوید پرده را برای حضرت ابراهیم کنار زدند و ایشان تا عمق عالم را دید. آقا اینها صاحب چشم و قدرتند. چرا؟ در آیه بعد می­فرماید: إِنـّا أخلصْناهُمْ بخالِصَةٍ ذِكرَى الدّار إِنَّا در اینجا به معنای لإِنَّا است. یعنی برای اینکه. چرا صاحب چشم و بصیرت شد؟ منظور بصیرت­هایی که امروزه از آن سخن می­گویند نیست. برای مسائل امروز یک مثقال بصیرت لازم است. اگر انسان یک مقدار فهم داشته باشد، به بصیرت مورد نیاز امروز می­رسد. آنچه در اینجا می­فرماید بسیار بیشتر از این است. اینها چشمشان تا عمق عالم را می­بیند و دستشان تا عمق عالم می­رسد. دست قدرتشان به عمق عالم می­رسد. یک مثالی را چندین بار برایتان عرض کردم. این مثال یک داستان است. اما نشانه کوچکی برای قدرت است تا شما نمونه­ای کوچک از آن را ببینید. می­گویند امیرالمومنین (علیه السلام) روی منبر کوفه نشسته بودند. فرمودند می­خواهید فلان چیز را برایتان بیاورم؟ دستشان را دراز کردند و مردم دیگر دستشان را ندیدند. بعد از مدتی دستشان را بیرون آوردند و در دستشان مو بود. فرمودند این موها را از ریش معاویه کندم. عرض کردم این داستان است. اما این دست واقعا اینقدر قدرت داشت. این مثال بسیار کوچکی بود. دستش قوی است. می­تواند این کره زمین را تکان دهد. چرا؟ می­فرماید إِنـّا أخلصْناهُمْ بخالِصَةٍ ذِكرَى الدّار ما به این دلیل به آنها قدرت و فهم و بصیرت دادیم که آنها را به یاد آخرت خالصشان کردیم. در مورد قبل فرمود به یاد خدا خالصشان کردیم و اینجا می­فرماید به یاد آخرت خالصشان کردیم. با هم فرقی ندارند. کسی که به یاد خدا خالص شده باشد غرق یاد آخرت است و کسی که به یاد آخرت است به یاد خدا خالص شده است.

آقا آیا زندگیشان با زندگی ما فرقی دارد؟ خیر. او هم اگر در هنگام شب سردش شود بر روی خودش لحاف می­کشد. فرقی ندارد. زمانی که گرسنه باشد غذا می­خورد. زمانی که خسته شد می­خوابد. داستان مسواک را فراموش نکنید. به طور دقیق به قوانین این عالم عمل می­کند. در جایی کم و کسر نمی­گذارد. کاملا مانند آدمیزادگان عمل می­کند. فقط فهمش با دیگران تفاوت دارد.

یک زمانی در رابطه با فهم بحث کردیم. تمام راهی که شما در دین می­پیمایید راه تمرین فهم است. بنده قبلا از اصطلاح شعور استفاده می­کردم. آقا آنچه که شما از دین عمل می­کنید و دستوراتی که دین به شما داده است، دستوراتی برای تقویت شعور است. اگر شما به این تمرین عمل کنید به شعوری که در اینجا گفته­اند می­رسید.

چه عرض می­کردم؟ گفتم اصلا شروع دین، شروع یک فهم و شعور تازه است. کسانی که دین ندارند و هیچ چیز را قبول ندارند، از یک شعوری محرومند. یعنی چه؟ مثلا ما که یک مثقال دین داریم، از یک چیزی می­ترسیم. برای او چنین چیزی وجود ندارد. ترس چیزی جز یک شعور نیست. شعور نسبت به یک خطر. توجه نسبت به یک خطر شعور است. این جهان یک پسِ پرده دارد و ما از آن می­ترسیم. کسی که چنین باشد نسبت به کسی که این شعور و توجه را ندارد و آن ترس در وجودش نیست، شعور اضافه دارد.

