جلسه چهارشنبه 9/12/91 ( همراه خودت، خوبي ميبري يا بدي؟ )
جلسه چهارشنبه 9/12/91 ( همراه خودت، خوبي ميبري يا بدي؟ )
حالا نمی دانیم چرا و چگونه این همای سعادت بر سر این فرد نشسته بود که به ایشان گفته بودند که همراه آيت الله خوانساری برود.اگر آدم به همراه یک انسان خوب راه برود، خوب می شود...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

مطالبی را که دوهفته قبل می خواستم عرض کنم و فراموش شده بود، یکی مناسبت چلهمین روز درگذشت حاج آقا مجتبی تهرانی و دیگری مراسم درگذشت و وفات آیت الله خوشوقت بود و این دو مصیبتی بود که پیش آمد. حالا می خواهم مطالبی را در مورد حاج آقا مجتبی تهرانی و هم در مورد آیت الله خوشوقت خدمت شما عرض کنم. شاید اگر در روزهای آینده هم فرصت کنیم، مطالب بیشتری را در مورد این دو بزرگوار خدمتتان عرض کنم. این نکته خیلی مهمی است که آن دو بزرگوار پشتوانه و دلخوشی و دلگرمی برای جوانها و غیر جوانها بودند که دلشان را به چنین مردانی خوش کرده بودند و هر کدامشان چندین هزار بار و یا بیشتر که حالا عددش را نمی دانیم مشکلات مردم را حل می کردند و اگر می خواستیم می توانستیم نزد آنها برویم و مشکلمان را حل کنیم و یا از آنها دعا بخواهیم. این یک چیز قیمتی است. انسان باید کسی را داشته باشد که در مواقعی که می تواند به ایشان پناه ببرد. هر دو بزرگوار این فضیلت را داشتند و اگر یادتان باشد، حاج آقا مجتبی حدود 60 سال سن داشتند و حاج آقا خوشوقت حدود 10 سال سنشان اضافه تر بود. مثلا 70 سال راه درست را رفتند. دقت کنید، هر دو بزرگوار، بر درست راه رفتن مداومت داشتند. مداومت و استقامت بر درست راه رفتن داشتند. اگر انسان، مداومت و استقامت بر درست راه رفتن داشته باشد، به همان مقداری که استقامت داشته باشد، به جایی می رسد. ما در خدمت حاج آقا مجتبی فقط درس می گرفتیم و فقط همین مدت درس بود که خدمت ایشان بودیم. در مورد حاج آقا خوشوقت هم مثلا فرض کنید اگر ما پنج ساعت کنار ایشان می نشستیم، ایشان هم همین مدت را می نشستند و یک کلمه حرف نمی زدند. اگر کسی از ایشان سؤال می کرد، جواب می داد. استاد ایشان، مرحوم علامه طباطبایی بود. من خدمت مرحوم علامه طباطبایی متعدد مشرف می شدم، ایشان هم همین طور می نشستند و سکوت می کردند. اگر کسی از ایشان سؤال می کرد، جواب می داد. درغیر این صورت جواب نمی داد و باز می نشست. به مقداری که انسان حواسش به جایی و کسی و چیزی باشد، قیمت دارد. مثلا در این چند سال هفته ای یکبار من خدمت حاج آقاي خوشوقت می رسیدم و یک روز دیدم که ایشان خودش شروع به صحبت کرد و یک عالِم دیگری کنارشان نشسته بودند و گفت این آقایانی که در مقابل شما نشستند، فلان عقیده را دارند که ایشان به میدان آمد و شروع به صحبت کرد.

اگر یادتان باشد، دو تا دعا در هفته های گذشته عرض کردیم. یک دعایی در سجده بود اللهم صل علي محمد و آل محمد  وَافعَـل بـِنا ما أنتَ أهلـُهُ وَ لا تـَفعَـل بـِنا ما نـَحنُ أهلـُهُ مرحوم آیت الله بهجت می فرمودند یا أهلَ التـَّقوی وَ المَغفِرَة یا اَرحَم الرّاحِمین. دعای خیلی ممتازی است. این دعا به اندازه همه دعاهای عالـَم است. خدایا با ما آنگونه رفتار کن که تو شایسته هستی. من شایسته جهنم هستم، اما او شایسته همه خوبی ها است و آنطور با من رفتار نکن که من لایق باشم. حالا نمی دانم ایشان چند سال این دعا را می خواندند. ما هر وقت دیده بودیم که ایشان این دعا را می خواندند. حدودا شاید از سالهای قبل از انقلاب که ایشان را پیدا کردیم و خدمتشان رفتیم و تقریبا جای دیگری هم نرفتیم، ایشان این دعا را می فرمود. حالا حرف این است. در یک زمانی، شخصی این دعا را برای همه مردم می خوانده، اما حالا این شخص از دنیا رفته است. الان دیگر کسی نیست که این دعا را بخواند. خب وقتی برای همه مردم این دعا را بکنند، چقدر بلا دور می شود؟ چقدر این دعا خیرات و برکات دارد؟ حالا اگر همه ما جمع شویم و این دعا را بخوانیم، به اندازه دعاهای ایشان ارزش ندارد. اما حالا این دعا را بخوانیم، شاید یک گوشه اش بشویم وَافعَـل بـِنا ما أنتَ أهلـُهُ. دعای دوم چه بوداللـّهم اغفِـر لـَنا وَ ارحَمنا وَ عافِنا وَ اعفُ عَنـّا فی الدّنیا وَ الآخِرَة إنـَّک عَلی کـُلِّ شَیءٍ قـَدیرٌ. این هم دعای خیلی ممتازی است. عرض کردیم این دعا را برای همه بخوانیم. به نیت همه مردم شهر و کشور پر از گناهمان بخوانیم. شاید خدا رحم کند و گناهانمان را ببخشد. باز این دعا هم برای دوستانی که در سن 15 یا 16 سالگی هستند، سازگار است. رَبِّ إغفِـرلی و لِـوالِدَیّ وَارحَمهُما کما ربّیانی صَغیراً إجزهِما بالإحسان إحسانا و بالسَّیّئاتِ غُـفراناً. حالا این دعا را عرض کردیم تا بعد این دعا را تکرار کنیم. ببینید، در اسلام یک اخلاق و یک آداب داریم. مثلا آداب غذا خوردن داریم. ما آداب غذا خوردن را خوب بلد نیستیم دیگر. به این دلیل که در کنار پدر و مادرمان بودیم. آنها اینگونه رفتار کردند و ما هم مانند آنها رفتار کردیم. در اسلام غذا خوردن، حمام رفتن، یا لباس پوشیدن آداب دارد. مثلا از آداب لباس پوشیدن این است که هیچ وقت ایستاده، شلوار را نپوشیم. بنشیینیم و شلوار را بپوشیم. رو به قبله نایستیم و لباس بپوشیم. به غیر از جهت قبله بایستیم و یا مثلا آداب دیگری مانند دوست داشتن، ازدواج کردن و غیره داریم. این آدابها را گذشتگان در کتابهایی نوشته اند. تقریبا همه ما با کتاب مفاتیحُ الحَیاة آشنا هستیم که در زمان ما وجود دارد.

حالا قاعدتا این آیه را قبلا برای شما خواندم. آیه خیلی ممتازی است. آیه 89 سوره نمل می فرماید:مَنْ جاءَ بالحَسَنـَةِ فـَلـَهُ خـَيْرٌ مِنـْها وَ هُمْ مِنْ فـَزَع يَوْمَئِذٍ آمِنون. آنهایی که با خود حسنه بیاورند، وقتی نزد ما می آیند، به هر حال ما باید روزی به محضر خدای تبارک و تعالی  برویم، روزی که آنها آمدند،هیچ چیز دیگری را جز خوبی با خود نمی آورند. فقط خوبی را می آورند. آقا بدانید اینها چیز بهتری را از آنها که آوردند؛ بدست می آورند. شما دو رکعت نماز مقبول خواندید. دو رکعت نماز مقبولتان 5 دقیقه طول کشید. در مقابل دو رکعت نماز مقبول، یک بهشت ابدی به شما می دهند که این بهشت ابدی انتها ندارد. عمق و طول و عرض این بهشت ابدی، انتها ندارد و زمانش پایان ندارد و طول و عرض جغرافیای اش هم پایان ندارد. مرحوم حاج آقا حق شناس می فرمودند، مرا به آن دنیا بردند و به من بهشتم را نشان دادند. حالا بهشت ایشان، بهشت برزخ بود. این بهشت، دو برابر کره زمین بود.مِنْ فـَزَع يَوْمَئِذٍ آمِنون. اصلا ما هیچ تصوری از فزعی که گریبان همه اهل عالم را می گیرد، نداریم. چون هیچ  نظیری برای قیامت ندیدیم.

اگر کسی به عرفات و منا رفته باشد،آنجا در برابر قیامت مثلا یک صدهزارم برابر است. یک کمی از قیامت را می بیند. آقا در این شلوغی فوق العاده زیاد چه تعداد آدم وجود دارد؟ در عرفات و منا چه تعداد آدم است؟ در قیامت چه تعداد است؟ نمی دانیم در قیامت چند میلیارد آدم وجود دارد. نمی دانیم. اصلا نمی شود قیامت را با دنیا مقایسه کرد. یک روز احساس آدم اینگونه است که اگر الان تکلیفش مشخص شود و او را به جهنم ببرند، تمام است. برگشت ندارد. من مدام دارم فکر می کنم خدایا اگر آنجا ناله کنیم، ناله ما را نمی شنوی؟ هرچقدر فکر می کنم، باورم نمی شود. اما گفتند نمی شود. هر چقدر می خواهید ناله کنید، در این دنیا ناله کنید. حتی اگر این طرف کمی هم ناله کنید، می شنوند. اما در آن طرف ناله را نمی شنوند. آقا به اندازه یک بال مگس گریه کنید. گریه به اندازه بال مگس، یک دریا می شود. اما گریه آن طرف به هیچ دردی نمی خورد. من باورم نمی شود. اما به این صورت گفتند دیگر. اهل فن چه می گویند؟ آن روزی که آدم احساس می کند همه چیز تمام است، اگر این طرفی یعنی جهنمی شد، تمام است. اگر آن طرفی یعنی بهشتی شد، تمام است. این هم خیلی ترس دارد. بچه هایی که کنکور گذراندند، می دانند. آقا کنکور فقط یکسال است. اگر شما در این کنکور قبول نشوید، یکسال است. سال بعد می توانید جبران کنید. در این یکسال بچه ها نگرانی زیادی دارند، شب تا صبح خوابشان نمی برد، دو ماه یا سه ماه همین طور نگران هستند تا وقتی که امتحانشان را بدهند. حالا بعد هم ناراحت می شوند که مثلا چرا اینجا کوتاهی کردم چرا آنجا حواسم پرت بود. چرا آنجا خوابم برد. چرا اینجوری شد. تمام این نگرانی ها برای یکسال است. خب، سال بعد می توانید جبران کنید. آقا قیامت، برای ابد است. اصلا نمی توانیم در این دنیا آنچه را که آنجا هست، بفهمیم. یک چنین ترسی وجود دارد. آقا این آدمی که جز خوبی نیاورده است، آنجا در امان است. این امان چقدر قیمت دارد؟ خب، بعد می خواهیم به این مطلب برسیم انشاالله. در آیه 90 سوره نمل می فرماید:وَ مَنْ جاءَ بـِالسَّيِّئـَةِ. کسی که بدی آورده است، در قیامت هر چقدر در وجودش جستجو می کنند، هیچ خوبی نمی یابند. ما در مشهد بودیم، یک آقای بزرگواری بود. حالا تا درجاتی، مرد بزرگی بود. ایشان خوابی دیده بود. خب، عالـَم خواب است دیگر. می گفت من  در راهی بودم که یک مسیر به سمت نجف می رفت و آن مسیر هم به سمت قیامت می فت. می گفت من به سمت نجف نرفتم و به سمت قیامت رفتم. یک راهی وجود داشت و یک دری بود، یک فرشته ای در کنار درب نشسته بود. فقط همین مطلب را می خواهم خدمت شما عرض کنم. این فرشته وقتی به من نگاه می کرد، از فرق سر تا نوک پایم ذره ذره سلولهای بدن مرا می دید. به من که نگاه کرد، لبش به خنده باز نشد. گاهی آدم لبخندی می زند در حدی که حتی لبش باز نمی شود. بعد در مورد همسرش صحبت می کرد و می گفت دیدم همسرم آن طرف رفته است و رد شده است. مقصودم این است که تمام سر تا پای مرا نگاه کرد. آن موجودی است که نقادی می کند. طلایی که یک مقدار قشر دارد، در ماده ای می ریزند. اما این هیچ قشر ندیده است. باز در مورد آن دوستمان خدمتتان عرض کردم. گفت وارد مجلس شدم. مجلس بزرگی بود. دیدم امام حسین علیه السلام در صدر مجلس نشسته است. من که وارد شدم، سلام کردم. ایشان جواب سلامم را نفرمود. اما یک لبخند در همان حد به من زد. البته این آقای بزرگوار، آدم خیلی خوبی است ها. در مورد خواب نمی خواهیم بگوییم. مطلب را می خواهیم بگوییم. آدم را یک کسی بررسی می کند که  نه تنها همه چیز، بلکه حتی تمام عمرت را هم می بیند. حالا می خواهیم عرض کنیم.وَ مَنْ جاءَ بـِالسَّيِّئـَةِفـَكـُبَّتْ وُجوهُهُمْ في النـَّار. کسی که بدی بیاورد. حالا به زبان ما یعنی به صورت در جهنم می افتند. هـَلْ تـُجْزَوْنَ إلا ما كـُنـْتـُمْ تـَعْمَلون. یک سؤال وجود دارد. آیا شما جزا داده می شوید جز آنچه که کرده اید؟ آقا ما که روی این اعمال شما چیزی نمی گذاریم که. همان عملی را که خودت انجام داده ای، می بینی. مقدمه عرض کنم. یک وقت آقا یک کسی است که به فضل خدا، به فضل خدا هیچ گناهی نمی کند. یک وقت کسی است که هر چه گناه پیش بیاید، انجام می دهد. رد نمی کند. هنگامی هم که گناه می کند، اصلا پشیمان نمی شود. بعضی ها شادمان هم می شوند. مثلا می گوید سر فلانی را چنان کلاه گذاشتم. در دلش شادمانی می کند. اگر با رفقایش بنشیند، در گناهی که کرده است، شادمانی می کند. مثلا زندگی یک نفر را به باد داده است، شادمانی می کند. و موارد دیگر. خب این آدم راحت است دیگر. تمام. این آدم از ایمان هیچ برخوردار نیست و می رود جزء آن گروه مَنْ جاءَ بـِالسَّيِّئـَةِ. یک آیه دیگر هم برای شما خوانده بودم. یک عده ای هستند که سیّئه آنها را احاطه می کند. آنها را غرق می کند. گناه، این افراد را غرق می کند. در آیه 81 سوره بقره می فرماید: این افراد بَلى‏ مَنْ كـَسَبَ سَيِّئـَة. کسی که بدی کسب کند. آنقدر بدی کسب کند که وَ أحاطـَتْ بـِهِ خـَطيئـَتـُهُ. این کاسبی هایش او را غرق می کند. فـَأولئِكَ أصْحابُ النـَّار هُمْ فيها خالِدونَ. این افراد یاران آتش اند و در آن ابدی هستند. اینگونه آدم هستند. خب، انشاءالله اصلا در جمعیت ما چنین آدمی عبور نکرده است و به فضل خدا هیچ وقت این جمعیت گرفتار چنین حالتی نشوند. خب این یک دسته بودند. ببینید، هیچ گناهی را رد نمی کند. هیچ چیزی را کنار نمی گذارد. هر کاری پیش بیاید، انجام می دهد. به نظرم نظیر این داستان را عرض کردم. مرحوم آیت الله خوانساری رضوان الله تعالی علیه منزلشان در نزدیکی های بازار بود. خب از آنجا باید به مسجد می رفت. خب ایشان هم آدم خیلی مظلومی بودند و گاهی فقرا می آمدند، حتی بعضی از فقرا ایشان را زده بودند. فقیری آمده بود پول بگیرد، ایشان یک رسمی داشت که پول می داد به فقرایی که به او مراجعه می کردند. حالا مثلا این فقیری که آمده بود، پول بیشتری خواسته بود و آقا هم نداده بود و این فقیر، آقا را زده بود. داستانی یادم می آید از مرحوم آیت الله حق شناس که عرض می کنم. درب منزل ایشان یک مقدار بالاتر بود، وقتی وارد منزل می شدیم، دو تا پله می خورد. آن فقیر بالای پله ایستاده بود و با لگد به سینه ایشان کوبیده بود و ایشان پرت شده بود. گاهی اینگونه بود. خب، اگر حادثه ای برای مرجع این شهر پیش می آمد، کلانتری محل، نزد اربابهایش مسئول می شد. بنابراین ناگزیر بود از ایشان مراقبت کند. کلانتری محل می خواست یک نفر پاسبان دنبال ایشان بفرستد، اما آقا نمی پذیرفت. می فرمود اصلا پاسبان نمی تواند همراه من بیاید. نه از من جلو تر برود و نه عقب تر. یک پاسبانی بود وقتی می خواست صحبت کند ابتدا جدّ و آباد ایشان را ناسزا می گفت و بعد صحبت می کرد. یک نفر آدم گردن کلفتی در آن محله بود پاسبان او را صدا کرد و گفت مثلا فلان و فلان کار را انجام بده. بعد پاسبان به این شخص گفت که شما باید همراه آقا بروی. شما نزدیک ظهر درب خانه می ایستی و آقا که بیرون تشریف می آورند، تو پشت سر ایشان می روی و از ایشان باید مواظبت کنی که گداها نیایند و ایشان را آزار بدهند. تا مقابل درب مسجد می روی و می ایستی تا ایشان برگردد. خب اینها با هم حساب و کتاب داشتند و این فرد هم مجبور بود حرفهای این پاسبان را گوش کند. شب هم می روی دنبال ایشان و ایشان را می آوری. بعد از مدتی این دوستمان وقتی که از این فرد نقل می کرد، می گفت ایشان در ماه مبارک رمضان تا زمانی که نماز مغرب و عشاء را نمی خواند، افطار نمی کرد و می گفت من هیچ گناهی از این فرد ندیدم.

اما حالا نمی دانیم چرا و چگونه این همای سعادت بر سر این فرد نشسته بود که به ایشان گفته بودند که همراه آقای خوانساری برود. این آدم گردن کلفت دنبال آقای خوانساری رفته و آدم شده است. اگر آدم به همراه یک انسان خوب راه برود، خوب می شود. داستان سگ اصحاب کهف را شنیدیم.

سگ اصحاب کهف روزی چند             پی خوبان گرفت و مردم شد

حالا این هم به اینگونه بود. این تمام است. این فرد می گفت من هیچ گناهی را رد نکردم. این فرد کارش تمام است. آدمی است که اگر گناهی پیش می آید، گاهی انجام نمی دهد و اگر گاهی گناهی هم از او سر می زند، پشیمان می شود. آن آدم هیچ گناهی را رد نمی کند اما این فرد گناه را رد می کند. گناه را انجام نمی دهد. بعضی از گناهان برایش خیلی بد است و گناه را انجام نمی دهد. بعضی از گناهان هم را که انجام می دهد، بعدش پشیمان می شود. پشیمانی، نشانه ایمان است. یک حرفی است که گفتنش خیلی سخت است. گفتند وقتی آدم گناه می کند، آن لحظه ای که گناه ازش سر می زند، ایمان ندارد. لحظه انجام گناه، ایمان ندارد. خدای نکرده اگر آن لحظه از دنیا برود، بی ایمان مرده است. نور ایمان از او دور شده است. اینکه پشیمان شود، معلوم می شود که برگشته است. زمان گناه که گذشت، وقتی پشیمانی آمد، ایمان وجود دارد. اگر مانند آن قبلی، پشیمانی نمی آمد، یعنی هیچ چیزی ندارد. راحت. ایمان نیست. اما وقتی که پشیمانی می آید، معلوم می شود ایمان وجود دارد. خب حالا این ایمان چه اندازه است؟ یک وقت به این اندازه است که آدم جبران می کند. اگر آدم گناهش را جبران کرد، آقا چه می شود؟ دیگر گناهی برای آدم نمی ماند. من گناه کردم، اما جبران کردم. البته این فرد مانند آدم گناه نکرده نیست. اما جبران کرده است دیگر. ببینید، مَنْ جاءَ بالحَسَنـَةِ. این فرد هر چه آورده است، می بیند، هیچ بدی در اعمالش نیست. اگر من بدی در اعمالم وجود داشته، در این دنیا جبرانش کردم و حلش کردم. مثلا غیبت شما را کردم، یک چیزی گفتم، بعد آمدم دست شما را بوسیدم یا پای شما را بوسیدم و از شما رضایت طلبیدم. اگر شما راضی شدید، حل شده است دیگر. من به شما تهمت زده بودم رفتم تک تک افرادی که این تهمت را انتشار داده بودم پیدا کردم و گفتم آقا این حرفی که من زدم، دروغ بود. من تهمت زدم. من بد کردم. من به ایشان ظلم کردم. خب، جبران کردم دیگر. اگر انسان توانست گناه را جبران کند، خب چیزی باقی نمی ماند دیگر. بنابراین آدمی که گاهی گناه می کند و پشیمان می شود، گاهی جبران می کند و ممکن است گاهی جبران نکند. آدمی که جبران می کند، دیگر گناهی برایش باقی نمی ماند. خب یک فرض دیگر داریم؛ آدمی که گناه نمی کند. اصلا گناه نمی کند. یک وقت یک کسی از ابتدا گناه نمی کرده، حدیثش را دو هفته قبل خواندیم. عده ای را خداوند در عافیت خلق می کند. در عافیت زندگی می کنند. در عافیت رزق می دهد. در عافیت می میرد. این فرد، انسانی است که از هر گناهی پیراسته است. از همان ابتدا گناه نمی کرده است. این در جنس ماها. ما چگونه آدمی هستیم؟ یک آدم معمولی هستیم. کسانی هستند که پادشاهان عالَم خلقتند. آنها که هیچ. یک کسانی در خانواده آنها هستند. مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی یک فرمایشی دارد. می فرماید: ما آدمها در طبقه رعیّت هستیم. امیرالمؤمنین پادشاه عالم خلقت است. حضرت امام حسین علیه السلام پادشاه عالم خلقت است. خب ماها رعیت هستیم. بعد ایشان می فرمایند که مرحوم سید بن طاووس در طبقه رعیت، همتا ندارد. حالا ممکن است یک کسانی هم در میان این طبقه رعیت باشند. خب.خیلی فوق العاده است. مثلا کسی خیلی نطفه پاک باشد. پدر و مادر خیلی برجسته باشد و اینها اصلا در طول عمرشان، به گناهی آشنا نشده اند.

فکر می کنم برای شما گفتم مرحوم علامه بحرالعلوم مثلا 15سالش بود. در شهر خودشان در کنار پدر و مادر بود و در آنجا درس می خواند. یک روز خدمت پدر آمد و عرض کرد که آقا برنامه ای برایم ترتیب دهید تا من به شهر نجف بروم. دیگر اینجا نمی توانم بمانم. پدرش سؤال کرد: چرا؟ به چه علت؟ تا دیروز که می توانستی بمانی چرا امروز اینگونه شد؟ عرض کرد که امروز حاکم شهر بروجرد به دیدن شما آمده بود. البته پدرشان هم اهل شهر بروجرد بودند و اصلیتش هم بروجردی بود. وقتی که حاکم شهر داشت می رفت، به من مهربانی کرد. من در دلم نسبت به او مقداری علاقه پیدا کردم. گفتم آقا علاقه به ظالم پیدا کردید؟ آیه 113 سوره هود می فرماید: وَ لا تـَرْكـَنوا إلـَى الـَّذينَ ظـَلـَموا. یک ذره به ظالم میل نکنید. چون شما هم به جهنم می روید. حالا من در دلم میل پیدا شده است. زود مرا به نجف بفرستید. برای خودم می ترسم. آقا، وقتی بچه 15 ساله به این گونه باشد، حالا پس در طبقه ما هم ممکن است چنین فردی باشد. حالا شاید در جمع ما هم اینگونه آدم باشد. شاید باشد. حالا ماها که به این گونه نیستیم، چکار کنیم؟ اگر یک روزی از عمرتان موفق شدید که دیگر هیچ گناه نکنید، به این خوشبختی رسیدید. مَنْ جاءَ بالحَسَنـَةِ. من دیگر هیچ گناهی ندارم. در رفتارم هیچ ظلم و هیچ بی ادبی نیست. تعداد این آدمها زیاد است. اگر آدم یک استاد یا معلم خوبی پیدا کند، دیگر گناه نمی کند. برای اینکه آدم بخواهد خوب شود، معلم لازم دارد. حالا ممکن است برای شما معلم از عالَم غیب بفرستند، گاهی هم نه؛ در همین عالَم به معلم بر می خورید و آن معلم شما را راهنمایی می کند. در هر صورت اگر آدم استعداد خوبی داشته باشد و جنسش خوب باشد و یک معلم خوب هم پیدا کند، ممکن است برسد به اینکه گناه از زندگیش بیرون برود. اگر گناه از زندگی انسان بیرون برود، انسان به خوشبختی رسیده