جلسه ي پنجشنبه 16/9/91 ( نسبت امام معصوم با پيامبر و خداوند )
جلسه ي پنجشنبه 16/9/91 ( نسبت امام معصوم با پيامبر و خداوند )
طاغوت کسی است که بر جای خدا نشسته است.اگر حرف او را بپذیری، او را پرستش کرده ای.اما اگر پذیرفتی،او را پرستش کرده ای. در عصر امام حسین علیه السلام این به اوج اعلای خودش رسیده بود...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

برای حضرت آیت الله مجتبی تهرانی و فرد بزرگوار دیگری که او هم مریضی سختی پیدا کرده یک صلوات بفرستید و یک حمد با توجه بخوانید.

هفته پیش یک بحثی را عرض کردیم که در واقع بازگشت به بحث های گذشته هم هست. قبل از محرم یک بحث هایی داشتیم که مقام ها و مناصبی برای انبیاء و اولیاء می دانستیم. عرض کردیم که امام یک نسبتی با خدا دارد، یک نسبتی با پیامبر دارد و یک نسبتی با مردم دارد. بعد این در واقع نسبتی است که امام با دیگران دارد. یک کاری که امام دارد که به مناسبت محرم عرض می کنیم این است که اسلام را به دست کسانی که به دستشان نرسیده، برساند. یعنی کسی می آید از ایشان مساله دینش را سوال می کند یا اعتقادات را سوال می کند، خب امام باید اعتقادات و مسایل دین را برای آن شخص بیان کند و وظیفه دارد. این مورد اول.

دوم اینکه در طول زمان یک انحرافاتی به دست مردم ایجاد می شود. حالا مثال عرض می کنم. نمی خواهم خیلی روی این مثال بایستیم. مثلا مردم قبلا قمه نمی زدند. حالا فرض کنید فرض كنيد كه از زمان حضرت صادق علیه السلام به بعد قمه می زنند. خب اگر این عمل مطابق دستور شرع نیست و مورد پسند خداوند نیست امام باید با آن برخورد کند. بگوید این مورد رضای خدا نیست. این عمل صحیح و درست نیست. این هم دوم.

امام یک کاری هم با صاحبان قدرت دارد. صاحبان قدرت مقابل دین می ایستند. می کوشند دین را آنطور که با منافع آنها تطبیق کند، کم و زیاد و کج کنند. ایستادن در مقابل انحرافاتی که از طریق قدرتمندان در دین ایجاد می شود، کاری است که به عهده ائمه است. دقت کنید. حالا که می خواهیم به امام حسین علیه السلام بپردازیم در این قسمت است. بعد عرض کردیم که پیامبران اصلی و صاحب ادیان هم در مقابل صاحبان قدرت یک همچین برخوردی داشته اند. نمونه اول را در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام عرض کردیم که به مقابله با نمرود رفته است. بعد عرض کردیم که نمرود و امثال او خودشان را ربّ و صاحب اختیار مردم می دانند. پیامبران می آیند و می گویند شما صاحب اختیار مردم نیستید. نمی توانید برای سرنوشت آنها تعیین خط کنید. حالا این را عرض کردیم. دقت کنید. در داستان حضرت موسی می دانید در سفری که داشتند از نزد حضرت شعیب بر می گشتند در شب تار بارانی سردی که خانم هایشان هم مشکل داشتند و مثلا مریض بودند، به دنبال یک پناهگاه و آتشی و چراغی و گرمایی می گشتند. در آیه 9 سوره مبارکه طه می فرماید: هَلْ أتاكَ حَديثُ موسَی داستان موسی به دست تو رسیده است؟ در آیه بعد می فرماید: إذ رَأى نارًا از دور یک آتش دید. موسی در بیابان از دور یک آتش دید. در ادامه آیه می فرماید: فقالَ لِأهْلِهِ امْكـُثوا اینجا بمانید تا من به کنار این آتش بروم. شاید بتوانم یک مقدار از آتش آنها بگیرم و برای شما بیاورم تا شما هم گرم شوید و مشکلتان حل شود. إنـّي آنسْتُ نارًا لـَعَلـّي آتيكـُم مِنها بـِقـَبَس بروم بخشی از آتش آنها را بیاورم. أوْ أجـِدُ عَلى النـّار هُدًى یا بتوانم در کنار آن آتش یک راه هدایتی پیدا کنم تا بتوانیم به آنجا برویم و از این مشکلات نجات پیدا کنیم. این را گفت و رفت. در آیه بعد می فرماید: فـَلـَمّا أتاها آنجا رفت و معلوم شد نه داستان آتش چوب و گرما نیسیت. یک چیز دیگری است. فـَلـَمّا أتاها نودِيَ يا موسَى از درون آن آتش و آن نوری که می دید ندایی به گوش موسی رسید. در آیه 12 می فرماید: إنـّي أنا رَبـُّكَ اولین باری است که ایشان برای اینکه به مقام رسالت برسد، انتخاب شده است. إنـّي أنا رَبـُّكَ رب است که یک رسولی را برای رسالت انتخاب می کند. این معلوم است؟ فاخْلـَعْ نـَعْلـَيْكَ إنـّكَ بـِالـْوادِ المُقـَدَّس طـُوًى کفش هایت را از پا بیرون بیاور. تو در یک وادی مقدسی هستی. اینجا باید با پای برهنه وارد شوی. در آیه بعد می فرماید: وَأنا اخْتـَرْتـُكَ من تو را انتخاب کرده ام. در ادامه آیه آمده: فـَاسْتـَمِعْ لِما يوحَى حالا باید بشنوی که من چه می گویم. و این حرف هایی که به تو می گویم را به مردم برسانی. در آیه بعد می فرماید: إنـَّني أنا اللهُ این اولین پیام هر دینی است. خدای واحد. ببینید خدای ربّ، پیامبر انتخاب می کند و پیام خودش را برای آن پیامبر می فرستد. اولین سخن آن پیام این است.إنـَّني أنا اللهُ لا إلهَ إلـّا أنا خدای ربّ قرآن می فرستند، پیامبر انتخاب می کند. پیام می فرستند. چرا پیامبر انتخاب می کند؟ چون ربّ است. چرا پیام می فرستند؟ چون ربّ است. این پیام چیست؟ پیام ربّ است و برای کار ربوبیت الهی است. این اصلا کار ربوبیت الهی است. در این پیام ربّ اولین سخن إنـَّني أنا اللهُ است. إنـَّني أنا اللهُ لا إلهَ إلـّا أنا جز من خدایی نیست. جز من خدایی نیست. فاعْبُدْني پس مرا عبادت کنید. چون، چون چون جز من خدایی نیست، پس مرا عبادت کنید. در ادامه آیه می فرماید: وَأقِم الصَّلاة لِذِكري در میان عبادات برجسته ترین آنها نماز است. خجالت اول ما هم نمازمان است. فاعْبُدْني وَأقِم الصَّلاة لِذِكري مجموعه نمازهای هفتاد هشتاد ساله ما را در روز قیامت می آورند و در ترازو می گذارند و می بینند چیزی نیست. وَأقِم الصَّلاة لِذِكري نماز را برای یاد من به پا بدارید. اگر یادی نبود، نماز انجام شده است اما به هدفش نرسیده است. بعد حرف دوم دین را می فرماید. حرف اول دین این بود: إنـَّني أنا اللهُ لا إلهَ إلـّا أنا و حرف دوم این است: إنَّ السّاعَة آتيَة روز قیامت خواهد آمد. چرا؟ در ادامه می فرماید:  لِتـُجْزَى كـُلُّ نـَفس بـِما تـَسْعَى برای اینکه هر کس برای سعیی که کرده است جزا ببیند. هر کس برای سعیی که کرده است. اگر به خودمان نگاه کنیم می بینیم ما سعیی نکرده ایم. ما سعیمان برای زندگیمان است. حالا فرض کنید شما دانش آموز هستید یا دانشجو هستید یا کارمندید یا بازار هستید. زندگی من هم حرف زدن و درس دادن و نوشتن است. فرقی ندارد. یکسان است. همه اش را با یک چوب می رانند. برای چه کسی؟ می گویند برای چه کسی درس خواندی؟ حرف می زدی، برای چه کسی حرف می زدی؟ برای چه کسی؟ غصه چه را داشتی؟ دانشگاه رفتی درس بخوانی که چه شود؟ خب من می خواهم بروم سر کار. خب بنده هم به بچه ام می گویم برو آقا جان دیپلم اصلا فایده ندارد. یک زمانی بود که اگر کسی شش کلاس خوانده بود با سواد محسوب می شد. زمان ما اگر کسی دیپلم داشت با سواد محسوب می شد. حالا اگر کسی لیسانس داشته باشد با سواد حساب می شود. سواد ها. یعنی سواد خواندن و نوشتن. با سواد حساب می شود. خب. لِتـُجْزَى كـُلُّ نـَفس بـِما تـَسْعَى سعی یعنی دویدن. در آیه 39 سوره مبارکه نجم می فرماید: وَأن لـَيْسَ لِلإنسان إلـّا ما سَعَى هر چه دویدی، به کجا دویدی؟ می گویند بزرگی شبی ده جزء قرآن می خواند. ما در سال ده جزء قرآن می خوانیم؟ خب. در آیه 16 سوره مبارکه طه می فرماید: فلا يَصُدَّنـَّـكَ عَنهَا مَن لا يُؤْمِنُ بـِهاوَاتـَّبَعَ هَواهُ فـََتـَرْدى اینهایی که ایمان نمی آورند و آنهایی که به دنبال هوا و هوس خودشان هستند، مانع تو نشوند. تو کار خودت را بکن. بعد هم یک حرف های خصوصی زدند. فرمایش فرمودند این چیست که در دست توست ای موسی؟ آقا این عصای من است. و توضیح داد که با آن چه کارهایی می کند. به قول قدیمی ها کمی با هم اختلات کردند. زمان شما ها می گویند گفتگو. کمی جدیدتر می گویند گفتمان. اگر یک حرف از آن حرف هایی که بین موسی و خدای متعال گذشت به گوش ماها می رسید، همه مان مرده بودیم. بعد در آیه 24 فرمودند: إذهَبْ إلى فِرْعَوْنَ إنـَّهُ طـَغي ایشان نسبت به بنی اسرائیل یک ماموریتی داشت. باید بنی اسرائیل را نجات دهد. خب. بعد هم یک ماموریتی نسبت به آن کشوری که بنی اسرائیل در آنجا محبوس هستند داشت. باید نزد فرعون برود و ببیند که آیا می شود که فرعون را درست کرد؟ بعد هم اگر نشد دست بنی اسرائیل را می گیری و از ملک او بیرون می آوری. در آیه بعد می فرماید: قالَ رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري این کاری که به دوش من گذاشتی کار بسیار بزرگی است. اگر بحث شرح صدر را به خاطر داشته باشید، اگر آدم یک ذره اشکال در این جانش باشد، کم می آورد. ببینید کسی که نود و نه درصد شجاع است و فقط یک درصد می ترسد، نمی تواند. اگر فقط یک درصد می ترسد، نمی تواند. یک ذره از غذای خوشمزه خوشش می آید. نمی شود. این نمی تواند کار را به سرانجام برساند. باید هیچ عیبی نداشته باشد. قالَ رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَيَسِّرْ لي أمْري بعد باز می گوید خدایا در عین حال که من لیاقت داشتن این منسب و مقام را دارم تو باید کمک کنی. که خدا هم همیشه کمک می کرده. چون اگر خدا کمک نمی کرد، خب ایشان وسط کار می ماند. باید یک پیغمبر دیگر بفرستند. نه باید کمک می کرد. وَاحْلـُلْ عُقدَة مِن لِساني* يَفـْقـَهوا قـَوْلي خدایا این گرفتگی که در زبان من است را حل کن تا مردم سخنم را بفهمند. در آیه بعد می فرماید: وَاجْعَل لي وَزيرًا مِنْ أهْلي از اهل خودم وزیری برای من قرار بده. که ما می دانیم عین این دعا را پیامبر صلی الله علیه و آله کردند. فرمودند رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري. که قرآن در آیه 1 سوره مبارکه انشراح می فرماید: ألـَمْ نـَشْرَحْ لـَكَ صَدْرَكَ بعد هم برایش وزیر قرار دادند. وَاجْعَل لي وَزيرًا مِنْ أهْلي * هارونَ أخي. آنجا كه پیامبر ما هم فرمود عَلیـّا أخی برادرم علی را وزیر من قرار بده. اُشْدُدْ بـِهِ أزْري پشتم را به او مستحکم کن. این قسمت مهم است: وَأشْركـْهُ في أمْري او را در کار من شریک کن. این همان است که عرض می کنیم. هر امامی همانطور که پیامبر باید دستورات خدا و احکام خدا و راه و رسم خدا را برای مردم بیان کند، ایشان هم همانطور باید بیان کند. رها می کنیم و به صفحه بعد می رویم. در آیه 45 سوره مبارکه طه می فرماید: قالا رَبـَّـنا إنـَّـنا نـَخافُ خداوند قبل از آن در آیه 43 فرموده بود: إذهَبا إلى فِرْعَوْنَ إنـَّهُ طـَغى در آیات قبل هم بود و اینجا دومرتبه تکرار شده است. او طغیان کرده است. عرض کردیم مدعی خدایی شده بود دیگر. هم خدای مردم مصر بود که او را در شمار سایر خدایان می پرستیدند مانند خدای خورشید و ... که داشتند یکی از خدایان هم پادشاه و امپراطور بود. علاوه بر آن ادعای دیگری هم داشت که ما در آنجا با فرعون درگیر خواهیم شد که عرض خواهیم کرد. إذهَبا إلى فِرْعَوْنَ إنـَّهُ طـَغى * فـَقولا لـَهُ قـَوْلا لـَيـّنا لـَعَلـَّهُ يَتـَذكـَّرُ أوْ يَخْشَى با نرمی با او سخن بگویید. اگر آدم نرم سخن بگوید شاید شنونده حرف را بپذیرد. قالا رَبَّـنا إنـَّـنا نخافُ أنْ يَفرُطَ عَلـَيْنا ما می ترسیم برخورد بد کند. در آیه بعد می فرماید: قالَ لا تخافا إنـَّني مَعَكـُما من همراه شما هستم. در ادامه آیه آمده: أسْمَعُ وَأرَى آنچه اتفاق می افتد می بینم و همه سخنان را می شنوم. چیزی از چشم و گوش من رد نمی شود. همه چیز تحت نظر من است. در آیه بعد می فرماید: فـَأتياهُ به سوی او بروید. فـَقولا إنـّا رَسولا رَبّكَ ما رسول رب تو هستیم. آمده ایم شاید حرف قبول کنی. فـَأرْسِلْ مَعَنا ببینید یک وظیفه. اولا حرف گوش کن. خدا را قبول کن. خدای واقعی. خدای جهان را بپذیر. علاوه بر آن این ماموریتی است که حتما باید انجام دهیم. فـَأرْسِلْ مَعَنا بَني إسْرائيلَ وَلا تـُعَذبْهُمْ اینها در زنجیر تو هستند. آنها را از زنجیر آزاد کن. قـَدْ جِئناكَ بـِآيَةٍ مِنْ رَبّكَ ما از طرف ربّ تو نشانه ای آورده ایم. ببینید ربّ است که معجزه می فرستند .ربّ است که کتاب می فرستند. ربّ است که پیامبر می فرستد. ربّ است که پیام می فرستد. هم پیامبر می فرستد و هم پیام می فرستد. همه کار دین در تحت ربوبیت الهی است. اگر این را بفهمیم یک حرف مهمی را فهمیده ایم. قـَدْ جِئناكَ بـِآيَةٍ مِنْ رَبّكَ مثلا دست می کرد در گریبانش و بیرون می آورد و عالم روشن می شد. وَالسَّلامُ عَلى مَن اتـَّبَعَ الهُدَى* إنـّا قـَدْ أوحيَ إلـَيْنا أنَّ العَذابَ عَلى مَنْ كـَذبَ وَتـَوَلـّى* قالَ فـَمَنْ رَبُّكـُما يا موسَى شما مدام گفتید ربّ. از ابتدا تا الان گفتید ربّ. ربّ. این ربّ کیست؟ ربّ شما دو نفر کیست؟ فرمایش امیرالمومنین علیه السلام است. می گویند موسی و هارون دو تا از این لباس های چوپانی بر تن شان بود و یک چوب بلند هم که برای گله داری لازم است در دست شان بود. اینها چه کسی هستند؟ با این قیافه آمده اید اینجا برای من تعیین تکلیف کنید؟ قالَ رَبّنا الـّذي أعْطى كـُلَّ شَيْءٍ خَلـْقهُ ثـُمَّ هَدَى ربّ را توضیح داد. ربّ ما آن کسی است که خلقت هر موجودی را او داده است. خالق جهان، ربّ جهان است. نه تو. خالق جهان، ربّ جهان است. قالَ رَبّنا الـّذي أعْطى كـُلَّ شَيْءٍ خَلـْقهُ هر موجودی خلقتی مناسب خودش دارد دیگر. سنگ خلقتی متناسب با خودش دارد. مثلا نباتات یک خلقتی مناسب خودشان دارند. حیوانات خلقتی مناسب خودشان دارند. درجه هوش و فهم و حرکت و جنبشی در حد خودشان دارند. انسان هم حرکت و جنبش و فهم و هوشی در حد خودش دارد. فقط آن را حرامش می کند می رود. قالَ رَبّنا الـّذي أعْطى كـُلَّ شَيْءٍ خَلـْقهُ رب ما آن کسی است که به هر موجودی خلقت خاص او را داده است. هر وجودی خلقت خاص خودش را دارد. ثـُمَّ هَدَى سپس هدایت کرده. هدایت کاری است که ربّ می کند. راه را نشان می دهد. حالا در انسان بخش بزرگی از راه را طبیعت می رود. روز اول انسان یک دانه سلول است و بعد می رسد به میلیارد میلیارد سلول. اینها به طور طبیعی پیشرفت می کنند. یک سلول دو تا می شود. دو سلول چهارتا می شود و چهار سلول هشت تا می شود و پیش می رود. یک بخش بزرگی اینگونه است. الان هم بخش بزرگی از وجود ما بدون اینکه ما اطلاع داشته باشیم و دخالت داشته باشیم، دارد عمل می کند. در آن بخشی که به عقل و هوش و اختیار آدم واگزار شده است، پیغمبر فرستاده اند. آن بخش را ما اداره می کنیم و این بخش را هم طبق دستور ما خودت عمل کن. اگر عمل کنی در تمام بخش های وجودت به کمال نهایی ات می رسی. در آیه 15 سوره مبارکه طه می فرماید: لِتـُجْزَى كـُلُّ نـَفس بـِما تـَسْعَى می گویند هر کس دارد کار می کند، یک کسی روزی شانزده ساعت کار می کند، یکی دوازده ساعت. یکی پنج ساعت. هر کسی دارد کار می کند. می گویند کارت را به گونه ای انجام بده که بتوان برای آن جزایی قرار داد. می شود همین کاری که شما می کنی همه اش جزا داشته باشد. می شود هم همه اش عذاب داشته باشد. بعد هم بحث ادامه یافت. در آیه 51 می فرماید: قالَ فـَما بالُ القـُرون الاولى تو الان ادعای یک ربوبیت و پیام ربّ را آوردی، خب قدیم ها چگونه بوده است؟ گفتند این ربّی که ما از آن دم می زنیم ربّ همه گذشته های عالم است. در آیه 53 طه می فرماید: الـّذي جَعَلَ لـَكـُمُ الأرْضَ مَهْدًا وَسَلـَكَ لـَكـُمْ فيها سُبُلا ببینید این کاری است که یک پیامبر می کند. قسمت دوم حرف در سوره نازعات آمده است. در آیه 17 سوره مبارکه نازعات می فرماید: إذهَبْ إلى فِرْعَوْنَ إنـَّهُ طـَغى همان حرف. در آیه بعد می فرماید: فـَقـُلْ هَلْ لـَكَ إلى أنْ تـَزَكـّى می خواهی درست شوی؟ آیه بعد: وَأهْديَكَ إلى رَبّكَ فـَتـَخْشى من تو را به ربّت هدایت کنم. آیه بعد می فرماید: فـَأراهُ الآيَة الكـُبْرَى آیات کبری الهی را به تو نشان دهم. در آیه بعد آمده: فـَكـَذ ّبَ وَعَصَى او تکذیب کرد و عصیان ورزید. در آیه بعد می فرماید: ثـُمَّ أدْبَرَ يَسْعَى اینها یک حرف تازه ای آورده اند و ممکن است کشورش را به هم بریزد. در آیه بعد آمده: فـَحَشَرَ فـَنادَى همه مردم شهر را جمع کردند. در یک بلندی ایستاد و مردم را صدا کرد. در آیه بعد آمده: فقالَ أنا رَبُّكمُ الأعْلى دعوا سر این است که ربّ یک انسانی است مانند سایر انسان ها و چنین کسی ربّ مردم است یا خدا ربّ مردم است؟ یک انسانی ربّ مردم است و تعیین تکلیف و تعیین سرنوشت می کند و می گوید اینطور زندگی کنید و اینطور ازدواج کنید و اینطور کسب درآمد کنید و اینطور سیاست و اقتصاد داشته باشید که هفته پیش عرض کردیم. به ما زور می گویند که طبق آنچه ما مصلحت می دانیم زندگی کنید. چرا؟ چون ما صاحب قدرت اقتصادی هستیم که انشاء الله شکست می خورند. فـَحَشَرَ فـَنادَى مردم را جمع کرد و فریاد برآورد. فقالَ أنا رَبُّكمُ الأعْلى این حرفی که موسی آورده بیهوده است. من ربّ اعلای شما هستم. ببینید می گوید تعیین نهایی سرنوشت دست من است. بر سر این جنگ است. بین موسی و عیسی و ابراهیم و پیامبر ما و طاغوتان زمان شان جنگ است. طاغوت کسی است که در برابر خدا ایستاده و مدعی ربوبیت است. عین همین در عصر امیرالمومنین علیه السلام رخ می دهد. امیرالمومنین علیه السلام در مقابل یک مجموعه بزرگی از کسانی قرار گرفته است که می گویند أنا رَبُّكمُ الأعْلى بعد حضرت مجتبی علیه السلام در مقابل کسانی قرار گرفته است که چون صاحب قدرت اند می گویند أنا رَبُّكمُ الأعْلى امام حسین علیه السلام در مقابل کسانی قرار گرفته است که چون صاحب قدرت اند می گویند أنا رَبُّكمُ الأعْلى اینجا جنگ شده است. امام حسین علیه السلام رفته اند این را بشکنند. همانطور که موسی علیه السلام رفتند مقابل فرعون ایستادند که با او مقابله کنند. این ادعا را از او بگیرند و اگر نداد گرفتار دریا شد و آب او را غرق کرد. پیامبر و امیرالمومنین و امام حسن و... آمدند مقابل کسانی ایستادند که هر کدام به نوعی ادعای ربوبیت داشتند. مقابله با کسانی که برای مردم تعیین سرنوشت می کنند. مثلا حضرت خلیفه شنید که یک کسی به چه صورتی طلاق داده است. اوقاتش تلخ شد. گفت اگر کسی در یک مجلس زنش را سه بار طلاق دهد، این سه طلاق حساب می شود. بابا قرآن خلاف این را گفته است. ببینید قرآن گفته است باید دو نفر شاهد عادل، شاهد طلاق باشند. قرآن فرموده. و طلاق بعدی بعد از طلاق اول و گذراندن دوره و یک ازدواج دیگر و یا رجوع باشد. طلاق دادم، طلاق دادم، طلاق دادم نمی شود. سه بار در یک آن نمی شود. قرآن گفته. ایشان اوقاتش از رفتاری که یک مسلمان کرده تلخ شده و حالا او هم یک غلطی کرده بود و مثلا فرض کنید باید بزنیم پس سرش که چرا این کار را کردی؟ تمام. اما امر کردند که اگر کسی در یک مجلس سه طلاق داد، سه طلاق حساب می شود. تمام شد دیگر. برای همیشه جدا شدند. ببینید تعیین سرنوشت می کند. خلیفه چون صاحب قدرت است، تعیین سرنوشت می کند. مکرر عرض کردیم. مردم مکه راهی برای زندگی ندارند جز اینکه مسلمان ها به حج بیایند. یعنی از یک جریان توریستی. به حج بیایند و ناگزیرند وقتی به اینجا می آیند برای گذران زندگی از اموال خودشان خرج کنند. مردم مکه زندگی یک سالشان را در زمان سفر حج مردم تامین می کردند. خب. حالا اگر در سال دو بار بیایند برای مردم مکه بهتر است دیگر. خب پس بنابراین دو بار بیایند. یک مرتبه بیایند عمره شان را انجام دهند و یک مرتبه بیانید حج شان را انجام دهند. در حالی که پیامبر فرموده دَخـَلـَت العُمرَة في الحَجِّ إلى يَوم القيامةیعنی در یک سخنرانی عمومی این را فرمودند. مدام اینها فشار می آوردند که آقا حکم برای یک سال است؟ نه. نه. ابدی است. حج و عمره همیشه با هم هستند. یک عمره انجام می دهید، عمره تمتع. دو مرتبه از لباس احرام بیرون می آیید و حج انجام می دهید. عمره تمتع و حج تمتع. گفتند نه. برای مردم مکه که از قوم و قبیله ما هستند این وضع بهتر است که مردم دو بار بیایند. دستور. چه کسی جرئت می کرد مخالفت کند؟ این ادعای ربوبیت است. یک صاحب قدرتی ادعای ربوبیت کرده و برای مردم تعیین تکلیف می کند. فقط تنها کس و تنها موجودی که می تواند برای مردم تعیین تکلیف کند، خداست. این هم به آن دلیل است که اینها مخلوقات او هستند. چون مخلوقات او هستند. می تواند برای مردم تعیین تکلیف کند و هرچه برای آنها تکلیف مشخص می کند به نفع آنهاست نه به نفع خودش. دقت کنید هرچه تعیین تکلیف می کند به نفع خود بندگان است. اگر می گوید چهار رکعت نماز بخوانید، به نفع خود کسانی است که نماز می خوانند نه به نفع کسی که برای او نماز می خوانند. مثلا اگر می گوید حج بروید، اگر می گوید خمس بدهید، هر چه می گوید، همه اش به نفع آنهاست. مکرر در قرآن آمده. از جمله در آیه 7 اسراء می فرماید: إنْ أحْسَنتـُمْ أحْسَنتـُمْ لأنفـُسِكـُمْ وَإنْ أسَأتـُمْ فلـَهَااگر بدی بکنید به ضرر خودتان است و اگر خوبی بکنید فقط برای خودتان است. فقط. در آیه 26 سوره مبارکه لقمان می فرماید: إنَّ اللهَ هُوَ الغـَنِيُّ الحَميدُ به کسی احتیاجی ندارد. غنی محض. خب. فقط او می تواند برای مردم تعیین سرنوشت کند و حکم کند که این کار را بکنید و این کار را نکنید. فقط او می تواند. حالا اگر یک انسانی بیاید و بر این جایگاه بنشیند این چه می شود؟ طاغوت. طاغوت کسی است که بر جای خدا نشسته است. اگر حرف او را بپذیری، او را پرستش کرده ای. یک وقت به زور است که هیچ. اما اگر پذیرفتی، او را پرستش کرده ای. در عصر امام حسین علیه السلام این به اوج اعلای خودش رسیده بود. یزید پایش را روی همه چیز دین گذاشته بود و همه چیز دین تحت سیطره اش بود. گفت کسی که مخالف من است جان و مال و ناموسش حلال است. در مساله مکه. منجنیق گذاشتند و مکه را آماج گلوله های آتشین کردند. اولین کسانی که گلوله را در منجنیق گذاشتند تا به طرف کعبه گلوله پرتاب کنند، صاعقه زد و سیزده چهارده نفر مامور همه سوختند و نابود شدند. فرمانده لشکر گفت این چیزی نیست ها. فکر نکنید چیزی است. من در این شهر زیاد زندگی کرده ام و اینجا صاعقه فراوان است. هیچ طوری نیست. حادثه بود. اتفاق پیش آمده. خودش پشت یک منجنیق دیگر رفت و گلوله را آتش زدند و خودش پرتاب کرد و گفت ببینید هیچ طوری نیست. من زدم و هیچ طوری نشد. زدند. خانه کعبه خراب شد و سوخت. بر چنین جایگاهی نشستند. ببینید فرمان می دهد مامورانش خانه کعبه را خراب کنند. در شهر پیامبر قتل عام می کند. ای کاش فقط قتل عام می کردند. با یک همچین قدرتی در شخص خلیفه که دیگر بالاتر از خدا رفته. ببینید. دقت کنید. خدا اصل است و پیامبر فرع است. متوجه می شوید؟ چشمش باز است تا ببیند خدا چه می گوید. یک ذره می تواند از خودش عمل کند؟ نمی تواند. خدا در قرآن فرموده که اگر یک کلمه به حرف های ما اضافه کنی، رگ قلبت را قطع می کنم. در آیه 46 سوره مبارکه حاقه می فرماید: ثـُمَّ لقـَطـَعْنا مِنهُ الوَتينَ تو را نابود می کنم. اگر یک کلمه به حرف های ما اضافه کنی. هیچ چیز اضافه نداشت. هرچه می گفت حرف خدا بود. ائمه ما چطور؟ به امام عرض کردند آقا جواب این مساله چیست؟ عرض کرد که آقا نظر مبارک شما چیست؟ فرمود اگر من نظر بدهم مانند همه آن گذشتگانی می شویم که نابود و هلاک شدند. ما اصلا نظر نداریم. من هرچه می گویم از پدرم شنیده ام. ایشان هم هرچه می گوید از پدرش شنیده است. ایشان هم هرچه می گوید از پدرش می گوید. تا پیغمبر. پیغمبر هم یک کلمه از خودش نمی گوید. هر چه گفته اند از جبرئیل گفته اند. جبرئیل هم یک کلمه از خودش نمی گوید. همه از خداست. ما یک ذره در متن دین دخالت نداریم. همه تعیین تکلیف خداست. ربّ یکی است. لا رَبَّ إلـّا الله. یک سخن بسیار مشهوری هست که من دیده ام بزرگان هم روی آن مباحثه می کنند که می گوید العُبودِيَة جَوهَرَة كـُنهُها الرُّبوبيّة اگر شخص بندگی کند، به جایی می رسد که کنه عبودیت است. می گوید اگر شما به کنه عبودیت برسید، به ربوبیت می رسید. حرف نادرست است. نمی شود. هیچ کس به ربوبیت نمی رسد. ربوبیت در انحصار خدای متعال است. منحصر است. این اصل دین است. ببینید ما می گوییم لا اله الا الله و لا رب الا الله . همه دین همین دو تاست. لا اله الا الله و لا رب الا الله. این مخالف آن است. سند هم ندارد. اما چون شهرت داشت عرض کردم. ربوبیت مانند الوهیت در انحصار خداوند است. هیچ کس آنجا جا ندارد. در برابر هیچ کس نباید سر به خاک نهاد. فرمان هیچ کس را نباید پذیرفت. قانون هیچ کس جز خدا را نباید پذیرفت. قانون گذاری منحصر است به خدا. اگر فقیه فتوا می دهد، حرف خداست. اگر در اضطرار حکم ثانوی صادر می کند، حکم خداست. اگر حکم حکومتی صادر می کند، حکم خداست. قدرتی است که خدا داده است، خدا داده است و فقط خدا داده است. پیامبر قانون می فرمود. قانون خدا بود. اگر یک وقت اضطرار پیش می آمد، طبق اضطرار دستوری می فرمود. حکم خدا بود. مثلا داشتند جنگ می کردند. در جنگ گاهی نمی شود نماز خواند. گاهی هم می شود. همانطور که سوار اسب هستند، می ایستند و نمازشان را می خوانند. همانطور که در برابر دشمن ایستاده تکبیر می گوید و نماز می خواند. گاهی همین را هم نمی شد خواند و نمازشان قضا می شد. اضطرار است. پیامبر در راس کسانی است که نمازشان قضا شده است. ایرادی ندارد. این اضطرار طبق قانون است. اضطرار است و اضطرار خودش یک قانون است. آن زمانی که دستور جنگ می دهد از کجا آمده است؟ این حکم حکومتی است. این هم از طرف خداست. خدا به او اجازه این حکم را داده است. عین همین در مورد امام صدق می کند و عین همین درمورد فقیه جامع الشرایط صدق می کند.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای