أعوذ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجیم. بِسم اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین وَ لا حَولَ وَ لا قوّهَ إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطـّیبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالَمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لَعنَة الله عَلی أعدائِهِم أجمَعین إلی یَوم الدّین
ماههای فاطمیه شروع شده و در این فاصله یک مقدار در این زمینه بحث داریم. شما با این آیه آشنا هستید و من بارها عرض کردم. در آیه 122 سوره مبارکه انعام میفرماید:أوَمَنْ كانَ مَيْتاً فأحْيَيْناهُ وَجَعَلنا لهُ نورًا يَمْشي بهِ في النـّاسِ كمَنْ مَثلـُهُ في الظـّـلـُماتِ ليْسَ بخارج مِنها كذلِكَ زُيّنَ لِلكافِرينَ ما كانوا يَعْمَلونَ آیا کسی که مرده است و ما او را زنده میکنیم و برای او نوری قرار میدهیم که با آن نور در میان مردم زندگی کند و با آن نور در میان مردم رفتار کند مانند کسی است که در ظلمات است و امکان بیرون آمدن از ظلمات را ندارد؟ قرآن بارها سوالاتی از این دست میپرسد و سوالاتی است که اگر کسی اندکی عقل داشته باشد و اندکی فطرتش سالم باشد جواب درست میدهد. مسلم است کسی که خدا نوری به او داده و با آن نور زندگی میکند با کسی که در میان ظلمت غرق است فرق دارد. آیا کسی که مرده است و ما او را زنده میکنیم مانند کسی است که مرده است و همانطور تا ابد مرده میماند؟ فرق میکند. کسی که ما به او نوری دادهایم و با نور درمیان مردم زندگی میکند و جلوی پایش را میبیند با کسی که در ظلمت غرق است فرق دارند.
خب این مرده که زنده میشود حرفی است که مکرر عرض کرده بودیم. کسی که ایمان ندارد اگر به ایمان برسد از یک مردگی به یک زندگی رسیده. اگر در دلش یک سر سوزن ایمان آمد به اندازه یک سر سوزن به حیات و زندگی رسیده. اگر بیشتر باشد حیاتش بیشتر است. ایمان یک حیات است. زندگی معنای دیگری هم دارد. زندگی در مقابل مردگی. اگر انسان به ایمان برسد به یک زندگی رسیده است. به یک حیات رسیده.
در روایات میفرمایند آدمیزاد سه روح دارد. روح چهارمش روح ایمان است. یعنی اگر به ایمان رسید به یک روح تازه رسیده. روح یعنی مایه ي حیات. روحهای یک تا سه را هم شمردهاند که حالا نمیخواهیم عرض کنیم و آنها را همه انسانها دارند. انسان ممکن است یک روح تازهای را بدست آورد و ممکن است بدست نیاورد. همه به طور طبیعی، آن ارواح سه گانه را دارند. مثلا اگر قدرت حرکت دارد این به واسطه یک روحی است. ببینید اینها کنار هم چیده نشده است. سه تا به این معنا که میتوانیم آنها را از هم جدا کنیم نیست. قدرت حیاتی انسانی از قدرت حیاتی حیوانی بیشتر است. قدرت حیاتی حیوانی از قدرت حیاتی نباتي بیشتر است. اینگونه است. برای انسان معمولی هم سه قدرت شمردهاند. اگر دلیلی برایش پیش آید و به ایمان برسد به یک قدرت حیاتی تازه رسیده است.أوَمَنْ كانَ مَيْتاً کسی که مرده بود، زنده شده است. ما زنده اش کردیم. میخواهند بگویند این آدم به دست خودش و به پای خودش، به این زندگی و این درجه از وجود نمیرسد. با این درجه وجود، آدمی یک درجه نیرومندتر میشود. این را خدا باید مرحمت کند. شما فقط مقدماتش را جور میکنی و آن مرحمت از طرف خدا نصیبتان میشود. مثلا کسی در چیزی متعصب است و پای تعصبش میماند. یک کسی یک راه غلطی را در زندگیاش انتخاب کرده و به هیچ وجه نمیخواهد از آن دست بردارد. این کسی است که در ظلمت است و از ظلمت بیرون نمیآید. چرا از ظلمت بیرون نمیآید؟ چون نمیخواهد. خب. اگر کسی این مشکلات را ندارد آن مرحمت الهی که یک حیات است، نصیبش میشود. نتیجه حیات هم یک شعور و یک قدرت است. اگر به این حیات تازه برسید به یک قدرت و شعور تازه رسیدهاید. انسان قدرت و شعورش از حیوان بیشتر است. حیوان قدرت و شعورش از نبات بیشتر است. مثلا فرض کنید نبات قدرت و شعور دارد و ما میگوییم جمادات ندارند. بنابراین نبات بیشتر از جماد شعور دارد. اگر کسی به یک ایمان برسد که به یک حیات تازه رسیده، قدرت و شعورش بیشتر میشود. یعنی چیزهایی را میفهمد که انسان معمولی آنها را نمیفهمد و کارهایی از او برمیآید که از انسان معمولی برنمیآید. اسم ما مسلمان است اما رسممان مسلمان نیست. نیست. صحبت از اسم نیست. صحبت از واقعیت است. اگر کسی واقعا خدا و قیامت را قبول دارد یک فهمی دارد که دیگران ندارند و کاری از دستش برمیآید که از دیگران برنمیآید. این مرحله اول است. اگر انسان به این حیات رسید با غیر مومن فرق میکند.
یک مطلب دیگر: در آیه 22 سوره مبارکه زمر میفرماید: أفمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلإسْلام فهُوَ عَلَى نورٍ مِنْ رَبّهِ انسان به وسیله ایمان به یک نوری میرسد و با آن نور زندگی میکند. در اینجا یک مطلب بیشتر میفرمایند. کسی که به شرح صدر رسیده، یعنی در راه مسلمانی کوشیده و به یک درجه ای رسیده که نام آن درجه شرح صدر است. شرح صدر را قبلا عرض کردهایم. عرض کردیم هر گناه و هر صفت بدی یک ضیق صدر است و هر گناهی را که کنار بگذاریم، در سینهمان یک گشایش حاصل میشود. هر صفت بدی را که رها کردیم. مثلا کسی بخیل است و یک قران از دستش خارج نمیشود. اگر این بخل را کنار گذاشت این موجب یک گشایش در سینه است. همینطور بشمارید. هر صفت خوب یک گشادگی در سینه است. اگر کسی به این گشادگی های صدر رسید یعنی صفت سخاوت و شجاعت و تواضع و... را یافت به گشادگی صدر رسیده است. چنین کسی به یک نور دیگری هم رسیده است. این نور اضافه شده. این مرحله دوم است.
أفمَنْ شَرَحَ اللهُ صَدْرَهُ لِلإسْلام فهُوَ عَلَى نورٍ مِنْ رَبّهِ کسی که به شرح صدر رسید و توانست تمام اسلام را بپذیرد یعنی دیگر در سینه اش مشکلی نیست. زمانی که من ترسو هستم یک قسمتهایی از اسلام را زمین میگذارم. وقتی بخیل هستم یک قسمتهایی از اسلام را زمین میگذارم. وقتی متکبرم قسمتهایی از اسلام را کنار میگذارم. وقتی، وقتی، وقتی... اگر اینها برطرف شود من اسلام را به تمامی میپذیرم. خب اگر کسی اسلام را به تمامی پذیرفت خدا برایش یک وسیله آماده میکند. او بر مرکبی از نور سوار است. پرواز میکند. از امروز به بعد دیگر در راه انسانیت به پرواز رسیده است. به چیزهای دیگری هم رسیده که عرض میکنیم. در ادامه آیه میفرماید وای به حال کسانی که قلبشان قسی است و نمیتوانند یاد خدا را قبول کنند. این آدمی است که مقابل آدم قبلی است. آن آدم میتواند ذکر خدا را بپذیرد و این آدم نمیتواند ذکر خدا را بپذیرد. او به نور رسیده و این نرسیده و در گمراهی محض است. کسی که به نور رسیده در هدایت کامل است. هیچ گمراهی در زندگیاش وجود ندارد. تمامش درست است. اگر انسان همیشه درست باشد و تمام راه زندگیاش درست باشد به مقصد میرسد. اگر درست نباشد به مقصد نمیرسد. کسی که خدای متعال برایش مرکبی از نور قرار داده به مقصد میرسد. وای به کسانی که قلبشان از ذکر خدا قسی است و نمیتوانند ذکر خدا را بپذیرند. اینها در گمراهی آشکار هستند. در مقابل کسی است که بر مرکبهایی از نور از جانب پروردگارش سوار است.