است. مَنْ جاءَ بالحَسَنـَةِ فـَلـَهُ خـَيْرٌ مِنـْها وَ هُمْ مِنْ فـَزَع يَوْمَئِذٍ آمِنون. خب، ببینید، ممکن است کسی سالهایی اشتباهاتی هم داشته بعد می خواهد این اشتباهات را جبران کند. می شود. آقا می خواهد به درجات اعلی برسد. می شود. اصلا یک حرف دیگر. آدم تا زمانی که زنده است، در بسته نیست. امکان جبران وجود دارد. دقت کنید، آدم تا زنده است می تواند، جبران کند. اگر جبران کند، درست می شود. همه چیز درست می شود. البته نمی گوییم که این آدم مثل آن کسی است که هیچ وقت هیچ گناه نکرده است. به آن درجه نیست، اما می تواند به کمالات بالا هم برسد. مقصود این است که ما تمام کوششمان برای این است که برسیم به آن روزی که دیگر در زندگیمان هیچ گناه نباشد. همه کوششمان برای این است. یادتان باشد. حالا برای کسی که تازه آمده است، عرض می کنم. اگر کسی به نمازش بها بدهد، هر مقدار به نمازش بها بدهد، توانایی اش در مقابله با گناه بیشتر می شود. هر مقدار نماز برایش ارزشمندتر باشد. عملا ارزشمند باشد. نمازش را به چیزی نفروشد. مثلا الان گرسنه هستم. رفقایم آمدند. غذا گرفتم، یک غذای خوشمزه ای هم هست من هم گرسنه هستم. نه اینگونه نباشد. نماز اول وقت. مثلا یک مشتری خوب آمده است، قرار است خرید خیلی خوبی بکند. یک سود خیلی خوبی می آید. نه. نماز اول وقت. مرحوم حاج آقای حق شناس می فرمودند که تا زمانی که اذان نگفته بودند، پای درس استاد می نشستم و درس را می فهمیدم اما وقتی که اذان را می گفتند، دیگر نمی فهمیدم. اصلا نمی فهمیدم ایشان چه می گوید. حالا داستانهای متعددی را می گفتند که برای نماز اول وقت چکار می کردند. چون این موهبت را به هر کسی نمی دهند. اینکه هنگام وقت نماز دیگر درس را نمی فهمم، این یک موهبت است.

یک چیز دیگر هم لازم است. انسان دست از توسل به دامن حضرت ولی عصر عَجَلَ الله تَعالی فَرَجَهُ الشّریف برندارد. این را برای تمام زندگیتان لازم بدانید. برای همه زندگی. مثال عرض می کنم. برای مشکلات زندگی مثلا زن و شوهر دعوا می کنند. برای حل این دعوا به امام زمان علیه السلام توسل کنید. ایشان کلید همه مشکلات است دیگر. آقا من چکم مشکل پیدا کرده است، به امام زمان علیه السلام توسل می کنم. به این صورت. آدم برای حل همه مشکلات دنیوی و اخروی، به امام زمان علیه السلام توسل کند. توسل کردن هم به این نیست که من یک چیزی را به صورت لقلقه بر زبان بخوانم. نه. باید با دل یک کاری بکنم. اگر شما زیارت آل یاسین را بخوانید، زیارت آل یاسین را با دل بخوانید. وقتی من دارم می گویم السّلامُ عَلـَیکَ أیّهَا العَلـَمُ المَنصوب. این جمله را من با توجه بگویم. این ثمر بخش است. زندگی آدم با موفقیت همراه می شود. در درس، کار، همه چیز موفق می شود. همه جور مشکلات از سر راهش برداشته می شود. حالا فعلا چیزی که مورد بحثمان بود این است که من برای اینکه بتوانم در مقابل گناه مقاومت کنم، گناه بر سر من نریزد و مرا مغلوب نکند، توسل کنم. گاهی وقتها یک گناهی مثل سیل بر روی سر من می آید و مرا می برد. برای اینکه هیچ وقت چنین سیلی نیاید، دست به دامن امام زمان علیه السلام شوید، سیل نمی آید. نمازت را مواظبت کن. دقت کن و توسل کن و هر روز دست به دامن باش.

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای