جلسه پنجشنبه 21/6/92 ( رسيدن به شهود )
جلسه پنجشنبه 21/6/92 ( رسيدن به شهود )
مرحوم آیت الله بهجت فرموده بودند که یک وقتی خدمت آیت الله میلانی بودیم. صحبت شد و ایشان فرموده بودند آقا اینکه وضو نور است را من دیده ام.این ایمان شهودی است...

أعوذ باللهِ من الشَّیطانِ الرَّجیم. بسم اللهِ الرَّحمن الرَّحیم. الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمین وَ لا حَولَ وَ لا قوَة إلا بالله العَلیِّ العَظیم وَ الصَّلاة وَ السَّلام عَلی سَیِّدِنا وَ نبیِّنا خاتم الأنبیاء وَ المُرسَلین أبِی القاسِم مُحمَّد وَ عَلی آلِهِ الطیِبینَ الطاهِرینَ المَعصومین سِیَّما بَقیة اللهِ فِی الأرَضین أرواحُنا وَ أرواحُ العالمینَ لِترابِ مَقدَمِهِ الفِداء وَ لعنة الله عَلی أعدائِهم أجمَعین إلی یَوم الدّین

قرآن از فضیلت انسان بر بسیاری از آفریدگان سخن می گوید. در آیه 70 سوره مبارکه اسراء می فرماید: وَفـَضَّـلـْناهُمْ عَلى كـَثيرٍ مِّمَّنْ خَـلـَقـْنا ساختمان انسان برتر از بسیاری از مخلوقات است. این مطلب واضح و روشن است و همه ما می دانیم که ساختمان وجودمان از بقیه عالم برتر است. ببینید یک بخش بزرگی از عالم جمادات هستند. یک سری جماداتی که در دسترس ما هستند و یک سری جماداتی که دور از دسترس ما هستند. انسان از همه آنها برتر است. انسان از نباتات و حیوانات هم برتر است. اما ساختمانش به شکلی ساخته شده که می تواند بر همه موجودات برتري يابد. یک نمونه هایی از این موجوداتی که برتر از همه چیز هستند در اختیار بشر قرار داده شده اند که ما نام آنها را امام می گذاریم. آنها برتر از همه موجودات هستند. خب این به عنوان الگو در اختیار ما قرار گرفته است و اگر دقیق از این الگو پیروی کنیم، سرانجام به آن جایگاه می رسیم. جایگاه کسانی که بر همه چیز برتری دارند. آن فضیلت اولیه که در اصل متن خلقت هست و آن مقداری که انسان در ساختمان اولیه اش بر سایر موجودات برتری دارد، بار سنگینی از مسئولیت بر دوش انسان می گذارد. اما این فضیلتی که انسان کسب می کند، این کسب برای انسان ثروت است. در حدیث داریم که می فرماید این تحصیلاتی که ما می کنیم از قبیل همین حرف هایی که بنده خدمت شما می زنم، اگر بنده این حرف ها را بلد هستم و آن حرف هایی که بنده عرض می کنم و شما می شنوید، اگر یاد بگیرید، اینها برای انسان حجت است. در روایت آمده فـَذلِکَ حُجَّة ُ الله عَلی ابن آدَم این اطلاعاتی که در تحصیل به دست می آید، بر فرزند آدم حجت است. یعنی یک روزی در قبال آنچه یاد گرفته و مسئولیت آن، از او سوال خواهند کرد. تو دانستی چرا نکردی؟ این دانسته هایی که اینجا بین ما رد و بدل می شود همان چیزهایی است که یک روزی از ما سوال خواهند کرد. مثلا بنده در یک کتابی دیده ام و از من سوال می کنند تو که می دانستی چرا عمل نکردی. شما از بنده شنیدید و دانستید. سوال می کنند که چرا عمل نکردی. حالا مثال عرض می کنم. اگر انسان به آنچه می داند عمل کند و از آن الگوها پیروی کند، به یک علمی می رسد که خود آن علم مقصد نهایی است. مقصد نهایی آدمیزاد و خلقت، آن علم است. علمی که آدم با عمل به دست می آورد. ما به طور جدی از این نوع علم غافل هستیم. در آیات 1 و 2 سوره بقره می فرماید: الم * ذلِكَ الكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدًى لِلمُتـَّقينَ فرموده این کتاب. می پرسند چرا از ذلک استفاده شده که اشاره به دور است؟ می گویند برای نشان دادن عظمت این کتاب در واقع عالَم، از ذلک استفاده شده. می فرماید این کتاب بلند مرتبه، در آن هیچ شک و ریبی نیست. او متقیان را هدایت می کند. در آیات بعد توضیح می دهد که متقیان چه کسانی هستند و بعد در آیه 5 می فرماید: أولئِكَ عَلى هُدًى مِن رَبّهمْ متقیانی که این صفات را برایشان گفتیم، هدایت داشتند. نه اینکه نداشته باشند. راه را بلد بودند که داشتند درست راه می رفتند. اما ثمره این درست راه رفتن یک هدایت جدیدی است. ذلِكَ الكِتابُ لا رَيْبَ فيهِ هُدًى لِلمُتـَّقينَ آن بزرگوار گفته بودند من هربار که قرآن می خوانم یک چیز تازه از آن می فهمم. بعد مهم ترش این بود که گفته بودند اگر آیه ای که خوانده ام و یک چیز تازه از آن فهمیده ام دومرتبه تکرار کنم، باز یک چیز تازه می فهمم. بفرمایید ده بار هم که بخوانند، ده حرف تازه می فهمند. اولا که قرآن برای همچین چیزی ظرفیت دارد. شما تا قیامت هم که بخوانید، باز ممکن است که مطلب تازه بفهمید. اما نمی خواستم این را عرض کنم. می خواستم روی آن فهم تازه تاکید کنم. شما اهل هدایت هستید و همه راه را بلدید. اما باز قرآن که بخوانی حرف تازه می فهمی. یعنی از قرآن خواندن به هدایت تازه می رسی. این ثمره عمل است. اینها چیزهایی نیست که شما را بایستانند و از آن بپرسند؟ وقتی من رساله را بلد هستم از من سوال می کنند چرا عمل نکردی. چرا وضویت را دقیق نگرفتی؟ چرا نمازت را دقیق و صحیح نخواندی؟ بنابراین سوال اول این است که چرا درست عمل نکردی. اگر بگویی نمی دانستم تازه می پرسند چرا بلد نبودی؟ آن دانستن بر فرزند آدم حجت است که عرض کردیم. اما یک علمی هست که انسان در اثر عمل به آن می رسد و همان مطلوبی است که روز قیامت از شما می خواهند و آن سرمایه ای است که از آدم خواسته بودند آن را داشته باشد. این کارهایی که می کنیم همه برای داشتن آن سرمایه است. اگر آن سرمایه را داشتی دیگر مورد سوال نیست. آن دیگر چرا ندارد. چون همان را از ما می خواهند. در صورت رسیدن به آن، به مقصدی که از ما می خواهند رسیده ایم. حالا عبارت را عوض می کنیم. اینجا علم را عرض کردیم. یک مطلبی در مورد عقل هست که قبلا هم عرض کرده بودیم. یک عقلی هست که همه ما آن را داریم. چون این عقل را داریم مکلف هستیم. اگر این عقل نبود، دیگر تکلیفی نبود. یک درجه ای از عقل در ساختمان آدم هست که باعث مکلف شدن است. می گویند بالغ باشد، عاقل باشد. اگر در خاطرتان باشد درمورد مسائل فطریه گفته بودیم. می گویند فطریه بر گردن کسی است که مغرب شب عید بالغ و عاقل باشد و به هوش باشد و فقیر نباشد. عاقل بودن همان عقل اولیه است که همه دارند و در ساختمانشان است. اگر آن را داشته باشند مکلف هستند. اگر انسان حرف گوش کند به یک عقلی می رسد که آن عقل بهای بهشت است. عقل بهای بهشت است. آنجا عرض کردیم آن علم بهای بهشت است. کسی که آن علم یا این عقل را داشته باشد، او را به بهشت می پذیرند. بهای بهشت است. علم و عقلی است که در اثر عمل تحصیل می شود. ما یک عقل اولیه داریم و یک عقلی هم تحصیل می کنیم. آن عقل تحصیل کردنی بهای بهشت است. فرمودند که العَقل ما عُبـِدَ بـِهِ الرّحمن وَ اکتـُسِبَ بـِهِ الجَنان بهایی است که من می پردازم و بهشت می خرم. هرچه عقل بیشتر باشد بیشتر به من بهشت می دهند و هرچه عقلم برتر باشد، یک بهشت برتری نصیب من می شود. در فرض به دست آوردن آن عقل و علمی که در اثر عمل تحصیل می شود و به اصطلاح اینجا هدایت، آن جایگاه برتر از تمام مخلوقات، به دست می آید. قرآن از علم راسخ سخن گفته. مثلا همه ما می دانیم خدا یکی است. به زبان عامیانه قدیم می گفتند توحید یعنی خدا یکی است و دو نیست. خدا عادل است و ظالم نیست. ما اینها را می دانیم. این دانسته ها در اثر عمل تبدیل به علم راسخ می شود. علم راسخ همان چیزی است که از ما می خواسته اند و اگر آن را به عالم بعد ببریم ارزش و اعتبار و سرمایه ما خواهد بود. این علم هایی که در کتاب خوانده ایم فراموش می شود. اینها در همین دنیا هم در اثر پیری فراموش می شود. آدم به جایی می رسد که ممکن است حتی ابتداییات را هم فراموش کند. این علم فراموش شدنی است. در آیه 70 سوره مبارکه نحل می فرماید: لِكـَيْ لا يَعْلـَمَ بَعْدَ عِلـْم شَيْئـًا به جایی می رسد که بعد از اینکه می دانسته، دیگر چیزی نمی داند. همه را فراموش کرده است. در بین علمای بزرگ دو سه قرن پیش مرد بسیار بزرگی به نام وحید بهبهانی بود. ایشان مرجع تقلید عالم در زمان فتحعلی شاه بود. بسیاری از بزرگان طراز اول علما مانند علامه بحرالعلوم شاگرد ایشان بودند. مردان بسیار بزرگی شاگرد ایشان بودند. مثلا ملامحمد مهدی نراقی، شیخ جعفر کاشف الغطاء، و مردان بزرگ دیگر. ایشان در اواخر عمر از مرجعیت افتادند. چرا؟ چون از آن درجه از علم و توانای علمی لازم برخوردار نبودند. خود ایشان مردم را به شاگردانش ارجاع داد. مردم از شاگردانش تقلید می کردند. مثلا شیخ جعفر کاشف الغطاء مرجع تقلید شد. سید بحرالعلوم مدرس اول شد. همینطور کارها را تقسیم کردند. حالا مردمی که تا حالا از وحید بهبهانی تقلید می کردند از این به بعد از شیخ جعفر کاشف الغطاء تقلید می کردند. ایشان هم فقیه بسیار بزرگی است. ایشان در خانه درس می گفت. چه درسی می گفت؟ یک عمری درس خارج گفته. درس تحقیقی درجه اول گفته. یک شاگردان محقق درجه اول از درسش برخواسته اند. حالا شرح لمعه درس می داد. شرح لمعه چیست؟ ما در درس های طلبگی سال چهارم شرح لمعه می خوانیم. کسی که سال ها درس عالی و نهایی می داده حالا درس لمعه می دهد. کسانی که در درس ایشان شرکت می کردند هم برای تیمّن و تبرک می آمدند. یعنی به خاطر اعتقادی که به خوبی ایشان داشتند سر درسش می آمدند نه برای درس. ایشان توانایی آن درس را نداشتند. این طبیعی است. برای همه اتفاق می افتد. کم و زیاد دارد. حالا بعضی هم ممکن است تا آخر همه هوش و حواسشان را حفظ کنند. در زمانی که انسان هوش و حواسش جمع است هم اگر برایش حوادث سختی پیش بیاید، دانسته هایش را فراموش می کند. حتی فرض کنید اگر اضطراب تان زیاد باشد حمد و سوره هم نمی توانید بخوانید. مقصود این علم نیست. عبارت حدیث چه بود؟ فـَذلِکَ حُجَّة ُ الله عَلی ابن آدَم این حجت است. یعنی طبقش عمل کنید. آدم باید به علمش عمل کند. من شک سه و چهار را یاد گرفته ام که عمل کنم. مسائل را می خوانیم که عمل کنیم. وظیفه این علم، عمل کردن است. یک علم دیگری هست که مقصد است. این علم در اثر عمل به دست می آید. این را هم مکرر برایتان عرض کرده ایم. در آیه 62 سوره مبارکه یونس می فرماید: ألا إنَّ أوْلياءَ الله لا خَوْفٌ عَلـَيْهـِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنونَ اولیاء خدا به جایی می رسند که در آن جایگاه دیگر ترسی وجود ندارد. در همین دنیاست. دنیا پر از ترس است. امروز امن است و فردا ترس است. دنیا همیشه اینگونه است. انواع مختلفی از ترس. آنها در یک جایگاهی قرار می گیرند که دیگر نمی ترسند. در آیه 51 سوره مبارکه دخان می فرماید: إنَّ المُتـَّقينَ في مَقام أَمينٍ یک جایگاهی دارند که آن جایگاه امن است. هیچ فرض ترسی وجود ندارد.ألا إنَّ أوْلياءَ الله لا خَوْفٌ عَلـَيْهـِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنونَ نه خوفی برای آنها هست و نه حزن و اندوهی. ببینید می گویند خوف از ترس این است که من در آینده چیزی را از دست بدهم. مثلا در آینده برایم خطر جانی هست و از آن می ترسم. چیزی که در گذشته داشته ام و حال از دست داده ام اندوه است. آنجا نه اندوهی نسبت به گذشته وجود دارد و نه خوفی نسبت به آینده. آن آدم هم مثل من و شماست. اما بعد یک کاری کرده که به اینجا رسیده. خب اینها چه کسانی هستند؟ چکاره اند؟ در آیه 63 سوره مبارکه یونس می فرماید: الـَّذينَ آمَنوا وَكانوا يَتـَّقونَ اینها آن کسانی هستند که ایمان آورده اند و اینچنین بودند که تقوا داشتند. یعنی چه؟ از گذشته صحبت می کند. اینچنین بودند که تقوا داشتند. الـَّذينَ آمَنوا به ایمانی رسیدند. ایمانی داشتند. اما قبل از این ایمان وَكانوا يَتـَّقونَ در گذشته های دور و دراز، سالها از خودشان مراقبت کرده بودند. هر روزی از مراقبت یک سر سوزنی به انسان علم و دوم عقل می افزاید. اینجا می فرمایند ایمان. این علم و این عقل و ایمان یکی است. الـَّذينَ آمَنوا اینها ایمان دارند. اما قبلش تقوا داشته اند. آخر انسان بدون ایمان که تقوا ندارد. نه. ایمان داشت. ایمان داشت و بر اثر آن ایمان تقوا هم داشت. اما آن ایمان و تقوایی که در گذشته داشت، ثمر داد. ثمرش آن ایمانی است که بعد دارد. عرض کردیم آدم در اثر عمل به یک علم می رسد. به یک عقل می رسد. بفرمایید در اثر عمل به یک ایمان می رسد. ایمان و عقل و علم یکی است. آدم باید حوصله کند. در طول زندگی برای آدم حوادث پیش می آید. هزارجور حادثه. باز اگر من یک راه صحیحی را بلد بودم و با استفاده از آن راه در تمام حوادث یکسان عمل کردم و حوادث رفتار مرا عوض نکرد، در چنین حالتی این مداومت بر یک عمل، ثمر می دهد. یک عمل. عوضش نمی کنیم. مثلا اگر من نمازم را اول وقت می خواندم همیشه اول وقت بخوانم. چیز عجیب و غریبی هم نیست. همان کارهایی که همه ما بلد هستیم. آدم باید نمازش را اول وقت بخواند. همیشه اول وقت بخوانی، ثمر می دهد. حادثه ای باعث نمی شود که نماز اول وقت جابه جا شود. برای من نامحرم، نامحرم باشد. هیچ حادثه ای باعث نشود که این عوض شود. عرض کردم حوادث زیادی در طول زندگی برای آدم پیش می آید که ممکن است جای عمل آدم را عوض کند. نباید اینگونه باشد. وَكانوا يَتـَّقونَ یعنی یک مداومتی بر عمل راست و درست داشته باشی. منظور کارهای عجایب و غرایب نیست ها. ما کارهای عجیب و غریب نمی خواهیم. مثلا یک حرف هایی گفته بودند که نمی دانم تا چه اندازه درست است. می گفتند اینها بالای درخت می روند تا مزاحم نیاید. لازم نیست بالای درخت بروی. همین زندگی معمولی را داشته باش. درس بخوان. کار کن. درست. درستی اش ممکن است سخت باشد اما ثمر می دهد. ثمرش چیست؟ یک ثمر در بیرون دارد و مثلا برایم گل می کارند. یک ثمر هم در خودتان دارد. آن ثمر ایمان است. عمل درست مداوم، ایجاد ایمان می کند. عمل درستی که عوض و بدلش نمی کنیم. این عمل ثمر می دهد و نامش ایمان است. بعد می گویند آقا این آدمی که به این ایمان رسیده مطابق آیه 18 سوره مبارکه آل عمران: شَهـِدَ اللهُ أنـَّهُ لا إلهَ إلـّا هُوَ آدم به جایی می رسد که ایمانش شهودی می شود. این علم است. ایمان دیدنی. دیدم. آن چیزی که به آن ایمان داشتم را دیدم. نه اینکه فقط شنیده باشم. مرحوم آیت الله بهجت فرموده بودند که یک وقتی خدمت آیت الله میلانی بودیم. صحبت شد و ایشان فرموده بودند آقا اینکه وضو نور است را من دیده ام. و وضو روی وضو هم همینطور. اگر شما وضو داشته باشید و وقت نماز یک وضوی دیگر بگیرید، مستحب است. می گویند وضوی روی وضو مستحب است. ایشان فرموده بودند آن نور وضوی روی وضو را من دیده ام. این ایمان شهودی است. ثمر چیست؟ ثمر مرتب و منظم و صحیح و دقیق عمل کردن است. ببینید نمی خواهیم کار عجیب و غریب بکنیم. فقط باید کار صحیح بکنیم. دقت کنید. چندین روز است می خواهم این را عرض کنم. شَهـِدَ اللهُ أنـَّهُ لا إلهَ إلـّا هُوَ خداوند می فرماید من شهادت می دهم خدایی جز خدای واحد نیست. در ادامه آیه می فرماید:وَالمَلائِكـَة ملائکه هم شهادت می دهند. وَأولو الـْعِلـْم اولو العلم مخلوقات شهادت می دهند. یعنی از نوع من و شما. انسان های اولو العلم شهادت می دهند. فرشتگان و خدای متعال چگونه شهادت می دهند؟ خدای متعال چگونه به وحدانیت خودش شهادت می دهد؟ با حضور و شهود. ملائکه چطور؟ همین یک دانه فعل را آورده. می گویند اگر معناها متفاوت بود، کلمه تکرار می شد. شهد الله و شهد الملائکه. در مورد پیامبر اینگونه آمده. در آیه 61 سوره مبارکه توبه می فرماید: يُؤْمِنُ باللهِ وَ يُؤْمِنُ لِلمُؤمِنينَ به خدا ایمان دارد، به مومنین هم ایمان دارد. یعنی مومنین را تصدیق می کند. خدا را قبول دارد و مومنین را تصدیق می کند. دو تا معناست. دو کلمه به کار برده اند و دو معنا دارد. اینجا یک کلمه به کار برده اند. یک معنا دارد. خدای تبارک و تعالی به شهود و حضور وحدانیت خودش را می بیند. فرشتگان وحدانیت الهی را می بینند. صاحبان علم می بینند. ببینید گفته علم. انسان در اثر عمل به علم شهودی می رسد. آن هدف خلقت است. علمی نیست که از آن سوال شود. چرا ندارد. فقط بارک الله دارد. عرض کردیم بهای بهشت است. البته این علم که می گوییم بهای بهشتی در کنار امیرالمومنین است. حالا آن درجه بالایش است. در آیه 64 سوره مبارکه یونس می فرماید: لـَهُمُ البُشْرَى في الحَياةِ الدّنيا اینها در دنیایشان به بشارت می رسند. من این را اینگونه عرض می کنم که این آدم ها که جدا از خودشان مراقبت کرده اند، بهشت شان از همین جا شروع می شود. لـَهُمُ البُشْرَى في الحَياةِ الدّنيا دیگر همه اش برایش بشارت است. هیچ ترسی نیست. هیچ حزنی نیست. هیچ رنجی نیست. از همین جا شروع می شود. ببینید جهان بی رنج، بهشت است. به بهشت دارالسلام می گویند چون در آن هیچ رنجی نیست. دارالسلام برای آنها از همین دنیا شروع می شود. دیگر هیچ رنجی برایشان نیست.لا خَوْفٌ عَلـَيْهـِمْ وَلا هُمْ يَحْزَنونَ.  

ارتباط با ما
[کد امنیتی جدید]
چندرسانه‌ای