حالا حرف اصلیمان: در آیه 12 سوره مبارکه حدید میفرماید:يَوْمَ ترَى المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ يَسْعَى نورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَبأيْمانِهِمْ انسان در روز قیامت همین نوری که در اینجا کسب کرده را با خود میبرد. هیچ چیز دیگری همراهش نیست. تمام سرمایه آدم در عالم آخرت که تمام سعادتهای بعدی منوط به آن است به این نوری که اینجا تحصیل میکند بستگی دارد. نور ایمان، نوری است که از ثمره ایمان و صفات خوب بدست آمده. انسان در قیامت فقط همین را دارد. يَوْمَ ترَى المُؤمِنينَ وَالمُؤمِناتِ يَسْعَى نورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَبأيْمانِهِمْ قیامت روزی است که مومنان و مومنین را در حالی میبینی که نورشان در پیش رویشان حرکت میکند. يَسْعَى نورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَبأيْمانِهِمْ نورشان در دست راستشان و جلوی رویشان حرکت میکند. اینها در نور خودشان راه میروند. در ادامه آیه میفرماید: بُشْراكـُمُ اليَوْمَ جَنـّاتٌ تجْري مِنْ تحْتِها الأنهارُ امروز بر شما بهشتی بشارت باد که در زیر درختانش نهرها جاری است. خالِدينَ فيها اینها تا ابد در آنجا هستند. باز به خاطر همان نوری که دارند. مثلا اگر یک باغ دارد به مقدار نوری است که دارد. اگر صد درجه دارد به خاطر نوری است که دارد و کسب کرده. در ادامه میفرماید: ذلِكَ هُوَ الفوْزُ العَظيمُ این فوز عظیم است.
در آیه بعد میفرماید:يَوْمَ يَقولُ المُنافِقونَ وَالمُنافِقاتُ لِلــّذينَ آمَنوا منافقین و منافقات که با مومنین و مومنات در این دنیا دوست بودند و همه در یک صف نماز میخواندند اما آن منافقین دروغ میگفتند، به آن مومنین میگویند انـْظـُرونا یک کمی صبر کن تا من از نور تو استفاده کنم. نـَقــْتــَبسْ مِنْ نوركــُمْ من از نور تو اقتباس کنم. میگویند ما را مهلت دهید تا پرتوی از نور شما برگیریم و از نور شما استفاده کنیم و در نور شما راه را پیدا کنیم. قيلَ ارْجـِعوا وَرَاءَكـُمْ به آنها میگویند به پشت سرتان برگردید. به دنیا. ما برای این نور زحمت کشیدیم تا آن را کسب کردیم. روی اخلاق خودمان کار کردیم. آدم باید با اخلاق بد خودش بجنگد. یک روز نه بلکه بسیار زیاد. مثلا اخلاق من تند است و یک مرتبه آتش میگیرم و میسوزانم. برای رفع این اخلاق بد باید روزها با خودم بجنگم. مرحوم آیت الله بروجردی نذر کرده بودند اگر عصبانی شدند یک سال روزه بگیرند. یک سال. اینطوری باید جنگید. مگر وقتی عصبانی میشد حتما خلاف یا گناهی میکرد؟ خیر. با این حال به خود میگفت چرا عصبانی شدم؟ نباید عصبانی میشدم. به همین خاطر یک سال روزه میگیرم. اینطور. زحمت کشیدند.
يَوْمَ يَقولُ المُنافِقونَ وَالمُنافِقاتُ لِلــّذينَ آمَنوا انـْظـُرونا نـَقــْتــَبسْ مِنْ نوركــُمْ مثلا صبر کنید ما به شما برسیم و از نور شما استفاده کنیم.
قيلَ ارْجـِعوا وَرَاءَكـُمْ فرشتگان میگویند برگردید و آنجا التماس نور کنید.فالــْتــَمِسوا نورًا بکوشید تا بدست آورید. ما سرمایه داریم. ما سرمایه داریم. سرمایه ما این نوری است که در اثر زحمت بدست آورده ایم. مثلا هزار هزار شب، سحر بیدار شدیم. بیداریِ سحر و تضرع در نیمه شب، نور میآورد. میگوید من زحمتش را کشیده ام. سحر بلند شدهام، قرآن خواندهام. زحمتش را کشیدهام. این را کسب کرده ام. شما هم برگردید و کسب کنید. اینجا نمیشود از کسی نور گرفت. کسی که نور ندارد نمیتواند نور بگیرد. سرمایه ما هم همین است. هیچ چیز دیگری نیست. قيلَ ارْجـِعوا وَرَاءَكـُمْ فالــْتــَمِسوا نورًا بعد میگویند یک دیواری بینشان کشیده میشود. این سوی دیوار که مومنان هستند رحمت خداست و آن سو عذاب است. هرکدام به ثمره اعمالشان میرسند.
آقا سرمایه ما برای آخرت فقط همین نوری که عرض کردیم، است. و این نور ایمان است که گفته بودیم مرحله اول و دوم و سوم تا آخر، همین ایمان است. نماز یک بخشی از ایمان من است. بنابراین ایمانِ بی نماز، ایمان نیست. اصلا نماز همان ایمان است. عرضم همین است. نماز همان ایمان است. امر به معروف میکنم، توانایی و جرئت و جسارتش را دارم، این ایمان است. چیز دیگری نیست. آن بیداری سحر ایمان است. بخشی از ایمان شماست. این که چشمت پاک است بخشی از ایمان توست. اینکه توانایی داری در جایی که منظره حرام یا مکروهی وجود دارد چشمت را ببندی یک ایمان است. اگر این نیست، شما یک نقص ایمانی داری و زمانی که این حالت را داری ایمانت درست است. اینکه آدم بتواند شجاعت داشته باشد یک ایمان است. اینکه میتواند سخاوت داشته باشد ایمان است. درمورد حضرت مجتبی (علیه السلام) شنیدیم که ایشان سه بار در عمر مبارکشان، همه اموالشان را در راه خدا دادند. این سخاوتها در این درجه، ایمان است. بنابراین روز قیامت فقط با خودتان ایمان میبرید. ایمانی که در آن سخاوت هست، ایمانی که درونش شجاعت هست، ایمانی که درونش عفت و نماز و امر به معروف و ترک گناه است. إلی آخر. این میشود سرمایه شما. بنابراین اعمال ما سرمایه آخرت ماست. نماز ما سرمایه آخرت است اما این نماز جزء متن ایمان ما است. لذا کسانی که مومناند فقط همین ایمان را دارند. با این ایمان راههای بهشت را پیدا میکنند. با این ایمان به درجه اعلایی که به زحمتشان بستگی دارد میرسند. هرچقدر وسعت آخرتی دارد، هرچقدر امنیت و راحتش بیشتر است و لذتش بیشتر است و هرچه بیشتر دارد، به خاطر همان ایمان است.
از این حرفهایی که عرض کردیم نتیجه میگیریم گناه در تضاد با ایمان است. اطاعت من، ایمان من است. بنابراین هر قدمی که در اطاعت برمیدارم بر درجه ایمانم می افزاید. مثلا من قبلا عصبانی میشدم و هرچه از دهانم درمیآمد میگفتم. حالا سعی میکنم هرچیزی نگویم. یک قدم در جهت ایمانم برداشتم. عصبانیت دست خودمان است. انسان عصبانی میشود اما در اختیار خودش است. با اختیار خودش عصبانی میشود. این ممکن است. میشود همه چیزِ انسان، در اختیار خودش باشد. آن اختیار از ذره ذره ذره در اختیار گرفتن خودش حاصل میشود. اگر با داستان انگلیسیها و هندیها آشنا باشید میدانید که آنها ابتدا آمدند در شهرهای ساحلی تجارتخانه زدند. بعد کمی به طرف شهرهای داخلی هند آمدند. اگر روز اول بیدار بودند و آنها را در دریا میریختند اینطور نمیشد. عجیب است. برای هر تجارت خانهای مثلا صدتا محافظ گذاشتند. بعد مثلا صد محافظ شد هزارتا. کم کم یک لشگر شدند. زمانی که میخواستند هند را بگیرند هم ابتدا شهرها ساحلی را گرفتند و بعد شهرهاي داخلی را گرفتند. زمانیکه برای تنباکو به ایران آمدند هم صندوقهای بستهای که سوار قاطرها بود را به تجارتخانه میبردند. تجارتخانهشان هم یک قلعه بر سر یک تپه بلند بود. کمپانی رژی آن قلعه را خریده بود. بعد دیدند اینها مثلا صد صندوق بار قاطر کردهاند و میبرند. اتفاقا یک قاطر پایش در رفت و توی دره رفت و صندوق زمین خورد و شکست و دیدند از داخلش اسلحه درآمد. این را به عنوان مثال عرض کردم. دشمن ذره ذره پیش میآید. شما هم اگر میخواهید بر او غالب شوید ذره ذره پیش بروید. مثلا اگر من دهنم در هنگام عصبانیت باز میشود و هرچیزی میگویم دیگر از این به بعد مراقبت میکنم که هرچیزی نگویم. قبلا غیبت هم میکردم از این به بعد اینها را مراقبت میکنم. همینطور ذره ذره. اگر انسان اینطور رفتار کند، تغییر ممکن است. هر صفت بدی که برود، یک ظلمت رفته و جایش را نور گرفته. هر صفت خوبی که بیاید، یک نور آمده و سرمایه شما بیشتر شده. تمام دستور دین همینهاست. بدیها را دور بریزید و خوبی بیشتر تحصیل کنید.