عرض کردیم مرحله دوم این است که من نسبت به هر عملی که انجام می­دهم بترسم که نکند خلاف رضای خداوند باشد. آن شعور اولیه نسبت به یک عالم آخرتی در کل زندگی گسترده می­شود. هر لحظه که می­خواهم حرف بزنم با خود می­گویم نکند این حرف غیبت باشد و نمی­گویم. ترس در ذره ذره کارهایمان وارد می­شود. نکند این نگاهی که من کردم خلاف رضای خدا بوده باشد. نکند حرام باشد. یک ترس. این ترس کل زندگی را فرا می­گیرد. اما در روز چند بار این ترس برایمان اتفاق می­افتد؟ هرگاه با یک حرامی برخورد کنیم. اگر کسی این ترس را نداشته باشد و به راحتی همه جا را نگاه می­کند معنایش چیست؟ یعنی دین ندارد. دین یک شعور است. فهم نسبت به یک آخرت است. کسانی که دین ندارند نسبت به آخرت فهم ندارند. از یک آخرت خبر ندارند. علم ندارد. نسبت به آخرت فهم و شعور ندارند. ببینید اگر کسی کاملا آزاد زندگی کند یعنی اصلا دین ندارد. اگر گاهی دارد و گاهی ندارد خب کمتر است. اگر این توجه و ترس را در تمام زندگی­اش دارد یعنی دین دارد. این حداقلِ مقبول است. حداقلِ مقبول این است که در تمام زندگی­اش توجه داشته باشد. با توجه عمل کند و هیچ گاه آزاد عمل نکند. آزادی در عمل به هیچ وجه با دین سازگار نیست. یعنی آن آزادی که کسی بدون ترس و پروا و به راحتی هرچه می­خواهد بگوید و هرچه می­خواهد بخورد و هرجا را می­خواهد نگاه کند. اگر کسی با پروا عمل می­کند یعنی از آن شعور برتر از حد حیوانی برخوردار است. هیچ حیوانی این شعور را ندارد. مثلا گوسفند اگر آن طرف جاده یک مزرعه سبز و خرمی ببیند بدون توجه به آن سمت می­رود. اگر من هم می­روم یعنی مثل آن گوسفند هستم. اما اگر با پروا عمل می­کنم یعنی آن شعور را دارم، یعنی دین دارم.

پروایی در مرحله بالاتر وجود دارد. در مورد قبل فقط حلال و حرام مطرح می­شود. شما حلال و حرام را می­سنجید و حرام را انجام نمی­دهید و حلال را انجام می­دهید. مرحله بالاتر آن پروا و شعور و ترس و تقوا و مراقبت و توجه این است که آن پروا در ذره ذره اعمال من مشاهده می­شود. در آنجا می­ترسد که نکند گناه کند. در اینجا به این مرحله می­رسد که ببیند آیا هرکاری که انجام می­دهد خدا راضی است یا خیر. این بالاتر از مرحله قبل است. در مرحله قبل از خودش می­پرسید گناه است یا خیر. در این مرحله می­پرسد آیا اطاعت است یا خیر. اگر اطاعت است انجام می­دهد وگرنه انجام نمی­دهد.

کارهای مباح ممکن است اطاعت نباشد. مثلا اگر من این خودکار را بلند کنم و آن طرف بگذارم آیا اطاعت است؟ نه این یک کار بی رنگ است. اما در آن مرحله هر کاری که انجام می­دهد باید رنگ رضایت و اطاعت خدا را داشته باشد. البته این مرحله یک روزه به دست نمی­آید. انسان باید بسیار کار کند و زحمت بکشد. اگر انسان کار کند، به آنجا می­رسد و می­تواند تمام لحظاتش را کاملا تحت رضای خدا باشد. هرکاری که می­کند معنای اطاعت می­دهد. اگر هرکاری که انسان انجام داد معنای اطاعت داشت، یعنی آن شعور در تمام لحظات زندگی­اش وجود دارد.

گفتیم در آیه 45 و 46 سوره مبارکه ص می­فرماید: وَاذكـُرْ عِبادَنا إبْراهيمَ وَإِسْحاقَ وَيَعْقـُوبَ أُولي الأيْدي وَالأبْصار * إِنـّا أخلصْناهُمْ بخالِصَةٍ ذِكرَى الدّار اینها دائما به یاد آخرت بودند. هیچ یاد دیگری بر آنها غلبه نمی­کرد. غلبه کامل با یاد آخرت است. تمام کارهایش را می­کند و مانند من و شما زندگی می­کند اما تمامش را با توجه انجام می­دهد. در آیه دیگر فرمودند که وَتبَتــّلْ إليْهِ تبتيلا باید همیشه یاد خدا باشد. آنجا انسان به آن فهم می­رسد و از پوسته عالم می­گذرد و به عمق عالم می­رسد. انسان به فهم می­رسد. فهمی به بزرگی عالم. در مورد کسی که فقط پوسته عالم را می­بیند فرمودند: أَكثرهُمْ لا يَعلمُونَ چرا؟ دلیلش در آیه 7 سوره مبارکه روم آمده است. يَعلمونَ ظاهِرًا مِنَ الحَياةِ الدّنيا وَهُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلونَ فقط یک پوسته را می­شناسند. آن فهم عمیق به قدری است که اندازه­اش در ترازوی عالم جای نمی­گیرد. آن انسان همین الان که اینجا نشسته در بهشت است. نه بهشت گل و گیاه. عمق اصلی بهشت. اگر در خاطرتان باشد چندین بار این عبارت را عرض کرده­ام. امیرالمومنین (علیه السلام) فرمودند ما یک قومی هستیم که دلهایشان در بهشت است. قـُلوبُهُم فی الجنان کسی که به آن فهم برسد همینجا در بهشت است. اگر می­ارزد، زحمتش را بکشد. اگر نمی­ارزد...

ما می­دانیم می­ارزد اما همتش را نداریم. اگر جوانان تا زمانی که همت و اراده­شان جوان است، همت و اراده کنند، همینجا به بهشتی می­رسند که خوبان هزار هزار سال بعد به آن می­رسند. در این عالم برایشان هیچ خطر و ضرر و مشکل و ترسی نیست. تمام ترس­ها و مشکلات برداشته می­شود و تمام خطرات رفع می­شود.

اگر کسی آن تمرین اولیه که حلال و حرام است را شروع کند و بکوشد دیگر حرامی مرتکب نشود بعد از آنکه در این تمرین مسلط شد می­تواند تمرین مرحله بعد را انجام دهد. اگر در آنجا مسلط شد به مقصد می­رسد. ممکن است شما همت کنید و بیست ساله به آنجا برسید و ممکن است همت نکنید و به آنجا نرسید.

گفتند آقا بهای جهنم نفهمی است. بهای بهشت چیست؟ عقل و فهم. ما چیز دیگری لازم نداریم. شما عقل و فهم تحصیل کنید. البته منظور از آن عقل و فهمِ تحصیل کردنی، آن عقل و فهمی که در طبیعتِ آدمی است و می­تواند با آن ریاضیات و فیزیک حل کند نیست. این یک فهمِ تحصیل کردنی است. فهمی که انسان در اثر زحمت بدست می­آورد بهای بهشت است. هرچه بیشتر داشته باشید بهشتتان بهتر و بالاتر است. عقل چیزی است که انسان بهشت را با آن تحصیل می­کند. عقلِ کسب کردنی بهای بهشت است. نه عقل اولیه­ای که هرکس دارد. آن عقل مقدمه است. این عقل دوم را که تحصیل کردی، جای خودِ آن، بهشت است. العَقل ما عُبِدَ بِهِ الرَّحمن وَاکتُسِبَ بِهِ الجَنان بهشت با آن تحصیل می­شود. بهشت و عقل کسب کردنی هستند. شما با عقلی که کسب می­کنید بهشت را می­خرید و مال خودتان می­شود.

عرض کردیم در آیه 127 سوره مبارکه انعام می­فرماید: لهُمْ دارُ السَّلام عِندَ رَبِّهِمْ وَهُوَ وَلِيّهُمْ بِما كانوا يَعْمَلونَ  بهشت متعلق به آنها است. خداوند بهشت را اختصاصا برای آنها گذاشته است. آنها چه کسانی هستند؟ کسانی که عقل دارند. عقلی که انسان با آن بندگی می­کند، نه آن عقلی که با آن ریاضیات حل می­کند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای